آقای هاشمی درباره پدر بزرگوارشان در خاطرات خود این چنین مینویسند:
اسم پدرم: حاجمیرزا علی هاشمی بَهْرَمانی و اسم مادرم: ماه بیبی [ صفریان]. نام خانوادگیِ هاشمی برای خانواده ما، با آنکه سید نیستیم، به این دلیل انتخاب شده است که نام جّد پـدریِ مـا حـاج هـاشم بـوده است؛ او در سر تـا سر منطقه امـلاک، همسران و امکانـات زیادی داشته است که از همسرانش چند گروه خانواده به جای ماندهاند با نام هاشمی که هریک با پسوند یا پیشوندی متمایز شدهاند: هاشمیپور، هاشمیِ بهرمانی، هاشمیان و ... .
پدرم کمی از تحصیلات علوم حوزوی بهرهمند بود، در حدود معالم و مُطوَّل. تا آنجا که به یاد دارم، در روستا زندگی میکرد که دلیل آن تا حدودی فشارهایی بود که در دوره پهلوی متوجه متدینین بود. طبعآ خانواده ما هم زندگی در روستا را پذیرفته بود. ایشان عمیقآ مورد اعتماد مردم روستا بودند و نوعی مرجعیت در امور اجتماعی و مذهبی داشتند. بسیاری از اختلافات مردمرا با داوری رفع میکردند. در ماه رمضان با شنیدن صدای اذان ایشان و خواندن منظومه منسوب به حضرت علی (ع) «لک الحمد یاذاالجود والمجدالعلی» به عنوان مناجـات سحر، مردم برنامههای افطار و سحری و نماز صبح را تنظیم میکردند.
عمل و رفتار ایشان تأثیر زیادی در پرورش مذهبی و اخلاقی فرزندان و بستگان داشت. اُنس زیادی با قرآن و اشعار مولوی و سعدی داشتند و گاهی با صدای گرمی بلند میخواندند. همیشه قبل از طلوع فجر بیدار بودند و تا مدتی از طلوع آفتاب گذشته بر سجاده بودند و ما با شنیدن صدای مناجات ایشان از خواب بیدار میشدیم. شبها هم پس از نماز مغرب مدت طولانی به نوافل و تعقیبات با قرآن و اذکار میپرداختند و بر سجاده میماندند تا وقت فضیلت نماز عشا برسد.
از اخلاقیات جالب ایشان این بود که معمولاً در زمان رسیدن هر محصولی، وقتی که به باغ و یا مزرعه میرفتند، تعداد زیادی از نیازمندان روستا را میپذیرفتند و به هر یک از آنها چیزی میدادند و این وضع در همه فصول سال ادامه داشت. مثلاً در فصول رسیدن انگور و انار و خربزه و هندوانه و هویج و شلغم و گندم و جو و ذرّت معمولاً هر روز به نحوی این کار خیر را با محصولات کشاورزی انجام میدادند و در مسیر برگشت به خانه هم چیزی همراه داشتند که به افرادی که سر راه پیدا میشدند هدیه کنند.
منبع: کتاب ( هاشمی رفسنجانی)، دوران مبارزه، زیر نظر مهندس محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376