آقای هاشمی رفسنجانی در سال 1354 سفری به خارج از کشور داشت. پایان این سفر شهر نجف و ملاقات با حضرت امام (ره) بود. ایشان در مورد ملاقاتشان با امام خمینی در نجف در خاطرات خود چنین نوشته است:
«بههرحال در مسافرخانه لباس طلبگی را پوشیدم و رفتیم زیارت و بعد خدمت امام. سالها بود که امام را ندیده بودم. من امام را خیلی دوست میداشتم، واقعاً بیشتر از پدر. لحظـه آن دیدار با امام را هیچوقت فراموش نمیکنم. حال ایشان هم خوب بود. هرچند که در ظاهر شکسته به نظر میرسیدند، ولی احساس من این بود که ازنظر بنیه وضع سالم و خوبی دارند.
با امام حرفهای زیادی داشتیم. آنچه فعلاً از محتوای گفتوگوها به یاد دارم، ازاینقرار است:
1. گفتوگویی بود در مورد آقای صدر. من از خدمات ایشان گفتم و عقیده خودم را مطرح کردم که آقا موسی نباید طرد بشوند.
2. مسئله دیگر، موضوع منافقین بود که بهدرستی موضعِ امام در گذشته تأکید کردم و گفتم برای ما روشن شده است که حق با شما بود که از اول اینها را تأیید نکردید. بههرحال فعلاً پس از اعلان انشعاب، باقیمانده آنها بعد از حوادثِ اخیر دچار مشکل شدهاند که ممکن است برای حل مشکلاتشان از شما کمک بخواهند و برای تأیید گرفتن از شما اصرار بیشتری داشته باشند که به نظر ما بههیچوجه تأیید باقیماندههای آنها هم از طرف شما به مصلحت نیست. اگر نیازی به کمک باشد، این کار را ما انجام خواهیم داد.
3. مسائل داخل، که با توجه به محدودیت مکاتبه و پیغام، خیلی چیزها در آن جلسه قابل مطرح کردن بود مثل: روحیات، دستهبندی جدیدی که در حال شکلگیری بود با نام و بهانـه ولایت و ضدولایت، چهرهها، زندانها.
4. برنامه اروپای خودم را گفتم که برای ایجاد هستهها و پایگاههایی از خودمان و کمک مالی به نیروها ... . عازم آنجا هستم و کسب نظر ایشان.
5. مقداری هم در مورد درس و بحث و مسائل تقلید صحبت شد، با توجه به عنایت خـاصی کـه ایشان در نجف به ایـن مسائل داشتند و مشکلات ایشان بـا حـوزه و دولت عراق.
در همان یک جلسه ـ در چند ساعت ـ همه گفتوگوهای لازم با ایشان انجام شد و نهار هم رفتیم منزل شهید حاجآقا مصطفی. ماه رمضان بود ـ احتمالاً ـ که من به دلیل مسافرت روزه نبودم. فرصت خوبی بود که ساعاتی با ایشان تبادل نظر کنم درباره وضع مبارزه در ایران و خارج؛ مسائل حوزههای ایران و نجف و لبنان، مسائل اختلافیِ مبارزان در داخل و خارج و به خصوص در نجف؛ مشکلاتی که امام با بعضی از علمای نجف داشتند و مشکل خود حاجآقا مصطفی با آقای صدر.
دو سه روز در نجف ماندم. در منزل مرحوم املایی مستقر شدم. خانه کوچکی بود شبیه به چاه. مثل اکثر خانههای کوچک نجف با حیاط کوچک و گود. زیارت کربلایی هم رفتم و بعد با آقای دعایی آمدیم بغداد. دیدنِ آقای دعایی هم در این سفر جزو برنامه سفر ما بود. ایشان سخنگوی ما بودند (در برنامه فارسیِ فرستندهای از بغداد که برحسب شرایط خاص آن روز مورداستفاده ما بود). ایشان آنجا به اطلاعات بیشتری نیاز داشت. من لازم میدیدم او را در جریان همه مسائلِ جدید بگذارم. آقای دعایی اطلاعات بسیار مفیدی از وضع عراق و نجف و نیروهای مبارز و جریانهای ضد مبارزه و مشکلات مبارزان و امام و برنامه خوب «نهضت روحانیت در ایران» ـ که خودشان از رادیو بغداد اجرا میکردند، و در ایران خیلی تأثیر داشت ـ به من دادند و تجدیددیداری کردیم.»
منبع: کتاب « هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه» ، زیر نظر مهندس محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376