جلسه علنی داشتیم. لایحه بازرسی کل کشور تمام شد. مراجعات فراوانی از طرف نمایندگان، برای حل مشکلات شخصی و امنیتی و حوزه انتخابیهشان داشتم.
بعدازظهر در دفتر رئیسجمهور، جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری داشتیم. آقای خامنهای هنوز گرفتار نقاهت و مخصوصاً مرض کبد اند و نمیتوانند فعالانه در امور شرکت کنند؛ ولی همین مقدار هم نعمت بزرگی است. قسمتی از وقت جلسه، برای بحث درباره کارکنان دفتر ریاست جمهوری صرف شد و قسمتی درباره تعیین نخستوزیر. آقایان [سید علیاکبر] پرورش، [محمد] غرضی، [میرحسین] موسوی و [مصطفی] میرسلیم مطرحاند، یا ادامه کار آقای مهدوی [کنی]. آقای پرورش، رأی بیشتری از دیگران دارد.
عفت و خانم شهید مطهری، با تأخیر فراوان، برای تسلیت خانم آقای منتظری، درباره شهادت فرزندش محمد به قم رفته بودند که خانم نبوده است و آقای منتظری از آنها پذیرائی کردهاند.
شب به خانه نیامدم و به دفتر کارم رفتم. شام، کوکوی سیبزمینی داشتیم و تلفنی با خانه صحبت کردم. معلوم شد، عفت هم برگشته و از پیامهای آقای منتظری برایم گفت. امروز طومارهای پنجاه متری در سالن مجلس آوردهاند که مردم به دنبال سخنان آقای [مهدی] بازرگان، خواستار اخراج لیبرالها از مجلس شدهاند و اینها خیلی ناراحتاند و از من گلهدارند که چرا کاملاً از آنها حمایت نمیکنم.
آقای [محمد] محمدی گرگانی هم ضمن اظهار ناراحتی از وضع خودش و فشار حزباللهیهای گرگان، پیام دکتر پیمان را آورد که میخواهد نشریه «امت» را به خاطر فشار حزبالله، تعطیل کند و میخواهد من را ببیند. کارمان با این آقایان مشکل شده، دوستان وهم رزمان دوران مبارزهاند و خود را ذیحق میدانند، من هم تحت تأثیر عواطف هستم و از طرفی در این جریانهای اخیر، بدعمل کردند و اوج آنکه کار را مشکلتر کرده، وضع روابطشان با ضدانقلاب محارب است که اینهمه انسانهای بزرگوار انقلابی را شهید کردهاند و در جنگ بهعنوان ستون پنجم دشمن عمل میکنند. درعینحال از نصیحت و خیرخواهی نسبت به آنها دریغ نمیکنم. آخر شب، مقداری از گزارشها را خواندم. حادثه مهمی نداشتیم.