وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا
و کیست ستمکارتر از آن کس که به وسیله آیات پروردگارش تذکر داده شود ولی از آنها
روی برگرداند و آنچه را پیش تر به دست خود انجام داده است فراموش کند؟! همانا ما بر دل های آنان پوشش هایی نهاده ایم تا آن قرآن را نفهمند و در گوش هایشان سنگینی انداختیم تا نشنوند. ازاین رو اگر آنان را به راه راست دعوت کنی هرگز هدایت نیابند.
1- روی گردانی از آیات پروردگار پس از تذکّر یافتن و آگاهی به آن، بزرگ ترین ظلم است.
و من أظلم ممّن ذکّر بأیـت ربّه فأعرض عنها
«ذکر» یعنی، شناختی که در حافظه حاضر باشد (برگرفته شده از مفردات راغب).
2- نیندیشیدن در آیات الهی (قرآن) و گذر کردن از آن بدون تأمل و اندیشه، ستم کاری است.
و من أظلم ممّن ذکّر بأیـت ربّه فأعرض عنها
عطف «أعرض» به وسیله حرف «فاء» گویای آن است که برخی، بدون تأمل و درنگ، پس از گوشزدشدن آیات الهی به آنان، از آن رومی گردانند و همین، موجب ورود آنان به زمره ستم کاران می شود.
3- بزرگ ترین ظلم ها و جنایت ها در تاریخ بشر، دارای ریشه در انکار آیات الهی و غفلت از کیفر اَعمال است. *
و من أظلم ممّن ذکّر بأیـت ربّه فأعرض عنها و نسی ما قدّمت یداه
برداشت بالا، بنابراین احتمال است که منظور از ظلم در «من أظلم» صرفاً، ظلم به نفس نباشد، بلکه علاوه بر آن، شامل ظلم به غیر نیز بشود و جمله «نسی ما قدمت یداه» کنایه از عدم اعتقاد به کیفر کردار و بقای عمل باشد.
4- ربوبیّت الهی، مقتضی ارائه آیات، برای رشد و تعالی بشر است.
ذکّر بأیـت ربّه
5- از یاد بردن اَعمال و دستاوردهای ناروا و به فراموشی سپردن گناهان گذشته خود، بزرگ ترین ستم انسان بر خویش است.
و یجـدل ... و من أظلم ... و نسی ما قدّمت یداه
«نسی ما قدّمت یداه» یعنی: «فراموش کرد کردار پیشین خود را.». مقصود از «ما» ـ به قرینه آیه قبل ـ جدال به باطل در برابر حق و استهزای آیات الهی است.
6- توجه همیشگی انسان به اَعمال گذشته خویش و نقد و بررسی آن ها، لازم است.
و من أظلم ممّن ... نسی ما قدّمت یداه
7- مؤمنانِ به آیات الهی، همواره، باید نگران اَعمال گذشته خود و درصدد جبران و اصلاح آن باشند.
و من أظلم ممّن ذکّر بأیـت ربّه فأعرض عنها و نسی ما قدّمت یداه
8- اَعمال انسان، اختیاری وی و دستاورد خود او است.
ما قدّمت یداه
9- جدال به باطل در برابر حق و به استهزا گرفتن آیات الهی، زمینه ساز اِعراض از آن و بی اثر ماندن رهنمودهای الهی است.
و یجـدل الذین کفروا بالبـطل لیدحضوا به الحقّ ... و من أظلم ممّن ذکّر بأیـت ربّه فأعرض عنها
ارتباط آیه مورد بحث با آیه قبل را می توان این چنین تصویر کرد که اِعراض کنندگان از آیات الهی، همان مجادلگرانی هستند که با جدال باطل و استهزای آیات الهی، خود را از فیض آن محروم می سازند.
10- خداوند، به جهت محروم ساختن مخالفان قرآن از فهمیدن نکته های آن و گوش سپاری به آیات الهی، بر دل هایشان، حجاب هایی متعدد و در گوش هایشان، سنگینی، می افکند.
إنّا جعلنا علی قلوبهم أکنّة أن یفقهوه و فی ءاذانّهم وقرًا
«أکنّه» جمع «کِنان» به معنای «پرده و پوشش» است. «وَقر» به معنای «سنگینی» است. سنگینی در گوش، کنایه از دل ندادن به آیات الهی، و نشان دادن رفتاری شبیه کران، در آن است. ضمیر «یفقهوه» به «آیات» بازمی گردد که چون مراد از «آیات»، واژه «قرآن» است، ضمیر مذکر آمده است. و مراد از «أن یفقهوه»، «لئلایفقهوه» و یا «کراهة أن یفقهوه» است.
11- برخی از مردم، در برابر آیات قرآن، مانند کسانی اند که گوش شان، سنگین، و فهم آن ها از کار افتاده است.
إنّا جعلنا علی قلوبهم أکنّة أن یفقهوه و فی ءاذانهم وقرًا
تعبیرهای «علی قلوبهم أکنّه» و «فی ءاذانهم وقراً» تعبیراتی کنایی هستند، نه این که واقعاً، گوش و قلب آن ها، خللی ظاهری پیدا کرده باشد.
12- محروم شدن از درک پیام های قرآن، کیفر بی اعتنایی به آیات خدا و فرو رفتن در غفلت از گناهان است.
ذکّر بأیـت ربّه فأعرض عنها ... إنّا جعلنا علی قلوبهم أکنّة أن یفقهوه
13- محروم شدن حقْ ناپذیران از گوش سپاری به آیات الهی و توجه به آن، بازتاب عملکرد خود آن ها است.
فأعرض عنها ... إنّا جعلنا ... فی ءاذانهم وقرًا
14- حقْ گریزیِ کافران و منکرانِ الهی، در حیطه قدرت خدا و وابسته به اراده او است.
إنّا جعلنا علی قلوبهم أکنّة
تأکید خداوند ـ به وسیله «إنّا جعلنا...» ـ بر حاکمیّت و نقش خود، از آن جهت است که گمان نرود کفرِ کافران و منکرانِ آیات الهی، از قلمروِ قدرتِ الهی بیرون است و آنان تبدیل به قدرتی در برابر خدا شده اند.
15- گوش، ابزار شناخت، و قلب و دل، جایگاه فهم است.
إنّا جعلنا علی قلوبهم أکنّة أن یفقهوه و فی ءاذانهم وقرًا
16- هدایت پذیری کسانی که بر دل هایشان پرده افکنده شده و بر گوش هایشان سنگینی نشسته (محرومان از درک و فهم آیات الهی)، ناممکن است.
و إن تدعهم إلی الهدی فلن یهتدوا إذًا أبدًا
«لن» برای نفی همیشگی است که در آیه مورد بحث، با کلمه «أبداً» نیز بر آن تأکید مجدد شده است; یعنی، چنین افرادی، هرگز و هیچ گاه، هدایت نخواهند شد و باید از آنان مأیوس بود.
17- دل و اندیشه برخی از انسان ها، حتی در برابر هدایت گری شخص پیامبر(ص) نفوذناپذیر است.
و إن تدعهم إلی الهدی فلن یهتدوا إذًا أبدًا
18- سرسختی برخی از افراد در برابر حق، نباید مایه دل سردی و نگرانی پیشوایان و مبلّغان دین گردد.
و إن تدعهم إلی الهدی فلن یهتدوا إذًا أبدًا
آیات خدا:
آثار استهزای آیات خدا 9; آثار تکذیب آیات خدا 3; آثار محرومیت از درک آیات خدا 16; شناخت آیات خدا 1; ظلم اعراض از آیات خدا 1; عوامل نزول آیات خدا 4; فلسفه آیات خدا 4; کیفر اعراض از آیات خدا 12
انسان:
اختیار انسان 8; عمل انسان 8; عوامل تکامل انسان ها 4
تبلیغ:
آسیب شناسی تبلیغ 18
تذکر:
تذکر آیات خدا 1
تعقل:
عدم تعقل در آیات خدا 2
حق:
آثار عمل حق ناپذیران 13; زمینه اعراض از حق 9; سنگینی گوش حق ناپذیران 13; نقش حق ناپذیران 18
خدا:
آثار ربوبیت خدا 4; احاطه اراده خدا 14; احاطه قدرت خدا 14; زمینه بی تأثیری هدایتهای خدا 9
خود:
اهمیت حسابرسی خود 6; ظلم به خود 5
ذکر:
اهمیت ذکر عمل 6
شناخت:
ابزار شناخت 15
ظلم:
بزرگترین ظلم 1، 5; مراتب ظلم 1; منشأ بزرگترین ظلم 3; موارد ظلم 2
عمل:
آثار عمل 13; اهمیت اصلاح عمل 7; اهمیت حسابرسی عمل 6; فراموشی عمل ناپسند 5; نگرانی از عمل گذشته 7
غفلت:
آثار غفلت از کیفر 3
فهم:
جایگاه فهم 15
قرآن:
حجاب قلب دشمنان قرآن 10; سنگینی گوش دشمنان قرآن 10; سنگینی گوش مکذبان قرآن 11; عدم تعقل در قرآن 2; عوامل محرومیت از فهم قرآن 12
قلب:
آثار حجاب قلب 16; نقش قلب 15
کافران:
حق ناپذیری کافران 14
گمراهان:
هدایت ناپذیری گمراهان 17
گناه:
فراموشی گناه 5; کیفر فراموشی گناه 12
گوش:
آثار سنگینی گوش 16; نقش گوش 15
مؤمنان:
تکلیف مؤمنان 7
مبلغان:
مسؤولیت مبلغان 18
مجادله:
آثار مجادله باطل 9
محمد(ص):
آثار هدایتگری محمد(ص) 17
هدایت:
عوامل هدایت ناپذیری 16
هدایت ناپذیران 16، 17: