ساعت پنج صبح بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. بعد از نماز صبح، زلزله نسبتاً شدیدی رخ داد؛ صدای مهیبی داشت و درها لرزید. اخبار بخش فارسی رادیو بیبیسی و رادیو صدایآمریکا را گرفتم؛ مطلب مهمی نداشتند. آقای [علیرضا] تابش، [استاندار گیلان]آمد. گزارشی دربارة روستای ماسوله داد که با تدابیری، جلوی خطر سقوط کوه روی خانهها را میگیرند و به همین دلیل، رفته رفته مردم جرات رفتن به خانهها را پیدا کرده اند. پس از صرف صبحانه، به سوی مرکز بخش عَمارلو حرکت کردیم. بعد از منطقه معدن، وارد جنگلها و مراتع سرسبز با هوای شمالی شدیم. در شیب البرز به سوی خزر، به منطقه وگار رسیدیم؛ بخش وسیعی است. روستاهای بسیار دارد که تقریباً همه در اثر زمین لرزه خراب شدهاند. اطراف رودخانه سیاهرود است که به سفید رود میریزد. اغلب روستاها را برای بازسازی، تغییر محل دادهاند و در ارتفاعات میسازند. تا انتهای روستای استلنخکوه رفتیم. در هر روستا [= لیاول، سرمُل، سوسف، هاشمیان، بَرهسر، پشتکلا، نوده، سیبان و ناش]، مقداری توقف میکردیم. مردم اجتماع میکردند و از برنامه بازسازی تحقیق میکردیم و نیازها و کمبودها و توقعات را میپرسیدیم. اهالی از ساختهها و هدایا راضی هستند. در همه جا با استقبال گرم مردم و اظهار تشکر و ذکر کمبودها مواجه میشدیم. آنها گل و سیب و قند روی ماشین میپاشیدند. تقریباً برای همه خانوادهها یک اتاق چوبی با سقف شیروانی فلزی تهیه شده که تهیه کاهگل دیوار برعهده خودشان گذاشته شده است. مصالح و مبلغی پول را دولت داده است. مازندران استان معین این منطقه بوده و آنها در کار چوبی مهارت داشتهاند. روستاها نوعاً فاقد برق، آب لوله کشی، حمام و بهداشت هستند. به جهادسازندگی گفتم برای این امور اقدام کند و قول تأمین اعتبار دادم.در نقطهای که چند روستا را جمع کرده بودند و صدها اسکلت برای اسکان موقت برپا شده بود، جمعیت انبوهی از روستاها [بعدرود، حشمتآباد، درهدشت، چگاسر،چره و سندز]، اجتماع کرده بودند. امام جمعه رودبار، بعد از خیرمقدم، توقعات مردم را گفت. سپس من صحبت کردم[1]. از آنجا به سوی بخش رحمتآباد حرکت کردیم. روستاها در کناره های رودخانه سیاهرود کشیده شده و با اینکه منطقه غنی است، مردم فقیرند و خانهها محقر است. همة خانهها در زلزله خراب شده. در هر روستا، همان استقبال و سئوال و جواب و وعدهها تکرار میشد. استان تهران معین بازسازی این منطقه است. [آقای حسین طاهری]، استاندار تهران دربارة کارهای انجام شده توضیح داد. سرانجام ساعت دو بعد از ظهر، خسته و کوفته به محل ستاد معین رسیدیم. بعد از نماز ناهار خوردیم و پس از انجام مصاحبه رادیو تلویزیونی، به سوی رستمآباد حرکت کردیم. هلیکوپترها در آنجا آماده بودند. با بدرقه مردم رستمآباد، به سوی تهران پرواز کردیم. غروب در [اردوگاه] منظریه، [واقع در شمال تهران] فرود آمدیم. به خانه آمدم. عفت برای زیارت به قم رفته بود. یاسر، مهدی و فرشته در منزل بودند.