نگرانی در خانواده آیت الله هاشمی رفسنجانی بعد از حادثه ترور گروه فرقانتاریخ 4/3/1358 خانواده من در مدت ده ـ پانزده سال گذشته به سختیهای مبارزه علیه رژیم شاه عادت کرده بود و تقریبآ کمتر مواقعی بود که نگرانیهایشان بیش از حد معمول شود؛ اما این ترور ـ خصوصآ در این مقطع بعد از پیروزی انقلاب ـ و با این گمان جدی که حالا فقط شخص من نیست که مورد تهدید قرار دارد، بلکه با توجه به شناختی که پیدا شده بود، حالا هر یک از اعضای خانواده میتوانست مورد هدف باشد، بر نگرانیهای خانواده تاثیر گذاشت. این امر از جمله در رفت و آمدهای بچهها بیاثر نبود. آن روزها پسرم محسن در دانشگاه شیراز در رشته برق و الکترونیک قبول شده بود و تقریبآ هفتهای دو بار در حال رفت و آمد به آنجا بود. البته وقتی به شیراز میرفت، در بیت آیتالله حائری زندگی میکرد و در حفاظت و حمایت آنها بود و مشکلی نداشت، اما نابسامانی وضعیت دانشگاهها در آن روزها و نیز زیاد شدن این رفت و آمدها، نگرانیهای مادرش را، بیش از پیش تقویت کرد. به ویژه آنکه پیشنهاد همراه داشتن محافظ هم قابل قبول برای خود او و شرایط تحصیل در دانشگاه نبود. بهتر دیدیم فکر دیگری برای محسن بکنیم تا هم خیال همسرم آسوده شود و هم محسن به درس خود برسد. سرانجام پس از چند ماه بحث و گفتوگو، قرار شد محسن را به صورت ناشناس برای تحصیل به خارج بفرستیم. خواهر عفت، مقیم بلژیک بود؛ هم او پیشنهاد کرد که محسن برای تحصیل به آنجا برود؛ من پذیرفتم. البته بحمدالله محسن ضمن آنکه ناشناسی خود را به صورت مناسبی حفظ کرد، توانست خوب هم درس بخواند، هر چند که در سالهای آخر تحصیل، به علت نیازی که به او و رشته تحصیلیاش داشتیم، ادامه تحصیل را در مقطع دکترای مهندسی مکانیک رها کرد و برای خدمت به مردم و میهن، به ایران بازگشت.منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات 58-1357 ، انقلاب و پیروزی، زیر نظر عباس بشیری