ساعت شش و نیم صبح به فرودگاه رفتیم و با هلیکوپتر به سوی درگز پرواز کردیم. اطلاع دادند یک هلیکوپتر که دیروز محافظان را به درگز برده، در برگشتن مفقودالاثر شده است. خیلی ناراحت شدم؛ گفتم تجسس شود. در شهر درگز در استادیوم ورزشی برای مردم سخنرانی کردم.
پس از سخنرانی به سوی منطقه عشایری اطراف شیروان پرواز کردیم. در کنار مرز شوروی، مردم اجتماع جالبی داشتند. باغهای فراوان و سرسبز منطقه را از آسمان دیدم. در اجتماع مردم حضور یافتم. ابتدا خیرمقدم گفتند و نیازها و امکانات و خواستهها را مطرح کردند و گزارش وضع عمومی منطقه را دادند و با کسب اجازه به نمایش چوب بازی و رقص و سرودهای محلی پرداختند. در ضمن خواستهها، استمهال وامها و خرید وامها را مطرح کردند؛ پذیرفتم.
با خداحافظی و تشکر از محبتهایشان، به سوی قوچان پرواز کردیم. ساعت یازده و ربع، با استقبال گرم مردم وارد قوچان شدیم. به مصلای نماز جمعه رفتیم. قبل از خطبهها سخنرانی کردم. خطبههای کوتاه آقای مروج، امام جمعه را گوش دادیم که بیشتر در ستایش فعالیتهای دولت و نظام و انقلاب بود. با امامت ایشان نماز جمعه را خواندیم. برای ناهار و استراحت به منزل فرماندار رفتیم.
خبر رسید که هلیکوپتر مفقود شده، سقوط کرده است. یک هلیکوپتر به محل سقوط اعزام شد. به مرکز تحقیقات کشاورزی و دامی جهاد رفتیم. گزارش دادند؛ از خدماتشان تشکر کردم. از آنجا به سوی بجنورد پرواز نمودیم. اجتماعی عظیم و با شکوه تشکیل شده بود. امام جمعه خوشامد گرم و دلپذیری ایراد کرد و من در یک سخنرانی مفصل با تشکر از مردم و تشریح وضع شهرستان، وعدة تحقق خواستههایشان را دادم.
در منزل فرماندار، امام جمعه، نمایندگان شهر و ائمه جماعات، استعدادهای منطقه را تشریح کردند. ابراز امیدواری کردم که این استعدادها به منصّه ظهور برسد. سپس در اجتماع مدیران منطقه، گزارشهای آنها را گرفتم و سخنرانی کردم. خبر رحلت دو خلبان هلیکوپتر ساقط شده را دادند؛ شدیداً متأثر شدم و با اندوه فراوان خوابیدم.