صبح خیلی زود بیدار شدیم. بعد از نماز، از قرارگاه نجف اطلاع گرفتیم. معلوم شد که دیشب عمل الحاق انجام نشده است؛ به خاطر اینکه در طلائیه، میدان مین را نتوانستهاند باز کنند. از داخل جزیره [مجنون] هم عمل نکردهاند. در کنار دجله، نیروهای شمال و جنوب ما، توانستهاند ملحق شوند ولی عُزیر را پس نگرفتهاند. در مجموع کار مهمی انجام نشده است. مراتب را به آقای خامنهای اطلاع دادم.
قرار شد در [قرارگاه] نجف، جلسه مشورت برای حل مشکل داشته باشیم. خبر دادند که یکی از دو هواپیمای ما که برای زدن بعقوبه رفته بودند، مورد اصابت قرار گرفته و در خاک خودمان سقوط کرده است. برای بررسی وضع جبههها و اتخاذ تصمیمات به قرارگاه نجف رفتیم. آقای صیاد [شیرازی] هم آمد.
در بین راه از منطقه بارگیری و پرواز هلیکوپترها بازدید کردم؛ وسعت و عظمت کار، مرا تحت تأثیر قرار داد. سرهنگ جلالی را تحسین کردم. یک سایت هاگ را برای فعال کردن سایت دیگر، تعطیل کردیم؛ به خاطر کمبود قطعات.
در قرارگاه نجف، وضع نیروهایمان در جزایر [مجنون] و کنار دجله را بررسی کردیم. اعتماد به نفس بهتری به دست آوردهاند. آقای صیاد [شیرازی] برای عملیات شب آینده که به منظور ایجاد راه زمینی به جزایر و رخنه در دشمن، طراحی شده است، شرطهای غیر قابل حصول پیشنهاد میکرد که آقایان موسوی و لطفی - افسران گمارده شده خودش - رأی برخلاف او دادند.
تصمیم برای عمل شب آینده گرفته شد و مرحله بعد از آن به عنوان عبور از خط تا پل نشوه، به قرارگاه کربلا واگذار شد. آقای صیاد پس از [اتخاذ] تصمیم، نظامی وار میپذیرد؛ گرچه در عمل، دلسردانه عمل میشود.
آقای فخرالدین حجازی هم آمد. برای تقویت روحیه رزمندگان به جزایر [مجنون] رفت. یکی از فرماندهان در لشکر نصر از تنگه عُزیر آمد و گزارش خوبی داد. فرمانده نیروی دریایی هم امکاناتی را برای کمک در هور در اختیار گذاشت. خبر اینکه دوگردان از نیروهای عمل کننده دیروز، هنوز مقاومت میکنند، از غصّه ما کاست؛ چون خبر از تلف شدنشان رسیده بود. گفتند شش هلیکوپتر دشمن را هم زدهایم و تعداد اسرای دشمن از مرز 800 نفر گذشته است.
بعد از نماز به طرف قرارگاه آمدیم؛ از طرف هویزه آمدیم که آنجا را ببینیم و از خطر توپهای دشمن دور باشیم. ساختمانها بیش از حد منطقه لوکس است. تلفنهای شخصیتهای مرکز، حاکی از شایعه تندی مبنی بر عقبنشینی از مراکز تصرفی و دادن تلفات زیاد است که صحیح نمیباشد.
آقایان خرازی و قاسمزاده که به دیدن جزایر رفته بودند، گزارش از وضع آنجا دادند. دشمن با آتش از راه دور، اذیت میکند. آقای [عباس] بابایی - خلبان - آمد و گفت، چند شهر عراق را زدهایم و یک هواپیما از دست دادهایم. از فرمانده نیروی هوایی گلایه داشت. قرار گذاشتیم که امشب به تهران بروم؛ برای اینکه خیلی از صحنه مملکت غایب نباشم که منشأ شایعات شود و در جلسه مجلس شرکت کنم.