خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی / کتاب «دوران مبارزه»

خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی / کتاب «دوران مبارزه»

زمینه های مرجعیت امام بعد از فوت آیت الله العظمی بروجردی به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۴۰

 

     رحلت آیت الله العظمی بروجردی نقطۀ عطفی در تاریخ معاصر ایران محسوب می شد. این واقعه مرز مقابله رژیم پهلوی با نیروهای مذهبی و روحانیون است. آیت الله هاشمی رفسنجانی از غیبت آیت الله العظمی بروجردی از صحنۀ اجتماع ایران تحلیل و روایتی چنین دارد:

     پس از فوت آقای بروجردی،  امریکایی‌ها،  غربی‌ها،  شاه و سیاست حاکم بر کشور به فکر ضربه زدن به روحانیت که قدرتی شده بودند افتادند،  گرچه هنوز ضربه‌ای به رژیم نزده بودند.  در گذشته هم این‌ها از آقای بروجردی خوف داشتند.

    یک بار هم در جریان بهایی‌ها آقای بروجردی وارد مبارزه شد.  ابتدا تصور می‌شد که سیاست روز هم با ایشان موافق است.  سخنرانی‌های آقای فلسفی از رادیو پخش شد و موجی پدید آورد و مردم هم حرکت کردند و بعضی جاها را گرفتند.  اما یک دفعه آن‌ها هم‌آهنگ با سیاست غربی‌ها یا زیر فشارهای بین المللی عقب‌نشینی کردند و آقای بروجردی شکست خورد.

     شاید همین جرقه‌ای شد که رژیم یا امریکایی‌ها را وادار کرد که فکری برای روحانیت بکنند؛  چنان که می‌توان احتمال داد که پاره‌ای حرکت‌های گذشته و قدرت نماییِ آقای کاشانی در جریان نهضت نفت زمینـه توجه آنان به این واقعیت شده باشد که روحانیت،  به عنوان قدرت جدیدی در مملکت،  هر لحظه می‌تواند خطرآفرین باشد، با شبکه عظیم و گسترده مساجد،  حسینیه‌ها،  مدارس و حوزه‌ها.

     تمایل آنان این بود که در کشور روحانیت ضعیفی باشد،  در مشت‌شان، و مرکزیت مرجعیت را منتقل کنند به نجف.  رژیم خود را از روحانیت بی‌نیاز نمی‌دانست،  با سابقه مسائل کمونیستی و خطر شوروی و ... .

     با محاسباتی از این دست،  ارزیابی‌شان این بود که به روحانیت نیاز دارند،  اما نه روحانیت قدرتمند مستقل،  که روحانیت ضعیف و محدودی که از کنترل‌شان بیرون نرود.  آن روزها عراق زیر مهمیز این‌ها بود،  با وسعت و قدرت بیشتر ایران. حضور شیعه هم در عراق برای ایران سودمند بود.

     حوزه جوان قم به بلوغ فرهنگی و سیاسی رسیده بود،  با شور و نشاطی ستایش‌انگیز. هر روز در پایان درس امام صدها طلبه تحصیل کرده متدین،  با ظاهری آراسته و جذاب، برای‌مان نمایشی با شکوه و امیدآفرین داشتند.  بسیاری از این جمع روز افزون اهل قلم و بیان بودند،  زمینه فعالیت سیاسی داشتند،  با حضور در صحنه‌های اجتماعی؛  از این نظر، نجف با قم،  قابل مقایسه نبود.  با این محاسبات،  به نظر می‌رسد که رشد و تقویت قم، بیش از این،  برای رژیم قابل تحمل نبود و بایستی تضعیف شود.

     چهره‌هایی هم که در قم بودند ـ امام،  آقای شریعتمداری،  آقای گلپایگانی و آقای نجفی مرعشی ـ هر یک موقعیتی داشتند،  با محوریتی برای قشری یا قشرهایی.  از نظر سن و موقعیت حوزه‌ای هم قریب الافق بودند. در ارزیابی رژیم،  چنین وضعی زمینه خوبی بود برای تفرقه و ملوک الطوایفی کردن حوزه و بازگشت به وضعیتی مشابه همان وضعِ پیش از مرجعیت آقای بروجردی.

     می‌دانیم که در قم پیش از آمدن آقای بروجردی آقایانی بودند،  معروف به آیات ثلاث:  حجت،  صدر و خوانساری،  و در کنار آن‌ها،  آقای فیض و آقای کبیر و در ردیف بعد، علمای درجه سوم.  با آمدن آقای بروجردی، مرجعیتِ واحد با شکوه خاصی تحقق یافت که در این زمینه یکی از منبرهای مرحوم اشراقی معروف است که با کنایه، آقای بروجردی را به سلیمان تشبیه کرده بود در وادی موران،  با خواندن آیـه «یا ایّها النمل ادخلو مساکنکم،  لا یحطمنکم سلیمان و جنوده» به عنوان مطلع سخنرانی،  که طبعآ در بعضی از آن آقایان یا علاقه‌مندان‌شان باعث رنجش هم شده بود.

منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب