شب خیلی دیر خوابیدم و بعد از سحر هم خواب عمیقی نرفتم.
جلسه علنی داشتیم و طرح احزاب مطرح بود. بعدازظهر جلسه هیئترئیسه داشتیم. برنامه هفته آینده بودجه است. درباره وضع خانوادههای شهدای مجلس بحث شد و تصمیم گرفتیم، دویست خانه مسکونی از طرف مجلس برای نمایندگان در زمینی که قبلاً خریده شده بود، ساخته شود.
آخر وقت، در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری، در دفتر آقای دکتر باهنر شرکت کردم. درباره تکمیل کادر بعد از شهادت دوستان و انتخابات ریاست جمهوری و میاندورهای مجلس بحث کردیم. آقای سرهنگ نامجو، نماینده امام در شورای عالی دفاع، ضمن برخوردی، از تخلفات وزارت دفاع در خرید اسلحه و احتمال رفتن وزیر دفاع صحبت داشت. خانم دکترلی (طب سوزنی) کرهای آمده بود و از تنزل سفارت کره جنوبی به سطح کاردار شکایت داشت.
آقای مهندس وهابزاده آمد و از اینکه پسرش حمید که در دفتر آقای بنیصدر کار میکرده و با مجاهدین خلق بوده و بازداشت شده، ناراحت بود و کمک خواست. از همراهان قبل از انقلاب [بود].
خانم شهید دکتر بهشتی آمد و درباره کمبودهای زندگی بعد از ایشان، درد دل داشت. چیزی برای خانوادهاش به ارث نگذاشته؛ جز خانه و حقوق بازنشستگی.
خانم شهید عراقی و امیر فرزندش آمدند و درباره کار امیر و چیزهای دیگر، حرفهایی داشتند.
سحر بهتنهایی سحری خوردم. عفت ضعیف است و نمیتواند روزه بگیرد، به خاطر من بیدار شد و سحری تهیه کرد و با من بیدار ماند که تنها نباشم. بچهها همگی به مسافرت رفتهاند.