دیدگاه آیت الله هاشمی در خصوص سمینار بررسی قانون اساسی در دانشگاه تهران در سال 1358تاریخ 3/8/1358 با فرصت تقریبآ مناسبی که برای بحث و بررسی پیرامون قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان، در نظر گرفته شده بود، طبیعی بود که جلسههای سخنرانی و گفت و شنود زیادی در این ارتباط در مجامع سیاسی و علمی کشور تشکیل شود. یکی از این جلسهها، سمینار بررسی قانون اساسی در دانشگاه تهران بود که به ابتکار شورای وحدت دانشگاه و حوزه علمیه برگزار شد. در این سمینار که در چند جلسه ]در عصر روزهای سوم، چهارم و پنجم آذر 1358[، برگزار شد، آیتالله خامنهای، آیتالله منتظری، من و آقایان باهنر، ]محسن[مجتهد شبستری و دکتر]حسن[آیت، در محیطی کاملا آزاد به پرسشهای متعدد دانشجویان و حضار دیگر ـ که عمدتآ پیرامون اصل ولایت فقیه و وظایف آن در قانون اساسی بود ـ پاسخ دادیم.
نخستین پرسش این بود که "وقتی گفته میشود ولایت فقیه، نظرات روی شخص امام خمینی میرود، در حالی که وی یک شخصیت استثنایی است و همیشه نمیتوان بر روی استثناها تاکید کرد، نظرتان چیست؟" من در پاسخ این پرسش گفتم: این درست است که امروز ما یک رهبر فوقالعاده داریم که در گذشته چنین فردی نبوده و در آینده نیز ممکن است چنین فردی با این ویژگیها به وجود نیاید، اما اینها نمیتواند ما را وادار کند که از یک اصل اسلامی دست برداریم. فرض کنیم اگر جامعه بخواهد اسلامی باشد، باید امامت در جامعه حاکم باشد و جامعه ما منکر آن نیست؛ البته امامت به صورت معصوم مطرح نیست بلکه طبق بحثهایی که ما در فقه اسلامی داریم، جای رهبری امام معصوم را در دوران غیبت، فقهای با صلاحیت میگیرند؛ فقیه با صلاحیت کسی است که از نظر اسلامشناسی و جامعهشناسی و رهبری حد عالی را داشته باشد. یعنی کسی که در جامعه از این حیث، بهترین نصاب را دارد. گاهی فردی مثل امام پیدا میشود یا بهتر از آن یا کمتر. ولی به هر حال اصل مسأله سرجایش است. اگر روزی چنین فقیهی نداشته باشیم، باز اصل ما مخدوش نیست و رهبری را پذیرفتهایم. اگر مصداقی داشتیم عمل میکنیم و اگر نداشتیم به درجات بعدی میرسد. به هر حال ما نمیتوانیم قبول کنیم که این اصل نباشد. چگونه میشود یک تشکیلات پیچیدهای را در اختیار کسی یا کسانی بگذاریم که نتوانند آن را درک کنند و بفهمند. بنابراین اگر امام خمینی هم نباشند، آن مقدار که قابل عمل است، عمل میکنیم.
در اینجا یکی از دانشجویان پرسید: آیا شورای جمهوری، میتواند نقش فقیه واجد شرایط را عمل کند؟" که در پاسخ وی گفتم: باید دید آن شورا افرادش چه کسانی هستند آیا فقیه هستند یا نیستد، اگر هستند چه تفاوتی با رهبر دارند. اگر شورای جمهوری به این صورت باشد، که فقیه نباشد، این نظر را تامین نمیکند. البته باید به این نکته هم توجه بکنیم که تاریخ نشان میدهد بعضی از فقها هم، صلاحیت رهبری نداشتهاند". ادامه این بحث به آنجا رسید که "اگر مردم، فقیهی را با اکثریت آراء انتخاب کنند، که شرایط رهبری را نداشته باشد، تکلیف چیست؟" که من گفتم: "وقتی ما شعار دموکراسی میدهیم یا صادق هستیم یا نیستیم و یا مردم و رای آنها را قبول داریم یا نداریم..." در اینجا یکی از دانشجویان سخن مرا قطع کرد و گفت: "ما به مسأله امامت معتقدیم، همان طور که معلم شهید دکتر علی شریعتی در کتاب امت و امامت مطرح کرده، مسأله امامت به این صورت دموکراتیکی که شما مطرح کردید، نیست. در آمریکا هم مردم به آقای کارتر رای دادهاند، هر رأیی پذیرفته شده نیست، رای کسانی که آگاهی ندارند از نظر اسلام قابل پذیرش نیست..." در پاسخ وی گفتم: "البته در همین دوره مبارزه، نشان داده شده است که واقعآ وجدان اجتماع ما رشید و بالغ است. ممکن است عدهای از مردم شعورشان به حد کافی نباشد، ولی مجموعآ انتخاب مردم حتی در طریق انتخاب مبارزه، مشخص شد که صحیح است. شما خیال میکنید امام خمینی را چه کسانی انتخاب کردند؛ همین عامه مردم. اگر این مردم رشد نداشتند به جای ایشان یکی دیگر را انتخاب میکردند، در همان دوران خفقان که رساله امام خمینی کالایی قاچاق بود و داشتن آن جرم محسوب میشد، اکثریت مردم حتی در روستاها، مقلد ایشان بودند، این انتخاب مردم است و درستی آن در همه جا نشان داده شد. حالا فرض میکنیم حرف شما که میگوئید دموکراسی نمیتواند به آن معنی مطرح باشد و انتخاب عوام درست نیست و اینکه خواص و دین شناسان باید خبره را تعیین کنند، صحیح است. شما را به خدا، دین شناس و اسلام شناس در حال حاضر چه کسی یا کسانی میتوانند باشند؟ کسی یا کسانی که تمام عمر خود را با قرآن و حدیث و نهجالبلاغه و تاریخ ادبیات و متون اسلام، صرف کردهاند؟ یا افرادی که با خواندن چند مقاله یا چند کتاب با استفاده از شعور و درکی که دارند یک مقدار مسائل اسلامی را میدانند؟ منطقی است که اسلام باید از متن خود بیرون بیاید و در این زمینه باید از کسانی بهره برد که نسبت به قرآن، نهجالبلاغه، حدیث، تاریخ و همه فنون ادبی عرب که با تغییر یک کلمه و یک اِعراب، مفهوم مطلب تغییر میکند، شناخت کافی دارند. به هر حال هر دو طرف این قضیه در قانون اساسی مورد نظر ما آمده است، یعنی اگر شما مردم را قبول دارید، انتخاب خبرگان رهبری توسط آنها را باید بپذیرید و اگر رای اسلام شناس و کارشناس را قبول دارید، پس انتخاب ]رهبر توسط[خبرگان رهبری را هم باید قبول کنید، البته پیش از آن باید بر روی مصداق خبره بحث کنیم تا به یک نتیجه منطقی برسیم". اما یکی از آخرین بحثهای مطرح شده در این سمینار، بحث "رابطه ولایت فقیه با نظام شورایی"، بود که در این زمینه من گفتم: "ما نمیخواهیم یک فقیه در کارهای اجرایی و تصمیم گیریهای موضعی و در همه امور حضور داشته باشد، بلکه فقیه یک ناظری است بر جامعه، که نظام شورا خوب اجرا شود، در واقع قانون اساسی ما نظامی تعریف کرده است که مردم با مشورت و همکاری یکدیگر و با ارائه پیشنهادهای مناسب، جریان قانون را درکشور برای رشد و تکامل جامعه و برای زندگی بهتر و راحتتر، پیش ببرند. این نظام که همان نظام شورایی است، باید زیر نظر فقیه که اسلام و جامعه اسلامی را میشناسد، اداره شود به نحوی که این جریان به هم نخورد و از مسیر اسلامی خارج نشود". در این سمینار، سایر دوستان هم که برای پاسخگویی به دانشجویان آمده بودند، در مقابل سوالات مشابه از دیدگاههای خود، پاسخهایی را برای حضار ارائه دادند.منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات 58-1357 ، انقلاب و پیروزی، زیر نظر عباس بشیری