خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۶۰ / کتاب « عبور از بحران»

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۶۰ / کتاب « عبور از بحران»

خبر شهادت آقای دکتر بهشتی کمرم را شکست.

  • تهران
  • یکشنبه ۷ تیر ۱۳۶۰

 اول وقت، دو روز خاطرات را نوشتم و ساعت شش ونیم به بیمارستان قلب رفتم. حال آقای خامنه‌ای،  رضایت‌بخش بود. من را شناختند. کمی راحت شدم. به مجلس رفتم. طرح احزاب را در دستور داشتیم. پنج ماده از آن تصویب شد. ظهر جمعی از علمای کردستان آمدند و از من برای رفع فشار از کردستان و کمک به علما و آزادی چند زندانی کمک می‌خواستند. با توجه به خطرات احتمالی به نمایندگان و محافظان، تأکید زیادی برای محافظت نمودم. بعدازظهر، در جلسه شورای مرکزی حزب شرکت کردم. بحث‌های مهمی در دستور بود. از بیمارستان قلب خواسته بودند، برای مشورت راجع به مسائل مربوط به معالجه آقای خامنه‌ای، کسی از مسئولان به آنجا برود. پس از جلسه شورا، برای بررسی وضع آقای خامنه‌ای، اول شب به عیادت آقای خامنه‌ای رفتم، حالشان بهتر بود. در وضع محافظت و سایر مسائل بحث شد. شب با احمد آقا خمینی در منزل قرار داشتم، به منزل آمدم. آقای موسوی‌خوئینی‌ها هم آمد. درباره ریاست جمهوری بحث کردیم.  از دفتر امام، آقای صانعی تلفن کرد و خبر داد که در دفتر حزب جمهوری اسلامی، بمبی منفجرشده و عده‌ای شهید شده‌اند، وحشت کردیم. جلسه مشترک نمایندگان و مسئولان اجرایی ‌حزب بود. در تلفن های بعدی اطلاع رسید که بمب در همان سالن در حال سخنرانی آقای بهشتی منفجرشده. در حالی که نزدیک به یک صد نفر از افراد مؤثر مملکت حضور داشته‌اند و ساختمان ویران ‌شده و همگی زیر آوار رفته‌اند و مشغول بیرون آوردن شهدا و مجروحان هستند. با تلفنها، خبرها در همه شهر منتشر شد. تا ساعت دو بعدازنصف شب بیدار ماندم و مرتباً خبر می‌گرفتم. خبرها وحشتناک بود و حاکی از شهادت ده ها نفر و بالاخره خبر شهادت آقای دکتر بهشتی کمرم را شکست گرچه خبرهای ضد و نقیض روزنه‌ای برای امید باز می‌گذاشت. فقط چند لحظه‌ای خوابیدم.  فاطی تا صبح بیدار بود و جواب تلفن می‌داد و گریه می‌کرد. عفت هم کم خوابید. طلوع ‌فجر، نماز صبح را خواندم و برای تصمیم‌گیری درباره بحران موجود به نخست وزیری رفتم. آقایان رجائی، مهدوی، باهنر، موسوی اردبیلی و بهزاد نبوی هم بودند.