شب را در اتاق جنگ مقر سپاه خوابیدیم. صبح حلیم داشتند. آقای ظهیرنژاد هم رسید، بعد از صبحانه از راه دارخوین بهسوی آبادان حرکت کردیم. میدان عملیات شرق کارون را تماشا کردیم. تمام تیرهای برق را عراقیها انداخته بودند و بیابان مملو از خاکریز و سنگر و لاشه تانک و خودروهای عراقی است. در چند نقطه از میدان عملیات ثامنالائمه و دارخوین توقف کردم و به توضیحات فرماندهان میدان در نحوه پیشرفت نیروها و شکستن خطوط دشمن و تصرف نقاط کلیدی و حساس و مقاومتهای دشمن و نیز نحوه محاصره و اسیر گرفتن دشمن و مخازن سلاح و مهمات در خط و ... گوش میکردم؛ دیدن آن منطقه وسیع آزادشده، اطمینانم را به نیرومندی سپاه اسلام و امیدم را برای آینده تقویت کرد.
دیدن آبادان بعد از رفع حصر از راه زمین، برایم سرور انگیز بود. در سفر قبلی که آبادان در محاصره بود، هلیکوپتر از مسیر دریا رفته بود. روحیه نیروها و مردمی که مانده بودند، خیلی بهتر از گذشته است.
در آبادان به مقر سپاه پاسداران و پاسداران خرمشهر و مرکز ارتش رفتیم. توضیحات نظامی را دادند. آقایان جمی و طرفی هم آمدند. قرار شد موقتاً توپها شهر بصره را نکوبند. یک هفته است که آبادان نسبتاً آرام است. گاهی صدای انفجار گلولههای توپ به گوش میرسید.
این بار وضع امنیت بهتر از سفر یازده ماه پیش است و لذا توانستم نقاط بیشتری از شهر را ببینم؛ قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، قبل از جنگ و در حین جنگ به آبادان زیاد سفر کردهام و شهر را خوب میشناسم. از ویران شدن آنهمه آبادی و صنعت و ساختمان، خیلی متأثر شدم و دیدن منظره خلوت و مخروبهها و مقایسه آن با دوران نشاط و رونق و شلوغی آبادان، قلبم را فشرد.
به مقر تیپ 37 شیراز در راه ماهشهر رفتیم که قرار است، عملیات محدودی در روزهای آینده با هماهنگی تیپ توحید در خرمشهر داشته باشند. وضع دفاع زمینی شهر خوب است، اما وضع دفاع هوایی بداست. در سپاه برای سپاهیان و بسیج سخنرانی کردم. در بیابان برای ارتشیها نماز جماعت خواندم و ناهار را با تیپ 37 خوردیم و مصاحبهای کردم (1) و به اهواز برگشتیم.
ساعت چهار در قرارگاه نیروی زمینی در اهواز، فرماندهان تازه تیپها جمع بودند، برای آنها صحبت کردم و ضرورت عمل کردن سریع را به خاطر شرایط سیاسی، اقتصادی، نظامی و انسانی توضیح دادم و از آنها خواستم در کار تسریع نمایند.
ساعت پنج ونیم از فرودگاه اهواز با هواپیمای شاهین و اسکورت بهسوی تهران حرکت کردیم. به مجلس رفتم برای انجام کارها. عفت تلفن کرد و از به خانه نرفتن من گله داشت. گفتم این روزها جای گله نیست؛ بااینهمه کار. مقداری گزارشها را خواندم و شام را خوردم؛ عدسی. و خوابیدم. خیلی خسته بودم.
در مسیر برگشت، جمعبندی از مشاهدات و شنیدهها را داشتم. به نظر میرسد، بعد از چند پیروزی در جبههها و استقرار وضع سیاسی و تأمین امنیت نسبی در کشور، نیروها علاقهمند به جنگیدن هستند و مشکلات ناهماهنگی ارتش و سپاه کم شده و امید به پیروزیها بزرگتر و فتح نهائی قوی است، اما برای عملیات بزرگ احتیاج به نیروهای فراوان احتیاط و سلاح و مهمات زیاد است که احتیاج به زمان و پول دارد و شرایط سیاسی و مالی کشور، اجازه تأمین نظرات نیروها را نمیدهند؛ فشارهای منطقهای و بینالمللی هم اجازه صبر زیاد را نخواهد داد و ممکن است فرصت را از ما بگیرند.
روحیههای قوی نیروهایمان و روحیه ضعیف نیروهای دشمن و به هم خوردن تعادلی در طرف دشمن، ایجاب میکند که از فرصت سریعتر و بهتر استفاده کنیم. این نکات را تا حدودی برای نظامیان توضیح دادهام.
*****************************************************
1- متن این مصاحبه به همراه فیلم آن در همین پایگاه قابل دسترسی می باشد.