بعد از نماز، صبحانه و مطالعه به منزل امام رفتم که ایشان را زیارت کنم و برای مصاحبهای با ذکر خبر ملاقات با ایشان، شایعه کسالت ایشان را بیاثر کنم. به خاطر اعلان دو هفته قطع ملاقات که معمول هم بوده، تبلیغات شدیدی شروعشده که ایشان مریض و... هستند. آقای سید صادق لواسانی هم آنجا بود. امام سرحال و بانشاط بودند. گزارش جبههها را خدمتشان دادم و توضیحاتی درباره بزرگی که در پیش داریم و نتیجه بررسیهایی که در سفر خوزستان درباره و نیازها و عواقب این عملیات انجام شد، ارائه کردم؛ دعا کردند.
سپس به عیادت آیتالله صدوقی به بیمارستان قلب رفتم. به خاطر قند خون بستری هستند و یکچشمشان آبمروارید آورده و نابینا شده، قرار است عمل کنند. آقای ثقفی و آقای اعلمی حاکم شرع همدان و آقای مکری سفیر سابق ایران در شوروی را نیز عیادت کردم. شوفاژ به خاطر بی گازوئیلی خاموش است، امروز قرار است گازوئیل تأمین شود.
ظهر سرهنگ صیاد شیرازی، تلفنی از اهواز اطلاع داد که نیروهای ما در تنگه چزابه حملهای کردهاند و پیروزمند به همه هدفهای خود رسیدهاند؛ ولی تا عصرمعلوم شد در ضد حمله عراق، دوباره عقبنشینی کردهاند.
بعدازظهر سید منیرالدین شیرازی آمد که محصول مطالعات اقتصادیاش را با من در میان بگذارد. مطلب تازهای نداشت، یک ساعت وقت برد. ابو هشام از مسئولان حرکت امل لبنان آمد و تقاضای کمک مالی و تلاش برای معلوم شدن سرنوشت آقای [امام موسی] صدر داشت که قول مساعد دادم.
مغرب در سمینار استانداران شرکت کردم، نماز جماعت خواندم و برایشان صحبت کردم. شب در شورای عالی دفاع شرکت کردم. درباره خطر توطئه دشمنان از غرب و شرق کشور و لزوم تقویت نیروهای مسلح و حفظ سایتها بحث کردیم؛ گزارش سفر به جبهه و برنامه آینده و نیازها و شرایط کار مطرح شد. مصاحبه کردم. اخبار و ملاقات با امام را گفتم. تا نیمهشب بیدارماندم. اخبار ساعت دوازده را گرفتم.