در جریان تحریـم عید، رژیـم به تکاپو افتاد و دست به عوامفریبی زد که: «اینهـا بـرای مـردم گریـه میخواهند. مـردم به یک عیـد نـوروز دلخوشی دارند، ایـن عیـد را هـم میخواهند بگیرند.»
در کنار این عوامفریبی، عوامفریبیِ دیگری کردند که رنگ قضیه را مذهبی کنند و جنبه سیاسی آن را بگیرند، با بهرهگیری از تقارن عیدآن سال با شهادت امام صادق (ع)؛ اما این تلاشها تأثیری نگذاشت و تحریم عید به خوبی اثر گذاشت.
در روز شهادت امام صادق (ع) به فیضیه حمله کردند. نیروهاییکه آن روز این برنامه را اجرا کردند، ترکیبی بودند از گاردیها، ساواکیها و ارتشیهای دیگر که باید با تحقیق در اسناد چگونگیِ این ترکیب روشن شود. من خودم در جریان سربازی ـ که بعد به آن اشاره میکنم ـ برخوردهایی داشتم در باغشاه با ارتشیهایی که در آن حادثه حضور فعال داشتند. جریان را برای همدیگر تعریف میکردند. آنطور که برای ما گفتند درآن روز اینها در سه جا برنامه داشتند :
1. منزل امام.
2. مدرسه حجتیه و مجلس آقای شریعتمداری.
3. مدرسه فیضیه.
چونآن روز در قم سه مجلس مهم بود: صبح منزل امام و مدرسه حجتیه. عصر، مدرسه فیضیه.
در منزل امام ـ که ما آنجا بودیم ـ نشد کاری بکنند. چند صلواتی فرستادند که با پیام تهدید امام غافلگیر شدند و شاید نیاز به دستور جدیدی داشتند و فرمانده عملیات با مسألهای پیش بینی نشده روبهرو بود و شخصآ نمیتوانست تصمیم بگیرد. موقعیت منزل امام ـ در کوچه پس کوچههای یخچال قاضی ـ طوری بود که میدان حرکت نبود. برحسب اطلاعی که بعد پیدا کردیم، از لحاظ سوق الجیشی میدان را برای درگیری نامناسب ارزیابی کرده بودند. و گرنه، شاید ترجیح میدادند که این حرکت در بیت امام باشد. اما از وضع کوچهها احساس نگرانی و خطر میکردند. ممکن بود مهاجمان محاصره شوند و از داخل خانه و پشت بام ضربه بخورند. مردم همه جا در کوچهها و باغ اناری ـ در همسایگیِ بیت امام ـ حضور داشتند، با عشق و شوری که ارزیابیِ میزان مقاومتشان در دفاع از امام کار آسانی نبود. پلیس هم به آسانی نمیتوانست وارد عمل شود.
در مدرسه حجتیه هم اطرافیان آقای شریعتمداری بودند و شایع بود که دو تا از پهلوانهای قم ـ میرهایها که مدیریت آن مجلس با آنها بودـ روابطی هم با شهربانی داشتند و به صورتی مسأله را حل کردند و قرعه فال افتاد به نام مدرسه فیضیه.
منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب