خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۶۰ / کتاب « عبور از بحران»

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۶۰ / کتاب « عبور از بحران»

برای سلامتی خامنه ای نگران بودم و سعی می کردم نگرانی ام را مخفی کنم. 

  • تهران
  • شنبه ۶ تیر ۱۳۶۰

صبح زود، آماده رفتن به جیرفت  و کهنوج شدیم. به پادگان هوانیروز رفتیم. مقداری با پرسنل صحبت کردیم و سوار هلی‌کوپتر شدیم. پس از کمی انتظار پرواز برج مراقبت اعلان کرد که هوا برای پرواز مساعد نیست. ناچار برگشتیم.

 هما فران و خلبان‌ها جمع شدند و برایشان سخنرانی کردم و توضیحات کاری و روشنگر که مؤثر و مفید است. سپس پایگاه را بازدید کردیم و در جمع سربازان هم کمی صحبت کردم.  برای دیدن معادن زغال‌سنگ، عازم زرند شدیم. ناهار را در اداره معادن زرند خوردیم، جمعی از مردم در مدخل شهر به استقبال آمده بودند و نماز را در مسجد کارخانه خواندیم و قول گرفتند که ساعت سه در مسجد جامع برای مردم صحبت کنم.

 به معادن باب نیزو رفتیم. لباس کار پوشیدیم و با آسانسور به عمق سیصد و پنجاه  متری زمین رفتیم. تونل‌های زغال را که اعجاب‌انگیز بودند بازدید کردیم. ضمناً به خواسته کارگرها -که اکثراً رفاهی است - گوش دادیم. ساعت سه از چاه بیرون آمدیم.  

سروان سجادی فرمانده ژاندارمری، خبر سوءقصد به جان آقای خامنه‌ای را همراه با بشارت نجات ایشان داد. گفت: بمبی در ضبط صوت کار گذاشته و در مسجد اباذر روی میز خطابه ایشان گذاشته‌اند. یک لحظه دنیا در نظرم تاریک شد. همراهان متوجه از دست رفتن‌ تعادل من شدند و شاید به همین جهت، سروان سجادی توضیحات امیدوار کننده‌ای داد و به‌خود آمدم که پس از عزل بنی‌صدر، ما بایستی ضوابط امنیتی را بهتر مراعات کنیم.

همین نحوه ‌سفر من و حضور غیر محتاطانه آقای خامنه ‌ای در مسجد اباذر، از این بی‌احتیاطی‌ها است. فوراً به شهر آمدیم و سخنرانی کوتاهی در مسجد جامع زرند در انبوه جمعیت نمودم و به‌طرف کرمان حرکت کردیم.  در بین راه اهالی روستاها اجتماع کرده و ابراز احساسات ‌می‌کردند و کمی برایشان صحبت کردم. مردم خانوک بلندگو هم آورده بودند. در جاده بیشتر صحبت کردم.  ساعت شش بعدازظهر به فرودگاه رسیدیم. هواپیما عیبی داشت. مدتی معطل شدیم تا رفع شد و سپس پرواز کردیم. در فرودگاه، مصاحبه‌ای با رادیو کرمان داشتم.   ساعت هشت شب به تهران رسیدیم. مستقیماً به بیمارستان قلب رفتم و از آقای خامنه‌ای‌ عیادت کردم. دکترها گفتند هفتاد درصد خطر رفع شده، خونریزی زیاد شده. دست راست ایشان با قطع عصب از کار افتاده است، بعداً باید پیوند شود. عروق و اعصاب ناحیه راست سینه قطع شده، برای قطع خونریزی، ایشان را به اتاق عمل بردند و من به خانه آمدم.

 عفت هم از بیمارستان به خانه آمده و حالش بد نیست. خیلی خسته بودم، زود خوابیدم. ولی در اثر اندوه و غم و نگرانی از حال آقای خامنه ‌ای، مدت طولانی بیدار بودم و سعی می‌کردم، نگرانی ام را مخفی کنم.