خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه/ آیت الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1360 / کتاب عبور از بحران

خاطرات روزانه/ آیت الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1360 / کتاب عبور از بحران

برنامه‌ریزی برای تأسیس پالایشگاههای کوچک

  • شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۶۰
تفاوت دیدگاه عملیاتی فرماندهان سپاه و ارتش

 امروز جلسه علنی نداشتیم. به مجلس نرفتم. عفت  و یاسر و مهدی از رفسنجان می‌آمدند. اتومبیل را برای آوردن آن‌ها به ترمینال فرستادم.

 صبح، آقای فتوحی همسایه آمد و از فشار دادستانی برای تحویل گرفتن خانه آقای [شهرام] سیاح که توقیف شده و در اختیار ایشان است، گله داشت. از نتیجه تصمیمات ما در مورد طرحی که قبلاً در مورد ایجاد پالایشگاه‌های کوچک و فوری داده بود، سؤال داشت. گفتم وزیر جدید باید تصمیم بگیرد. با تعطیل شدن پالایشگاه آبادان، مشکل سوخت داریم و فکر تأسیس پالایشگاه‌های کوچک و سریع مطرح است.

 صبح با شورای عالی دفاع و فرماندهان نظامی، خدمت امام قرار داشتیم که درباره آینده جنگ و تحرک جبهه‌ها، تصمیم بگیریم. امام، ابتدا از فرار فرندشیپ و ناوچه پرسیدند. معلوم شد هواپیما برگشته و دو نفر خلبان  ‌مانده‌اند. امام دستور دادند که مراقبت بیشتر شود و افراد ناپاک تصفیه شوند که این گونه حوادث - که حیثیت ما را مخدوش می‌کند - پیش نیاید. در مورد جنگ، فرمودند جبهه‌ها را متحرک کنند. تیمسار ظهیرنژاد فرمانده نیروی زمینی ‌احتیاط بیش از حد نشان می‌داد و بیشتر تمایل به عدم حرکت های سریع داشت. اصولاً فرماندهان‌کلاسیک نظامی، با شیوه‌های مطمئن‌تر و حساب شده‌تر، تمایل دارند و سپاهیان با شیوه‌های ‌انقلابی و سریع و ضربتی؛ ولی اکثریت خواهان حرکت سریع بودیم و ادامه وضع موجود را به‌ صلاح نمی‌دانستیم. جنگ فرسایشی شده و دشمن انقلاب، همین را می‌خواهد؛ هم برای ما و هم برای عراق. در خاتمه تصمیم گرفته شد که به همین زودی در دو جبهه کاری شود. زمان هم تعیین شد، باید تعقیب کنیم. 

ظهر به خانه آمدم. عفت و مهدی و یاسر هم آمده بودند. عصر هم از خانه بیرون نرفتم، عفت و جمعی از خانم های دیگر شخصیت های کشور، در جشن عروسی همسایه دعوت دارند. چون جشن در هتل کنتینانتال برگزار می‌شود، عده‌ای شرکت نمی‌کنند و دیگران هم اجباراً منصرف شده و امروز عصر مرتباً بین عفت، خانم مطهری، خانم باهنر، خانم معادیخواه  و... تلفن رد و بدل می‌شود و دو دل شده‌اند و بالاخره تصمیم گرفتند، نروند. خانواده‌های امام و رجائی هم نمی‌روند. امروز فرصت پیدا کردم، مقداری تفسیر قرآن مطالعه کنم؛ و چه شیرین ‌است!