حدیث دیگران

جرات و جسارت داشت

محمد رضا نعمت زاده

  • تهران
  • دوشنبه ۱ فروردین ۱۳۰۰
واقعاً سردار سازندگی صفت با‌مسمایی است. من که در طول این نیم قرن خدمتم ندیدم کسی چنین قدر توسعه و سازندگی را بداند. وقتی ایشان پروژه ای را مثل سد افتتاح می‌کرد، لذت می‌برد. ایشان مرد توسعه بودند.

آقای نعمت زاده! نخستین تصویری که از آیت الله هاشمی در ذهن شما وجود دارد مربوط به کدام مقطع تاریخی است؟
سال 57 در ایام تظاهراتی که مردم بنابر لبیک گفتن به فرمایشات و اعلامیه‌های حضرت امام شروع کردند، حضرت امام از فرانسه یک گروه سه نفره را مشخص فرمودند، جناب آقای هاشمی رفسنجانی، مرحوم جناب آقای مهندس بازرگان و آقای مهندس کتیرایی، برای راه‌اندازی صنعت نفت و تأمین نیاز داخلی و کماکان جلوگیری از صادرات. وقتی که این موضوع را شنیدیم، به اتفاق بعضی از دوستان مثل شهید قندی، جناب آقای ناطق نوری و جناب آقای کیاوش که بعداً نماینده‌ی آبادان شدند، به سمت آبادان رفتیم تا مقدمات کار را فراهم کنیم و من از آن روز از نزدیک با جناب آقای هاشمی رفسنجانی آشنا شدم. به یاد دارم در همان سفر یکی از کارمندان نفت یک دوربین کوچک دستش است و گفتم که شما از آقای هاشمی و آقای بازرگان که دارند حرکت می‌کنند (پنج شش نفر نیز بیشتر نبودند) یک عکس بگیرید. ایشان اول جرات نمی‌کرد و از گاردها می‌ترسید، من به او جسارت دادم و عکس گرفت. جالب این است که بعد از گذشت شاید بیست سال، آقا یاسر هاشمی به من زنگ زد و گفت: «پیش بابا بودم و داریم خاطرات خارک را تنظیم می‌کنیم که چاپ شود. ایشان به من گفت که یادم است در جزیره‌ی خارک، نعمت‌زاده از ما یک عکس گرفت. چون هیچ سابقه‌ای از بازدید خارک از لحاظ تصویری متأسفانه در دسترس نبود. برو و ببین که آیا نعمت‌زاده این عکس و فیلم را دارد یا خیر». جالب است آقا یاسر به من زنگ زد و آمد، خدمت‌شان رسیدیم. من آن موقع در وزارت نفت بودم، معاون وزیر نفت و رئیس شرکت پالایش پخش بودم. تشریف آوردند و گفتم که والا این دوربین من نبود. این دوربین آقایی آنجا بود که می‌ترسید عکس بگیرد و من از او گرفتم که اگر کسی خواست معترض شود، به من معترض شود. عکس گرفتم و دوربین را هم به خودش دادم. اصلاً نمی‌شناسم او که بود و چه شد. می‌خواهم عرض کنم که بعد از بیست و چند سال، ایشان چنین خاطره‌ی بسیار کوچکی را به یاد داشت.
مسئولیت شما بعد از انقلاب چه بود و چه همکاری با ایشان داشتید؟
در دولت موقت به ما حکم دادند و عضو هیئت مدیره‌ ایران خودرو شدیم. چند ماهی آنجا بودیم تا شهید باهنر زنگ زدند، فرمودند: «ما در شورای انقلاب هستیم و آقای هاشمی هم تشریف دارند. همه بر این تأکید دارند که شما وزیر کار و امور اجتماعی شوید». عذرخواهی کردم و گفتم که اصلاً بلد نیستم و کار دولتی نکرده‌ام. یک ربع بعد دوباره تلفن زنگ زد و این بار مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی بودند. گفتند پیام شما را آقای باهنر به ما رساندند، لیکن باز در مجموع به این نتیجه رسیده‌ایم که شما این مسئولیت را بپذیرید. بعد از اینکه ایشان این را گفتند، زبان من بند آمد و دیدم که لابد مصلحت دیده‌اند من این مسئولیت را قبول کنم. پس از ورود به وزارت کار به این جمع‌بندی رسیدم که باید شرکت‌های تعاونی را با حضور خود دیپلمه‌ها تشکیل دهیم. خدمت آقای هاشمی رفسنجانی رسیدیم. پروژه را مطرح کردم و ایشان بسیار استقبال کرد و بخشنامه‌ای را به استاندارها ابلاغ کردند، چون به عنوان وزیر کشور انجام وظیفه می‌کردند. در همان ایام خدمت حضرت امام رسیدیم برای ارایه طرحی در خصوص حل معظل بیکاری و مسکن که ایشان گفتند من سفارش شما را به آقای هاشمی رفسنجانی می‌کنم، نزد ایشان بروید. می‌خواهم عرض کنم که ما وقتی حرف از هر کار اقتصادی و سازندگی زدیم، حضرت امام اسم آقای هاشمی را برد. نزد آقای هاشمی رفتیم پرسید از من چه می‌خواهی؟ گفتم اگر به ما زمین و پول بدهید، ما خودمان به عنوان الگو می‌رویم خانه‌سازی را شروع می‌کنیم و بقیه را تشویق می‌کنیم که مثل ما این حرکت را بکنند. گفت من شما را به تولیت آستان حضرت معصومه معرفی می‌کنم. به ایشان می‌گویم که هم مقداری پول به شما بدهند و هم یک قطعه زمین که حالا آنجا شهرک بسیار وسیعی شده است. بنابراین ما کار سازندگی بعد از انقلاب را با حمایت حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی شروع کردیم. درست است که ایشان بعد از جنگ دولت سازندگی را تشکیل داد، ولی من فکر می‌کنم پایه‌ی سازندگی که ایشان شروع کردند همین شهرکی بود که ما در قم شروع کردیم و ساختیم. 
جنابعالی در صنایع دفاع هم فعال بودید و این حوزه برای آیت الله هاشمی جذاب بود.
بنده در صنایع دفاع بودم، می‌دانید جناب آقای دکتر روحانی مسئولیت پدافند ارتش را عهده‌دار بودند و می‌شود گفت نفر بعد از آقای هاشمی و کمک آقای هاشمی بودند. آقای روحانی به اتفاق آقای ترکان که رئیس هیئت مدیره‌ ما در صنایع دفاع بودند و مرحوم تیمسار ستاری که فرمانده نیروی هوایی بودند، ما را دعوت کردند. رفتیم و ایشان فرمودند که آقای هاشمی گفته است این جلسه را بگذاریم و ببینیم چطور مشکل نیروی هوایی را حل کنیم. تمام هواپیماهای F14 به علت مشکل تامین قطعات، زمین‌گیر شده بودند. از آن زمان الحمدالله هواپیماها آماده است و در خدمت ملت و نیروی هوایی است. این آخرین خاطره‌ی ما در رابطه با جنگ و آقای هاشمی بود.
در این فاصله که دو بار در وزارت دفاع بودید، در چه مسوولیتی حضور داشتید؟
باز به دستور آقای هاشمی رفسنجانی به توانیر رفتم. آن موقع وزیر نیرو آقای غفوری فرد بود. ایشان به من زنگ زد و گفت خدمت آقای هاشمی بودم برای گزارش وضع برق و نیروگاه‌ها. ایشان فرمودند که برو سراغ نعمت‌زاده. گفتم من به دستور خود آقای هاشمی آمدم صنایع دفاع! اینجا بحران است و جنگ است و ما داریم جبهه‌ها را پشتیبانی می‌کنیم. خلاصه من زیر بار نرفتم. آقای هاشمی زنگ زدند و گفتند بله، فلانی با من همفکری می‌کرد و من توصیه کردم که شما بروید آنجا! 
از دولت سازندگی بگویید...
واقعاً سردار سازندگی صفت با‌مسمایی است. من که در طول این نیم قرن خدمتم ندیدم کسی چنین قدر توسعه و سازندگی را بداند. وقتی ایشان پروژه ای را مثل سد افتتاح می‌کرد، لذت می‌برد. ایشان مرد توسعه بودند. من نشمرده‌ام، اما این باعث می‌شود که بشمارم ما چند نوبت در افتتاحیه‌ها مخصوصا در دوره‌ی دوم دولت سازندگی شرکت کردیم. 
عصبانی هم می شدند؟
اصلا اما یک بار در یکی از جلسات دولت، بسیار عصبانی شد. اصلا سابقه نداشت که ایشان اینطور باشد. رو کرد به وزیر وقت بهداشت و درمان و گفت این چه وضعش است؟ مردم دارو گیرشان نمی‌آید، اعتراض دارند و ناراحتند و فلان. بیچاره وزیر هم نمی‌دانست که آقای هاشمی اینطور می‌آید داخل که مطلب را مطرح کند. گفت نه آقا ما مشکلی نداریم. گفت مشکل نداریم چیست؟! مگر نمی‌بینید مردم اعتراض دارند و روزنامه‌ها چه می‌نویسند؟ گفت آقا این صنایع است که مشکل دارد، تولید صنایع داروسازی پایین آمده است. ایشان این را گفت و یک دفعه آقای هاشمی گفت من دیشب گزارش نعمت‌زاده را خواندم. حافظه‌ی عجیبی داشتند که این تکه‌ها را به یاد داشت. دقیق گفت کپسول، شربت، قرص، آمپول  و ... این میزان افزایش قیمت داشته است. گاهی طرحی را یک بار می‌نوشتیم و باز می‌گفت نه، قانع‌کننده نیست. دوباره توضیح بیشتری می‌دادیم یا می‌رفتیم خدمتشان و از نزدیک بیشتر توضیح می‌دادیم که ایشان متوجه شوند. بنابراین واقعا حافظه‌ی عجیبی داشت. غیرممکن بود چیزی بگویم و ایشان رها کند. می‌رفت از آن یکی هم می‌پرسید. گاهی سه نوبت از سه آدم در سطوح مختلف می‌پرسید تا مطمئن شود این حرف درست است. 
در این مدت طولانی که شما با آقای هاشمی همکار بودید، از نظر گرایشات سیاسی آیا ایشان حساسیتی داشت؟ هیچ موقع با شما صحبتی می‌کرد یا گرایشات سیاسی شما در کار تأثیر داشت؟ چون من خاطرم هست که یک بار در مجلس گفتند که من خودم به اندازه‌ی کافی سیاسی هستم، وزرایم باید کاری باشند.
همان موقع یکی از نماینده‌ها به دو گزینه وزارت از جمله بنده اعتراض داشتند که آقا این سیاسی نیست و ایشان جواب را در مقابل فرمودند که من دنبال کابینه‌ کاری هستم و مسائل سیاسی بر عهده‌ی خودم است و از عهده‌ی همه‌ی این‌ها برمی‌آیم. میانه‌روی ایشان آشکار بود. کسی بود که هم از راست و هم از چپ حمایت می‌کرد. به وزرا می گفتند شما موظفید از تمام نیروهایی که در خط انقلاب بودند و با انقلاب هستند، استفاده کنید. مبادا کار را به نام راستی و چپی خراب کنید. 
از ویژگی های شخصی و رفتاری آیت الله هاشمی چه برداشتی داشتید؟
آقای هاشمی بسیار مردمی بود. در برخورد با جوان، کارمند، پیرمرد، پیرزن و آدم عادی تفاوتی قائل نبود. در سفر سیستان و بلوچستان بودیم که ایشان گفتند پس چرا اینجا کارگرها نیستند؟ گفتم متاسفانه این همکاران حفاظتی شما آمدند گفتند که کارگران را کم کنید. در تهران تیم حفاظت را احضار کرده بود و گفته بود شما چرا مانع مردم شدید؟ چه اشکالی دارد که کارگر و مردم باشند؟ ایشان خانواده‌اش را کاملا آزاد گذاشته بود. من خب رفت‌وآمد داشتم. دو دختر و سه پسرشان را می‌دیدم. هیچوقت من ندیدم که ایشان تکلیفی کند که فلانی این کار را بکن و اعتقاد داشت این حکومت بر دل‌هاست. با زور سرنیزه و ترس از پدر و مادر و این چیزها درست نمی‌شود. برای همین من می‌خواهم این جمع‌بندی را بکنم. آن چیزی که من شناخت دارم از پسرها و دخترهایش، همه متدین، دوستدار پدر و مادر و مطیع آنها هستند. همین برنامه را آقا یاسر زنگ زدند که آقا یک وقتی بدهید، ما می‌خواهیم خاطراتی را که شما از ایشان دارید نقل کنید. عاشق و با آبرو هستند. کاری ندارم که به خاطر مسائل سیاسی و گرایش‌ها، مسائلی مطرح می‌شود. همه‌ی اینها سیاسی است و لا غیر. یک بار ما ندیدیم که ایشان مثلا به وزیری پرخاش کند اما در زمان دولت نهم و دهم، وزرا جرات نمی‌کردند جلوی رئیس جمهور اظهار نظر کنند. 
فکر می کنید رمز موفقیت دولت سازندگی چه بود؟
جرات و جسارت آیت الله هاشمی! ببینید ایشان کسی بود که جرات کرد روند ارز 7 تومانی را به هم بزند. اوایل دولت سازندگی به ایشان گفتم شما که ما را انتخاب کرده‌اید تا صنعت را فعال کنم، ما یک گیر اقتصادی جدی داریم. شما وقتی که ارز 7 تومان به واردات می‌دهید، دارید به واردات برعلیه تولید ملی، سوبسید می‌دهید. ایشان تصمیم گرفت و ارز شد 80 تومان. بعد یک عده مقداری سر و صدا کردند و ما ارز را 60 تومان کردیم. یعنی ارز یک نرخی شد. خاطرم است ایشان در آخرین جلسه‌ی شورای اقتصاد فرمودند ما از اول انقلاب راه‌های مختلفی را برای کنترل قیمت رفتیم. هیچ کدام موثرتر از عرضه‌ی بیشتر و ایجاد عرضه و تقاضا نبوده است. این‌ها چیزهایی است که هست از ایشان مانده اما ما دوباره داریم تکرار می‌کنیم. یا در سیاست بین‌الملل ایشان اعتقاد راسخ داشت که ما باید تعامل بین‌الملل داشته باشیم. ببینید ایشان تا کجاها رفت، ریسک و جرات کرد. جند نفر از ما جرئتی که ایشان در این رابطه داشت را داریم؟ همین تفسیر راهنمای قرآن ایشان را ببینید چند جلد است. خیلی‌ها نمی‌دانند که ایشان مفسر قرآن است و آن هم با این دقت. من خودم نمی‌فهمم این وقت را چطور به دست آورده که این تفسیر را نوشته است. اصلا راجع به شناخت ایشان نسبت به قرآن، مسائل اجتماعی، صنعت، صادرات و ... گفته نشده است. راجع به خاتمه‌ جنگ ایشان جرات کرد به حضرت امام واقعیت ها را بگوید شرایطی که کسی جرات نمی‌کرد برود و این حرف‌ها را به ایشان بزند. خیلی‌ها فکر می‌کردند ایشان به فرهنگ اهمیت نمی‌دهد ولی اینطور نیست. مخالف بگیر ببند و برویم ماشین بگذاریم دختر مردم را بگیریم و بگذاریم داخل ون و زندان و کلانتری بود. نفرت داشت از این کارها. در مورد همین بحث وقایع 88. ببینید یادم نیست چه تاریخی بود، ولی چند سال قبل بود. شاید حتی دوره اول احمدی نژاد بود. ایشان فرمودند که خطر این آقا به جمهوری اسلامی و به نظام (حالا یادم نیست نظام فرمودند یا جمهوری اسلامی) کمتر از ضرر منافقین به نظام نیست. چه کسی جرات می‌کرد راجع به احمدی نژاد این حرف را بزند. اصلا اینکه احمدی نژاد انقدر با ایشان لج افتاد، فکر کنم به خاطر همین یک جمله است. گفت خطر ایشان کمتر از خطر مجاهدین نیست و دیدیم که همینطور شد.