روزه گرفتم؛ ولی بعدازظهر از طرف مراجع اعلام شد که ثابت نشده، امروز ماه رمضان باشد. عده ای صبح زود به خانه آمدند و آقای تحریریان خبر بازداشت آقای میناچی را داد وکمک خواست. قرار شد صحبت کنم.
خانم شهید مطهری هم آمد و اصرار داشت که منزل بعضی از معاریف، کانون ضدانقلاب است و چاره ای می خواست. سری به بیمارستان قلب زدم، برای احوالپرسی از آقای خامنه ای. سپس به دانشگاه [تهران]برای اقامه نماز جمعه رفتم. آقای [حبیب الله] عسکراولادی سخنران پیش از خطبه ها بود.
خطبه ها را خواندم و نماز جمعه را اقامه نمودم. به شدت اندوهگین بودم و سعی کردم که اندوهم را مخفی نمایم و مطمئن و امیدوار جلوه کنم. نمی دانم چه قدر موفق بودم. جمعیت به خاطر مسائل جاری، خیلی زیاد بود و من تحلیلی از درگیری های داخلی، براساس درگیری ایمان با کفر و نفاق دادم. مصاحبه ای هم در همان جا با خبرگزاری آلمان در رابطه با شهادت هفتاد ودو نفر نمودم.
بعدازظهر در خانه استراحت کردم و ساعت پنج بعدازظهر در جلسه شورای عالی دفاع در ستاد ارتش شرکت کردم. تصمیم گرفتیم، پیشنهاد آتش بس ماه رمضان را که توسط [اولاف] پالمه در ژنو به سفیر ما داده شده بود، رد کنیم. کارهای متراکم ایجاب می کند که درروزهای تعطیل هم کار کنیم. آقای [ولی الله] فلاحی از اختلافات بین خودش و آقای ظهیرنژاد فرمانده نیروی زمینی صحبت داشت و چاره جویی کرد. مشکلی است که به جنگ ضربه می زند. قرار شد جدی برخورد کنیم. گزارشی از وضع امکانات و نیروهایمان شنیدیم؛ مشکلات جدی برای تدارکات داریم.
افطار در منزل شهید بهشتی مهمان بودیم و جمع زیادی از دوستان بودند؛ من جمله دکترمحمود روحانی که گفته می شد جزء شهدا یا مجروحان است. معلوم شد در جلسه شرکت نداشته، جلسه را قبل از انعقاد ترک کرده. با بعضی از دوستان محرم تر، درباره وجود نفوذی های فراوان گروهک ها در جاهای حساس و خطرهای احتمالی در کمین و ضرورت تقویت محافظت و احتیاط و مراقبت شدید از آقای خامنه ای، صحبت کردیم.