بسم الله الرحمن الرحیم. من برای اینکه در این فرصت کوتاه به طرح مبحث مورد نظرم در جهت موضوع این میزگرد برسم، عرایضم را در سه بخش مطرح میکنم؛ ابتدا آنچه به آن بحران میگوییم را طرح میکنم، سپس چالشهای اساسی و اصلی کشور را از نگاه خودم عنوان میدارم و سوم به این میپردازم که ویژگیهای مرحوم آیتالله هاشمی چه بود و اگر امروز بود و با این مسائل مواجه میشد چه میکرد؟ اینها را به اندازهای که تشخیص حقیر است بیان میکنم.
از مهمترین مسائل کشور که امروز بحرانی شدهاند (اینها را به نقل از کارشناسان صاحبنام کشور عرض میکنم):
اول، موضوع «بحران آب» و موضوع سفرههای آب زیرزمینی است که همه کارشناسان وضعیت امروز کشور را از این نظر بحرانی میدانند.
دوم، موضوع «محیط زیست» است؛ همه میگویند وضع محیط زیست ما بحرانی است که بخشی از آن به موضوع تغییرات اقلیمی مربوط میشود و بخشی هم به شیوه مدیریت ما در مسائل زیست محیطی برمیگردد.
سوم، «مسأله انرژی» از نوع انرژیهای اولیه مثل انرژیهای فسیلی و انرژیهای ثانویه مثل انرژی برق است. رفتار ما با انرژی به شکلی است که از آن ثروت خلق نمیکنیم. در واقع انرژی را بیش از مصرف جهانی مصرف میکنیم ولی از انرژی، ثروت خلق نمیکنیم.
چالش چهارم که همه روی آن انگشت گذاشتهاند، «صندوقهای بازنشستگی» است چراکه میلیونها بازنشسته با شرایطی مواجه هستند که مستمری آنها بهنوعی به بودجه عمومی وابسته است نه به صندوقهایی که باید خودگردان میبودند و باید میتوانستند مستقل از بودجه دولت، بازنشستگان را اداره کند.
بحران پنجم، «بحران نظام بانکی» است و خیلی مسائل دیگر از این نقطه ریشه میگیرد. در عرایض امروزم، وقتی وارد موضوع چالشها بشوم باز به این موضوع بحران بانکی اشاره دوبارهای خواهم کرد.
این مسائل آیا در این سالها روی میز آمده یا نه؟ بله، همواره این مسائل بحرانی روی میز تصمیمگیری کشور بوده است و همواره همگان بهصورت جدی درباره این بحرانها ابراز نگرانی کردهاند ولی نظام تصمیمگیری کشور به دلیل بسیاری از شرایط محیطی و شرایط درونی آمادگی تصمیمگیری برای آنها را نداشته است و مسائلی که به آنها مسائل بحرانی میگویند همچنان به صورت بحران باقی ماندهاند.
اما چالشهای اساسی کشور کداماند؟ آنچه امروز همه چیز و از جمله روزمره معیشت و زندگی مردم را تحت تأثیر قرارداده است، وضعیت بازارهای مختلف و عدم تعادل بازارهاست؛ «عدم تعادل ارز»، «عدم تعادل بازار پول»، «عدم تعادل بازار کار»، «عدم تعادل بازار کالا».
«عدم تعادل بازارها» چالشهای امروز کشور هستند که در چندماه اخیر موجب شده معیشت مردم بهشدت تحت تأثیر قرار گیرد. نماد بیرونی آن، قیمتگذاری ارز و بازار ارز است که یکباره ظرف چندماه بازار ارز کشور، سه یا چهار برابر رقم اصلی افزایش یافت. اینجا یک اشارهای به بحث نظام بانکی خواهم داشت. بهرغم همه مطالبی که در رسانهها گفته شده، علت اصلی جهش قیمت ارز، افزایش نقدینگی کشور از600 هزار میلیارد تومان به 1530هزار میلیارد تومان در پایان سال گذشته (سال 96) است. یعنی نقدینگی کشور بیش از دو ونیم برابر نسبت به سال 92 افزایش یافته است. این عدد مربوط به پایان سال 96 است و امروز خیلی بیشتر است. وقتی چنین اتفاقی میافتد نباید تعجب کنیم که رابطه نسبی دلار و ریال هم نزدیک به سه برابر شده باشد. علت دو و نیم برابر شدن نقدینگی شاید ناشی از این است که نظام بانکی ما سپردههایی از مردم دارد که به این سپردهها 20 درصد سود میدهد ولی این سپردهها خلق ارزش نمیکنند و در جریان چرخه تجاری نیستند، هفت درصد سود ایجاد میکنند ولی 20 درصد سود پرداخت میکنند. چگونه نظام بانکی کشور با خلق هفت درصد سود، 20 درصد سود توزیع میکند؟ آیا این سود بهطور واقعی خلق شده است؟ خیر. بطور واقعی هفت درصد سود خلق شده است. این ژندهپولی که توسط سیستم بانکی به بازار تزریق میشود موجب افزایش نقدینگی در کشور شده است. یکی از مهمترین متغیرهای تبدیل نقدینگی از 600هزار میلیارد تومان به 1600هزار میلیارد تومان، سیستم توزیع سود توسط شبکه بانکی است.
اما ویژگیهای مدیریتی آقای هاشمی چه بود؟
کسانی که در خدمت آیتالله هاشمی در نظام تصمیمگیری بودند و او را میشناسند؛ در وجود چهار ویژگی در شخصیت آقای هاشمی متفقالقولاند؛ اول، «هنر گوش دادن» آقای هاشمی بود. دوستانی که آن زمان بودند و الان بعضی در اینجا هستند، خوب یادشان است که وقتی بحثی پیش میآمد آقای هاشمی حوصله میکرد، شاید بعضی وقتها بیش از یک یا دو ساعت همه حرف میزدند، همه حرفها را با حوصله میشنید و درباره سخنان هیچیک از اعضا احساس نمیکرد که نیازی به شنیدن سخن او ندارد.
دومین ویژگی، این بود که تا خوب مساله را خودش مسلط نمیشد، به سمت تصمیمگیری نمیرفت. خوب گوش میکرد و بعد باید خوب خودش مسلط میشد. چقدر در جلساتی بودیم که مقامات عالی قبل از اینکه کارشناسان و متخصصان حرفشان را به پایان برسانند، فکر میکردند مسأله را فهمیدهاند، حرف طرف را در میانه سخنانش قطع میکردند و بلافاصله تصمیم میگرفتند. شاید بعضی از شما در جلساتی بودید که رئیس جلسه قبل از اینکه نصف حرفهای شما را بشنود، حرف شما را میبرید و تصمیم میگرفت و هر چه شما جز میزدید که متوجه نشدید، بگذارید بقیهاش را بگویم، آن مسئول فکر میکرد دیگر همه موضوع را بلد شده و دیگر نیازی به شنیدن اظهارات کارشناسان ندارد. آنهایی که در خدمت مرحوم آیتالله هاشمی کار کردند این ظرفیت گوش دادن و فهمیدن مسأله و مسلط شدن به آن را در ایشان به خوبی دیدهاند.
ویژگی بعدی اینکه، در حل مسائل از اهل خبره استفاده میکردند. در هر حوزهای خبرگان آن حوزه را میشناختند. من در وزارتخانههایی که کار میکردم، همکاران من را هم جدا جدا میشناختند. هرجا لازم بود با خود آنها جداگانه تماس میگرفت و گزارش میخواست. اهل خبره را در عرصه تصمیمگیری خودش به کار میگرفت. اینطور نبود که صرفا بر مبنای سلسله مراتب مدیریتی عمل کند، هرچه را لازم است من باید گزارش بدهم، از من میخواست ولی اگر چیزی را لازم بود خودش از همکاران من مطلع شود، مستقیما تماس میگرفت و میپرسید. شاید بعضی از شما ارتباط مستقیم ایشان و گزارشگیری ایشان را به خاطر داشته باشید.
بعد اینکه، روی مسائل اصلی به خوبی تمرکز میکرد. اگر شما در طول روز با دهها مسأله از جنسهای متفاوت مواجه هستید، هنر اینکه خط اصلی را گم نکنید، کار سادهای نیست. اینکه بدانید از وزیر نفتتان به عنوان اولین مسأله چه چیزی را باید بخواهید. از وزیر راه، و ... این ویژگیها در نظام تصمیمگیری ایشان بود.
حال سؤال اینجاست که اگر آقای هاشمی در قید حیات بود، با چالشهای امروز چطور رفتار میکرد؟
به نظر بنده شاخصترین و بارزترین ویژگی او اگر امروز بود و شرایط را میدیدید، «تصمیمگیری» بود. خیلی از مسئولان در سطوح عالی کشور مسائل را میدانند اما چون تصمیمگیری سخت است، مسائل را دست نخورده باقی گذاشتهاند. جای او خالی است که اگر بود تصمیم میگرفت.
اگر امروز برای حل مسائل کشور به سیره مدیریتی آیتالله هاشمی مراجعه کنیم، نظام تصمیمگیری ما راحتتر میتواند درباره مسائل تصمیم بگیرد.
همایش عبور از بحران و توسعه ایران
با نگاهی به رویکرد آیتالله هاشمی رفسنجانی
سوم شهریور 1397
حسینیه شماره 2 جماران
منبع: از دفاع تا رفاه