اولین دیدار و آشنایی شما با آقای هاشمی چگونه بود؟
قبل از دانشجویی در کرمان بودم و دیپلمم را هم آنجا گرفتم و برای دانشگاه به تهران آمدم اما در آن مقطع، ارتباط رفت و آمدی و چهره به چهره با آقای هاشمی نداشتم. هفتههای قبل از انقلاب ایشان را دیدم و ارتباط برقرار کردم زمانی که شورای انقلاب توسط حضرت امام(ره) به صورت محرمانه تاسیس شد و جلسات آن در خانهها و اماکن دیگر برگزار میشد که برخی از این جلسات در منزل شهید باهنر بود و در آنجا ایشان و دیگر بزرگان ازجمله شهید مظلوم آیتالله بهشتی و آیتالله خامنهای هم حضور داشتند.
در سال ۵۴ دوران دانشجویی من در دانشگاه علم و صنعت تمام شد و دو سال به سربازی رفتم و قبل از اینکه فرمان فرار از پادگانها توسط حضرت امام(ره) صادر شود سربازی من در سال ۵۶ تمام شد و بعد از آن هم در کرمان زندگی میکردم که تقریباً رابط بین محافل انقلابی تهران و کرمان بودم و هر هفته به تهران میآمدم و در جلساتی که برگزار میشد شرکت کرده و آخرین بیانهها را به کرمان میبردم و برخی مطالب را منتقل میکردم.
دیدارم با آقای هاشمی در ماههای آخر پیروزی انقلاب بود اما آشنایی من با افکار ایشان از زمانی که بیانیه پیروزی انقلاب را در تلویزیون خواندند، بود. آشنایی و همکاری نزدیکتر ما از زمان کنگره حزب جمهوری اسلامی که به تهران آمدم شروع شد. ۳۰ نفر از بزرگان کشور به عنوان شورای مرکزی انتخاب شدند که من هم در آن شورا حضور داشتم و در آن زمان به صورت هفتگی جلسات پر و پیمان برگزار میشد.
بعد از آن هم در سال ۶۲ وارد مجلس شدم که تقریباً یک دوره و نیم ایشان ریاست مجلس را برعهده داشتند. زمانی که رئیس جمهور شدند ارتباطاتمان از جنس کاری جدی بود. بالاخره بعد از دو دوره که دانش آموز منضبطی در مجلس بودم (با خنده) و سعی داشتم که بر مباحث مسلط شوم، از دوره سوم و چهارم نقشم در مجلس پررنگ شد و مسائل مهمی ازجمله لایحه برنامه، لوایح بودجه و همکاریهای بین دولت و مجلس پیش میآمد، به همین دلیل ارتباط کاریام با آقای هاشمی بسیار زیاد بود.
اگر نهضت امام(ره) را بخواهیم یک کار بزرگ قرارگاهی تعبیر کنیم، فرمانده قرارگاه را حضرت امام(ره) میدانم و رئیس ستاد این قرارگاه آیتالله هاشمی بود. ایشان بود که از روز اول در کنار فرمانده قرارگاه نهضت تا پیروزی انقلاب فعال بودند و نقش موثری در پیشبرد نهضت حضرت امام (ره) داشتند. البته قبل از انقلاب، بزرگان و نزدیکان امام(ره) تقریباً کارها را بین خود تقسیم کرده بودند و افرادی مانند شهید مظلوم آیتالله بهشتی، شهید باهنر و شهید مفتح بیشتر به دنبال فرهنگسازی و آموزش در ارتباط با نهضت امام (ره) رفتند، اما افرادی مانند آیتالله هاشمی و حضرت آیتالله خامنهای (حفظ الله) بیشتر فعالیتشان افشاگری و تبیین نهضت برای مردم و درگیر شدن با نظام طاغوت و تحمل زندان و تبعید و فرار بود.
آقای هاشمی عموماً در بخش سخنرانیهای تند علیه نظام شاهنشاهی فعال بودند. نقل است که در زمانی طولانی، طلاب حوزه علمیه از رفتن به سربازی معاف بودند اما زمانی که انقلابیگری بین طلاب رونق گرفت، رژیم طاغوت قانون را لغو کرد و گفت باید طلاب به سربازی روند و اولین برخورد رژیم با آقای هاشمی این بود که او را به سربازی فراخواند. واکنشها اینگونه بود که برای شخصی مانند آیتالله هاشمی و امثالهم، رژیم قانون را عوض کرد تا بتواند اوضاع را کنترل کند.
اگر بعد از پیروزی انقلاب بخواهیم هیات امنایی برای ساماندهی نظام از استقرار جمهوری اسلامی تا تصویب نهادها مانند مجلس، ریاست جمهوری، خبرگان رهبری و تصویب قانون اساسی در نظر گیریم یکی از اعضای این هیات امنا، آقای هاشمی رفسنجانی بود. ایشان در انقلاب چهره بینظیری بود که در نهضت امام(ره)، تاسیس نظام جمهوری اسلامی و شورای انقلاب نقش بسیار موثری داشت و تنها کسی از این هیات بود که ریاست مجلس را هم تجربه کرده بود.
از زمانی که مجلس اول تشکیل شد بزرگان و نسل اول انقلاب که سن آنها بین ۲۰ تا ۴۵ سال بود ازجمله شهید چمران و حضرت آقا حضور داشتند اما همه به تفاهم رسیدند آیتالله هاشمی بدون اینکه رقیبی داشته باشد رئیس مجلس شود. این در حالی بود که حضرت امام(ره) روی مجلس خیلی حساب میکردند و این جمله که مجلس در راس امور است هم برخواسته از اصول قانون اساسی و هم اعتقاد امام(ره) بود، مبنی بر اینکه مجلس باید مملکت را اداره کند و مجلس با این اهمیت به دست آقای هاشمی سپرده شد.
در آن مقطع رئیسجمهور بنیصدر بود که فراری شد و بعد از آن هم دوره ریاست جمهوری شهید رجایی طولانی نبود و دو دوره مقام معظم رهبری به ریاست رسیدند که مهندس موسوی نخستوزیر شد. در آن دوره عملاً رئیس جمهور خیلی اختیارات زیادی را نداشت و بیشتر یک چهره تشریفاتی محسوب میشد و کارها به دست نخستوزیر بود و رئیس امور اجرایی محسوب میشد. بعد از این دوره، مسوولان مملکت احساس کردند اینگونه نمیشود که اداره مملکت دو قدرتی باشد یعنی نمیشود رئیس جمهوری که توسط مردم انتخاب میشود خیلی اختیار نداشته باشد اما نخستوزیری که توسط مجلس رای اعتماد میگیرد همه اختیارات را داشته باشد، لذا تصمیم به اصلاح قانون اساسی گرفته شد تا موارد متعددی در آن تجدید نظر شود، ازجمله نخستوزیر حذف و رئیس جمهور به طور واقعی رئیس امور اجرایی کشور شد و اولین رئیس جمهوری که با این قانون اساسی روی کار آمد، آقای هاشمی رفسنجانی بود. حتی برخیها که میخواستند متلکی به آقای هاشمی بیاندازند و تخریب کنند، میگفتند اصلاً قانون اساسی را به خاطر آقای هاشمی عوض کردند و تعبیر اینگونه داشتند.
آقای هاشمی بعد از آن دوره سخت اداره مجلس اول و دوم که جلسات متعدد را با حضور لیبرالها و نهضت آزادیها و حتی طرفداران بنیصدر و منافقین در فضایی پر تنش اداره میکردند، پس از اینکه مجلس به یک سکون و ثباتی رسید به ریاست جمهوری رفتند، لذا از مجلس سوم اگر اختلافی بود اختلاف بین خانواده انقلاب بود و ضد انقلاب در مجلس نداشتیم.
زمانی که ایشان رئیس مجلس بود نمایندگان و وزرای کابینه بیشتر کارهایشان را با آقای هاشمی هماهنگ میکردند تا نخستوزیر، یعنی هر کس بحث، پیشنهاد و مشکلی داشت بیشتر با او مطرح میکرد. ایشان شخصیت بینظیری در انقلاب بود و از همه مهمتر در زمانی که رئیس مجلس بود، جانشین فرمانده کل قوا در جنگ هم بود و جنگ را هم تقریباً به صورت مستقیم اداره میکرد. آن زمان خیلی توطئه علیه نظام وجود داشت و با توجه به اینکه سپاه تازه شکل گرفته بود و ارتش هم بود، بسیاری دنبال این بودند که بین سپاه و ارتش شکاف ایجاد کنند که جزو برنامههای جدی ضدانقلاب بود اما آقای هاشمی نه تنها دفاع مقدس را اداره کرد، توانست این دو نهاد نظامی را کنار هم بنشاند و همسویی و همگرایی به وجود آورد.
آیتالله هاشمی در زمان ریاستجمهوری هم خیلی کارهای بزرگی انجام دادند، ازجمله بازسازی تخریبهای جنگ و عمران، توسعه و آبادانی کشور. بعد از آن هم تا روز رحلت در مجمع تشخیص مصلحت نظام که یک نهاد موثر است به فعالیت پرداختند.
کار مهم دیگر ایشان در زمان جنگ، خطبههای نماز جمعه بود. در برخی مواقع خبر داشتیم که عملیاتی موفق نمیشد یا تعداد شهدا زیاد بود اما ایشان در خطبههای نماز جمعه این مسائل را جمع میکرد و اعتماد به مردم میبخشید. تقریباً خیلی از رسانههای بیگانه منتظر بودند ببینند وی در نماز جمعه چه میگوید تا متوجه خطمشی نظام و دولت شوند و یک صحبت یک ساعته ایشان، هم محور تحلیل و سوژه رسانههای خودی و هم رسانههای متخاصم و بیگانه بود.
البته آیتآلله هاشمی در طول زندگی زیروبم زیادی داشت. در تخریبها کار را به آنجا رساندند که تنفر مردم را علیه ایشان تحریک و بسیج کردند. متاسفانه این داستان را اصلاحطلبان تندرو شروع کردند، مثل مطالبی که اکبر گنجی، مصطفی تاجزاده و دیگران مینوشتند. روزنامه سلام به مدیر مسوولی آیتالله موسوی خویینیها، نشریه عصر ما و سازمان مجاهدین انقلاب آقای هاشمی را مورد هجمه قرار دادند. حتی یک عده دنبال این بودند که البته اکنون هم هستند که پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و اینکه به اصطلاح حضرت امام(ره) وادار به نوشیدن جام زهر شد را به گردن آقای هاشمی بیاندازند.
باید گفت آقای هاشمی با شجاعت و صلابت این مسوولیت را پذیرفت و علت آن را هم گفت که به چه دلیل قانع شدم و باورم آمد که باید قطعنامه را بپذیریم اما بعضیها میخواستند این را با وجود اینکه امتیازی برای هاشمی بود تبدیل به یک اهرم فشار برای تخریب هاشمی کنند که هنوز هم این جریان ادامه دارد.
در رابطه با تخریب علیه آیتالله هاشمی خاطرهای دارم. اواخر مجلس پنجم که درصدد بستن لیست مجلس ششم بودیم، آقای هاشمی سرلیست ما بود. موقعی که این خبر به بیرون رسید اصلاحطلبان رسماً به ما پیغام دادند که یا آقای هاشمی را از بالای لیست بردارید یا اینکه همه شما را به دریا میفرستیم و غرق میکنیم! اگر میخواهید نجات یابید اولین شرط این است که هاشمی را از لیست کنار بگذارید که قبول نکردیم.
در مجلس ششم از لیست اصولگرایان به جز دو سه نفر بیشتر راه نیافتیم که یکی از آن چند نفر آقای هاشمی بود. بعد از اینکه نتیجه انتخابات روشن شد من و آقای مرعشی را مامور کردند که اوضاع فضای سیاسی بررسی کنیم. البته به طور مستقیم بیان نکردند، اما مقصودشان این بود که ببینید میتوانم در این مجلس رئیس شوم یا نه. ما رفتیم و بعد ۱۰ روز که با حدود ۴۰۰ نفر ازجمله نمایندهها بحث و گفتوگو کردیم، نزد ایشان رفته و گفتیم شما در مجلس ششم رای کافی را برای ریاست ندارید. این شاید یکی از دلایلی بود که اصلاً به مجلس نیامد و از موارد استثنایی بود که نه استعفا داد، نه در مجلس حاضر شد و نه اعتبارنامه مطرح شد و کلاً غایب شد و شاید حساب کرد اگر به مجلس ششم بیاید باید مثل یک نماینده عادی بنشیند که خوب این موقعیت برای او با این سابقه مناسب نبود.