« ما کارها را تقسیم کردهبودیم بین خودمان، البته نه قراردادی، بلکه عملاً چنین شدهبود که باهنر و بهشتی بیشتر در کارهای فرهنگی میرفتند و هاشمی و خامنهای بیشتر در کارهای میدانی، به این ترتیب بود که با هم بودیم و همدیگر را تکمیل میکردیم .»
انتشار مکتب تشیع به عنوان پایگاه تبلیغاتی امام خمینی
«وقتی تصمیم گرفتیم مکتب تشیع را منتشر کنیم، همه همکاران ما از مریدان امام بودند، با توجه به خصوصیاتی که در امام بود، همگی ما مجذوب امام بودیم، .............. مجله «مکتب اسلام» که منتشر شد احساس ما این بود که آقای شریعتمداری در آن محور است، همینطور هم بود........... تجاری که مجله « مکتب اسلام» را از لحاظ مالی پشتیبانی میکردند از مریدهای آقای شریعتمداری بودند............... میخواستیم «مکتب تشیع» را پایگاه تبلیغاتی امام بکنیم، امام ضمن تشویق، تقاضای لیست اسامی نویسندگان را خواستند.......... پایهگذاری «مکتب تشیع» در عمل در حجره شخصی ما بود............ البته آقایانی که مکتب اسلام را دایر کردهبودند از نظر ردهبندی حوزهای از ما جلوتر بودند و اطراف آقای شریعتمداری بودند........ در پوشش مکتب تشیع، ما به ایجاد یک شبکه فرهنگی- سیاسی فراگیر در کشور موفق شدیم.......... در داخل، همه روابط خوبی با مذهبیهای جبهه ملی، آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان پیدا کردیم........... بعد از مخالفت امام با اصلاح قانون انتخابات انجمنهای ولایتی و ایالتی، اعلامیههای امام را از طریق شبکه ایجاد شده «مکتب تشیع» توزیع میکردیم .»
همکاری مشترک خامنهای، باهنر و هاشمی در تشکیل جلسات مخفیانه در سال ۱۳۴۴
« در سال ۱۳۴۴ یا ۱۳۴۵ در تهران چندین جلسه به صورت مخفیانه تشکیل میشد که نظم این جلسات و اداره کلی آنها را بر عهده گرفتم و در یکی از جلسات تدریس کردم، در تعدادی آقای خامنهای و در بعضی دیگر آقای هاشمیرفسنجانی تدریس میکردند، این کار مشترک تا سال ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ ادامه پیدا کرد.»
ماجرای تحصن دانشگاه تهران
وقتی اعلام شد امام میخواهد به ایران بیاید، بختیار دستور داد که تمام فرودگاههای ایران بسته شود تا هواپیمای حامل امام خمینی نتواند فرود آید، ما در مدرسه رفاه، نزدیک مدرسه علوی جمع شدیم و تصمیم گرفتیم که به عنوان اعتراض به دانشگاه برویم و در آنجا به طور دستهجمعی متحصن شویم، افرادی که با یکدیگر تصمیم گرفتیم و با یک دستگاه مینیبوس خود را به دانشگاه رساندیم و از در غربی آن وارد شدیم که اسامی آنها بدین شرح بود: آیتالله منتظری، آیتالله ربانیشیرازی، آیتالله مطهری، آقایان بهشتی، هاشمی، مهدویکنی، شیخفضلالله محلاتی، اینجانب، ربانی املشی، آذریقمی، باقریکنی، جلالی خمینی، کروبی و انواری که توسط آیتالله خلخالی تحصن رسماً اعلام شد............ روز دوم تحصن به دستور قرهباغی و بدرهای،ارتش تصمیم گرفت تا ضربشستی نشان دهد، لذا گروهی از ارتشیان با کامیونهای نظامی از باغ شاه حرکت کرده و از جلوی دانشگاه و از میان مردم عبور کردند، آنها همگی تا دندان مسلح بودند ولی گروهی از مردم و دانشجویان نیز جهت محافظت ازهسته تحصن به گروه متحصنین پیوستند.............. با تیراندازی ارتش هم مردم صحنه را ترک نکردند و جنازهها را برداشتند و به داخل دانشگاه آوردند............... شب هنگام، متحصنین تصمیم گرفتند که برای ایجاد نظم، انتظامات تشکیل دهند............... خلاصه اوضاع روز به روز به نفع ما بود، مردم از پول نقد گرفته تا مواد غذایی تهیه میکردند و برای ما به دانشگاه میفرستادند............ ما به مدت چند روز در دانشگاه متحصن شدیم............. در همان ایام، فرمانده کل ژاندارمری به دست مردمی که در اطراف دانشگاه بودند، کشته شد و اسلحه کمری او مصادره شد ............... پس از اینکه از طرف دولت اعلام شد که آقای خمینی میتواند به ایران بیاید ما به تحصن خود خاتمه دادیم و به مدرسه رفاه بازگشتیم ..............