چکیده
هر عمل اخلاقی ـ اجتماعی، فراخوانی است علنی که همه را به عمل مشابه، دعوت میکند. بر همین اساس، اگر فضیلتی اخلاقی در جامعهای بروز پیدا کند، همه را به طور رسمی و غیر رسمی به تکرار آن فرا میخواند و در ترویج فضایل اخلاقی و اخلاقیشدنروابط اجتماعی، اثر دارد. همچنین اگر رذیلت و ضد ارزشی در جامعه علنی شود، آن هم به طور رسمی و غیر رسمی همۀ آحاد و گروهها را به ضد ارزشهای مشابه، دعوتمیکند و در ترویج رذایل اخلاقی و غیر اخلاقیشدن روابط جمعی، مؤثر است. به عنوان نمونه، وجود فرهنگ و اخلاق قدرشناسی و رعایت حقوق نمک در جامعه، دعوتی است که در ذهن و قلب و عمل و سبک زندگی اخلاقی همۀ آحاد و گروههای اجتماعی تأثیر میگذارد و بالعکس عکس.
به همین خاطر، همۀ آحاد و گروهها بخصوص شخصیتهای برجستۀ علمی و سیاسی و مسؤولان و مدیران کشور، با پرهیز از قدرناشناسی، باید در ترویج و توسعۀ فرهنگ و اخلاق قدردانی اهتمام بیشتری داشته باشند و آن را به عنوان وظیفهایانسانی و تکلیفی دینی و حاکمیتی، دور از تظاهر، خالصانه رواج دهند و در برنامههای عاقلانه و اخلاقی، به ترویج و تبلیغ آن اقدام کنند و در ظاهر و باطنِ سبک زندگی اخلاقی همۀ طبقات مختلف جامعه تأثیر بگذارند و به ارتقای روزافزون کلاس اخلاق و تربیت جامعه، مطابق با عقل و تعلیمات و دستورات دینی - مذهبی، دور از حبّ و بغضهای معهود کمک برسانند و در پناه رضایت و نگاه و حمایت امام حاضر و ناظر، حضرت ولی الله الأعظم(عج)، کناره از هر هبوط و سقوط و تنزّلی، به آن مصونیت ببخشند.
مقالۀ پیش رو در همین راستا و به قصد تبیین و ترویج فرهنگ دین و مذهب واخلاق و انقلاب و از باب توجه و عمل به وظیفۀ اخلاقی، طرح لزوم قدردانی از سالها وظیفهشناسی، مجاهدت، زحمات و خدمات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی; را به صورت علمی، دنبال کرده است و البته هرچند بررسی مفهوم «شکر» از منظر آن مرحوم در جای خود، کار درخوری است، اما این نوشتار در این مجال، در صدد آن نبوده است.
واژگان کلیدی:
شکر، شکر منعم، شکر واجب، شکر خالق، شکر نعمت، شکر مخلوق، شکر خدمت، نمکشناسی، قدرشناسی، ترک شکر، عواقب ترک شکر، هاشمی رفسنجانی
بـگو کـه جـان عـزیزم، ز دسـت رفـت خــدایـــا
ز لعــل روح فـزایـــش ببخـش آن کـه تـــو دانی
من این حـروف نـوشـتم چـنـانـکه غـیر نـدانســت
تــو هـم ز روی کرامـت، چـنان بـخوان که تو دانی
«شکر» یعنی: «سپاسگزاری کردن»؛ «سپاسداشتن و ثنای نیکوگفتن خدای و هر محسن را بر احسان».
«مُنْعم» یعنی: «توانگر، مالدار»؛ «مالدار و نعمتدهنده».
در اصطلاح به حقشناسی و قدرشناسی از کسی که نعمتی داده و یا خدمتی ارائه کرده، شکر گفته میشود.
بعضیها شکر را تصور نعمت و ذکر و اظهار آن دانستند. همچنین کفر را ضد آن و به معنای نسیان و پوشیدن نعمت ذکر کردند:
«الشُّکْرُ: تصوّر النّعمة و إظهارها، ... و یضادّه الْکُفْرُ، و هو: نسیان النّعمة و سترها».
به عقیدۀ امام خمینی1 شکر یک حالت نفسانی است که در اثر شناخت منعم و نعمت و نسبت نعمت به منعم، پدید میآید و در اعمال قلبی و قالبی انسان اثر دارد:
«شکر ... عبارت از یک حالت نفسانیه است که آن حالت خود اثر معرفت منعم و نعمت و اینکه آن نعمت از منعم است میباشد و ثمره این حالت اعمال قلبیه و قالبیه است».
پس شکر حقیقی و واقعی، شکری است که در قلب و عمل و زبان بروز داشته باشد؛ یعنی در قلب، آثاری مثل «خضوع»، «خشوع»، «محبت»، «خشیت»، و در عمل، آثاریمثل «اطاعت» و «بکارگیری جوارح در رضای منعم»، و در زبان، مثل «ثنا»، «مدح» و «حمد»، نمایان باشد.
در ادامه دربارۀ منعم بیشتر یاد خواهیم کرد.
«شکر» از جمله مسائلی است که دارای مبنای عقلی و دینی است و عقلا و شارع مقدس، بر آن دلیل اقامه کردهاند و اصل و قاعدۀ «شکر المنعم واجب» محصول حکم عقل و نظر شرع است که به شرح ذیل به آن اشاره میکنیم:
در باور عقیدتی ما شکر مُنعم(نعمتدهنده) به نص و نظر عقل، دارای حُسن ذاتی و واجب است؛ به همین جهت، هیچ عقل سلیم و عرف فهیم از عقلا، مخالف این حکم و نظر نبوده و آن را قبیح و غیر واجب نشمرده است: «أن العقلاء بأسرهم یجزمون بوجوب شکر المنعم»؛ همۀ عقلا، به وجوب شکر منعم، عقیده و یقین دارند.
درک وجوب شکر منعم، از معلومات بدیهی است؛ زیرا آثار مُنعم و نیز آثار طبیعینعمتهای او همۀ انسانها را فراگرفته است و بر کسی پوشیده نیست. ازاینرو، وجوب شکر منعم و ادای حق او قابل انکار و فرار نیست:
«شکر المنعم واجب بالضرورة و آثار النعمة علینا ظاهرة فیجب أن نشکر فاعلها».
امامیه و معتزله برخلاف اشاعره بر این مسأله، اتفاق نظر دارند که عقل در درک وجوب شکر منعم، مستقل است و به حسن آن حکم میکند: «و أمّا العقل فهو مستقلّ فی وجوب الشکر و حاکم بحسنه، و اتّفق علی ذلک الامامیة و المعتزلة».
نصوص قرآنی هم، معاضد نظر و حکم عقل بوده و شکر منعم را واجب دانسته است؛چنانکه در نمونه آیۀ ذیلالذّکر، مطرح شده است: «فَاذْکُرُونی أذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ»؛ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا شکرگزار باشید و کفران نکنید.
شور من حق نمک بسیار دارد بر جهان
دشمن چشمند اگر مردم فراموشم کنند
سنت هم مساعد و مطابق با عقل، شکر منعم را واجب شمرده است؛ چنانکه در منابع رواییامامیه، به عنوان نمونه از امام صادق7 گزارش شده است که فرمودند: در تورات نوشته شده شکرگزار کسی باش که به تو نعمت داده و به کسی که شکرگزارت بوده نعمت ببخش؛ چون اگر شکرگزار باشی، زوالی برای نعمتها نخواهد بود و اگر کفران کنی، نعمتی باقینخواهد ماند. شکرگزاری باعث افزایش نعمت و امان از تغییر است.
عَنْ أبی عَبْد اللهِ7 قَالَ: مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ اشْکُرْ مَنْ أنْعَمَ عَلَیکَ وَ أنْعِمْ عَلَی مَنْ شَکَرَکَ فَإِنَّهُ لا زَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شُکِرَتْ وَ لا بَقَاءَ لَهَا إِذَا کُفِرَتْ الشُّکْرُ زیادَةٌ فِی النِّعَمِ وَ أمَانٌ مِنَ الْغِیرِ».
و یا در صحیح ابی داوود که یکی از منابع مهم حدیثی اهل سنت است، دربارۀ رسول خدا6 گزارش شده است که: «پیامبر6 همیشه، هر وقت به چیزی بشارت دادهمیشدند، برای شکرگزاری از خدا سجده میکردند».
«و فی صحیح أبی داود کان النبی6: إذا بشر بشیء سجد شکرا لله».
در شدت وجوب شکر منعم و توسعه و اهمیت آن، همین بس که در روایتی آمده، خداوند متعال در مقام خدایی خودش، از مشرکی که به بندۀ مؤمن او خدمتی ارائه نموده تقدیر میکند! این روایت از امام باقر7 گزارش شده است. راوی میگوید: از آن حضرتشنیدم که فرمود: خداوند با حضرت موسی7 نجوا میکرد... به او فرمود: شخص مؤمنیدر کشور حاکم جبّار[موحد]ی، زندگی میکرد، به شدّت از طرف او در تعقیب بود؛ از دستش به طرف قلمرو مشرکین فرار کرد، به مشرکی رسید، مشرک به آن مؤمن پناه داد و با مهربانی از او پذیرایی کرد. وقتی این مشرک از دنیا رفت، خدای (عزّ و جلّ) به او وحی فرستاد که سوگند به عزّت و جلالم، اگر در بهشتم برای تو جایی بود، حتماً تو را در آن ساکن میکردم، ولی بهشت، بر کسی که مشرک از دنیا رفته حرام شده است، اما ای آتش! تو او را بترسان، ولی آزارش نده. امام7 در ادامه فرمودند: رزق و روزی این مشرک، هر صبح و شام به او میرسد. راوی میگوید: از امام7 پرسیدم: از بهشت به او روزی میرسد؟ امام فرمود: از جایی که خواست خداست.
هیچ کس حق نمک چون من نمیدارد نگاه
دادهام حاصل اگر در شـوره زار افتـادهام
از حکم عقل و شرع نیز فهمیده میشود که حسن ذاتی شکر منعم، در عاطفۀ انسانی و وجدان عاطفی انسان نیز ریشه دارد. در نتیجه انسان اهل مِهر و محبت، حتی در جامعۀ لائیک و در مکتب انسانیت، تشکر را زیبا و لازم و یک وظیفۀ اجتماعی میداند و آن را دوست دارد و به تحسین آن زبان میگشاید و در روابط انسانی و اجتماعی، خود را موظف به اظهار عاطفه و دوستی و شکرگزاری و ایفای آن میداند و از این بابت احساس خوشایندی دارد.
در ابتدا ذکر دو نکته، ضروری به نظر میرسد:
صرف نظر از وجوب شکر منعم، انسانی که از سلامت نفسانی برخوردار است و عقل سلیم دارد و فطرت ازلیۀ او زیر گرد و غبار هواجس نفسانی و حقد و کینه و حسادت، دفن نشده است، البته که با درک و دیدۀ باطنی که به آن مفطور است، در شخص منعم و فعل او، کمال و جمالی مییابد که تجلی آن، او را به خود جلب و جذب نموده و به تحسین و کرنش وا میدارد. بلکه این تحسین و کرنش، باعث تکمیل خود او میشود و او از این بابت لذّت میبرد و احساس خوشایندی پیدا میکند و احساس کمال، سعۀ وجودی و بزرگتر شدن به او دست میدهد.
«مَنْ یشْکُرْ فَإِنَّما یشْکُرُ لِنَفْسهِ».و بالعکس، عکس، که از آن یاد خواهیم کرد.
هرچند نعمتدهندۀ اصیل و مستقل و واقعی و حقیقی، خالق بیهمتا است، ولیبخششها و خدماتی که به انسان میرسد، در ظاهر، گاهی اوقات از طرف مخلوقی یا مخلوقاتی است که واسطه قرار گرفتهاند. ازاینرو، چنانکه علامه مجلسی; در شرح فرازیاز بیان جناب حضرت امیرالمؤمنین7 نوشتهاند، منعم، چه خالق سبحان باشد و چه غیر او، شکرش واجب و ضروری است:
«قوله7: «وَ قَدْ أوْجَبَ الدَّهْرُ شُکْرَهُ عَلَی مَنْ نَالَ سُؤْلَهُ». «و قد أوجب الدهر شکره» ای یجب شکر المنعم سواء کان هو سبحانه أو غیره».
بر همین اساس، ریزمسائل مربوطه در این بحث به طور فشرده، در دو قسم اصلی و ذیل دو عنوان کلی: «شکر نعمت» و «شکر خدمت»، مطرح میشود:
1. وجوب شکر نعمت؛ «منعم» اصیل، مستقل، حقیقی و واقعی کسی است که قدرت انشا و ایجاد دارد و آفریدگار و مالک علی الإطلاق همه چیز است. مصداق اتمّ «منعم»، خدایی است که پیدایش و عطا و بقای همۀ نعمتها از اوست و جز او کسی مالک حقیقی به حساب نمیآید. او دانا، دارا، توانا و نعمتبخش علی الإطلاق است. ازاینرو، بی هیچ قید و شرطی، سزاوار حمد و ثنا و شکر و سپاسگزاری است.
به نظر تفسیری مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی;:
آیۀ «اذْکُرُوا نِعْمَتِی الَّتی أنْعَمْتُ عَلَیکُمْ»، به ضرورت یاد داشتن نعمتهای خداوند اشاره دارد و هدف را یاد داشتن خدا و انتساب نعمت به منعم میداند: «ضرورت بهخاطرداشتن نعمتهای الهی».
«بهیادخدابودن و نعمتها را از جانب او دانستن، هدف از ضرورت یادکردن و بهخاطرداشتن نعمتهاست».
«توصیف «نعمت» به اینکه خداوند آن را عطا فرموده (أنعمت علیکم)، به این حقیقت اشاره دارد که: یادکردن نعمت باید وسیلهای باشد برای یادکردن منعم؛ یعنی، یادکردن نعمت باید ملازم با دیدن خدا در ورای هر نعمت باشد».
همچنین
«برخورداری از نعمتها، مقتضی توجه انسان به نعمتآفرین و شکر و سپاس اوست،نه رویبرتافتن از او».
ایشان با ذکر آیۀ «وَ إِذا أنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أعْرَضَ وَ نَأی بجانِبهِ»، مدلول آن را چنین تفسیر کردهاند: «توصیف حالات انسان به هنگام برخورداری از نعمتهای الهی، دارای لحنی آمیخته به نکوهش است؛ چنین بیانی صرفاً برای گزارش نیست و بلکه ترغیب انسانها به ادای حق منعم است».
2. کیفیت شکر حقیقی نعمت؛ اعتراف قلبی و قالبی، زبانی و عملی، ظاهری و پنهانی بابت نعمتهایی که از طرف خداوند به انسان رسیده کیفیت شکر حقیقینعمت به شمار میآید: «وَ أمَّا بنِعْمَةِ رَبّکَ فَحَدّثْ»؛ نعمت پروردگارت را بازگو.
همچنین
شناخت حق خالق به عنوان منعم و ولینعمت حقیقی و واقعی؛
تعظیم و پاسداشت شأن و جایگاه او؛
بودن در مسیر اراده و خشنودی او؛
صرف و استفادۀ درست از نعمتها در راه او؛
ترک معصیت او؛
را نیز باید از ارکان و اجزای اصلی کیفیت شکر حقیقی برشمرد؛ چنانکه بزرگان علم و تربیت به این مهم اشاره کردهاند: «الشّکر إنّما یکون شکرا إذا وقع علیوجه یلیق بالمشکور».
«أن حقیقة الشکر هی وضع النعم فی موضعها الذی ینبغی له بحیث یشیر إلی إنعام المنعم».
باید توجه داشت که کیفیت شکر حقیقی منعم، به اندازۀ معرفت و شناخت افراد و اشخاص باز میگردد. در واقع شدت و ضعف شکر منعم و رتبه و درجۀ آن به قدر معرفتیاست که شکرگزار از آن بهره برده است. بلکه اولین مرتبۀ شکر، برآمده از اولین منزل معرفت است.
گر کیمیا دهندت، بیمعرفت، گدایی ور معرفت دهندت، بفروش کیمیا را
1. وجوب شکر خدمت؛ شکر مخلوقی که واسطۀ رسیدن به نعمتی شده، مثل شکر خالق، واجب است؛ چنانکه یاد کردیم: «یجب شکر المنعم، سواء کان هو
سبحانه أو غیره».
به بیاندیگر، حقشناسی و قدرشناسی از کسی که در طول اراده و انعام و دهش و بخشش منعم حقیقی و واقعی، قرار گرفته و با اراده و اختیار و احسان خودش به ما خدمتی رسانده و کمکی کرده نیز به حکم عقل و تواتر نقل و عاطفت انسانی، بدون هیچ قید و شرطی واجب است. به عنوان نمونه، در منابع روایی امامیه وارد شده است: اگر کسی برای خدای متعال، شما را شاد کند، نخست باید خدا را شکرگزاری کنید و حمد بگویید، سپس قدرشناس کسی که شما را شاد کرده باشید: «وَ حَقُّ مَنْ سَرَّکَ لِلَّهِ تَعَالَیأنْ تَحْمَدَ اللَّهَ تَعَالَی أوَّلًا ثُمَّ تَشْکُرَهُ وَ حَقُّ مَنْ أسَاءَکَ أنْ تَعْفُوَ عَنْهُ».
پس نعمات و خدماتی را که ولینعمتهای کامل، عالیجنابان عصمت و طهارت، حضرات معصوم: ارائه فرمودهاند، همچنین خدماتی را که علمای اعیان و مشایخ دینی در حفظ و نشر علوم آل محمد: با جدّ و جهد بلیغ داشته و دارند، همچنین خدمات حاکم عادل، اساتید، والدین، نیکوکاران و نیز مثل خدمات غیر قابل انکاری را که ذخیره و شخصیت زندۀ انقلاب اسلامی، مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی; بیوقفه با وقف عمر خود و با میل و اراده و از سر خیرخواهی، عالمانه و مجاهدانه، قبل و بعد از انقلاب در سمتهای مختلف به جامعۀ انسانی و دینی ما ارائه کرده و رسانده بودند، بر ذمّۀ مسؤولین و عهدۀ آحاد جامعه، حق و حقوقی را ایجاد و ایجاب میکند که ادای آنها و حقشناسی و قدرشناسی از همۀ آنان بر آحاد جامعۀ دینی در همۀ طبقات اجتماعی، واجب و لازم است.
شـور مـن حق نمک بر همه دلها داردنیست ممکن که فراموش توان کرد مرا
قابل یادآوری است که شکر خدمت با شکر نعمت هیچ تزاحم ندارد. بلکه شکر خدمت، فرد و مرتبهای از شکر نعمت است و در طول آن قرار دارد؛ چنانکه امام خمینی1فرمودهاند:
«آری، شکر مخلوق از وظایف حتمیه است، چنانچه فرمودهاند: «مَنْ لَمْ یشْکُرِ الْمَخْلُوْقَ لَمْ یشْکُرِ الْخالِقَ». لکن از آن جهت که آنها را خداوند وسایل بسط نعمت و رحمت مقرّر فرموده، نه آن که با شکر آنها از خالق و رازق حقیقی محجوب گردی؛ چه که این عین کفران نعمتِ ولی نعم است».
و یادمان نمیرود آن ابرمرد حقایق دینی و انسانی، چگونه از ترور نافرجام شخصیت صالح حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی; خوشحال شده و برای شفایشان نذر کرده بودند و شکرگزارنه خطاب به ایشان نوشته بودند:
«مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان باید بدانند هاشمی زنده است، چون نهضت زنده است».
«پاسداران انقلاب و رؤسای آنان موظفند از این شخصیتهای ارزنده انقلابیحفاظت کنند».
«من به آقای هاشمی- فرزند برومند اسلام تبریک میگویم که در راه هدف تا نزدیک شهادت به پیش رفت و سلامت و ادامه خدمت ایشان را از خدای تعالی خواستارم. و السلام علیه و علی عباد اللَّه الصالحین».
2. حقیقت شکر خدمت؛ شکر مخلوق در معنا و حقیقت، همان شکر خالق است: «فإنه أصل الإنعام».
چنانکه در جملۀ مشهور به روایت، گزارش شده است:
«لما روی أنه «لم یشکر الله من لم یشکر الناس» و شکر المنعم أیضا شکر
الله لأمره به».
برخی از مفسرین در تفسیر آیۀ شریفۀ «ألْحَمْدُ لله» نوشتهاند:
«المحمود و المشکور فی الحقیقة لیس إلا اللَّه، و بیانه من وجوه: ... رابعها: أن الانتفاع بجمیع النعم لا یمکن إلا بعد وجود المنتفع بعد کونه حیا قادرا عالما، و نعمة الوجود و الحیاة و القدرة و العلم لیست إلا من اللَّه سبحانه و التربیة الأصلیة و الأرزاق المختلفة لا تحصل إلا من اللَّه سبحانه من أول الطفولیة إلی آخر العمر».
و یا حضرت امام خمینی1 در بازگشت همۀ شکرها به خدای متعال،
مرقوم فرمودهاند:
«نزد فطرت غیر محجوبه، هر شکری از هر شاکری و هر حمد و ثنایی از هر حامد و ثناجویی ـ به هر عنوان و برای هر کس و هر نعمت باشد ـ به غیر ذات مقدس حق ـ جلّ و علا ـ راجع نشود، گر چه خود محجوبین گمان کنند مدح غیر او کنند و ثنای غیر او نمایند».
3. کیفیت شکر خدمت؛ چگونگی شکر مخلوق و نمونههایی از آن عبارتاند از:
ذکر و اعتراف قلبی و قالبی، زبانی و عملی، ظاهری و پنهانی نسبت به نعمات و خدماتی که یک انسان مخلوق، واسطه شده را باید جزو کیفیت شکر حقیقی خدمتبه حساب آورد؛ چنانکه در اعتراف و ذکر نعمتهای خداوند، مأمور شده بودیم:
«وَ أمَّا بنِعْمَةِ رَبّکَ فَحَدّثْ»؛ نعمت پروردگارت را بازگو.
شخصیت و شأن و جایگاه کسی را که به ما و جامعۀ ما خدمتی رسانده، حفظ کنیم که «شکر المنعم، تعظیمه».
بودن و حرکت در مسیر خدمات او.
استفادۀ درست از اصل و نتایج زحمات و خدمات او.
تعمیق و توسعۀ خدماتی که ارائه کرده.
پرهیز از اشتباه دربارۀ انسان خدوم و خدمات او.
شناخت حقوق او که برای ما زحمت کشیده و به خدمات رسانده است.
در اینجا نیز قابل ذکر است که کیفیت شکر حقیقی خدمت، مثل کیفیت شکر حقیقی نعمت، به اندازۀ معرفت و شناخت افراد و اشخاص باز میگردد. در واقع شدت و ضعف و رتبه و درجۀ شکر حقیقی خدمت، به قدر معرفتی است که آدمها از آن
بهره بردهاند.
همچنان که ادای شکر منعم به حکم عقل و شرع و عاطفت انسانی، ادای واجب و عملینیکو محسوب میشود و موجب مدح و ثواب است، ترک آن نیز به حکم زجر و انذار و تحذیر عقل و شرع و اجماع عقلا، عملی قبیح، تجرّی، ترک واجب و معصیت به شمار میآید و ترککنندۀ آن شایستۀ غضب و مذمت و مستحق عقاب و تغییر
نعمت است:
«شکر المنعم واجب، بحیث أن من لم یشکر من أنعم علیه یستحق الذم، و أن یسلب هذا المنعم نعمته عنه، و یحله منه محل الغضب و الانتقام».
در نتیجه، اگر فردی شکر نعمتهای خدای خالق را که بر عهدۀ اوست دانسته ادا نکند و بجا نیاورد، با ترک حکم وجوب قطعی عقل و شرع، کار حرامی کرده و سزاوار عتاب و عقاب خواهد بود؛ چون او نسبت به نعمتها معرفت داشته و از نعمات، باخبر بوده، ولی با این حال، تجرّی کرده و قطع و یقینی را زیر پا گذاشته و معصیت و نمکحرامی و ناسپاسی را معمول داشته و نیکی را با بدی پاسخ داده است.
همچنین اگر این واجب را کوچک بشمارد و آن را سرسری بگیرد و علنی آن را پشتگوش بیندازد و از آن غفلت کند، دست کم مورد سؤال سرزنشآمیز خواهد بود؛چنانکه حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی; ذیل آیۀ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَد * أ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَینَینِ * وَ لِساناً وَ شَفَتَینِ». غفلت از شکر خدای منعم را عملی ناپسند و درخور سرزنش یاد کردهاند:
«غفلت انسانها از سپاس نعمت اعضای بدن در برابر خدای مُنعم، مورد سؤال سرزنشآمیز او».
و نیز همچنان که ترککنندۀ شکر در دنیا مستحق مذمّت و تغییر و سلب نعمت و در آخرت سزاوار عتاب و عقاب و مکافات است، ترک قدرشناسی از زحمات و خدمات مخلوق هم عیناً عملی ناپسند، تجرّی، ترک واجب و معصیت محسوب میشود و در دنیا و آخرت، عتاب و تاوان و مکافات متناسب دارد.
متأسفانه وضعیت عمل به شکر واجب، در جامعۀ ما چندان خوب نیست! حتی در میان جامعۀ مذهبی و توسط زنان و مردان به ظاهر پایبند هم دست کم گرفته میشود! تو گوییمثلاً شکر واجب مخلوق را در شریعت، مسألهای پاییندست، گمان دارند و انذار و تحذیر و تهدیدی که در ترک این واجب، وجود دارد را غیر جدّی خیال میکنند! متأسفانه، نویسنده در همین جامعۀ دینی خودمان، با افراد و گروهها و خانوادههای پُر مدعا،باادهای مذهبی مواجه بوده که علیرغم دریافت نعمات و کمک و خدمات و نتایج زحماتو نمکپروردهبودن، باز بیتوجه به حکم عقل و شرع و عاطفۀ انسانی، حدناشناس و به شدّت نمکنشناس، بیانصاف، طلبکار و بیادب بودند.
زاهـد کـه بـود خـشکتر از دانـۀ تـسبیـح
حــق نمک گـریــۀ مستـانــه نـدانـــد
در همین راستا باید نوشت: افراد و اشخاص مریض و بخیلی وجود دارند که در مواجه با ظاهر و کمالات و زحمات و خدمات همنوع، دریغ از شکر و تحسین! بلکه با بهانههای واهی، آن را کتمان کرده، خسّت و خصلت و رفتار خودشان را توجیه میکنند؛ مثلاًمیگویند: اگر از فلانی به خاطر فلان کار و کمال، تشکر و قدرشناسی و یا او را تحسین کنیم، ممکن است دچار عجب و تکبر یا گروهشان تقویت شود، در حقیقت به این بهانه که در طبقه و حقلۀ حزبی و گروهی آنان نیستند و برای اینکه باعث تقویت آنان نشوند واجبی را زیر پا میگذارند و قدرشناسی واجب را ترک میکنند، و از آن طرفِپشتِ بامِ انحصار و خیال و توجیهشان، در بخل و شأن و وقار وهمی و نمکنشناسی و ترک واجب، سقوط میکنند.
چو گیرد تو را حق نمک در هر کجا باشی
به پای خـود چرا ای بندۀ مقبل نمیآیی؟
امام علی7 فرمودند:
«الثَّنَاءُ بأکْثَرَ مِنَ الاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصِیرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ عِی أوْ حَسَد»؛ ستایش بیش از استحقاق، تملق است و کمتر از آن، درماندگی یا حسادت است.
چنانکه در ابتدای این بحث یاد شد، انسانی که عقل و نفس سلیم دارد با درک کمال و جمالی که در منعم و فعل او مییابد (نعمات و احسان خالق یا زحمات و خدمات مخلوق) مجذوب آن شده، به تحسین و کرنش مبادرت میکند و با این تحسین و کرنش، باعث تکمیل خودش میشود و نسبت به کار خودش حس خوشایندی پیدا میکند و گفتیم: بالعکس عکس؛ یعنی اگر انسانی از سلامت نفسانی برخوردار نباشد، سلامت عقل او آسیب دیده باشد و او فطرت اولیهاش را زیر هوسهای نفسانی و کبر و حقد و حسادت و کینه مدفون کرده باشد، البته که درک و دیدۀ باطنی که به آن مفطور شده را منقوص و محجوب میسازد و با تنقیص درک و چشم باطنی خود، در منعم و فعل او(نعمات و احسان خالق یا زحمات و خدمات مخلوق)، کمال و جمالی نمییابد! بلکه لیاقت دریافت تجلیکمال و جمال را با دست خودش از دست میدهد و در برابر آن تحسین و کرنشی نخواهد داشت! تا جایی که با استدامه در هبوط و سقوط و تنزّل بیشتر، آن کمال و جمال را نقص و با نفس خویش، ناملائم و ناخوشایند مییابد و از آن ابراز تنفر میکند و خود را در ضیق وجودی گرفتار کرده، حقیرتر و بیچارهتر میسازد.
شکوهها دارد ز شور عشق، داغ بوالهوسدیـدۀ بیشرم را حق نمک منظور نیست
به باور دینی و مذهبی ما ترک هر عمل واجبی، عوقبتی دارد؛ صرف نظر از عوقبت در آخرت، بعضی از گناهان در دنیا هم عوقبت دارند. بعضی از ماها انگار برای کارهایبدمان، تأثیر و عوقبتی قائل نیستیم و یا خیال میکنیم عاقبت از آن ماست و عوقبت مال دیگران! تازه اگر عوقبتی هم باشد و بخواهد به ما برسد، زرنگی میکنیم جا خالی داده خودمان را کنار میکشیم تا به دیگری اصابت کند و اگر هم به ما یا به دیگری اصابت کند، گردن نمیگیریم و با فرافکنی، تقصیر را به گردن دیگری میاندازیم بخصوص به گردن اشخاصی میاندازیم که میخواهیم آنها را بدنام کنیم! در حالی که به اعتقاد قویم، نتیجۀ حرف و عمل انسان؛ چه شرّ باشد چه خیر، با انسان، معیت دارد. بلکه با او عینیت دارد و از وی جدا نیست. به گواهی قرآن کریم، عقوبت هرکس «مُسَوَّمَه» است، نشاندار، مارکدار و شناسنامهدار است و مخصوص، به نام خود او ثبت و
صادر میشود:
«مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبّکَ وَ ما هِی مِنَ الظَّالِمینَ ببَعیدٍ»؛ در حالی که [سنگهای عذاب] نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از ظالمان دور نیست.
«مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبّکَ لِلْمُسْرِفینَ»؛ در حالی که [سنگهای عذاب] برای اسراف کاران، نزد پروردگارت نشاندار بود.
بر همین اساس، ترک واجبات، مثل ترک شکر نعمت، یا ترک شکر خدمت، کار ناپسندیاست که با ثبت و صدور عقوبتهای نشاندار، مارکدار و شناسنامهدار و غیر قابل انکار، مخصوص به نام افراد و گروههای نمکنشناس، عملیاتی میشود و علاوه بر اینکه عتاب و عقاب و مکافات در آخرت را به دنبال دارد، باعث تغییر و سلب نعمت در دنیا هم میشود و در همۀ تکوین نیز تأثیر میگذارد! اساساً هیچ کاری از کارهای انسان، بدون بازگشت نیست. بر همین اساس، عوقبت کارهای بد هرکس به خود او و گاه گروه و خانواده و جامعه، باز میگردد. مثل کسی که زیر گنبد مسجد امام در اصفهان ایستاده و فحاشیکند که فحشهایش با صدای خودش به او بر میگردد. بلکه حتی بعضی از کارهای این موجود به اصطلاح عاقل و باشعور و گاه ظاهراً متدین، در طبیعت هم أثر منفی بهجامیگذارد و حیوانات را به اضطراب و وحشت و صدمه میاندازد چنانکه امام صادق7 از رسول خدا6 نقل فرمودند: وقتی شب جمعه میرسد ماهیها در دریاها سرشان را از آب بیرون میآورند و حیوانات وحشی در صحراها گردنشان را به آسمان کشیده با صدایبلند میگویند: پروردگارا، ما را به خاطر گناهان آدمها عذاب نکن.
«إِذَا کَانَ لَیلَةُ الْجُمُعَةِ رَفَعَتْ حِیتَانُ الْبُحُورِ رُؤُسَهَا وَ دَوَابُّ الْبَرَارِی ثُمَّ نَادَتْ بصَوْتٍ طَلِقٍ رَبَّنَا لا تُعَذّبْنَا بذُنُوب الآدَمِیینَ».
ما پیشتر از نظر حضرت امام خمینی1 یاد کردیم که ترک شکر مخلوق از جنس و سنخ ترک وظایف حتمیۀ منعم حقیقی و واقعی است. بر همین اساس، انکار و حاشاکردن و به عکسجلوهدادن خدمات و زحمات مسؤولان و شخصیتهای خدومی، مثل مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی;، ترک واجب، کفران نعمت، نمکناشناسی و نوعی کتمان حقیقت است که حرام دانسته شده است.
«وَ لا تَلْبسُوا الْحَقَّ بالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ حق را با باطل در نیامیزید و در حالی که حق را میدانید آن را پنهان نکنید.
نمیشود شکر نعمتهای خدای متعال را مشروط بهبرآوردهشدن توقّعات جدید دانست. یا به این خاطر که خدای منعم، شأن دیگری هم دارد و سلب نعمت هم میکند، پس واجبالشّکر نیست. دربارۀ مخلوق بخصوص انسان مسلمان و شیعه هم نباید به بهانههای واهی، زحماتی را که کشیده و خدماتی را که ارائه کرده، نادیده گرفت و با تعییر و تعیر و تکفیر، او را دشمن و غیر قابل احترام معرفی کرد و شایستۀ تقدیر ندانست و جسورانه با حاشیۀ امن، لعن و سبّ و فحاشی و تهمت و حرفهای بیربط را،حتی پس از مرگ و ارتحال، در حق او روا شمرد!
آن کس که بر جراحت ما میزند نمکمـیکرد کـاش حق نـمک را رعایتی
استاد شهید مطهری; مینویسد:
«یکی از آن گناهانی که در همین دنیا عکسالعمل دارد - که میتوانید آن را تجربه و آزمایش کنید- گناه تهمتزنی و آبروبَری است. آن که تهمت به ناحق میزند، در یک روزی گرفتارش خواهد شد، حال یا کسی مثل خودش به او تهمت ناحق خواهد زد و یا به شکلی رسوا و مفتضح خواهد شد».
تأثیر ویرانگر ترک شکر واجب در روح و سلوک فرد، همچنین گروهها و جامعه، عیناً تأثیر ترک واجبی است که خداوند در باقی محرمات، همه را از آن برحذر داشته است.کاش آثار و عواقب ترک واجبات مثل ترک شکر واجب را بدانیم و فراتر از آن، باور کنیم و آن را در طرحریزی جزء جزء سبک زندگی(فردی و خانوادگی، گروهی و حزبی و اجتماعی)، در نظر داشته باشیم و مطابق با تعالیم قرآن کریم و سیرۀ حضرات معصوم:، حیات طیبه و زندگی اخلاقی را بنا بگذاریم.
قدرناشناسی از سالها زحمات و خدمات و مجاهدتها و وظیفهشناسیهای مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی; و عدم برپایی یادمانهای نکوداشت برای ایشان در سطح کشور و بین المللی، شاید در حدّ و سطح و شأن بدخواهان هاشمی باشد، ولی در شأن شخصیت زندۀ ایشان و نهضت زنده و نیز مورد پسند عقلا نبوده و نیست و تغییر و سلب نعمت و عتاب و عقاب و مکافات الهی را به دنبال دارد.
مــن از مفصــل ایـن نکتــه مجملـی گفتــــم
تــو خـود حـدیث مفـصل بـخوان از این مجمل
1. قرآن کریم.
2. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا7، محقق / مصحح: مهدی لاجوردی، تهران: نشر جهان، چاپ اول، 1378 ق.
3. اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 1 و 10.
4. اکبر هاشمی رفسنجانی، فرهنگ قرآن، ج 16.
5. امام خمینی، سید روح الله، چهل حدیث (اربعین حدیث)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ چهارم، تهران: 1388.
6. امام خمینی، سید روح الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل (طبع جدید)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ دوازدهم، 1387.
7. امام خمینی، سید روح الله، صحیفه امام، ج 7، 21، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، بیتا.
8. التعلیقات علی شرح العقائد العضدیه، مقدمه از سید هادی خسرو شاهی و تحقیق از دکتر عماره و تحریر از شیخ محمد عبده، ایجی- محقق دوانی- سید جمال الدین افغانی، بیجا، بینا، 1423ق.
9. خراسانی، ابوجعفر، هدایة الأمة إلی معارف الأئمة، قم: مؤسسة البعثة، چاپ اول، 1416 ق.
10. دیلمی، حسن بن محمد، أعلام الدین فی صفات المؤمنین، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت:، قم: مؤسسة آل البیت:، چاپ اول، 1408 ق.
11. دیوان پروین اعتصامی.
12. دیوان حافظ شیرازی.
13. دیوان صائب تبریزی.
14. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، محقق / مصحح: صفوان عدنان داوودی، دارالقلم ـ الدار الشامیة، بیروت ـ دمشق: 1412 ق.
15. زندگینامه، دفتر نشر معارف انقلاب.
16. طوسی، خواجه نصیر الدین، آغاز و انجام، مقدمه و شرح و تعلیقات از آیت الله حسن زاده آملی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ چهارم، 1374.
17. علامه بیاضی، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، المکتبة المرتضویة، بیجا: چاپ اول، 1384 ش.
18. علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و مقدمه و تحقیق و تعلیقات از آیت الله حسن زاده آملی، مؤسسة النشر الإسلامی، قم: چاپ چهارم، 1413ق.
19. علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، تعلیقات از عین الله حسنی ارموی، بیروت: دارالکتاب اللبنانی، چاپ اول، 1982م.
20. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، قم: مکتبة النشر الإسلامی، چاپ پنجم، 1417 ق.
21. فاضل مقداد، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، به تحقیق ضیاء الدین بصری، بیجا: مجمع البحوث الإسلامیة، چاپ اول، 1412 ق.
22. فخر الدین رازی، تفسیر مفاتیح الغیب، ج 12، 16، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420 ق.
23. فرهنگ معین.
24. قمی، قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، تصحیح و تعلیق از نجفقلی حبیبی، ج 1، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1415 ق.
25. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط ـ الاسلامیة)، محقق / مصحح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، دار الکتب الإسلامیة، ج 2، تهران: چاپ چهارم، 1407 ق.
26. گزیده دیوان عمان سامانی.
27. لغتنامۀ دهخدا.
28. مازندرانی، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی ـ الأصول و الروضة (للمولی صالح المازندرانی)، محقق / مصحح: ابوالحسن شعرانی، ج 8، تهران: المکتبة الإسلامیة، چاپ اول، 1382 ق.
29. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 86، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق.
30. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق / مصحح: سید هاشم رسولی محلاتی، ج 25، تهران: دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404 ق.
31. مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه(ط- القدیمة)، محقق / حسین مصحح: موسوی کرمانی و علی پناه اشتهاردی، ج 5، قم: مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانبور، چاپ دوم، 1406 ق.
32. مستوفی حمدالله، محقق/ مصحح: عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم،1364 ش.
33. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 26، تهران: صدرا.
34. هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، حسن زاده آملی، حسن و کمرهای، محمد باقر، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئی)، محقق / مصحح: ابراهیم میانجی، تهران: مکتبة الإسلامیة، چاپ چهارم، 1400 ق.