صبح زود باخبر شدیم که دشمن دو شهر بروجرد و خرمآباد را با موشک زده است و نزدیک به 100 نفر شهید و 350 نفر مجروح شدهاند و خرابی بسیار به وجود آمده است. قرار شد خبر تصرف جزیره نفتخیز مجنون را برای جبران تبلیغات صدام اعلان کنند و شهرهای عراق را از پاوه بزنند. نیروی هوایی هم در این رابطه دو سه عملیات در العماره و رواندوز انجام داد.
هلیکوپترها امروز با تأخیر فعال شدند و تا حدودی مشکلات آن طرف هور رفع شد. امروز وضع ستاد تبلیغات جنگ خوب نبود و کار اطلاعیهها ناقص بود.
عصر [آقای اسفندیار حسینی] فرمانده نیروی دریایی آمد تا بگوید هاورکرافتها را نمیشود از خلیجفارس به هور آورد. دیشب از طریق آقای خامنهای خواستیم که بیاورند. برای حل مشکل از آقای اسفندیار حسینی خواستم به قرارگاه نجف بروند و هور را ببیند و تصمیم نهایی را بگیرند.
خبر رسید که با هواپیما، شهرهای کوهدشت، پلدختر و مهاباد را زدهاند و جمعی را شهید کردهاند. با نیروی هوایی صحبت شد که بهتلافی آن، بغداد را بزنند.
عصر، سوخت تانکر هواپیماهای اف ـ 14 که فضای جبهه را حفاظت میکنند، تمام شده بود. ساعت پنج بالاجبار به پایگاه رفتند. هوانیروز هم کارش را تعطیل کرد. بهمحض رفتن اف ـ 14 ها هواپیماهای دشمن فعال شدند و جاده را زدند.
اول شب، قرار بود با سه قرارگاه اینجا مشورت داشته باشیم. [قرارگاه] نجف گرفتار بود، نتوانست بیاید. [قرارگاه] کربلا آمد و با آقای صیاد مفصلاً صحبت کردم. اعتراضهایی دارد. همچنان مشکل اختلافات را داریم. قسمت اعظم نیروهای ارتش، عملاً راکد و مقداری وقتگیر است.
پس از مشاورت در ستاد، تصمیم گرفتیم که [قرارگاه] کربلا، نیروهای خود را برای عبور از خط و استفاده از موفقیت [قرارگاه] نجف ـ در صورت باز شدن جاده طلائیه ـ آماده کنند. شام خوردند و رفتند.
آقایان محسن رفیقدوست و رحیم صفوی آمدند. ناراحت بودند. در جبهههای قرارگاه نجف، مشکل پیش آمده است. الحاقی که قرار بود بین نیروهای مستقر در جزایر با جبهه طلائیه پیش آید و راه زمینی به جزایر باز شود، انجام نشده است. در عمل اشتباه بزرگی به این شرح مرتکب شدهاند: دیشب در قرارگاه نجف، پیشنهاد شد از دو طرف عمل کنند و ملحق شوند. آقای صیاد [شیرازی] مخالفت کرد و پیشنهاد اعزام نیروی بیشتر و تازهنفس به جزیره و کسب استعداد لازم برای شب بعد کرد؛ فرماندهان سپاه هم پسندیدند. به واحدها دستور دادند که آن شب عمل نکنند، ولی زود فهمیدیم که از داخل جزیره، لشکر نجف اشرف بهتنهایی عمل کرده و از پشت به دشمن زده و پیشرفت خوبی داشته که خود را نزدیک به طلائیه رسانده و پل طلائیه را هم گرفته است. مجبورشدیم به لشکر محمد رسولالله 9 بگوییم که روز عمل کنند و ملحق شوند، ولی عملیات روز موفق نبود و به شب کشیده شد. از طرفی در تنگه العزیر هم دشمن، پل و تنگه را گرفته و به شرق دجله در کنار دجله از قرنه تا العزیر نفوذ کرده است و بهجز یک نقطه، دشمن بر دجله مسلط است. بهاینترتیب راه اصلی بصره ـ عماره را هم تأمین کرده و میتواند بهخوبی نیرو برساند. با این خبر که تاکنون ما را در جریان نگذاشته بودند، ما هم ناراحت شدیم.
برنامه این بود که شب، با نیروهای تازهنفس که هلی برد شده بودند، عمل کنند و العزیر را پس بگیرند و در جنوب جزایر عمل کنند و الحاق صورت گیرد. این عملیات قبل از فرماندهی من در ستادها و بهخصوص ستاد مرکزی، تصویب شده است. ابتکار از سپاه بود. فرماندهی سپاه، معتقداست با عملیات کلاسیک عادی، نمیشود دشمن را شکست داد و باید از نقاطی که دشمن غافل است، به شیوههای خاص سپاه وارد عمل شد. مثل همین هور، جزیره و ... اما فرماندهی ارتش اینگونه عملیات را با آموزشها، تجربهها، ابزار و پرسنل خود، منطبق نمیدانند و مایل نیستند در آن شرکت کنند. مستقلاً هم نمیتوانند عملیات قابلتوجهی انجام دهند. این تضاد، کار را به اینجا رسانده که فردی خارج از نیروهای مسلح ـ مثل من ـ مسئول هماهنگی و فرماندهی شود. دستور را عمل میکنند اما چون اعتقادی به آن ندارند، بازده مطلوبی ندارد.
باید از این تجربه، برای عملیاتهای آینده از ابتدای طراحی و مقدمات استفاده کنیم.