تفسیر راهنما، راهنمای معارف قرآن - مقاله دکتر محمد مرادی
دکتر محمد مرادی[۱]
مقدمه
من این مقاله را چند سال پیش به بهانۀ انتشار آخرین و بیستمین مجلد تفسیر راهنما نوشتم و در مجلۀ «کتابهای اسلامی» منتشر شد. اینک با بازبینی و افزودن یک مقدمه بهمناسبت بزرگداشت جناب آقای هاشمی رفسنجانی بهرمانی، به خوانندگان محترم تقدیم میکنم؛ عالم دینی، دولتمرد، شخصیت کمنظیر تاریخ ایران، دانشمندی که برای سربلندی کشورش و آرمانهای دینیاش از هیچ تلاشی کوتاهی نکرد، از مبارزۀ سیاسی و تحمل زندان و شکنجه، تا جنگ با دشمنان ایران، و سیاستورزی و تحمل کینهها و دشنامها برای رسیدن به هدفی که انتخاب کرده بود.
دقیقاً به خاطر ندارم، گویا سال ۱۳۶۶ش بود که به مرکز تحقیقات دفتر تبلیغات اسلامی دعوت شدم تا با گروهی تازهتأسیس برای تدوین کلید قرآن یا کلید مطالب قرآن همکاری کنم. آن زمان تازه دانشجوی کارشناسی ارشد تربیت مدرس شده بودم و دروس حوزه را هم با شدت و حدّت میخواندم. دعوت را اجابت کردم و به آن گروه پیوستم. جمعی از فضلای آن روز حوزه این گروه را راه انداخته بودند. بعداً متوجه شدم که اصل کار، ازآنِ آقای هاشمی رفسنجانی است. بهتدریج با مجموعۀ بزرگی آشنا شدم که به خط و قلم ایشان به رشتۀ تحریر درآمده بود. در لابهلای آن مجموعه، نوشتههایی از آقایان عبدالمجید معادیخواه و مرحوم محمدرضا فاکر مشهدی هم بود. اما هردو نوشته، هم بهلحاظ روشی و هم رویکرد، با نوشتههای ایشان تفاوت اساسی داشت.
کار با تقسیمبندی گروهی و براساس دفاتر نوشتههای آقای هاشمی شروع شد. جمعی پرشور و باانگیزه، با هدف تدوین یک فهرست جامع فرالفظی برای قرآن، و تکمیل و نهاییسازی نوشتههای آقای هاشمی کار را آغاز کرد. در آن زمان ایشان ریاست مجلس شورای اسلامی را به عهده داشت. چگونگی کار را در متن مقاله نوشتهام و در اینجا بیشتر مایلم نقش هاشمی رفسنجانی و سهم او را در تفسیر و بعدها فرهنگ موضوعی قرآن تشریح کنم.
قرار اولیه این بود که نوشتهها، ساماندهی و به گونهای دقیق و علمی ویراستاری شود؛ اما روند کار به گونۀ دیگری رقم خورد. نگاه هاشمی رفسنجانی در یادداشتهایش کاملاً یافتهها و نگاههای او را به معارف قرآن و نقش دین، نمایان میکرد. او گویی مایل بود همگام با روزگار خود، فهمی از متن را البته در قالب سنّت تفسیری ارائه دهد که هم نو باشد و هم ریشهای سنّتی داشته باشد. آن روزها بارها صحبت از این بود که نوشتههای هاشمی بهصورت مستقل، منتشر گردد. و هنوز هم من بر این باورم که انتشار مستقلّ آنها نشان خواهد داد که جایگاه فهم او و نگاهش به یک متن مقدس جهانی و همیشگی چیست. هاشمی با استفاده از سه مؤلفۀ فرصت، بهرهگیری از معدود آثار تفسیری و استادانی بهنام و صاحبنظر در زندان، پایههای تدوین یک مانیسفت اسلامی را پیریزی میکرد. چیزی که در آن روز خیلی به کار میآمد و جایش در حرکت و جنبش اجتماعی سیاسی ایران کاملاً مشهود بود. هاشمی بهدرستی دریافته بود که اصلاح یا انقلاب اجتماعی بدون داشتن یک الگوی نظریِ برگرفته از متن اولیۀ دین، راه به جایی نمیبرد یا کار به دشواری و سختی انجام خواهد شد. از این رو، با همفکرانش در صدد برآمده بود که براساس آیات قرآن، و نیز زندگی و سیرۀ معصومان، آن الگوی نظری را فراهم آورد. قرآن، منبع نخست و اولیه بود که به آن پرداخت. او بر این باور بود که امکان ارائۀ یک مرامنامۀ شیعی، با وضع موجود و بدون احاطه به همۀ جوانب آیات قرآن وجود ندارد و برای احاطۀ به آن، ابتدا باید دقیق و موشکافانه آیات را تفسیر کرد و نکتههای آن را استخراج نمود و مطالب مربوط به یک موضوع را در کنار هم چید و تحلیل کرد تا بتوان به یک دیدگاه دقیق و سرانجام به مانیفست و مرامنامۀ جامع رسید.
محکومشدن هاشمی به زندان در دهۀ پنجاه، فرصتی را برای او فراهم آورد تا مقصود خود را برآورد.[۲] او طیّ سه سال، از ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷، کلّ قرآن را فیشبرداری کرد و بهتدریج به بیرون از زندان انتقال داد. تفسیرهای مجمعالبیان و المیزان، تنها دو منبع تفسیری نویسنده برای کارش بود.[۳] بارقههای انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ نویسنده را از زندان رهایی داد و پس از آن، کار خود را در بیرون از زندان پی گرفت و به ثمر رساند. یادداشتها، جهت تفکیک و تدوین و فصلبندی، ابتدا به سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی، و سپس به واحد فرهنگی حزب جمهوری اسلامی، واگذار شده بود، اما دو نهاد یادشده، آن آرمان را جامۀ عمل نپوشیدند. سرانجام در سال ۱۳۶۶ با هماهنگی مسئولان وقت دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیه قم، واحدی در آن دفتر شکل گرفت که بعدها مرکز فرهنگ قرآن خوانده شد و عهدهدار بهانجامرساندن آن تحقیق شد. این واحد در آغاز با مسئولیتِ ساماندهی به فیشها با بهینهسازی و رفع اشکالات احتمالی، کار خود را با تعدادی از فاضلان دانشآموختۀ حوزههای علمیۀ قم و مشهد شروع کرد. ابعاد طرح از آنچه پیشتر بود، بیشتر در نظر گرفته شد و کار توسعه پیدا کرد. گروهها، بهتدریج شکل گرفتند و دفاتر نگاشتهشده در میان آنان تقسیم شد. دوست و همکار فاضلم آقای مجتبی روحالامین کلباسی با برنامهسازی نرمافزاری آقایان محمد سمیعی و علیرضا طالبپور نخستین نرمافزار قرآنی کشور به نام «تبیان» را از آن نوشتهها و یادداشتها پدید آوردند.
هاشمی در فرصت پیشآمده در زندان از آیات قرآن فیشبرداری کرده بود اما فرصت بازبینی و تدقیق و طبقهبندی اطلاعات گردآوری شده، برایش فراهم نشده بود.
قرار بود جمع جدید این کارهای مهم را به انجام برسانند: بازیینی دقیق، تکمیل کار، و طبقهبندی موضوعی، تا به قول هاشمی، از آن کلید قرآن استخراج شود. او روی تمامی دفاتر خود هم این کلید قرآن را ثبت کرده بود. با این حال، بهتدریج پژوهشگران کلید قرآن، با فراهمآوردن امکانات و تفاسیر جدید، و مطالعات علوم مختلف، به فیشبرداریهای تازهای روی آوردند و پس از انجامدادن بخشی از آن، به فراست افتادند که کار کلید قرآن را به مرحلۀ بعد موکول کنند و همین مواد آمادهشده را بهصورت تفسیر به چاپ برسانند. موضوع را با مؤسس و طراحِ آن، در میان گذاشتند و ایشان اظهار داشت که من نظرم این نبود، اما اگر مایلید تفسیر جداگانهای از این مجموعه فراهم شود، این کار را بکنید. تفسیر با نام راهنما به چاپ رسید؛ و چه اسم بامسمّا و ماندگاری! کار سرعت بیشتری گرفت و افراد بیشتری به کار گرفته شدند و امکانات بهتری هم بهتدریج فراهم شد.
هاشمی مدام کار را رصد میکرد و دیدگاه خود را با محققان در میان میگذاشت. در این میان، بیصبری او در تدوین کلید قرآن مشهود بود و مدام سراغ آن را میگرفت. کار تفسیر راهنما بیش از یک دهه طول کشید و با نمایانشدن مراحل پایانی کار، برنامهریزی برای تدوین کلید قرآن که به فرهنگ قرآن تغییر نام یافت، آغاز شد. جمعی از همکاران باتجربه برای بهسامانکردن آن و جمعآوری اطلاعات لازم از تفسیر راهنما، به این کار مشغول شدند. دوران دشوار سازندگی پس از جنگ بود و هاشمی مسئولیت ریاستجمهوری را بر عهده داشت. این کار او را بر سر ذوق آورده بود و بیشتر از قبل، تماس میگرفت و کار را پیگیری میکرد و نشستهای بیشتری برای این اختصاص مییافت. نخستین طرح فرهنگ قرآن برای اظهار نظر ایشان ارسال شد.
بهراستی بدون داشتن یک طرح و الگو طراحی فرهنگ قرآن دشوار بود، اما باید انجام میشد. ایشان که در سفر کاری قزوین بود از آن شهر تماس گرفته بود و گفته بود: یک جلسه برای بررسی طرح ارسالشده، در تهران برگزار شود. این چنین شد و در آن جلسه از طرح مزبور بهشدت ابراز ناخرسندی کرد. حال این ما بودیم که باید روی طرحی کار میکردیم که نظر موافق ایشان را برآورده کند. این اتفاق افتاد و بالأخره طرح به تصویب نهایی رسید و انجام شد و انجامش قریب به دو دهه به درازا کشید و امروز این اثر در ۳۳ مجلد در اختیار همۀ علاقهمندان به قرآن و دینپژوهان است و همچنین در حال ترجمه به دیگر زبانهاست.
هاشمی از بهثمرنشستن این اثر قرآنی بسیار خشنود بود و بهطور مستمر آن را پیگیری میکرد و در جلسات متعدد و طولانی که غالباً در دفتر ایشان در ریاست جمهوری و بعدها در دفتر تشخیص مصلحت نظام، و گاهی نیز در قم برگزار میشد، کارهای انجامشده را ملاحظه میکرد و دربارهاش حرف میزد و گاهی نقد میکرد و گاهی ایدههای قابلتوجهی را مطرح میکرد. خدایش رحمت کند!
تجربۀ شکلگیری و انجام یک طرح پژوهشی مانا
در این نوشته، برآنم تا شکلگیری و فرایند نگارش تفسیر راهنما و چگونگی انجام آن را گزارش کنم. هدف من از این گزارش، هم ارائۀ کارنامۀ یک تجربۀ بزرگ در پژوهش جمعی در حوزۀ تفسیر قرآن است که چندین بُعد پژوهشی دارد و هم اشاره به پارهای از نقاط ضعف آن. این تجربه که اکنون محصول دو دهۀ آن در اختیار خوانندگان است، بهروشنی نشان میدهد که کامیابی و فرازهای کار جمعی و نیز ناکامی و نشیبهای آن چیست. بهعلاوه، این اثر از آن رو که پژوهشی بنیادیـکاربردی دربارۀ قرآن و درنتیجه کتاب مرجع قرآنپژوهان است، اعتبار و دقیقبودنش برای مبنا قرارگرفتن در تحقیق، از اهمیت بالایی برخوردار است. اینکه این اثر تا چه اندازه در راهی که آغاز کرده و روندی که طی نموده، توانسته توفیقی رفیق خود کند، بهجد جای بررسی دارد. رکن اساسی یک کتاب مرجع، در اعتبار علمی آن است. باید این مهم بررسیده شود که دستاورد این اثر چه میزان قابل اعتماد است. سعی من بر آن است، چندوچون کار را به گونهای شرح بدهم که برای همۀ خوانندگان و جویندگان چنین اثری مفید افتد و نیز تا جایی که میسور باشد، نکات قوت و ضعف آن آشکار شود.
اینجانب خود از جمله پدیدآورندگان این مجموعهام، و مرسوم نیست که پدیدآورنده که در تألیف و تدوین اثر نقش داشته، به کاستیهای احتمالی آن بپردازد، اما به جهت ویژگی این تفسیر و شیوۀ اطلاعرسانی آن، لازم است تجربیات و آگاهیهایم را از ضعفها و کاستیها، و نیز درجه و میزان اعتبار آن را برای بهرهگیرندگان از آن، بازگو کنم که خودْانتقادی در فرایند رشد اندیشه و پژوهش کارآمد بس سودمند و چارهساز است و چنین عملی را عین صواب میدانم.
تفسیر راهنما؛ روشی نو در ارائۀ مفاهیم و موضوعات قرآن
قرآن کریم از آغازین روزهای نزول از عالمی قدسی به قلب رسول گرامی، از سوی آن حضرت، هم در مقام عمل و هم در مقام نظر برای تودههای مؤمن شرح و تبیین گردید. فرازمندی و ژرفایی کلام خداوند چنان بود که همۀ مردمان، توان درک والایی و عمق و ابعاد کرانناپیدا و تأویل آن را نداشتند، هرچند که پارهای از مفاهیم و معانی آن را درک میکردند. ناگزیر پیامبر بهمثابۀ شارح و مفسر و پس از ایشان، اهل بیت آن حضرت و صحابه و پس از آنها دیگران، به تفسیر این کتاب مقدس پرداختند و بهتدریج در طول زمان و برحسب نیاز و نوع نگاهها، در این کار دگرگونی و تحول ایجاد شد و اندکاندک از سادگی و بساطت و اختصار، بهسوی پیچیدگی و گستردگی و تحلیل هرچه بیشتر پیش رفت. هماکنون نیز جنبش فروزان و مقدسی که پیامبر آغازگر آن بود، شعله میکشد و همچون منارهای در کویرستان پر پیچ و خم و غبارآلود اندیشهورزی آدمیان، پرتوافکنی میکند و بسیاری را در پیرامون خود گرد میآورد و تشنگان زلال وحی را به نوشیدن از آن فرا میخواند و هر کس که دغدغه و توانی در اندیشه دارد، به تفسیر کلام خدا و بسط فرهنگ و معارف آن میپردازد. بیتردید این کتاب آسمانی، در زمرۀ نخستینهایی است که در گسترهای بس وسیع، پیرامون آن و درک درست و فهم ژرف آن، کتاب و مقاله نگاشته شده و بازتولید میشود. پیدایش مسائل نو و نوشدن ایدهها و خواستها، انتظار پاسخگویی عصری از این کتاب آسمانی را بیشتر کرده و درنتیجه فضایی تحولآفرین را پی ریخته، و جنبشی نوین را فرا راه تفسیر قرار داده است. اکنون بسیاری خواهان عصریشدن تفسیر قرآناند و این عصریکردن، به دو گونه ممکن است:
یک. عصریشدن فهم و درک و پاسخدادن به خواستهای معنوی و هدایتی برحسب نیازهای زمانه و کاربردیکردن آن براساس پیشرفت و تحولات.
دو. بهکاریگیری شیوه و راهکار نوین در ارائۀ مفاهیم و مطالب آن.
بسیاری کوشیدهاند که چنین ایدهای را بیپاسخ نگذارند. نگارش تفسیرهای فراوان، در طول عصرها و قرنهای متمادی، محصول چنین انگیزۀ والایی است. تفسیر راهنما ادامۀ همان جنبش مقدس فروزان و حاصل چنان اندیشه و ایدۀ مبارکی است.
پیشینه و فرایند
جلد نخست تفسیر راهنما در سال ۱۳۷۱ منتشر شد. این اثر پیش از آن که با هدف تألیف یک تفسیر نگاشته شود، با این هدف به نگارش درآمد، که مقدمۀ تدوین معجم معنایی بزرگ و فراگیر با نام کلید مفاهیم قرآن باشد. هاشمی رفسنجانی یک دوره از آغاز تا پایان آیات قرآن را بهمنظور تدوین کلید قرآن، فیشبرداری و نمایهسازی کرده بود. نویسنده بیآنکه از دانش نمایهسازی اطلاعی داشته باشد، بهصورت ابتکاری و البته، بدون سامان درست، دست به چنین کاری زده که نشانگر خلاقیت او در این زمینه است. با این توضیح که هر یک از عبارتها که حاوی چند نکته بوده، و میتوانسته در چند بحث مورد استفاده قرار بگیرد، عنوان مباحث در کنار آنها یادداشت شده است.
نمونۀ نوشتههای هاشمی به این صورت بود:
نسخ ادیان گذشته و ارائۀ آیینی بهتر یا همانند آن، رحمت و فضلی از جانب خدا، ما نَنسَخ مِن آیَةٍ أو نُنسها نأتِ بخَیرٍ مِنها؛ ادیان، نسخ، دین بهتر، رحمت، فضل.
آنچه هاشمی را به نگارش این مجموعه واداشت، این بود که هنگام جستوجو دربارۀ مفاهیم قرآن و بحث از آنها، برای آگاهی از نظر نهایی قرآن در یک موضوع دینی، هیچ منبعی وجود نداشت که بتواند به او نشان بدهد تمامی مفاهیم مربوط به موضوع مورد نظر چیستند. او تصمیم گرفته بود که در فرصتی مناسب، به ایدۀ خود جامۀ عمل بپوشد و معجمی جامع و درواقع کشف المطالب قرآن فراهم آورد.
ساختار تشکیلاتی که سامان گرفت شامل گروههای تفسیر، روایت، نمایه، ارزیابی و خدمات پژوهشی و شورای تفسیر بود. شورای تفسیر، در طول زمان انجام کار، همواره تشکیل میشد و نکات تفسیری و اجرایی و سیاستهای کلی تفسیر در آن شورا به بحث گذاشته و تصمیمگیری میشد. شیوهنامه و اصولی کلی برای کار، جهت هماهنگی گروهها تدوین شد که بعدها بهصورت مداوم تجدید شد و رشد کرد و بالید و تکمیل شد. اصلاح و یکدستکردن فیشها و تکمیل آنها نیز ازجمله مسائل بسیار مهمی بود که از همان آغاز احساس شد و برای آن راهکارهایی ایجاد گردید. در این مرحله، میبایست همۀ نوشتهها از نخستین فیش تا آخرین آن، بهدقت مورد بازبینی قرار میگرفت. اصلاح خطاهای احتمالی، تکمیل فیشهای ناقص، افزودن کاستیها، یکدستسازی، منطبقکردن برداشتها با آیات، و نمایهسازی، از مهمترین محورهای پژوهش بود. ازآنجا که گروههای فیشبردار متعدد بودند، پس از مدتی از گذشت کار، گروههای کنترل و نظارت تأسیس شدند تا هماهنگیهای لازم را میان گروههای پژوهشی به عمل آورند.
با توجه به اینکه غالب پژوهشگران این اثر، تجربۀ قابلتوجهی برای چنین مهمی را نداشتند، نشستهای علمی جهت ارتقای دانش لازم و بینش کافی و نیز ایجاد وحدت رویه، برای انجام هرچه بهتر کار نیز شکل گرفت. ازجمله شخصیتهایی که جهت تبادل نظر و استفاده از تجربیات و دیدگاههای قرآنیشان، در مرکز فرهنگ قرآن حضور پیدا کردند یا محققان مرکز به خدمت آنان رفتند، و اکنون نامشان در خاطرم مانده، حضرات آیات و حجج اسلام سید محمد حسین فضل الله، سید مهدی روحانی، محمدهادی معرفت، مهدی آصفی، محمد صادقی تهرانی، جعفر سبحانی، علی کورانی، صادق لاریجانی، محمد مجتهد شبستری، سید منیرالدین حسین، محسن قرائتی، و آقایان محمدرضا حکیمی، محمدباقر بهبودی، و … قابل ذکرند. و این همه، به همت بلند دوست فاضل و پژوهشی گرانارج آقای سید محمدعلی ایازی دامت توفیقه بود.
نکتۀ حایز اهمیت در این پژوهش، این بود که بنا گذاشته شد هر موضوعی که از قرآن کریم قابلاستفاده است و امروزه از دستاوردهای علوم بشری به حساب میآید، از آن استخراج شود. این ایده باعث گردید تا گروه آموزشی جدیدی تأسیس شود و به پژوهشگران، پارهای از مفاهیم چندین علم را آموزش داده شود تا در فیشبرداری با توجه به آنها برداشتها را بهروز انجام دهند. مفاهیمی از روانشناسی، علوم اجتماعی یا جامعهشناسی، حقوق، تاریخ نظری، فلسفه، عرفان، و طبیعیات، چند رشته و گرایش علمی بودند که گروهها موظف بودند با آنها آشنا شوند. برخی از علوم، مانند فقه، اصول فقه و کلام را نیز دستاندرکاران تفسیر، در حوزۀ علوم دینی آموخته بودند و نیاز به آموزش آنها نبود. مشورت با کارشناسان علوم یادشده، تهیۀ منابع و جزوههایی برای مطالعه، ازجمله تلاشهای انجامگرفته برای تأمین نیاز مذکور، در همان ایام نخست کار بود. اکنون دفترهایی که از سالهای آغازین شروع کار به یادگار مانده، به خوبی گویای این واقعیت است که چگونه تدوین کلید قرآن در ابعادی بسیار سنگین و گسترده و ناظر به مباحث روز، در حال شکلگرفتن و بالیدن بود.
انگیزه و علاقهمندی گروههای پژوهشی، بهصورت وصفناپذیر کاری بزرگ و سترگ را آسان و سهل میکرد که افقهای دوردستی را پیش چشم داشت. گروههای علمی تمام اهتمام خود را بر آن متمرکز کرده بودند که اثری عصری و پاسخگوی معارف قرآنی به همۀ جویندگان ارائه کنند. به نظر میرسد نقطۀ عطف تفسیر راهنما در میان سایر تفاسیر هم در این دو چیز نهفته باشد: عصری کردن؛ اطلاعرسانی فراگیر در عرصۀ مفاهیم قرآن.
البته جمع میان این دو، در عمل بسی دشوار است. یک اصل اساسی دربارۀ کتاب مرجع میگوید: کتاب مرجع، باید از دادههای موجود و با رعایت ادبیات هر فرهنگ و ملت و آیینی پدید آورده شود و چنین کتابی هیچگاه نمیتواند با واژههای برساخته پایهگذاری و تولید شود. در چنین کتابی کسی حق ندارد براساس ایده و برداشت شخصی خود، واژهسازی و مفهومپردازی کند. با توجه به این نکتۀ مهم، آنچه از آیات ناظر به مسائل روز و عصری بود، چگونه میتوانست در یک کتاب مرجع، بدون داشتن فرهنگ مکتوب و پیشینۀ درست، گردآوری شده و بهعنوان فرهنگ قرآن عرضه شود.
برداشت نو از قرآن یا تطبیق پارهای از مفاهیم آن با مباحث و مسائل و موضوعات علوم و نیازها، نه کاری است مذموم و باطل که با رعایت چارچوبها و قواعد تفسیر، لازم و بلکه ضروری است. آنچه مشکلزا و تناقضآفرین است، جمع میان برداشت نو و ارائۀ کتاب مرجع و فرهنگ است. این خود مشکل اساسی این مجموعه است که در جای خود از آن بیشتر سخن خواهم گفت. به نظر میرسد در انجام این رسالت بزرگ، تفسیر راهنما، ناکامیها و کامیابیهایی چند به دست آورد. گام نخست بود، بدون پیشینه، اما این گام برداشته شد. بهرغم وجود پارهای ملاحظات و مشکلات در این تفسیر، این اثر، محصول جمعی یک تلاش و مدیریت پژوهشی موفق است. گام بلندی برداشه شده اما این گام کافی نیست. نتیجههایی که آن روزها هدفگذاری شدند، اگر جامۀ عمل میپوشیدند، توفیق، بسی بیشتر میشد و خلأهای پژوهشی در حوزۀ قرآن کمتر میگردید. امید است کامرواییها در این باره افزونتر شود.
کار دیگری که برای تحقق چنان ایدۀ بزرگی امری اساسی و بهمثابۀ زیربنا به حساب میآمد، نمایهسازی بود که آن هم با مشورت چند تن از اساتید فن و از جمله آقای دکتر عباس حرّی، خدای رحمتش کند، آغاز شد. راهی ناشناخته و ناهموار در حوزۀ علوم دینی گشوده شد. این راه تنها با انگیزۀ قوی و عزم بلند میسر بود که جامۀ عمل پوشید. جالب است بدانیم که هاشمی رفسنجانی این کار را در همان نوشتههای خود در حد ابتدایی آغاز کرده بود و بخش اعظم نوشتهاش همراه با نمایه بود.
شیوۀ کار چنین بود که اعضای گروههای تفسیری، موظف بودند برای غنای برداشتها، هم دقیقاً در آیات بیندیشند و هم چندین تفسیر را بهدقت مطالعه کنند و برداشتهای خود را یادداشت نموده و در جلسات مباحثه به بحث بگذارند. گاه بحثهای فشرده و سنگینی برای هر یک از پیشنهادها درمیگرفت که نفسگیر بود و چون رعایت جامعیت و نگارش همۀ مطالب قابلبرداشت یک اصل بود، حساسیتها هم در این باره دوچندان بود. پس از بحث و بررسی و اعلام نظر اعضا برداشت نهایی یادداشت میشد. کلمات و تعابیر بهکاررفته در برداشتها، کلیدواژههایی بودند که در نمایهسازی به کار میآمدند و به همین دلیل، برای نگارش عبارتها هم گاه بحثهای فراوانی درمیگرفت. یادداشتها سپس از سوی گروه دیگری مورد بازبینی قرار میگرفت و اگر اشکالی جدی وجود داشت، با اعضای اصلی هر بخش، جلسه تشکیل داده میشد و اشکالها در جلسۀ تلفیقی بررسی و تصمیمگیری میشد.
بازبینی نهایی برای تطبیق برداشتها با آیات و نیز درستی و رسایی توضیحهای ذیل هر یک از برداشتها، آخرین اقدام در نگارش برداشتها و بهاصطلاح فیشها بود و آنگاه ویرایش صوری هم صورت میگرفت.
برایند و ویژگیها
برایند کار انجامشده و ویژگیهای این تفسیر، به این شرح است:
شیوۀ ارائۀ مفاد آیات و مفاهیم قرآن در آن، کاملاً متمایز از همسانانش است و هر بخشی از آیه که حاوی پیامی است، بهصورت مجزا ارائه شده است.
تنها به مطالب قابل استفاده از آیات، پرداخته شده و از پرداختن به مطالب حاشیهای و پیرامونی که در بسیاری از تفاسیر بهگستردگی به چشم میخورد، در آن خودداری شده است.
این تفسیر، کلید مطالب قرآن و بهمثابۀ سرفصلی است برای کارهای بزرگتر در زمینۀ مفاهیم قرآن. این ویژگی تفسیر راهنما مورد توجه قرآنپژوهان هم قرار گرفته است. برای نمونه، آیتاللّه شیخ محمدهادی معرفت از قرآنپژوهان معاصر، در گفتاری آن را ستوده و با اشاره به شیوۀ ابتکاری آن، آن را کلیدی برای کارهای بزرگ در جهان اسلام معرفی کرده است.[۴]
مطالب بسیاری با بهکارگیری ذوق و ابتکار، و با توجه به دستاوردهای فکری و نیازهای روز، از آیات برداشت شده و برجسته شده است. استادانی از قرآنپژوهان معاصر نیز به این نکته تصریح کردهاند. در نامهای که آیتاللّه سید حسن امامی از اصفهان در تاریخ اول بهمن ۱۳۷۳ برای پدیدآورندگان تفسیر فرستاده، نوشته است:
بنده سالهاست که با کتب تفسیر آشنا هستم و غالباً جهت تدریس در حوزه یا مجالس هفتگی، به تفاسیر مختلفۀ شیعه و سنی مراجعه داشتهام و ذوق و ابتکار و برداشتهای جالبی که در این تفسیر دیدهام در هیچ کجا ندیدهام.
آیتالله جعفر سبحانی نیز در مصاحبهای آن را جامعترین تفسیر از لحاظ بیان پیام آیات قرآن خوانده است.[۵]
گسترۀ وسیع معارف قرآن تنها در این تفسیر به نمایش گذاشته شده است. آیتالله سبحانی در توصیف این تفسیر در مصاحبۀ خود، گفته است:
پیش از این که تفسیر راهنما نگاشته شود، گسترۀ عظیم موضوعات و مطالب قرآن چندان معلوم نبود، ولی پس از نگارش این اثر، میتوان فهمید که تا چه اندازه موضوعات و مطالب متنوع در قرآن وجود دارد. و تا چه اندازه فهم آنها برای بشر فراهم آمده است.[۶]
در این تفسیر، آن دسته از روایتها که در صدد تفسیر کلام الهی بودهاند نیز مورد توجه قرار گرفتهاند و با توجه به محتوا و نیز گاه سند روایات، در ذیل آیۀ مناسب، آورده شده و نکتۀ تفسیری آن برجسته شده است.
تمامی مطالب در فهرستهایی ریز طبقهبندی شده و از این رو بسامد هر یک از مطالب یک آیه نیز به راحتی قابل دریافت است.
هیچ فرازی از آیات، از قلم مفسران و نویسندگان نیفتاده و تمامی بخشهای آیات تفسیر شده است.
عصارۀ چندین تفسیر که هریک دربردارندۀ نکتهای از معارف قرآن بودهاند، در آن گرد آمده است.
بیانی ساده دارد و از هر گونه پیچیدگی و اغلاق به دور است.
ویژگیهای صوری
تفسیر راهنما، با مقدمهای از آقای هاشمی رفسنجانی که در آن، انگیزه، تاریخ، چگونگی تکوین، و چموخم و چندوچون آن را بیان کرده، شروع میشود. مقدمهای نیز با عنوان «مقدمۀ مرکز» با امضای مسئول وقت مرکز فرهنگ و معارف قرآن، نوشته شده و در آن، آیاتی از قرآن همراه با ترجمۀ آنها و روایاتی از معصومان علیهمالسلام همراه با ترجمۀ آنها و بدون شرح و توضیح آمده و مطالبی کوتاه دربارۀ بازگشت به قرآن و نقش تفسیر در آن، به نگارش درآمده و آنگاه از تفسیر راهنما سخن گفته شده است. در این بخش تفاوتهای تفسیر راهنما با سایر تفاسیر در شیوۀ بیان مطالب و ارائۀ روایات تفسیری بازگو شده است، و اینکه تفسیر راهنما سبکی نو در تفسیر و آموزش قرآن کریم است و فهرستی موضوعی دارد. همچنین مراحل کار و افقهای آینده، در یک صفحه، توضیح داده شده است. گفتنی است که در چاپ نخست مجلد اول، توضیحهایی مفصل دربارۀ شیوههای برداشت از آیات و چارچوبهای آن آمده بود که در چاپ دوم حذف شده است.
این تفسیر برخلاف روش معمول در میان تفسیرنگاران، به روش تقطیعشده و نه پیوسته انجام گرفته است. به این شیوه که مطالب هر آیهای با توجه به قواعد و اصول تفسیرنگاری، استخراج گردیده و در عبارتهایی کوتاه، بهصورت اسنادی و گاه غیراسنادی نوشته شده است. در ذیل هر برداشت یا به عبارتی فیش، بخشی از آیه که برداشت از آن صورت گرفته، در ذیل آن آورده شده است. برای آن دسته از برداشتها که با یک نگاه از ظواهر آیات قابل فهم نیست، و مبتنی بر قاعده یا اصل و نکتهای ادبی و جز این بوده، توضیحی نگاشته شده است. این توضیحات، گاه بیان مبانی و گاه شرح و تفصیل برداشت یا بنای عقلانی آن است. این توضیحات، گاه به چندین سطر میرسد، و برای درک بهتر مطالب، بسی راهگشاست.
در کنار برخی از برداشتهای احتمالی، علامت ستاره گذاشته شده است. این برداشتهای احتمالی، غیر از برداشت براساس احتمالات معنایی یا ادبی است. اینها براساس احتمالی بدون ابتنا بر یک قاعده یا ضابطه است و برای از دستندادن یک مطلب تفسیری، با ستاره علامتگذاری شده است.
مطالب و برداشتها بهترتیب فرازهای آیهها و با شمارهگذاری آورده شدهاند. پس از اتمام برداشتها، نوبت به روایات تفسیری رسیده که عمدتاً برگزیدهاند و شامل همۀ روایات نقلشده نمیشوند. متن عربی حدیث موردنظر در کنار ترجمۀ آن، آورده شده و مصادر آن هم مشخص گردیده است. معمولاً برای هر حدیث دو مصدر از مصادر اصلی حدیث شامل منابع شیعی و سنی ذکر شده است که تفسیر نورالثقلین از تفاسیر شیعه و الدرّ المنثور از تفاسیر اهل سنت، از جملۀ آنهاست.
تمام برداشتهای هر یک از آیات، بهتفصیل و در ذیل آنها، نمایه شده است، بنابراین، هر آیهای، نمایه دارد و بهترتیب الفبایی – موضوعی در ذیل آنها آمده است. علاوه بر نمایههای ذیل هر آیه، هر جلدی نیز بهصورت مجزا، حاوی نمایههای مطالب کتاب است که در حدود یکصد صفحه است. کتاب، دههاهزار نمایه را در خود جا داده است. این نمایهها، برخلاف روش رایج در نمایهسازی فعلی کتابها، که شامل موضوعات، اعلام، مکانها، قبایل، اقوام، حیوانات و امثال اینهاسا و برگرفته از کلمات بهکاررفته در کتاباند، بهصورت موضوعیاند. این نمایهها، علاوه بر نمایۀ واژههای موجود در برداشتها، نمایۀ انتزاعی و قابل برداشت از برداشتها و به عبارتی استنباطی نیز هستند.
هر برداشتی حاوی چند نکته است که نمایهسازان آن را نمایهسازی کردهاند. مدخل این نمایهها، با قلمی سیاه و نمایههای فرعی با قلمی ریزتر در زیر مدخل مربوط آورده شدهاند. هر مدخلی که واژۀ همارز و مترادف داشته، با تعیین مدخل مرجّح، به آن ارجاع داده شده و گاه به دلیل تداخل در مدخلها و نمایهها، ارجاعات دروننمایهای نیز صورت گرفته است. بهتدریج شیوۀ چینش نمایهها تغییر کرده و در جلدهای بعدی، به نمایههای فرعی ردۀ دوم نیز رسیده که با قلمی متمایز آمدهاند. برای پرهیز از تکرار مدخلها در نمایههای فرعی، از علامت موج استفاده شده و نمایهها نه به صفحات کتاب که به شمارۀ آیهها ارجاع داده شدهاند.
ویژگیهای علمی
پژوهشی بنیادی. این تفسیر، پژوهشی بنیادی است که براساس اصول، قواعد، ضوابط و آیین تفسیرنگاری تألیف شده است. من در این مجال، به دلیل اهمیت موضوع، و کارسازبودن این دسته از اصول موضوعه و ضوابطی که در آن رعایت شده، تنها به اشاره بسنده میکنم و به ذکر سرفصل آنها میپردازم و برای رعایت اختصار، از گزارش تفصیلی خودداری میکنم. مبانی کار محققان و نویسندگان این تفسیر را بازگو میکنم تا به علاقهمندان تفسیر و نیز ناقدان و اهل نظر کمک برسانم تا در بررسیها، به آنها توجه کنند. خوانندگان، بهخصوص قرآنپژوهان را نیز به درنگ و تأمل در این اصول دعوت میکنم. ای کاش در پیشگفتار یا خاتمۀ این تفسیر، این مبانی و اصول برای خوانندگان بهتفصیل و با ذکر نمونه بازگویی میشد تا بهمثابۀ کارگاهی عملی در تفسیر قرآن کریم باشد، اما افسوس که چنین نشده است.
این اصول ملاک برداشتهای تفسیر راهنما بوده است. بنابراین، پذیرش یا عدم پذیرش هر یک از آنها میتواند در فهم یا قبول برداشتها نقش تعیینکنندهای داشته باشد. پارهای از این اصول، ادبی، برخی علوم قرآنی و بعضی اصولی و برخی هم اصول عُقلایی و عقلانیاند:
ــ اصول ادبی (نحو، صرف، معانی و بیان): اصل التفات؛ برتری تأسیسیبودن یک واژه بر تأکیدیبودن آن؛ تعدد مرجع ضمایر و نزدیک و دور بودن آنها؛ کاربرد اسم ظاهر بهجای ضمیر در جایی که میتوان ضمیر به کار برد؛ کاربرد جملۀ فعلی بهجای جملۀ اسمی در جایی که میتوان جملۀ فعلی به کار برد؛ احتمال تقدیم و تأخیر در جملهها؛ احتمال تقدیر و اضمار در جملهها؛ احتمال حذف و اضافه؛ تهکّم؛ بدل؛ تشبیه؛ احتمال زیادت کلمه؛ کاربرد حروف خاص در عبارتها؛ استعمال افعال خاص بهجای فعل؛ کاربرد کلمات به ظاهر مترادف و هممعنا؛ اشاره، استعاره، کنایه، تعریض؛ احتمال مجازی یا حقیقیبودن واژههای استعمالشده؛ دلالتهای چندگانۀ الفاظ بر معنا اعم از اقتضا و اشاره و تنبیه و ایما و نیز دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی؛ واژهشناسی و لغتدانی و توجه به تعدد معانی یک واژه و بهعبارتی کاربرد وجوه و نظایر در آیات و اشتقاقات؛ اشتراک لفظی؛ کاربرد جمع و مفرد در عبارتها بهجای یکدیگر؛ اختلاف در وجوه اعراب کلمات؛ تضمین فعلی در فعل دیگر؛ کاربرد واژههای دارای معانی متضاد.
ــ قواعد اصول کاربرد کلمات و معانی آنها (اصول فقه): حجیت ظواهر قرآن؛ سیاق کلمات و جملات و آیات و حتی یک سوره و بهعبارتی، تناسب سورهها و آیهها و جملهها و کلمات؛ استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا؛ کاربرد الفاظ امر و نهی و دلالت آنها بر وجوب و اباحه و استحباب و حرمت و کراهت؛ منطوق کلام؛ دارای مفهوم بودن یا نبودن جملات وصفی، شرطی، و مغیا به غایت و دارای لقب؛ خطابهای گوناگون بهصورت جمع و مفرد؛ احتمال تخصیص و عدم تخصیص عمومات؛ احتمال تقیید و عدم تقیید مطلقات؛ الغای خصوصیت از مورد و جری و تطبیق آن به موارد دیگر؛ تخصیص به ذکر یک موضوع، درحالیکه همان موضوع در یک دستور عام توصیه شده است.
ــ اصول و قواعد علوم قرآنی و تفسیری: سبب و شأن نزول آیات و اختلاف در آنها؛ توجه به جایگاه نزول آیات و سورهها و مکی یا مدنیبودن آنها و بهعبارتی، عنایت به فضای نزول آیات؛ توجه به رخدادهای تاریخی که آیات ناظر به آنها هستند و در آیات تنها به اشاره بسنده شده است؛ توجه به قرائت رایج فعلی (حفص از عاصم) در میان اکثر مسلمانان و بیاعتنایی به قرائتهای دیگر؛ رعایت لحن و صوت؛ ترتیب آیهها و سورهها (در این تفسیر بنا بر آن است که ترتیب آیات توقیفی بوده و بنابراین، از آن برداشت به عمل آمده است)؛ وحی تلقیکردن و مورد تأییدبودن مفاد گفتهها و اعمال نقلشده در آیات قرآن، بهجز مواردی که قرینه وجود دارد که چنان گفته یا عملی مورد تأیید نیست؛ آرای صحابه و تابعین؛ تعیین مصادیق الفاظ مبهم و مشکل و مجمل؛ تعیین مراد پارهای از آیات متشابه؛ تعیین اعلام مبهم؛ توجه به احتمالات تفسیری قابلذکر و توجه به آرای مفسران.
گفتنی است در تألیف این اثر، از تفاسیر فراوانی بهره گرفته شده، اما تفاسیر زیر، دستمایۀ نویسندگان آن بوده و باید لزوماً مطالعه میشده است و ملاک انتخاب آنها نیز تنوع در روش بوده است:
المیزان فی تفسیر القرآن، تألیف سید محمدحسین طباطبایی؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تألیف ابوعلی فضل بن حسن طبرسی؛ نورالثقلین، نوشتۀ عبدالعلی بن جمعه العروسی الحویزی؛ الدّر المنثور فی التفسیر المأثور، اثر جلالالدین سیوطی؛ کشفالاسرار و عُدّةالابرار، از رشیدالدین میبدی؛ الکشّاف عن غوامض التنزیل و عیونالأقاویل فی وجوه التنزیل، اثر محمود بن عمر زمخشری؛ فی ظلال القرآن از سید قطب؛ تفسیر الکبیر از فخرالدین رازی؛ روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، از شهابالدین سید محمود آلوسی بغدادی؛ التحریر و التنویر (تحریر المعنی السدید و تنویر العقل الجدید) اثر محمد بن طاهر بن عاشور.
ــ اصول متعارف در میان عقلا و مبانی عقلانی: بیشک برای تفسیر یک متن و ازجمله وحی آسمانی، اصولی عقلانی وجود دارد که گزارههای یک متن بر آنها بنا گذاشته شده و شکل گرفته است. در تفسیر این دسته از متون، هیچگاه نمیتوان و نباید آنها را نادیده گرفت و ضرورتاً باید به آنها توجه تمام داشت زیرا بیتوجهی به آنها مفسر را از رسیدن به معنا دور میکند. در این اثر نیز پارهای از آن اصول به مدد مفسران آن آمده که عبارت است از: غرضمندی آیات و نزول آنها و علت و حکمتداشتن آنها؛ قابلفهمبودن آیات؛ روشمندی عقلا در سخن و رفتار و ناظربودن پارهای از آیات به آنها؛ به زبان مخاطبان سخنگفتن و استفاده از شاخصهای زبانی؛ ظرافتهای معنایی و در یک کلام، هرآنچه که میتوان با توجه به معناشناسی کلمات و رعایت چارچوبهای پذیرفته در فهم و تفسیر یک متن، به به ظواهر آیات نسبت داد؛ و سرانجام، هر نکتهای که در آیه به آن اشاره شده و مورد توجه مفسران بوده است. مفاهیمی که از آیات برداشت شده بر این اساس بوده است که قرآن کلام خداست نه لفظی دال بر یک معنا.
تفسیر براساس روایات. روایتهای تفسیری در این تفسیر مد نظر بوده و ملاک انتخاب آنها، عمدتاً مطابقتشان با آیات بوده و سند روایات چندان مهم تلقی نشده است. نکاتی که در روایت آمده و احیاناً با اندیشههای معاصر یا با سازوکارهای عقلانی قابل فهم نیست یا بهحسب ظاهر، نادرست تشحیص داده شده، ذکر نشده است. بعلاوه، همه روایات در این کتاب هم تفسیری نیستند، و پارهای از آنها برای بیان شأن، خواص و فضیلت برخی از سورها و یا آیهها نقل شدهاند.[۷]
برای درک هرچه بهتر وجهتمایز این اثر با همسانان خود و نیز چگونگی استفاده از نکات بدیع آیات، برای نمونه، تنها به چند مورد اشاره میکنم. چه اینکه گاه در یک آیه، به نکته یا مطلبی اشاره شده، اما به دلیل نبود لفظی معادل آن در آیات، یافتن آن برای استفادهکنندگان، دشوار یا حتی برای بسیاری ناشدنی است.
یک. در آیۀ وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَب لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْد إِیمَنِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِند أَنفُسهِم[۸] که در آن از انگیزۀ اهل کتاب در مرتدخواندن مسلمانان، سخن به میان آمده است، برای تداوم اندیشۀ دینی و درگیرنشدن با مخالفان یا دشمنان به روشی اشاره شده است، بیآنکه در آیه، به آن روش تصریح شود. خداوند در این آیه بهصراحت به عفو و صفح از مخالفان دستور میدهد: فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِی اللَّهُ بأَمْرِهِ.[۹] این دستور، نشان از این دارد که زمان مبارزه و جهاد نرسیده و مسلمانان موظفاند از برخی رفتارهای آزاردهندۀ دشمن خود، گذشت کنند و با او درگیر نشوند. بهعبارتی، آیه، روش و تاکتیک پافشاری بر عقیده و ایستادگی در برابر تلاش دشمن را بازگو میکند اما راهی یا واژهای وجود ندارد که بتوان از طریق آن به این نکتۀ مهم دست یافت.
دو. در نمایههای جلد اول کتاب، نمایۀ لغزش آمده است. آیۀ مورد اشاره که حاوی چنان نکتهای است، آیۀ قَالَ أَعُوذُ باللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَهِلِینَ[۱۰] است. در ذیل آن آمده است: جهل و نادانی، خطرآفرین است و منشأ لغزشها.[۱۱] در چگونگی استفاده از آیه توضیح داده شده است: پناهبردن که معنای عیاذ است، هنگامی است که آدمی از شر چیزی در هراس باشد. این توضیح، اندکی نارساست. میتوان گفت که پناهبردن موسی علیهالسلام به خداوند برای قرارنگرفتن در زمرۀ جاهلان، برای این بوده است که آنان به وی گفته بودند که موسی آنها را به سخره گرفته و او در صدد بوده برایشان روشن کند که، به سخرهگرفتن دیگران، کاری جاهلانه است و از جهل برمیخیزد. راه رسیدن به موضوع زمینۀ لغزش، تنها همین است که در این کتاب نمایانده شده است.
سه. در مدخل طبیعت، نمایۀ «تحولات در طبیعت» آمده است و به آیۀ ۷۴ سورۀ بقره ارجاع شده است. در این آیه از صخرههایی سخن به میان آمده که از ترس خداوند فرو میریزند. در ذیل این فراز، از طبیعت سخن گفته شده و اینکه پارهای از دگرگونیهای عالم طبیعت و فعل و انفعالات آن، معلول این است که آنها از خداوند، هراس دارند.[۱۲] بنابراین، موضوع سخن پارهای از فعل و انفعالات در طبیعت و نیز اشاره به عامل آنهاست که چنین نکتهای بهراحتی از طریق کشفالآیات یا کشفالالفاظ میسور نیست.
نقد و بررسی
اینجانب بر ابن باورم که تفسیر راهنما از باب فضل سبق، هرچند اثری ستودنی و راهگشاست و فتح باب خجستهای است که خود آثار میمونی را در پی دارد، اما کاستیها و اشکالهایی هم به آن راه یافته و از اعتبار آن کاسته است که باید با بهرهبردن از تجربیات تدوینکنندگان و نظر اهل دانش و بصیرت، بهصورت جدی و همهجانبه بازنگری شود و از تورم فعلی آن کاسته گردد و یکنواختی و نظم و نسق واحدی پیدا کند و اشکالات آن برطرف شود تا احسان نگارش آن به اتمام برسد و کتاب دستی بسیار قویم و علمی برای همه کسانی شود که با قرآن سر و سرّی دارند.[۱۳] من در اینجا، با ارائۀ نمونههایی اندک به اشکالهایی میپردازم که بر این تفسیر وارد میدانم و در این نقد تنها هدفم کمک به تدوینکنندگان این اثر برای برطرفکردن نقایص و نواقص آن و نیز جلب توجه خوانندگان به نکتههای قوت و ضعف آن است. و اللَّه علی ما أقول وکیل.
الف) اشکالهای کلی
بنیان هر اثر علمی، روشمندی آن است. طبعاً مبانی این روشمندی باید در چارچوبی باشد که دستاندرکاران یک مجموعه و ناقدان آن، بر سر آن توافق داشته و بهعنوان اصلی موضوعی به آن بنگرند. متأسفانه، مبانی و قواعد و اصول این تفسیر، بیان نشده است تا خواننده و ناقد تکلیف خود را با آن مشخص کند. بهرغم اینکه اصول و قواعدی در انجام کار تدوین شده بود و براساس آنها کار به انجام میرسید.
منابع این اثر، کتابشناسی نشده است و مشخص نیست که نویسندگان در ارجاع به آنها به کدام چاپ و تحقیق آنها نظر داشتهاند.
این اثر، یک تفسیر جامع نیست. چه اینکه در تفسیر آیات، گاه لازم است مفسر به تبیین تحلیلی نکات مورد اشاره در آیه بپردازد و به شبهههایی پاسخ بگوید که احیاناً در لابهلای آیات به ذهن و فکر کسی میرسد یا میان برخی از آیات که برحسب ظاهر با یکدیگر ناسازگاری و تعارض دارند، جمع منطقی برقرار کند یا برخی از مسائل نو و مستحدث را برای انطباق با آیات قرآن بررسی همهجانبه کند یا به نقد دیدگاههای گوناگون دربارۀ یک موضوع قرآنی بپردازد. هیچیک از اینها، به جهت ساختار ویژۀ این اثر، ممکن نشده است. بنابراین، از جهت تفسیری این کاستی مهم را دارد.
مطالعۀ این اثر، بهرغم متن سادۀ آن، آسان نیست. ساختار اطلاعرسانی آن، باعث شده نکات آیات، بهصورت تقطیع شده و در عبارتهایی کوتاه و بریده آورده شود و از این رو، آسانخوان نیست. متن این تفسیر جذابیتی برای خواننده ندارد و بیروح و خشک است و درنتیجه، خواننده را تحت تأثیر قرار نمیدهد. آهنگ و ظرافت و لطافت ندارد و احساسبرانگیز نیست تا دل با خواندن آن، به وجد آید و اوج بگیرد و از زمین اندکی کنده شود و در خود، معنویت و نورانیت احساس کند و تقرب جوید و ایمانش افزون گردد. متن قرآن چنان فراز و فرود دارد که دل آدمی را از جا میکند و او را با خود همراه میکند و گاه به انسان نهیب میزند و گاه دست نوازش بر آن میکشد تا با ایجاد بیم و امید در انسان، او را راهی دیار معنویت کند و از چسبیدن به زمین بازش دارد. هنر یک تفسیر خوب این است که چنین اثری را در مخاطب ایجاد کند و تنها به معرفتافزایی بسنده نکند و به ایمانافزایی برساند و این تفسیر چنین نیست. امید است روزی شاهد باشیم که با بهرهگرفتن از همین مطالب برداشتشده تفسیری به روش رایج با قلمی روان و برانگیزنده نوشته شود تا این کاستی برطرف شود.
عبارتها و توضیحها یکسان و از یک قلم نیستند تا خواننده با آن خو بگیرد و با یک آهنگ به مطالعۀ خود ادامه دهد.
ب) ذهنیتزدگی
کم نیستند کسانی که در تفسیر یک متن بهصورت افراطی بهجای شرح و تفسیر آن، تلاش میکنند ایدههای خود را بهگونهای به آن متن نسبت دهند. این البته، تا حدودی گریزناپذیر است، اما در تفسیر، باید به خود تفسیر پرداخت و نباید به ذهنیت، چندان میدان داد که اندیشه و ذهن شارح، بر متن تحمیل و چیره شود. این ذهنیتزدگی در تفسیر راهنما، به تناسب مطرحشدن مباحث گوناگون در محیطهای علمی و اجتماعی، متفاوت و دگرگون شده و در آیات بسیاری راه یافته و منعکس شده است. طُرفه اینکه این ذهنیت تا جایی پیش میرود که یک جمله یا عبارت بدون هیچ دلیلِ زبانشناختی و معناشناختی، هم ادعا و هم دلیل و حکمت آن میشود. برای نمونه در ذیل تفسیر آیۀ بسمله، در برداشت سوم از «لزوم شروع کارها به نام خدا» سخن به میان آمده، و دلیل آن شروع قرآن با بسمله شمرده شده است و در برداشت ششم رحمت گستردۀ خداوند و مهربانی او، دلیل کارها با نام او دانسته شده است.[۱۴] حال سؤال این است که چگونه و با چه شیوه و قاعدهای، میتوان الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ را دلیل و حکمت چیزی به حساب آورد که اصل ادعای آن، بدون دلیل به آیه نسبت داده شده است.
نمونۀ دیگر، برداشت «آزادی بیان و تاریخ آن» از فراز أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا[۱۵] است. در این آیه آمده است که موسی برای کشف قاتل مردی کشتهشده در میان بنیاسرائیل، به آنان، پیشنهاد کرد که گاوی را بکشند و از آن به بدن مرده بزنند تا او زنده شود و خود حقیقت امر را برملا کند. اینکه ملتی به پیامبرشان که قدرت رویارویی با مردم خود را نداشته بگویند: ما را به سخره گرفتهای؟ چه نوع آزادی بیانی است و با چه دلالتی از آیه قابلفهم است؟ جزاینکه ذهنیت نویسنده او را به چنین وادیای کشانده است.
دربارۀ اینکه جهنم پیش از قیامت وجود دارد یا خیر؟ براساس پارهای از ظواهر ادله دیدگاهی آن را موجود میداند. این ذهنیت، باعث شده که به اندک مناسبتی، از آیات مربوط به جهنم، چنین برداشت شود که «جهنم اکنون موجود است». برای نمونه در ذیل آیۀ إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا[۱۶] به دلیل کاربرد فعل کان در آیه، که استعمال فراوانی هم دارد و بهخصوص دربارۀ خدا نیز به وفور استعمال شده و منسلخ از زمان است، برداشت شده است: «جهنم از دیرباز آفریده و مهیا شده است.[۱۷] حال با چه دلالتی چنین برداشتی شده، در ذیل آن آمده است: «فعل ماضی کانت… میتواند بر زمان گذشته و مهیّابودن جهنم دلالت داشته باشد. اگر چنین دلالتی هم داشته باشد، نشان میدهد که اکنون وجود دارد»، پس اینکه تاریخ آن هم کهن بوده و از دیرباز آفریده شده، از کجا و چگونه قابل فهم است؟
در ذیل آیات بسیاری که در آنها از خلود در بهشت یاد شده و مؤمنان به آن وعده داده شدهاند، آمده است: «انسان، شیفتۀ ابدیت و دوستدار زندگی جاوید است.»[۱۸] و این در حالی است که به خلود در جهنم هم وعده داده شده است، اما در زیر این دسته از آیات چنین برداشتی نیامده است. گویی ذهنیتی دیگر، به مؤلفان اجازه نداده است که شیفتگی انسان را به خلود در آن قلمی کنند.
ج( استعمال یک لفظ یا سخن، در دو یا چند معنا
در میان اصولیان و کتابهای اصولی، در استعمال کلمات و معناداری آنها بحثی وجود دارد مبنی بر اینکه آیا یک لفظ در یک استعمال، میتواند در دو معنا به کار برده شود یا نه؟ به عبارت اصولی، استعمال لفظ واحد در اکثر از معنی واحد، رواست یا نه؟[۱۹]
اکثراً بر این نظرند که چنین استعمالی روا نیست. البته قولی هم وجود دارد که چنین امری شدنی است. اما واقعیت این است که از نگاه فلسفی، ارادۀ دو معنا از یک لفظ، در یک استعمال ناشدنی مینماید «عدم جواز الاستعمال فی الأکثر عقلاً»[۲۰]. در تفسیر راهنما از این نوع استعمالها هم به فراوانی یافت میشود. برای نمونه «رب» در «رَبِّ الْعَلَمِینَ»[۲۱] هم مدبّر و هم مالک معنا شده است.[۲۲] و در جای دیگر به معنای مدبر و مربی: «تدبیر و تربیت باید همراه با مهربانی و عطوفت باشد»[۲۳]. نیز در ذیل «مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ»[۲۴] با همان قرائت مالک و نه مَلک، هم از مالک و هم از فرمانروا یاد شده است. درحالیکه این دو کاملاً متفاوتاند. اگرچه در عالم واقع، خداوند هم مالک و هم فرمانرواست، اما چنین برداشتی از مالک درست نیست. اختلاف قاریان و مفسران نیز در قرائت آن ناشی از همین معناست. میتوان در دو برداشت مجزا بنابر دو یا چند احتمال، چند معنا را به عبارت نسبت داد. اما در یک استعمال، چنین امری ناشدنی است؛ چنانکه در جاهای دیگر، این اصل اصولی رعایت شده است.
د) برداشتهای مبتنی بر توضیحهای خطا
دستهای از توضیحها از خطایی پنهان رنج میبرند و برداشتها هم مبتنی بر همان توضیحهای نادرست است. برای نمونه، در برداشت از «الْحَمْدُ لِلَّهِ»[۲۵] گفته شده که همۀ کمالها و زیباییها از خدا سرچشمه گرفته است. در توضیح آن، آمده که چون ستایش در برابر کمال و زیبایی است، بنابراین، کمال و زیبایی از او سرچشمه گرفته است.[۲۶] درحالیکه اگر ستایش در برابر زیبایی و کمال است، چرا کمال و زیبایی به خود خداوند نسبت داده نشود و در برابر آن، مورد ستایش قرار نگیرد؟ چنین خطایی، در این تفسیر، دو نتیجۀ نادرست در بر دارد: یک) خطای در برداشت؛ دو) محقق با این برداشت، از رسیدن به یک امر معرفتی دربارۀ خداوند بازمیماند و برای زیبایی و کمال خداوند از این آیه محروم میشود و بهجای آن، اطلاعی دربارۀ منشأ زیبایی و کمال به او داده میشود. درحالیکه براساس توضیح، زیبایی خود خداوند مطرح است.
نیز، در ذیل آیۀ «إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا»[۲۷] آمده است: «جهنم، جای کمین مأموران عذاب است.»[۲۸] و در توضیح آن، واژۀ مرصاد به این صورت معنا شده که مرصاد، مکان نگهبانان است و در ادامه آمده برخی آن را مبالغه در راصد میدانند که در این صورت، مفاد آن چنین است: «جهنم خود در کمین مردم است».[۲۹] حال چطور برای برداشتِ کمین مأموران چنین توضیحی آمده روشن نیست. درحالیکه بنابراین توضیح، باید برداشت شود: «جهنم خودْ در کمین جهنمیان است» و بنابراین، همین باید نمایه گردد و در فرهنگ، جایگاه خود را پیدا کند.
ه) تکرار بیفایده
گاه برای برجستهشدن یک موضوع، مطالب هممعنا بهاجمال و بهتفصیل تکرار شده است. این تکرارها گاهی لازم و ضروری بوده و گاه البته بیفایده. برای نمونه، در ذیل «الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»[۳۰] آمده است: «خداوند دارای رحمت گسترده و مهربان است.». همین برداشت در شمارۀ ۲ و ۳ به شکل دیگری و بیهیچ اطلاعات جدید بازگو شده است: ۲٫ «همۀ موجودات برخوردار از رحمت گستردۀ خداوند هستند». ۳٫ «خداوند به همۀ بندگان مهربان است».[۳۱] وقتی گفته میشود که خداوند رحمت گسترده دارد و مهربان است، مگر نه اینکه رحمت و مهربانی او شامل همۀ موجودات و بندگان است. پس برداشت نخست حاوی همۀ مطالب بعدی بوده و نیازی به دو برداشت دیگر نیست.
و) خطا در کاربرد واژهها
در این تفسیر، بسیار دیده میشود که واژهها بهدرستی به کار برده نشدهاند و درنتیجه، نمایه و اطلاعرسانی آن هم دچار خطا شده است. برای نمونه، در تفسیر «الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»[۳۲]، آمده که تدبیر و تربیت باید همراه با مهربانی باشد.[۳۳] گویا در این عبارت، واژۀ تربیت، تأکید بر تدبیر باشد وگرنه، کاربرد مهربانی در تدبیر چه معنایی دارد؟ درحالیکه تدبیر و تربیت معنایی متفاوت دارند. تدبیر را در لغت به معنای اندیشه در فرجام امور (التفکر فی دبر الامور[۳۴]) معنا کردهاند. اگر رب به معنای تربیت است که باید همان نوشته میشد و اگر به معنای تدبیر است که تدبیر و چارهاندیشی در کار، به مهربانی نیاز ندارد. و بعید است که این دو واژه بهعنوان مترادف یا حتی شبهمترادف به کار برده شود.
در برداشت از آیۀ «بَدیعُ السَّمَوَتِ وَ الْأَرْضِ»[۳۵] آمده است: «آفریده، همواره در اختیار آفرینندۀ خویش و مطیع او» و در توضیح آمده است: «برداشت فوق بر این اساس است که بَدیعُ السَّمَوَتِ بهمنزلۀ تعلیل برای کُلٌّ لَّهُ قَنِتُونَ[۳۶] باشد.»[۳۷] بهراستی اگر بَدیعُ السَّمَوَتِ بهمنزلۀ تعلیل برای کُلٌّ لَّهُ قَنِتُونَ باشد، جز به این معناست که: چون خداوند مبتکر و آفرینندۀ همۀ آسمانها و زمین است، همه باید در برابر او مطیع باشند. «در اختیار او» اولاً معنای اطاعت نیست که عطف تفسیر باشد و ثانیاً چنین نکتهای از کجا آمده؟ منظور از آن چیست؟ و چه جایگاهی دارد؟
در کنار خطای در کاربرد واژهها، خطای در نگارش نیز در متن تفسیر به چشم میخورد. گاه تقدیم و تأخیر در عبارتها و عدم رعایت جملهبندی و نکات نگارشی، موجب خطای در برداشت و گاه شگفتانگیز شده است. برای نمونه در ذیل آیهای که در آن از سختی دل بنیاسرائیل سخن به میان آمده، و اینکه دل آنان از صخره سختتر بوده است، نوشته شده است: «شکافبرداشتن برخی از سنگها و بیرونآمدن آب از آن، نشانۀ سختتربودن قلبهای بنیاسرائیل از سنگهاست».[۳۸] بهراستی شکاف سنگ و بیرون آمدن آب از آن، چگونه میتواند علامت سختتر بودن دل کسی باشد؟ و آیه چگونه بر این نکته دلالت میکند؟
نیز از همین نوع خطاست، کاربرد واژههای معاد، آخرت و قیامت در این تفسیر، بهجای یکدیگر که به فراوانی صورت گرفته است. این سه، یکی دربارۀ جهانی در برابر دنیا استعمال میشود و یکی بر وقوع رخدادی هولانگیز که در آن عالم دنیا درهم میریزد و عالمی دیگر بر پا میشود و سومی تجدید آفرینش انسان است. اگرچه این بازآفرینی در عالم آخرت و پس از وقوع قیامت رخ میدهد، اما هر یک، بار معنایی خاص خود را دارند. طرفه اینکه در تفسیر راهنما نیز، در نمایهها، این سه به سه معنا گرفته شده است و این خلط لفظی در تفسیر صورت گرفته است. برای نمونه، در جلد ۲۰ تفسیر، که آخرین کارِ گروه است، در ذیل تفسیر آیۀ «عَمَّ یَتَسَآءَلُونَ»[۳۹] که در آن از روز قیامت سخن گفته شده و در آیات بعد از توصیف آن روز به «یَوْمَ الْفَصْلِ * و یَوْمَ یُنفَخُ فی الصُّورِ و فُتِحَتِ السَّمَآءُ * و َ سُیِّرَتِ الْجِبَالُ»[۴۰] یاد شده، نشان از روزی دارد که در آن حوادث بزرگ و ازجمله معاد رخ میدهد. در ذیل آیۀ اول، از «معاد» و از «حوادث جهان آخرت» و در ذیل آیات بعد، از «قیامت» یاد شده است.[۴۱]
ز) برداشت از فعل خدا و نه کلام او
نوشتههای تفسیر راهنما، همگی برداشت از الفاظ و عبارتهای قرآن نیستند بلکه از شیوۀ استعمال کلمات و نیز تلقی مفسران از فعل خداوند هم در این کتاب هست. به عبارت دیگر، نوشتهها نه تفسیر لفظ، که تفسیر فعلاند. در این نوع تفسیر، که باید بهدرستی مشخص شود که مبانی آن بر چه اساسی استوار است، فعلهای خداوند و گاه افعال دیگران تفسیر شده و این تفسیر ربطی به دلالت الفاظ و امثال آن ندارد. برای نمونه، ببینید اولین برداشت از آیۀ بسمله را که در آن آمده است: «قرآن، نشأتگرفته از اسم «اللَّه» است.»[۴۲] دربارۀ اینکه چگونه و با چه راهکاری چنین سخنی به این آیه نسبت داده شده، در توضیح آن آمده است: «اینکه خداوند خود بسم اللَّه را ادا کرده باشد، اشاره به تحقق قرآن از اسم اللَّه دارد.».
بهراستی این برداشت، که در بحث قرآن نیز به کار محقق خواهد آمد، براساس کدامین دلالت لفظی یا عقلی از اسم اللّه صورت گرفته است؟ در جایی توضیح داده نشده که براساس کدام اصول زبانی هنگامی که یک متنی را تفسیر میکنیم، میتوانیم کار ماتن و گوینده را هم، از سخنانش استخراج کنیم.
برداشت دوم، در زیر همان آیه: «قرآن با نام خدا آغاز شده و همراه با اعلام رحمت خداوند بر بندگان است.» و نیز برداشت سوم: «لزوم آغاز کارها با نام خداوند و با گفتن بسم اللّه.» در برداشت نهم همین آیه: «قرآن جلوۀ رحمانیت و رحیمیت خداوند است.»[۴۳] در توضیح همین برداشت، به این دلیل استناد شده است که: «ازآنجاکه غالباً گوینده در آغاز سخن به اهداف کلی برنامۀ خویش اشاره میکند، میتوان گفت از اهداف انتخاب دو صفت رحمانیت و رحیمیت خدا در آغاز قرآن، رساندن این حقیقت است که قرآن جلوهای از رحمت الهی برای بشر است.».
نیز: در ذیل عبارت «وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّعِنُونَ»[۴۴] آمده است: «نقش نفرین در دورشدن رحمت الهی از لعنتشوندگان.»[۴۵] اگر در این برداشت، در صدد تفسیر لعن باشیم و بگوییم که لعن، دوری از رحمت خداست، در این صورت، نقش لعن بیان نشده است. و اگر منظور، این است که لعن باعث دوری از رحمت خدا میشود، آیه بر آن دلالت ندارد. مگر اینکه بگوییم: چون خداوند لعن کرده و لعن او هم عبث نیست، راه دیگری برای فهم آن نمیماند. در ذیل همین آیه آمده است: «ضرورت نفرین بر کسانی که حقایق کتب آسمانی را از مردم پنهان میکنند.»[۴۶] یعنی از گزارش خداوند از لعن لعنکنندگان استفاده شده که باید چنین کرد. در چنین برداشتهایی، یا باید خبر در اینجا در مقام انشا باشد یا از فعل خداوند چنین برداشتی به عمل آید. جالب است که همین تعبیر دربارۀ خداوند هم آمده، اما استفاده نشده که خدا باید کتمانکنندگان حقایق را لعن کند.
نیز در ذیل آیۀ «لَّبثِینَ فِیهَآ أَحْقَابًا»[۴۷] آمده است: «درنگ طغیانگران در جهنم، دارای دورهها و زمان طولانی است.»[۴۸] کاربرد واژۀ درنگ در این برداشت که مراد از آن، بهقرینه دوره و زمان طولانی، اقامت و ماندگاری در آن است، روا نیست. درنگ در لغت، به معنای تأخیر، دیرکرد، ضدّ عجله، دیری، کندی، آهستگی، فرصت، بطؤ، آرامی و امروز و فردا کردن، آمده است.[۴۹] بنا براین استفاده از آن برای ماندگاری و اقامت دایم در جایی، نادرست است. همینطور است کاربرد واژۀ دورهها در این برداشت، که به یک مقطع زمانی خاص و مدتی که به امری اختصاص دارد،[۵۰] گفته میشود. گویا براساس کاربرد این واژه، نویسنده در پی این بوده که بگوید: جهنمیان در جهنم چند دوره میمانند؛ درحالیکه مراد آیه این است: مدت ماندگاری آنان در جهنم طولانی است.
برداشتهایی نیز وجود دارد که نه از الفاظ و نه از فعل خدا، بلکه از دانستنیهای نویسندگان است. یعنی، در ذیل یک آیه، منبغ نیمی از مطلب خود آیه و نیمی دیگر خارج از آن است. برای نمونه، در ذیل آیۀ «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاس عَلَی حَیَوةٍ»[۵۱] آمده است: «دنیاپرستی یهود، از پیشگوییهای قرآن».[۵۲] آنچه در این آیه به آن پرداخته شده، حرص و ولع یهود بر دنیا و دنیاگرایی آنهاست و بس. اما اینکه این پیشگویی است یا تنها اشاره به واقعیتی خارجی، الفاظی بر آن دلالت ندارد. و نویسنده مفادّ بخشی از آیه را بهاضافۀ اطلاعات خود ضمیمه کرده و آن را برساخته است.
در تفسیر آیۀ ۱۰۹ بقره که در آن از حسد یهود به مسلمانان سخن گفته شده، این برداشت به چشم میخورد: «ایمان و عقیدهورزی، در گسترۀ حسد»[۵۳] حسد به ایمان، و دایرۀ حسد، دو موضوع این برداشت است. درحالیکه آنچه در الفاظ آیه به چشم میخورد، حسد یهود به مسلمانان است؛ اما اینکه آنان به ایمان یا پیامبر یا رشد مسلمانان یا چیز دیگری حسد میورزیدند، نکتهای است که مؤلفان از خود افزودهاند. چنین استنادهایی، اگر روا هم باشد، باید مبانی خود را داشته باشد. یعنی دقیقاً مشخص گردد که تا چه اندازه میتوان با استفاده از یک گزارۀ قرآنی، گزارهای با افزودهای از دادهها و اطلاعات خود به قرآن نسبت داد و روایی و ناروایی آن بر چه اساسی استوار است.
ح) خطا و ناهماهنگی نمایهها
نمایهها که اساس کار این مجموعهاند و همۀ تلاشهای بعدی برای تدوین مجموعۀ کلید یا فرهنگ قرآن مبتنی بر آنهاست، باید از قویترین و دقیقترین بخشهای این مجموعه باشد. اتفاقاً این بخش مدت قابلتوجهی تحت مدیریت اینجانب انجام میشد، اما نمایههای این اثر، براساس برداشتها و نه آیات انجام شده است و به همین دلیل مشکل اساسی آن، این است که نمیتوان آن را فرهنگ قرآن نامید، و باید فرهنگ تفسیر راهنما نامگذاری شود. در یک کلام، این اثر، فرهنگ تفسیر راهنماست. تطبیق بسیاری از نمایهها با آیهها و بهتعبیری فرهنگ واژگانی خود قرآن کریم، بنای اصلی یک فرهنگ را تشکیل میدهد. قاعده این است که در یک معجم لفظی یا معنایی در یک متن دینی، باید واژهها و مدخلها بر لفظ یا معنای مستقیم استوار باشد و در تفسیر راهنما چنین نشده است. برای نمونه چند نمایه را ببینید:
نمایۀ «آرزو» از آیۀ «وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَب لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْد إِیمَنِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِند أَنفُسهِم»[۵۴] و از همین فراز «وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَب»، نمایۀ «علاقۀ یهود» نیز برگرفته شده است.[۵۵] منشأ این خطا در اینجاست که از تعبیر «وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَب»، گاه به اشتیاق اهل کتاب،[۵۶] گاه به تلاش پیگیر آنها[۵۷] و گاه به آروز،[۵۸] و گاه هم بهرغم صراحت در دوستی و علاقهمندی آنان به ارتداد مسلمانان، از توطئۀ اهل کتاب[۵۹] تعبیر شده است. هر یک از واژههای آرزو، علاقهمندی، اشتیاق، توطئه، و تلاش، بار معنایی ویژهای دارند و نمیتوان آنها را هممعنا دانست و همۀ آنها را هم به همین آیه نسبت داد و به آن فرهنگ این آیه هم گفت.
نیز، «روش مبارزه» در ذیل آیۀ «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِی اللَّهُ بأَمْرِهِ»[۶۰] و «احساسات» در ذیل همین فراز[۶۱] در ذیل برداشت مربوط به علمای مسیحی و یهودی نمایه شده است: «مسیحیت صدر اسلام و یهود صدر اسلام»[۶۲]. درحالیکه آیه، به علمای مسیحی و یهودی مربوط است و نه کلّ مسیحیان و یهودیان.
نیز، در ذیل آیۀ «وَ أَقِیمُوا الصَّلَوةَ وَءَاتُوا الزَّکَوةَ»[۶۳] که دربارۀ برپایی نماز و پرداخت زکات و تهیۀ توشه برای آخرت و بصیرت خداوند بر اعمال بندگان است.[۶۴] نمایۀ صبر زده شده، و مشخص نیست که چگونه میتوان برای صبر، به این آیه استناد کرد؟ جز اینکه در آیۀ پیش واژههای عفو و صفح آمده و نویسندگان، بدون دقت در بارِ معنایی هریک از آنها به صبر تعبیر کردهاند. بیدقتی در کاربرد چنین واژههایی، باعث این خطاها شده است.
نیز، نمایۀ «انسان» از آیهای که در آن به اقامۀ نماز و پرداخت زکات و توشهگرفتن برای آخرت دستور داده شده است.[۶۵] از این آیه، «تکالیف انسان» نمایه شده است. این به معنای آن است که در بحث از انسان، به این آیه هم باید مراجعه کرد؛ درحالیکه در آیههای مشابه چنین نمایهای ساخته نشده است. وآنگهی، در انسانشناسی، باید به مباحث معرفتی مربوط به انسان، مراجعه شود و تکالیف اخلاقی و فقهی، در انسانشناسی به کار نمیآیند، مگر اینکه در آنها بهنوعی از انسان سخن گفته شده باشد. اگر قرار است که در بحث انسانشناسی همۀ دستورها و تکالیف ذکرشده، آورده شود، باید مبنای آن روشن شود و در همه جا بیاید نه فقط در یک یا چند جا.
نیز، نمایۀ «ارتباط با خدا» در زیر همین مورد و نمایهنشدن در آیات مشابه. درست است که نماز ارتباط با خداوند است، اما یا باید همهجا چنین باشد یا هیچجا. یک بام و چند هوا در یک فرهنگنامه و کتاب معجم آن را فاقد اعتبار میکند و جامعیت و علمیبودن آن را زیر سؤال میبرد.
نیز، در ذیل همین آیه، نمایۀ «جامعه» آمده که در موارد مشابه نیامده است. برای نمونه نگاه کنید به آیات ۳ و ۴۳ و ۸۸ و ۱۷۷، سورۀ بقره که نه اقتصاد و نه ارتباط و نه جامعه و نه انسان نمایه شده است.
نیز، نمایۀ «توصیههای خدا» در ذیل آیۀ ۴۳ بقره که در آن مکلفان به اقامۀ نماز و پرداخت زکات و رکوع و کرنش در برابر خدا سخن گفته شده است.[۶۶] اگر هر دستورالعملی که از سوی خداوند صادر شده باشد، باید در بحث خداشناسی آورده شود، تقریباً همگی آیات قرآن باید در زیر مدخل خدا آورده شود. درحالیکه نه در تفسیر راهنما چنین شده و نه درست است که بشود.
نیز، نمایۀ «رحمتبودن قرآن» در نمایۀ قرآن در جلد یکم، و آنگاه به برداشت شمارۀ ۲ نگاه کنید که در آن آمده است: «قرآن آغاز شده با نام خدا و همراه با اعلام رحمت خداوند»[۶۷].
نیز، نمایههای «علم، حکمت، دین، شناخت، بهانهجویی، انسان، قرآن، لجاجت، برکت، خیر، خضوع، خشوع» از آیۀ «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْد ذَ لِکَ فَهِی کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَرُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَآءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»[۶۸]. اگر بخواهیم برای موضوعات علم، حکمت، دین، شناخت، بهانهجویی، قرآن، برکت، خیر، و خضوع به این آیه مراجعه کنیم و برای آنها به آن استناد نماییم از کجا و چگونه چنین استناد و ارجاعی ممکن است؟ و این از مشکلات گاه و بیگاه این تفسیر است.
این خطا از آغاز تا پایان این اثر همچنان رخ نموده و حتیٰ در جلد پایانی، که در اواخر سال ۱۳۸۳ منتشر شده، وجود دارد. برای نمونه، نمایۀ نعمت را در ذیل آیۀ «وَ الَّیْلِ إِذَا یَغْشَی»[۶۹] [۷۰]
و نمایۀ «زمینۀ تکامل اسلام» در زیر آیۀ «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بأَصْحَب الْفِیلِ»[۷۱]. [۷۲]
همانطور که اشاره شد، نمایهها تابع برداشتها بوده و نمایهسازان تلاش کردهاند از واژههای بهکاررفته در برداشتها عدول نکنند. بهرغم این، گاه خود را از متن فارغ کردهاند و براساس ذهنیت و استنباط، نمایهسازی کردهاند. برای نمونه در ذیل «الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»[۷۳] از برداشت «تدبیر هستی براساس رحمت الهی است» «تدبیر آفرینش، و ربوبیت خدا» نمایه شده است. در ذیل همین آیه، برداشت شده که «تدبیر و تربیت باید همراه با مهربانی باشد»؛ نمایۀ «روش مدیریت»، از «تدبیر» ساخته شده است[۷۴] و نمایۀ «زمینۀ رفع نگرانی» از آیۀ «عَلَی الْأَرَآِکِ یَنظُرُونَ»[۷۵].[۷۶]
سخن آخر اینکه، اگر این کتاب واقعاً فرهنگنامه است، که چنین است، نمیتوان واژههای قرآن و معانی مطابقی آنها را در آن نادیده گرفت یا فراتر از واژههای آن رفت. وگرنه، آنچه به آنها نسبت داده میشود، در بسیاری جاها، قابل استناد به قرآن نیست.
ط) خطای توضیحها
گاه در توضیح ذیل برداشتها که چگونگی استفاده از آیات را نشان میدهد، خطا راه یافته است. برای نمونه در آیۀ «وَ لَوْ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِند اللَّهِ خَیْرٌ لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»[۷۷] برداشت شده است: «تنها دانایان، وابستگی پاداشهای الهی را به ایمان و تقوا… درمییابند.» و در توضیح آن آمده است: «فعل یعلمون در جملۀ فوق میتواند فعل لازم بوده و نیازی به مفعول نداشته باشد. بر این مبنا لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ یعنی ای کاش! اهل علم و دانش بودند تا حقایق مطرحشده را میفهمیدند.»[۷۸] حال اگر فعل یعلمون متعدی بود و مفعول لازم داشت، چگونه معنا میشد؟! اگر «حقایق مطرحشده» مفعول نیست، پس چیست؟
ی) برداشتهایی فراتر از آیه و دلالت الفاظ
گاهی برداشتها و تفسیرها، فراتر از الفاظ آیات و نیز معنای لغوی یا اصطلاحی آنها یا سیاق و ساختار جملههاست. برای نمونه در ذیل آیۀ ۱۰۲ بقره آمده است «جهل انسان به ارزش برتر پاداشهای الهی، آنان را به منافع دنیوی دلبسته کرده….»[۷۹] موضوع وقتی دارای اهمیت میشود که در نمایه از دنیاطلبی سخن به میان آمده و این به معنای آن است که در این آیه، از دنیاطلبی سخن گفته شده و بنابراین، محققان برای آن موضوع باید به این آیه هم مراجعه کنند. ابتدا در زیر آن هم توضیح نوشته شده و چگونگی برداشت را بیان کرده است. اگر لو در آیه شرطی باشد، چنانکه در توضیح آمده، به معنای این است که اگر مردم میدانستند که تقوا و ایمان بهتر است ایمان میآوردند. حال، روشن نیست که از «دلبستهبودن به دنیا دست میکشیدند» چگونه استفاده میشود و چگونه میان ایمانآوردن و تقوا پیشهکردن با دنیاطلبی تعارض و ناسازگاری وجود دارد؟
در توضیح برداشت ۳ از آیۀ ۱۱۰ بقره که در آن اقامۀ نماز و پرداخت زکات بهعنوان عامل شکیبایی بر آزارهای دشمنان و زمینۀ مدارا با ایشان است، آمده: «در برداشت فوق، جملۀ أقیموا الصلاة در ارتباط با فاعفوا و اصفحوا ملاحظه شده است. در این لحاظ هدف از تأکید بر اقامۀ نماز و پرداخت زکات، ایجاد توازن برای اطاعت امر خدا (لزوم عفو و گذشت و مدارا با دشمن) است.» در این توضیح بیان نشده است که چگونه ارتباطی میان این دو آیه برقرار شده و بر فرض که صِرفِ در پی هم قرارگرفتن دو آیه، برای پیوستگی آنها کافی باشد، چگونه از دل آن دو، شکیبایی تولید شده است؟
یا) برداشتهایی خلاف مبنای عقلایی
گاه برداشتهایی از آیات صورت گرفته که با مشی متعارف و بنای عقلا سازگار نیست. این برداشتها، از ظاهر یا نص آیه برداشت نشده تا گفته شود که ظهور کلام است، بلکه ناشی از ذهنیت و تصور نویسندگان تفسیر است. برای نمونه، در ذیل آیۀ ۱۰۹ بقره آمده است: «ضرورت نادیدهانگاشتن توطئههای اهل کتاب و پرهیز از درگیری با آنان، حکمی موقت».[۸۰] این آیه که به پیامبر توصیه میکند تا از خطای اهل کتاب بگذرد، در نگاه و قلم نویسندگان آن به گذشت از توطئه معنا شده است. متعلَّق عفو و صفح، توطئه برشمرده شده و نه گناه حسدورزی اهل کتاب؛ کما اینکه در برداشت ۲۰ از آن، به گذشت از آزار هم تعبیر شده است. یعنی خداوند به پیامبر دستور داده است که در برابر توطئه، درنگ کند و اقدامی صورت ندهد. نویسندگان که به نص یا ظاهر آیه استناد نکردهاند، هیچ توضیحی ندادهاند که چگونه در برابر توطئۀ آشکار یا کشفشدۀ دشمن، باید گذشت کرد و از آن، هرچند موقت، چشم پوشید. چنین دستوری یا باید برای رعایت مصالح عام باشد که توطئه برخلاف آن مصالح است یا توان برخورد و مقابله با آن وجود ندارد، که در این صورت، دستور به عفو و صفح در جایی که نمیتوان جز آن کاری کرد، لغو است. حداقل این دستور اخلاقی، باید با تعبیر دیگری بازگو میشد. خود عفو و صفح میگوید که اهل کتاب مرتکب خطا و گناهی قابل توبیخ و کیفر شده بودند و پیامبر میتوانست با آنان برخورد کند، اما به گذشت توصیه شده است تا مرحلۀ دیگر.
همینطور در برداشت شمارۀ ۱۴ همین آیه آمده است: «حقانیت اسلام، حتی در نظر یهودیان و مسیحیان، امری روشن و تردیدناپذیر.»[۸۱] در زیر آن آمده است: «مِن بَعْد مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ.» بهراستی چگونه برای یک گروه، تردیدی درمورد حقانیت یک چیز وجود ندارد و درعینحال علیه آن توطئه میکنند،[۸۲] و تلاش مینمایند[۸۳] و مشتاق برگشت متدینان به آن دین میشوند.[۸۴]
یب) ارتباطهای بیتوجیه
ازآنجاکه چینش کنونی آیات قرآن توقیفی بوده و ارتباط وثیقی میان آنها برقرار است، نویسندگان این تفسیر نیز کوشیدهاند تا آن را یک مبنا برای تفسیر و برداشت خود قرار دهند. برداشتهای فراوانی در این تفسیر از ارتباط میان سورهها و آیهها به عمل آمده است. اما گاه برداشتها بیوجه و نامربوط مینماید. برای نمونه در ذیل آیۀ ۱۱۰ بقره «وَ أَقِیمُوا الصَّلَوةَ وَءَاتُوا الزَّکَوةَ وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» که در آن از اقامۀ نماز و پرداخت زکات سخن گفته شده، آمده است: «برپاداشتن نماز و پرداخت زکات، دارای نقشی بسزا در آمادهسازی برای برخورد با دشمنان.»[۸۵] در توضیح گفته شده که چون پیشتر حکم نماز بیان شده بوده، یادآوری آن دو در این آیه، درواقع ارائۀ رهنمودی برای زمینهسازی جهاد است. در پایان توضیح آمده: «در برداشت فوق، أَقِیمُوا الصَّلَوةَ در ارتباط با حتی یأتی اللَّه معنا شده است.» و گفته نشده که چه نوع رابطهای میتواند چنین معنایی را القا کند. نیز در همین آیه و برداشت دوم آن، از اقامۀ نماز و پرداخت زکات، بهعنوان عامل شکیبایی در برابر دشمن و مدارا با آن یاد شده است.[۸۶] درحالیکه هیچگونه محملی برای برداشت «صبر» از آن وجود ندارد.
یج) اغلاط نوشتاری
بهرغم تلاش فراوان برای راهنیافتن اغلاط حروفنگاری در این اثر، غلطهای قابلتوجهی به آن راه یافته است.
جمعبندی
این کتاب، نه کتاب تفسیر معهود است و نه فرهنگنامه و نه معجم و هم البته، کتاب تفسیر است و هم فرهنگنامه. و اینْ هم یک امتیاز بالاست و هم مشکلی اساسی. ازهمینرو، نتوانسته نقش هیچکدام را بهدرستی ایفا کند، ولی درعینحال هم نقش تفسیر و هم نقش فرهنگ را ایفا میکند.
اکنون که سالها از آن تلاشهای مبارک و مجاهدت آقای هاشمی رفسنجانی میگذرد، و محصولات آن در اختیار پژوهشگران و علاقهمندان به قرآن و تفسیر و مطالعات قرآنی است، اقبال به آنها از خلأ چنین آثاری حکایت میکند و نشان میدهد که آنها جای خود را باز کردهاند و در دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی و حوزههای علمی، از منابع پژوهشی به شمار میروند. جا دارد دستاندرکاران این آثار خجسته و پرحاصل، اقدام به بازنگری در آنها کنند و طبق قرارهای دوران تحقیق، یک دوره تفسیر چندجلدی و مختصر تحلیلی و برای گروههای هدف مختلف را با استفاده از آنها به نگارش درآورند و نیز تدوین یک دوره تفسیر جامع موضوعی قرآن را، که اطلاعاتش امروزه آماده است، محقق کنند.
فراتر از این، آن مرامنامۀ مسلمانی که مقصود نخستِ مفسّرِ این اثر بود، توسط اهل قلم و دانش، به نگارش درآید و در آن نشان داده شود که اندیشۀ شیعه برگرفته از قرآن و سنن معصومان است. بهراستی جای این اثر در میان مسلمانان و حتی خود شیعیان خالی است.
[۱]. دانشآموختۀ حوزۀ علمیۀ قم؛ عضو هئیتعلمی دانشگاه قرآن و حدیث؛ از اعضای گروه تدوین و تکمیل طرح کلید و فرهنگ قرآن و تفسیر راهنما.
[۲] . نکـ : تفسیر راهنما، مقدمۀ مولف.
[۳] . همان.
[۴] . روزنامۀ جمهوری اسلامی، شمارۀ ۷۴۳۳، چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۳٫
[۵] . همان.
[۶] . همان.
[۷] . برای نمونه، نکـ : تفسیر راهنما، ج۱، ص ۴، ۵٫
[۸] . بقره، ۱۰۹٫
[۹] . بقره، ۱۰۹٫
[۱۰] . بقره، ۶۷٫
[۱۱] . تفسیر راهنما، ج۱، ص ۲۰۵٫
[۱۲] . همان، ج۱، ص ۲۲۳٫
[۱۳]. تفسیر راهنما تا کنون چندین بار بازبینی و اصلاح شده است. آنچه در اینجا نوشته شده، تاظر به چاپ نخست است.
[۱۴] . همان، ج۱، ص ۳ و ۴٫
[۱۵] . بقره، ۶۷٫
[۱۶] . نبأ، ۲۱٫
[۱۷] . تفسیر راهنما، ج ۲۰، ص ۳۵٫
[۱۸] . همان، ج۲، ص ۳۵۲٫
[۱۹] . نکـ : کفایة الاصول، آخوند خراسانی، ج۱، ص ۵۴، کتابفروشی اسلامیه.
[۲۰] . همان.
[۲۱] . حمد، ۲٫
[۲۲] . تفسیر راهنما، ج۱، ص ۶٫
[۲۳] . همان، ج۱، ص ۸٫
[۲۴] . حمد، ۴٫
[۲۵] . حمد، ۲٫
[۲۶] . همان، ص ۶٫
[۲۷] . نبأ، ۲۱٫
[۲۸] . تفسیر راهنما، ج ۲۰، ص ۳۵٫
[۲۹] . همان، ج ۲۰، ص ۳۵٫
[۳۰] . حمد، ۳٫
[۳۱] . تفسیر راهنما، ج۱، ص ۸٫
[۳۲] . حمد، ۳٫
[۳۳] . تفسیر راهنما، ج۱، ص ۸٫
[۳۴] . المفردات فی الفاظ القرآن، مادۀ دبر.
[۳۵] . بقره، ۱۱۷٫
[۳۶] . بقره، ۱۱۶٫
[۳۷] . تفسیر راهنما، ج۱، ص ۳۷۱٫
[۳۸] . همان، ج۱، ص ۲۲۳٫
[۳۹] . نبأ، ۱٫
[۴۰] . نبأ، ۱۸-۲۰٫
[۴۱] . تفسیر راهنما، ج ۲۰ از ص ۱۵ تا ۳۴٫
[۴۲] . همان، ج۱، ص ۳٫
[۴۳] . همان، ج۱، ص ۴٫
[۴۴] . بقره، ۱۵۹٫
[۴۵] . تفسیر راهنما، ج۱، ص ۵۰۸٫
[۴۶] . همان.
[۴۷] . نبأ، ۲۳٫
[۴۸] . تفسیر راهنما، ج ۲۰، ص ۳۶٫
[۴۹] . لغتنامۀ دهخدا، مادۀ درنگ.
[۵۰] . همان، ذیل واژه دوره.
[۵۱] . بقره، ۹۱٫
[۵۲] . تفسیر راهنما، ج۱، ص ۲۹۸٫
[۵۳] . همان، ج۱، ص ۳۴۳٫
[۵۴] . بقره، ۱۰۹٫
[۵۵] . تفسیر راهنما، ج۱، ج۱، ص ۳۴۲ تا ۳۴۶٫
[۵۶] . همان، برداشت ۱ ذیل آیۀ ۱۰۹ بقره.
[۵۷] . همان، برداشت ۲٫
[۵۸] . همان، برداشت ۳٫
[۵۹] . همان، برداشتهای ۱۷ و ۱۶ و۱۵٫
[۶۰] . بقره، ۱۰۹٫
[۶۱] . تفسیر راهنما، ج۱، ص ۳۴۴ و ۳۴۶٫
[۶۲] . همان، ج۱، ص ۵۰۸ و ۵۰۹٫
[۶۳] . بقره، ۱۱۰٫
[۶۴] . تفسیر راهنما، رک. ج۱، صص ۳۵۰ – ۳۴۷٫
[۶۵] . رک. ذیل آیۀ ۱۱۰ بقره، ج۱، ص ۳۵۰٫
[۶۶] . همان، ج۱، ص ۱۳۰ و ۱۳۱٫
[۶۷]. همان، ج۱، ص ۳ و ۵٫
[۶۸]. بقره، ۷۴٫
[۶۹]. لیل، ۱٫
[۷۰] . تفسیر راهنما، ج۲۰، ص
[۷۱] . فیل، ۱٫
[۷۲] . تفسیر راهنما، ج ۲۰، ص ۷۴۱ و ۷۴۲٫
[۷۳] . حمد، ۳٫
[۷۴] . تفسیر راهنما، ج۱، ص ۸٫
[۷۵] . مطففین، ۲۳٫
[۷۶] . تفسیر راهنما، ج ۲۰، ص ۲۶۰٫
[۷۷] . بقره، ۱۰۳٫
[۷۸] . تفسیر راهنما، ج۱، ص ۳۲۶٫
[۷۹] . همان، ج۱، ص ۳۲۶ و ۳۲۷٫
[۸۰]. همان، ج۱، ص ۳۴۴٫
[۸۱]. همان، ج۱، ص ۳۴۴٫
[۸۲] . همان، برداشت ۱۶ ۱۵ و ۱۷٫
[۸۳] . همان، برداشت ۲٫
[۸۴] . همان، برداشت ۱٫
[۸۵] . همان، ج۱، ص ۳۴۷٫
[۸۶] . همان، ج۱، ص ۳۴۸٫