دیر از خواب بیدار شدم. بعد از سحری خوردن، ساعت سه ونیم صبح خوابیده بودم،نزدیک ساعت هشت صبح از خواب پریدم. ساعت هشت بایستی جلسه علنی شروع شود. با نیم ساعت تأخیر به مجلس رسیدم. طرح احزاب در دستور بود، تمام نشد. در مورد شهادت آقای انصاری و معاونش صحبت کوتاهی نمودم.
ظهر، خانم چراغ زاده دزفولی، همسر یکی از نمایندگان شهید [نماینده رامهرمز] آمد و درمورد حفاظت نمایندگان و وضع خانواده شهدا مذاکراتی داشت. خانم مؤمنه و خوشفکری به نظر رسید، مقاوم و صبور. دو بچه خرد سال دارد. ملت نیرومندی داریم. این انقلاب با این نیروها، می تواند به جایی برسد. آقای محمدی گرگانی، نماینده گرگان آمد. از اهانت مردم خط امام گرگان نسبت به خویش گله مند بود و چاره جویی می کرد. از فشاری که روی مجاهدین خلق وارد می شود، نگران بود واظهار می داشت، تروریسم را وسیع تر می کند و نابود نمی شوند، ولی راه و چاره ای ارائه نداد. قرار شد بعداً صحبت کنیم. از افراد سطح بالای مجاهدین بود، در زندان با هم بودیم، ولی اخیراً می گوید، دیگر عضویت ندارد.
عصر، آقای شیخ حسن صفار آمد و از حمایت نیروهای انقلابی شبه جزیرة العرب ازانقلاب ایران گفت و از مشکلاتی که توسط برخی عناصر اداری ایرانی، برای انقلابیون عرب ساکن ایران ایجاد می شود، گله داشت و چاره می خواست.
آقای مصطفی میرخانی آمد و قراری برای ملاقات با دکتر [حبیب الله] پیمان گذاشت وبرای آزاد کردن عزت الله خلیلی که در رابطه با مجاهد بودن فرزندانش بازداشت شده، کمک خواست. چند نفر از نمایندگان برای حفاظت مراجعه کردند. مسأله مهم روزاست و حق دارند.
تلگرام های تسلیت شخصیتهای داخلی و جهانی و گزارشها را خواندم.
عصر به دیدن آقای خامنه ای رفتم. مقداری درباره وضع موجود و امور خارجی صحبت کردیم. حالشان بهتر است. دست راستشان را گچ گرفته اند. دوماه باید در گچ بماند. افطار را با نخست وزیر و روحانیت مبارز، مهمان آقای ناطق نوری بودیم. درباره ریاست جمهوری و کابینه بعدی بحث بود.
شب دیر به خانه آمدم. بستگان عفت و خودم بودند. مقداری صحبت کردیم و خوابیدیم. آقای امینیان و قدسی خانم که از بلژیک آمده بودند، از فعالیت خصومت آمیز ضدانقلاب ایرانی و کمک های انقلابیون در خارج گفتند.