خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی/ سال ۱۳۶۰ / کتاب« عبور از بحران»

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی/ سال ۱۳۶۰ / کتاب« عبور از بحران»

روزی نگران کننده برای هاشمی با انبوهی از مسئولیت ها

  • تهران
  • چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۶۰

 ساعت شش صبح - یک ساعت قبل از جلسه علنی - به مجلس رفتم، زیرا صبح زود، اطلاع رسیده بود که ضدانقلاب، برنامه خرابکاری در مجلس دارد. از سپاه و ارتش  و شهربانی، متخصص آمدند و همه‌جا را تفتیش کردند و مراقبت کامل برای امنیت نمایندگان به عمل آمد.

 نگران عدم تشکیل مجلس، به خاطر کمبود از حدنصاب لازم بودم. خوشبختانه با یک ساعت تأخیر، نصاب حاصل شد و جلسه علنی  رسمیت یافت. موفقیت بزرگی به‌حساب‌ می‌آید. چون بیست‌وهفت نفر نماینده شهید داشتیم و نه نفر مجروح. گرچه جمعی از مجروحان از بیمارستان به مجلس آمدند، برای رفع کمبود و این عمل خود اثر مهمی داشت و دو نفرشان هم از تریبون صحبت کردند. - آقایان باغانی و مروی نمایندگان مشهد و سبزوار -اما رسیدن به‌موقع ده نماینده جدید، مشکل‌گشا شد. بعضی‌ها صدای زنگ اعلان رسمیت‌ مجلس را اعلان شکست ضدانقلاب تعبیر کردند چون هدف آن‌ها از کار انداختن قوای سه‌گانه‌ بود.

 تمام‌وقت پیش از دستور، صرف صحبت‌هایی شد که همگی درباره شهادت هفتادودو نفر از بهترین همفکران و انقلابیون مسلمان در انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی بود. خیلی بجا و به موقع  و مؤثر. بقیه جلسه صرف مراسم تحلیف نمایندگان جدید و اصلاح لایحه‌ معاملات مسکن و ارجاع اصلاحیه انتخابات به کمیسیون داخلی برای تصویب شد. روی هم‌رفته جلسه بسیار مفید و سازنده‌ای شد.

 بعدازظهر، جلسه هیأت رئیسه داشتیم. درباره دستور هفته آینده و امنیت نمایندگان و کمک‌مالی به خانواده‌های شهدا، بحث و اتخاذ تصمیم داشتیم.

 سپس، جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری در دفتر من تشکیل شد؛ درباره ترمیم شورا که ‌هفت عضوش در فاجعه انفجار بمب شهید شده بودند و انتخابات میان دوره‌ای بحث کردیم.

 احمد آقا تلفن کرد و گفت امام، اقامه نماز جمعه تهران را در دوره نقاهت آقای خامنه‌ای ‌به عهده من گذاشته‌اند.

 شب در دفتر من، جلسه شورای موقت ریاست جمهوری با حضور آقایان رجائی و [موسوی] اردبیلی داشتیم. در مورد تقویت اطلاعات کشور و تأمین امنیت و مطالب جاری ‌کشور بحث کردیم. با آقای منتظری تلفنی صحبت کردم، به ایشان تسلیت دادم و مشورت هایی نمودم.

 دیر وقت به خانه آمدم. عفت تنها بود، یاسر و مهدی خواب بودند و فاطی  و فائزه هم درخانه نبودند. نامه محسن رسیده بود، خواندم و خوشحال شدم. شام نیمروی تخم‌مرغ داشتیم، بد نبود. ولی اصلاً میل به غذا نداشتم. خدا را شکر کردم که صبرم تمام نشده، مدتی قدم زدم و به‌ عمق فتنه و مصائب فکر کردم: از دست دادن این همه نیروی ارزنده و کارساز، وضع حال وجسم نامساعد آقای خامنه‌ای که نقش بسیار سازنده، در وضع مشکلات انقلاب ایفاء می‌کردند. کسالت و سالخوردگی امام و شرایط پیچیده جنگ.

 

تصاویر ضمیمه