ساعت هشت و نیم به دفترم رسیدم. در ترافیک مقداری معطل شدم. فرمانده سپاه در لبنان آمد. گزارش کار و ساخت سلاح را داد و برای اعتبارات بیشتر استمداد کرد. مسئولین حزب الله لبنان آمدند[1] و پیروزی های اخیر را تبریک گفتند. مدیران صنایع سنگین آمدند. [آقای هادی نژاد حسینیان]، وزیر [صنایع سنگین] گزارش داد. من صحبت کردم[2].
آقای [سیدمحمود]دعایی، همراه جمعی از اُدبا و شعرای تاجیکستان شوروی آمدند. ریاست هیأت با یک خانم مسلمان و شاعر تاجیکی است که نماینده مجلس هم هست. آنها فوقالعاده علاقهمند به ایران و زبان فارسی هستند و گفتند اگر میدانستیم به حضور رییسجمهور ایران میرسیم، کوه بدخشان را برای هدیه میآوردیم.
آقایان [مسعود روغنی]زنجانی، [رییس سازمان برنامه و بودجه] و [اکبر]ترکان، [وزیردفاع]، برای بررسی نیازهای بودجهای نیروهای مسلح آمدند. بحث بر سر مقدار و مبلغ جیرة غذایی است که مورد اختلافشان است؛ قرار شد بررسی کارشناسی شود.
دکتر [حسن]روحانی آمد. دربارة برنامه شورایعالی امنیت ملی و نتایج سفر حافظ اسد صحبت شد. گفت جمعی از نمایندگان در مجلس، به شدت از عدم قبول آقای [مهدی]کروبی و همفکرانشان در نامزدی برای مجلسخبرگان ناراحتاند و درگیری با شورای نگهبان را شروع کردهاند.
بیست و پنج نفر از سران اخوانالمسلمین، فعال در کشورهای عربی و اسلامی، [به سرپرستی آقای عبدالرحمن خلیفه، رهبر اخوان المسلمین اردن]،آمدند. به عربستانسعودی، اردن و عراق هم رفتهاند. از ما میخواهند که برای رفع خطر از عراق در مقابل آمریکا، به صدام کمک کنیم. گفتم عراق و بعثیها قابل اعتماد نیستند و ممکن است وسط راه با آمریکا بسازند و علیه ما وارد عمل بشوند. علاوه بر این، برنامة کار عراق روشن نیست. لازم است برنامه را بگویند؛ چون عراقیها هم به آنها جواب درستی در اینباره نداده بودند، حجتی برای ادامه بحث نداشتند و مجاب شدند[3].
در ملاقات با رهبری، از این جهت که در طول جنگ[هشت ساله با ایران] که عراق با حمایت آمریکا علیه اسلام میجنگیده است، چرا چنین اقدامی نکردهاند؟ مورد ملامت قرار گرفته بودند. صحبتشان جنبه دفاعی داشت. به خانه آمدم. اعظم، [همسر محسن] غذا درست کرده بود.