خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • تحلیل آیت الله هاشمی رفسنجانی از حرکت مسلحانه سازمان مجاهدین خلق

تحلیل آیت الله هاشمی رفسنجانی از حرکت مسلحانه سازمان مجاهدین خلق

منبع : کتاب هاشمی رفسنجانی ، دوران مبارزه ، زیر نظر مهندس محسن هاشمی ، دفتر نشر معارف انقلاب

  • جمعه ۱ فروردین ۱۳۵۴

 

تحلیل آیت الله هاشمی رفسنجانی از حرکت مسلحانه سازمان مجاهدین خلق

تاریخ : 1354 هجری شمسی

    مطالب گذشته را در مورد مبارزات مسلحانه می‌توان با یادآوریِ چند نکته تکمیل کرد :

 1.  از موضع امام که بگذریم،  روحانیت در تمام مبارزات مسلحانـه گذشته بیش و کم حضور داشته است؛  جریان فداییان اسلام که روشن است.  در جریان مؤتلفه هم آقای انواری حضور داشتند،  دیگران هم به نحوی آن‌ها را حمایت می‌کردند. در حزب ملل اسلامی هم ـ هرچند که اقدامی نکردند،  اما معتقد به مبارزه مسلحانه بودند ـ آقای محمدجواد حجتی در متن آن جریان بودند.  در مبارزات مجاهدین خلق هم شماری از روحانیون کمک و حمایت می‌کردند،  با دیدگاه‌ها، انگیزه‌ها و مواضع گوناگون.  از آقای طالقانی که به این‌ها بیشتر خوش بین بودند تا دیگران ... .  من خودم هم حمایت‌هایی کردم و گرفتاری‌هایی هم برایم پیش آمد ....

 2.  هرچند که بعضی‌ها در مورد نقش مبارزات مسلحانه مبالغه می‌کنند،  ولی در ارزیابیِ ما،  مبارزه مسلحانه چنان نقشی نداشته است،  اما تبلیغاتی که در اطراف این گروه‌ها شد، موج نیرومندی به نفع مبارزه ایجاد کرد. بعضی‌از افراد این‌ها با مقاومت‌ها، جسارت‌ها و برخوردهایی که در بازجویی‌ها و دادگاه‌ها داشتند موج آفرین بودند. کسانی هم که تحت تأثیر آن جریان بودند،  قهرمانی‌هایی از این‌ها نقل می‌کردند ـ که گاهی واقعیت داشت و گاهی هم مبالغه و تبلیغات بود ـ که نقل محافل و مجالس می‌شد و اثرش در جامعه کاملا محسوس بود.

 3.  من با بنیانگذاران مجاهدین خلق،  مثل حنیف نژاد و ... ،  از نزدیک آشنا نبودم، دورادور شناختی اجمالی داشتم.  بعدها با بعضی از اعضای این‌ها گفت وگوهایی میان من و آن‌ها پیش آمد.  برداشت من در مجموع این است که آن‌ها مسلمان بودند ، مارکسیسم را هم قبول داشتند.  التقاطی بودند و چون اطلاعات عمیقی از اسلام نداشتند تضادی بین اسلام و مارکسیسم نمی‌دیدند.  با تحلیل و تفسیرهای نادرست آن‌ها فکر می‌کردند که مبارزه موفق در دنیا فقط مبارزات مارکسیستی است.  دانش مبارزه را در انحصار مارکسیست‌ها می‌دانستند و تلاش‌شان این بود که به یک صورتی اسلام را با مارکسیسم منطبق کنند،  با این باور که اسلام هم همان را می‌گوید که مارکسیسم.  در اینجا منظورم افرادی که از اسلام برگشتند مثل بهمن بازرگانی،  یا کسانی که تظاهر به اسلام می‌کردند، نیست.  افراد دیگرِ آن‌ها نماز می‌خواندند،  روزه می‌گرفتند،  اما در مورد معارف اسلام مثل ما فکر نمی‌کردند.

     خدا را روح حاکم بر نظام جهان می‌دانستند.  در مورد آخرت،  ثواب و عقاب، بهشت و دوزخ ...  هم حاضر نبودند بحث کنند.  در جریان کشته شدن احمدرضایی،  من در اوین یک سخنرانی کردم که در آن راجع به مقام شهید صحبت شد،  با اشاره به روایاتی که در آن به مقامات معنوی اشاره شده است،  با این تعبیر که ملائکه به استقبال شهید می‌آیند ... .

     بعد از سخنرانی،  این‌ها گفتند ما از طرح این بحث‌ها در مقابل کمونیست‌ها شرمنده می‌شویم.  با طرح بحث‌های مربوط به ماوراء طبیعت مخالف بودند.  در تاریخ هم که تحلیل آن‌ها درست یک تحلیل مارکسیستی بود و با ماتریالیسم تاریخی تقریبآ هیچ تفاوتی نداشت.  در تبیین تکامل هم روی همان اصولی تکیه می‌کردند که در ماتریالیسم دیالکتیک روی آن تکیه می‌شود،  با تلاشی در جهت چسبانیدن خدا به آن اصول چهارگانـه معروف. احساس می‌شد که در همه موارد مارکسیسم اصل است و باید به یک نحوی اسلام را با آن منطبق کرد؛  این انحراف بزرگی است.

 4.  در پایان،  نباید فراموش کرد که در مجموع به دلیل انزوای اسلام و حاکمیت‌های آنچنانیِ امویان و عباسیان و غیره نارسایی‌هایی داریم و پیرایه‌هایی به اسلام بسته شده و متغیر زمان در بسیاری از موارد نادیده گرفته شده که در مجموع، نباید نقش این نارسایی‌ها را در زمینه‌سازی انحراف‌ها نادیده گرفت.  امّا راه اصلاح انحراف‌های گذشته گرایش به یک راه انحرافی جدید نیست.

منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب