خاطرات آیت الله هریسی از سال ها همکاری و همدلی با آیت الله هاشمی رفسنجانی
اگر سر سوزنی از آیت الله هاشمی سند پیدا می کردند، در سراسر دنیا فاش می کردند
آقای هاشمی نعمتی بودند از طرف خداوند که به این ملت عنایت شده بود تا در تأسیس و تشکیل انقلاب اسلامی در ایران نقشی ایفا کند. نعمت با خود نعمت میآورد یعنی وقتی یک وجودی نعمت باشد محصول آنهم نعمت و برکت خواهد بود. محصولی که ایشان به دست ما سپردند و به ما هدیه دادند همان انقلاب اسلامی بود که الحمدالله در سر سفره این نعمت قرار داریم و ان شاء لله تا قیامت تا ظهور حضرت ولیعصر (عج) ادامه و گسترش داشته باشد.
همه میدانند که آیت الله هاشمی نقش بسزایی چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب داشتند. نقش اول از آن حضرت امام بود. نعمت نعمت میآفریند. نور نورانیت میآورد، سیاهی تاریکی میآورد و ایشان از اول زندگی نعمتی برای ایران بودند که انقلاب اسلامی محصول وی است، محصولی که نتیجه تحمل رنج و شکنجهها با ماندنها در میدان است.
آیت الله هاشمی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در اکثر مسئولیتها نقش داشتند. نقش ایشان نه تنها در حرکت و فعالیت شبانه روزی بود بلکه در فکر و اندیشه هم بود. تصویب قانون اساسی، ایجاد تشکیلات نظام و اینکه چگونه اینها به یکدیگر پیوند بخورند کار آقای هاشمی بود. ایشان هم در ساختن و ساختمانش و هم مهندسیاش و هم در به راه انداختنش، نقش داشتند.
آقای هاشمی تاریخ ساز بودند یعنی همه کارها را تیمی که میکردند، از آن روزی که وارد حوزه شدند و اندوختهای پیدا کردند شروع به خرج کردن آن اندوختهها کردند. انسان هرچقدر این اندوختهها را خرج کند نه تنها کم نمیشود بلکه بیشتر میشود. ایشان نیز هر چه اندو خته های خود را خرج میکرد علم و آگاهیشان افزودهتر میشد. علم علم میآورد حرکت حرکت میآورد. ایشان همین طور ادامه دادند تا اینکه رسید به پیروزی انقلاب و تأسیس نظام اسلامی. یک لحضه از عمر خود را در جایی غیر از تلاش برای انقلاب اسلامی خرج نکردند آن هم صادقانه و بدون اینکه منت بگذارد، حتی خودش را بدهکار میدانست. روزی مقام معظم رهبری یک مطلبی در مورد بعضی تهمتهایی که در مسائل مالی و غیره به آیت الله هاشمی می زدنند، فرموند که ایشان نه تنها از این انقلاب استفادهای نکرد بلکه حتی اندوخته وثروت های خود را خرج این انقلاب کرد.
یادم است زمانی که ایشان در قم بودند ما هم در قم بودیم و آگاهی از زندگی و حرکاتشان داشتیم. قم منطقهای به نام سالاریه دارد و جنوب قم است، آنوقت جنوب قم آبادترین نقطه قم بود البته اکنون هم هست، مخصوصاً الان که بسیار وسیعتر شده است. جنوب قم کاملاً مال آقای هاشمی بود، در آن زمان ما طلبه بودیم و میشنیدیم و گردش میرفتیم، ایشان زمینهای آنجا را خریداری کرده بودند. در آنجا باغ پسته و صادرات پسته داشتند. در چرخهٔ اقتصاد هم فعالیت داشتند، ثروتمند بودند و دستشان پر بود در آنجا تولید میکردند. ایشان زمینهایی که در قم داشتند را دویست متر به دویست متر تقسیم کرده بودند و همه را خرج انقلاب کردند.
من به این معتقدم که آقای هاشمی آنقدر ثروتشان زیاد بود که اگر ثروت اکنون ایشان و خانواده ایشان جمع شوند به ثروت آن روزهایشان نمیرسد. اینها را برای نظام برای اسلام خرج کردند یعنی در انقلاب تنها شکنجه نشدند تنها جانشان را خرج نکردند بلکه مالشان را نیز در راه انقلاب خرج کردند. آقای هاشمی واقعاً از روز اول که در خانواده ثروتمند به دنیا آمده بود آن ثروت و آن میوه را که ارزشمندترین میوه هم بود، صادر میکردند و فروخته میشد دلشان و چشمشان پر بود یعنی پر مایه بودند دست خالی نبودند که بیایند در نظام اسلامی استفاده مالی کنند. اما حرفهایی را علیه ایشان زدند در صورتی که آن افرادی که این حرفها را در مورد ایشان زدند، آن وقت تمام مملکت و اطلاعات واسنادش دستشان بود، اگر یک جایی یک سر سوزنی عیب و ایراد و سند پیدا میکردند در سراسر دنیا فاش میکردند تا آبروی ایشان را ببرند، نتوانستند کاری کنند و هیچ سندی پیدا نکردند، فقط حرف بود و این به آن میگفت و آن به این میگفت و خلاصه آقای هاشمی حتی از خودشان هم دفاع نمیکردند.
من در تاریخ عمرم دو مورد دیدم که اینقدر صبور باشند، یکی شهید بهشتی و دیگری آیت الله هاشمی بود. شاید موارد دیگر هم باشد اما این دو مورد که بسیار برجسته بود. شهید بهشتی با آن عظمتش با آن دانش علمی و فکریاش آن همه تهمت به او زدند. در میان جوانان این تهمتها را میچسباندند، تا آن جایی که جوانان به خیابانها ریختند و میگفتند بهشتی بهشتی طالقانی را تو کشتی. این تهمتها را میگفتند و یک عده هم باور میکردند. به آقای بهشتی گفتند که آقا این مسائل هست شما بیایید به میدان، صدا و سیما هست به آنجا بروید و توضیح دهید و از خود دفاع کنید. ایشان این آیه را خواندند «ان الله یضاعف ان الذین آمنو» من چه دفاعی کنم؟ من چه بگویم؟ بیایم و در این مورد دفاع کنم و در دفاع خودم وقت مردم را بگیرم وقت صدا و سیما را بگیرم چه بگویم؟ خدا هست که دفاع میکند و خدا آن چنان از خون بهشتی دفاع کرد که کل آن بهشتی شد آبرو. نورانی ماندگار و آن بهشتی واقعاً بهشتی شد. آقای هاشمی هم اینگونه بودند. البته دشمنان که به آقای بهشتی این حرف هارا میزدند یک مدت کوتاهی بود اما آقای هاشمی مدت طولانی را تحمل کرد. با این وجود آقای هاشمی مظلومتر از بهشتی بودند. بهشتی مظلوم بود و آقای هاشمی مظلومتر بودند و ایشان نیز از خودشان دفاع نکردند.
من اطلاع دارم کسانی بودند که میگفتند آقای هاشمی اجازه بدهید جواب بدهیم اما ایشان میگفتند نه و اجازه نمیدادند. گاهی مثلاً خبرنگارها میآمدند تلفنی میگفتند که در مورد آقای هاشمی حرف بزنید ما جواب میدادیم و از ما حرفی میکشیدند و ما در حد چند کلمه جواب میدادیم که اینطور نیست و آنطور است. اما آیا من باید بیایم از آقای هاشمی دفاع کنم؟ آقای هاشمی مگر به دفاع من نیاز داشت؟ این همان مظلومیت نیست؟ البته کسانی که حمایت میکردند آنها هم مظلوم میشدند آنها هم مشروط میشدند آنها هم از ارزش میافتادند کسی نمیگفت که آقای هاشمی مال و منال و مسئولیت دارد تا در دفاع از او، چیزی به دست آورد، یا در مال و مقام او طمع کند تا حمایت کند. هر کس حمایت میکرد هزینه میداد پس کسانی که حمایت میکردند اخلاص داشتند پس برای خدا بود. کسی که از آقای هاشمی دفاع میکرد خودش در جامعه تنها میشد و هزینه میداد که چرا این حرفها را میزنید؟
شهید بهشتی یک شخصیت معتدلی بود اولین حرفی که در آن زمان در رابطه با اعتدال زده شد از طرف ایشان بود. من این حرف را که زدهاند در صفحه اول چند کتاب درسی به صورت نماد نوشتهام و خیلی جاها نقل میکردم. شهید بهشتی یک روزی در اوایل انقلاب در صحبتهایش به جوانها فرمود الان یک بلایی عارض ما شده و پیش آمده است که افراطی گری و تند رویی نام دارد. روز به روز بیشتر میشود. از حالا باید از آن جلوگیری شود راه حل هم اعتدال است.
به علمای روحانیت میگفتند که آبرو باید خرج کنیم، ما با خرج کردن آبرویمان با سرمایه گذاری آبرویمان میتوانیم در جامعه اعتدال را نهادینه کنیم تا افراط و تفریطی در جامعهٔ ما نباشد این افراط و تفریط در درون نظام و جامعهٔ ما پرورش پیدا نکند و اخلاقیات، ادبیات، عدالت وانصاف و همهٔ ارزشهای نظام اسلام را ببلعد. واقعاً ایشان آبروی خود را خرج میکردند ودر نهایت خداوند این آبرو را به ایشان باز گرداندند. آقای هاشمی هم همان پدر اعتدال است همان حرف شهید بهشتی را دنبال کردند و در راه اعتدال خودش و آبرویش را هزینه کرد. این همه حرفها که برایشان میزدند یک عاملش همین اعتدال بود، هر کجا که تند رو بود ایشان را مورد تهاجم تیرهای اتهامات خودشان قرار میدادند ایشان واقعاً پدر اعتدال این جامعه بود. ایشان خاطراتش را از انقلاب نوشتند و واقعاً یک ثروت عظیمی را به جا گذاشتند تا سال شصت و نه این خاطرات نوشته و چاپ شده و بقیه هم نوشته ولی چاپ نشده و آماده است و نام آخرین کتابش در سال شصت ونه را اعتدال و پیروزی ثبت کرده است. یعنی این انقلاب و این پیروزی به وسیلهٔ اعتدال به دست آمده است.
اعتدال بر پیروزی اثر دارد و پیروزی را نباید با افراط به وجود آورد باید با اعتدال به وجود آورد اینها لازم و ملزوم همدیگر هستند. در همین کتاب نوشته است که فکر نمیکردم اعتدال اینقدر اهمیت دارد اما وقتی وارد زندان شدم آن تندروییها و بی عدالتی را دیدم با پوست و گوشتم ضرورت اعتدال را احساس کردم که اگر بخواهیم روزی حکومتی را تشکیل بدهیم اعتدال هم باید باشد. بعد میگوید که در زندان وارد شدم، چیزی جز قرآن نداشتم و از اول شروع کردم به خواندن آیاتی که مربوط به اعتدال است، آنها را در آوردم، آیات قران را موضوع بندی کردم و وقتی که خانومشان به ملاقات میرفتند این صفحات و موضوعات نوشته شده آقای هاشمی را زیر چادر خود میگرفتند و بیرون میبردند. نتیجه آن بیست و یک جلد تفسیر و راهنمای کلیدی شد. واقعیت این است که مانند کتاب آقای هاشمی نیست.
زیربنای اندیشهٔ تأسیس انقلاب جمهوری اسلامی اعتدال بود اگر از اعتدال خارج شویم آنوقت ذات انقلاب ما اسلامی نخواهد بود. اعتدال پایههای نظام اسلامی و پایهٔ اسلام است اگر نباشد اسلام خالی میشود، اسلام سرنگون میشود. هر روز هر مسلمانی که ده بار این آیه شریفه اهدنا الصراط المستقیم را در نمازهای یومیه میخواند و این آیه همان اعتدال است. آقای هاشمی پدر اعتدال این کشور بود. در واقع پدر اعتدال نظام اسلامی از دست ما رفته است.
اگر میخواهیم واقعاً رو حش شاد باشد و از ما راضی باشد باید اندیشه ایشان را بیشتر پرورش بدهیم، ایشان یک شخص بزرگواری هستند که به ملکوت اعلا لی پیوستند. درگذشت ایشان باعث شد یاد و خاطرات گذشته و فداکاریهایشان در بین مردم مرور شود، ایشان در مقابل تندرویها از خودشان هزینه کردند و ناملایمات را تحمل کردند تا اعتدال پی ریزی شود.
تند روی آدم را به گناه میکشاند، چرا می گویند انقلاب فرزندانش را میخورد؟ چون انقلاب یک خاصیت تند روی دارد وقتی که این خاصیت را داشته باشد فرزندان خود را میخورد، اگر انقلاب تند رویی نداشته باشد فرزندانش را نمیخورد. انقلاب اسلامی اعتدال دارد تندروی ندارد تا فرزندان خود را بخورد این باید برای ما تجربه باشد که بعد از این با دیگران این کار را نکنیم. نگذاریم در کشور نیروهای خوب و مظلوممان را دشمن نام ندهیم و فردا که از دنیا رفتند همه گریه کنند.
از این پس نباید به دنبال این باشیم که که چه کسی چه گفته است و برویم آنها را پیدا و ملامت کنیم. همه آنهایی که تهمت زدهاند بهتر است خودشان توبه کنند، وگرنه کارشان نزد خدا سخت است. اگر در جامعه اعتدال نباشد بی انصافی میشود.
منبع: سایت انتخاب