دو روز ازخاطرات عقب مانده را نوشتم. جلسه علنی داشتیم و لایحه احزاب مطرح بود. چند ماده تصویب شد. رئیس دفتر جدید را دعوت به کار کردم. آقای ساداتیان دانشجوی سال سوم برق است. از اعضای حزب جمهوری اسلامی است که یک سال است، به آلمان رفته. بعد از این فاجعه [هفتم تیر]، برای جبران کمبود نیروها، تصمیم گرفته است در ایران کار کند. آقای زمانی، رئیس دفتر من که شهید شد، یکی از همین نیروها بود. برادر شهید زمانی به ملاقاتم آمد. در هندوستان در خانه فرهنگ ایران کار می کند. به خاطرمادرش تصمیم گرفته، دیگر به هند نرود.
بعدازظهر، شورای عالی دفاع داشتیم. تیمسار ظهیرنژاد احضار شده بود. برای بررسی اختلاف نظرهای ایشان و آقای [ولی الله] فلاحی بحث زیادی شد. در رفع اختلاف پیشرفتی نکردیم. قرار شد، در جبهه عمل کنند و حرکتی را خیلی زود برای سرکوب نیروهای متجاوز بعثی عراق آغاز نمایند. از کمبود مهمات می گفت که قول تأمین آن داده شد. بعد از سفر اول سال من به خوزستان و مذاکره با فرماندهان در جبهه و سپس مشاوره ها و پیگیری ها طرح های عملیاتی تهیه شده بود، ولی با وجود بنی صدر کارها کند بود. خبر آسیب دیدن و نیمه غرق شدن یکی از ناوهای نیروی دریائی در کنار خارک رسید که آقای فلاحی گفت، در دریا تصادف کرده و مشغول تعمیرند. تلفات جانی نداشته ایم.
خبر شهادت مهندس [علی]انصاری استاندار گیلان و جراحت معاونش مهندس [علیرضا]نورائی در اثر ترور ضدانقلاب رسید. تروریسم حاد و وسیعی بدون محافظت درست، در پیش داریم.
نزدیک غروب به عیادت آقای خامنه ای به بیمارستان رفتم. حالشان بهتر است. خبرانفجار دفتر حزب را با شهادت جمعی به ایشان گفتم، ولی گفته شد که آقای بهشتی مجروحند.قرار شد بعداً همه چیز را به ایشان بگویند. امروز سرهنگ نامجو را احضار کرده بودند و راهنمائی هایی در مورد سمت جدیدش نموده بودند. کم کم مشغول به امور جاری خواهند شد.احمد آقاخمینی هم آمدند. با هم افطار را به منزل ما آمدیم. فرصتی شد که بحث های زیادی کنیم. آقای [علی] لاریجانی، مدیر عامل صداوسیما هم آمد و گله از ناسازگاری آقایان [علی]جنتی و [حسن]روحانی دو عضو شورای سرپرستی داشت.