مقدمه
آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی (1313ـ1395) از جمله شخصیتهای برجسته انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران است. ویژگیهای شخصیتی و سوابق فرهنگی، مبارزاتی، سیاسی، اجتماعی و اجراییاش از او شخصیتی منحصر به فرد در تاریخ روحانیت شیعه ساخته است؛ تا آنجا که رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی1 (1281ـ1368)، ماندگاری شخصیت او را به ماندگاری نهضت اسلامی پیوند
داده است.
در بیان علت این ماندگاری و اثرگذاری، سخنان و تحلیلهای متعدد و متفاوتیارائه شده است. او خود، زندگی و شخصیت خویش را مدیون قرآن دانسته و میگوید: «به طور قاطع میگویم هر چه دارم و هر چه هستم، از قرآن است و تمام زندگیام را مدیون قرآنم». وی این سخنان را در آذر ماه 1388 در حاشیه مراسم افتتاح مرکز بینالمللی چاپ و نشر قرآن کریم در مشهد بیان کرد. این سخنان زمینهای شد تا این نوشتار را به تبیین کیفیت انس و ارتباط او با ابعاد مختلف قرآن (اعم از آموزش، حفظ، تفسیر و تحقیق، ترجمه، قرائت، استماع و استخاره) اختصاص دهیم. انس و ارتباطی که بر اساس آیات و روایات متعدد، زمینه رشد اخلاقی و ارتقای روحی انسان و کسب ملکات انسانی را فراهم میآورد.
شروع ارتباط آیت الله هاشمی رفسنجانی با کلام وحی، از نوع شنیداری و به صورت مستمر بود. این ارتباط از طریق زمزمهها و تلاوتهای روزانه پدر برقرار شد. او خود در این رابطه میگوید:
پدرم کمی از تحصیلات علوم حوزوی بهرهمند بود، در حدود معالم و مُطوَّل؛ تاآنجا که به یاد دارم، در روستا زندگی میکرد که دلیل آن تا حدودی فشارهاییبود که در دوره پهلوی متوجه متدینین بود. طبعاً خانواده ما هم زندگی در روستارا پذیرفته بود. ایشان عمیقاً مورد اعتماد مردم روستا بودند و نوعی مرجعیت درامور اجتماعی و مذهبی داشتند. بسیاری از اختلافات مردم را با داوری رفعمیکردند. در ماه رمضان با شنیدن صدای اذان ایشان و خواندن منظومه منسوببه حضرت علی7 «لک الحمد یا ذا الجود و المجد و العلی»، به عنوان مناجاتسحر، مردم برنامههای افطار و سحری و نماز صبح را تنظیم میکردند. عمل ورفتار ایشان تأثیر زیادی در پرورش مذهبی و اخلاقی فرزندان و بستگانداشت. انس زیادی با قرآن و اشعار مولوی و سعدی داشتند و گاهی با صدایگرمی بلند میخواندند. همیشه قبل از طلوع فجر بیدار بودند و تا مدتی از طلوعآفتاب گذشته بر سجاده بودند و ما با شنیدن صدای مناجات ایشان از خواببیدار میشدیم. شبها هم پس از نماز مغرب، مدت طولانی به نوافل و تعقیبات باقرآن و اذکار میپرداختند و بر سجاده میماندند تا وقت فضیلت نماز عشا برسد.
هاشمی حتی تا آخرین سالهای حیات خود از ماندگاری زمزمههای قرآنی پدر در گوشخویش خبر داده است. او همچنین از استنادهای پدر به قرآن در سخنان خویش یاد کرده است.
گام بعدی آیت الله هاشمی در برقراری ارتباط با قرآن در سن پنج سالگی آغاز شد. او در این سن، به مکتبخانه رفت و در آنجا آموزش قرآن را آغاز نمود.
من در پنج سالگی ـ همراه مرحوم برادرم حاج قاسم ـ که دو سال از من بزرگتربود، تحصیل را شروع کردم. آنچه در مکتبخانه به ما میآموختند، همانکتابهای مدرسه رسمی بود، به اضافه قرآن و چیزهایی، مثل گلستان سعدی ونصاب الصبیان.
او در این مدت هر روز بیش از پیش با قرآن آشنا میشد تا اینکه در سال 1327 برای فراگیری علوم دینی عازم قم شد. حضور او در حوزه علمیه به صورت طبیعی میزان انس و ارتباط او با قرآن را افزایش داد.
علاقه وافر هاشمی به قرآن، هوش سرشار و حافظه قوی وی، زمینه گرایش او به حفظ قرآن را در همان سالهای اول طلبگی فراهم آورد. وی پس از حفظ یک جزء و نیم از قرآن، خود را در معرض امتحان آیت الله العظمی بروجردی قرار داد. او خود در این رابطه میگوید:
یکی از خاطرههای جالب من جایزهای است که از مرحوم آیتالله العظمیبروجردی دریافت کردم. ما آقای بروجردی را خیلی دوست میداشتیم؛ چنان کهاز نگاهکردن به چهرهاش لذت میبردیم. در آن روزهایی که سیوطی و حاشیهمیخواندم، طی نامهای به آقای بروجردی نوشتم که «اشعار الفیه ابن مالک»،«متن تهذیب المنطق» و «یک جزء و نیم از قرآن کریم» را حفظ کردهام و آمادگیامتحان در محضر ایشان را دارم. سیره ایشان تشویق طلبههایی بود که چنینتلاشهایی میکردند و به موفقیتهایی میرسیدند. با عنایت خاصی به حفظقرآن کریم و اشعار الفیه ابن مالک، که یک دوره فشرده از قواعد ادبیات عرباست، با استفاده از یکی از فرصتها، در منزل ایشان، در یکی از روزهایی کهمراسم سوگواری برپا بود و آقای فلسفی منبر میرفتند، نامه را به ایشان دادمو مقابل ایشان نشستم. بیدرنگ نامه را خواندند و گفتند: شما این همه را حفظهستید؟ گفتم: بله. گفتند: آمادگی امتحان داری؟ گفتم: بله. ایشان شعری ازالفیه را خواندند و از من خواستند ادامه بدهم. ادامه دادم. بخشی از متن حاشیهرا هم به همین ترتیب... عبارتی از کلیات خمس را همـ که از دشوارترین مسائلمنطق استـ خواندند تا من ادامه آن را بخوانم. خواندم. آیهای هم از قرآنخواندند که من ادامه دادم، بی آن که دچار شرم حضور شوم و لکنتی پیدا کنم. ابراز خشنودی کردند و بهعنوان تشویق به حاج محمد حسین دستور دادند که بهمن شهریه بدهند. مرسوم نبود که به طلبهها، پیش از رسیدن به شرح لمعه، شهریهداده شود. برای من نُه تومان شهریه تعیین شد که موفقیت چشمگیری بود و بهلحاظ مادی و معنوی در زندگی من تأثیر داشت. هدیهای هم همانجا به مندادند، بیست و پنج یا سی تومان پول نقد. پس از جلسه، حاج محمدحسین همیک دست لباس مستعمل به آن جایزه نقد افزود که برایم خوش آیند نبود. غرورمجریحهدار شد و آنجا را با گریه ترک کردم!
با توجه به عظمتی که شخصیت آیت الله بروجردی در نگاه هاشمی نوجوان داشت، تشویق این مرجع بزرگ، زمینه توجه به قرآن را در او کاملاً تقویت کرد؛ تا اینکه در سال 1350 و در استمرار مبارزات انقلابیاش علیه حکومت پهلوی بار دیگر دستگیر شده، پس از بازجویی به زندان اوین منتقل شد. او با استفاده از فرصت تنهایی زندان حدود 15 جزء از قرآن را طی دو ماه حفظ کرد. او خود در این رابطه میگوید:
مدت اقامت من در آن زندان، حدود دو ماه شد که اوقات فراغت را بیشتر با حفظ قرآن پرمیکردم. با استفاده از تنهایی، روزی یک حزب حفظ میکردم. محفوظات روزهای گذشته راهم مرور میکردم. در حدود 15 جزء قرآن را در آن مدت با دقت حفظ کردم.
وی پس از دو ماه به بند عمومی زندان قزل قلعه و سپس به زندان عشرت آباد منتقل شده، در نهایت به هفت ماه زندان محکوم شد. وی همچنین پس از آزادی، مجدداً در شهریور ماه 1351 در کرمان دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل گردید. دوران این زندان نیز حدود یک ماه و نیم به طول انجامید. او در مجموع توانست پس از چهار بار بازداشت کوتاه، میزان محفوظات خود را به حدود 25 جزء برساند. هاشمی خود در این رابطه میگوید:
بیست جزء از اول و پنج جزء از آخر قرآن [را حفظ کردم]. حفظ قرآن، هم بخشیاز وقت را پر میکرد، هم تکرار آن برای ماندن در ذهن، به خصوص شبها، درساعتهای پیش از خواب مفید بود. این کار، زمینه خوبی بود برای استفاده ازمضامین قرآن و اصلاح ضعفهای فرهنگی و اخلاقی و بالأخره کار با ارزشیبود.
آیت الله هاشمی رفسنجانی علاوه بر حفظ قرآن، در جهت فهم معارف این کتاب آسمانی نیز تلاش کرد. او در این راستا در دوران طلبگی در کلاس تفسیر علامه طباطبایی حاضر شده، از دانش او بهره برد.
بدین ترتیب در دوران مبارزه، یکی از متون مورد تکیه او برای برانگیختن مردم و جوانان، قرآن و آیات آن بود. او تلاش میکرد تا با تکیه بر آیات سیاسی و اجتماعی قرآن، حرکت انقلاب را شتاب بخشد. به همین منظور، حتی از فرصت زندان برای رسیدن به این هدف بهره میبرد. بخشی از خاطرات او را در این رابطه مرور میکنیم:
1. چند بار در دوران انفرادی و بازجویی با استفاده از قرآن که در اختیار بود،روی چند موضوع کار کردم، از جمله در زمینه «اشرافیگری»، «صبر» و«جهاد».
2. یکی از کارهایی که در این دوره [یک ماه و نیم بازداشت در زندان قزل قلعه در شهریور 1351] انجام دادم، یادداشتهایی درباره نظر قرآن به«اشرافیگری» بود. در سلول، کتاب تاریخ قرون وسطی پتروشفسکی راخواندم. تحلیل نادرستی از تاریخ صدر اسلام دارد که برای ردّ آن یکبار قرآن رامطالعه کردم و یادداشت برداشتم.
3. ...کتابی از یکی از نویسندگان معروف شوروی بود که در آن، اسلام را متهمکرده بود که پایگاه آن در زمان ظهورش اشرافیگری بوده است. من با انگیزهافشای دروغبودن این نسبت، یکبار همه قرآن را بررسی کردم و آیههایی را کهبهوضوح بیانگر نادرستی این نسبت بود جمع کردم. در آن زندان، امکانات فراهمنبود. برای یادداشتها، از کاغذهای پاکت میوه و امثال آن استفاده کردم. خوشبختانه، این یادداشتها در دو ـ سه نسخه بود. یکی از این نسخهها بهدست مأمورهای ساواک افتاد که نسبت به آن حساسیت نشان دادند و مرابازجویی هم کردند. نسخه دیگر را آوردم بیرون که از یادداشتهای خوبی استکه برایم مانده است.
4. مجموعاً عشرت آباد زندان خوبی بود. مدتی را گذرانده بودیم و جمع خوبیهم بود و با توجه به بازبودن درِ سلولها، برای ما امکان تجمع بود. آنجا یک درسقرآنی گذاشتمـ از آیات اول قرآنـ که همین آقای [محمد] مصطفوی و برادرانِطریقت در آن شرکت میکردند.
علاقه آیت الله هاشمی به قرآن و گسترش معارف آن از همان دوران جوانی، آرزویی را در در دل او شکوفا کرد. او خود در این رابطه میگوید:
هنگامی که طلبهای جوان بودم، به فکر حفظ قرآن بودم و آرزویم این بود که فهرستی برای مطالب قرآن بنویسم تا هر کس میخواهد از قرآن استفاده کند، کار راحتی در پیش داشته باشد.
او همواره در طول حیات خویش به دنبال تحقق کامل این آرزو بود. اما اولین گامهای عملیساختن این آرزو پس از بازداشت وی در دی ماه 1354 و انتقال به زندان اوین برداشته شد. وی به مناسبتهای مختلف درباره تلاش لذتبخش خود در این رابطه سخن گفته است که در ادامه به مواردی از آنها اشاره میشود:
1. در کارهای علمی دورانِ طلبگی، همیشه برای ما احساس نیاز به فهرستمطالب قرآن وجود داشت. گاه اتّفاق میافتاد که برای پیبردن به نظر قرآندرباره یک موضوع، ناگزیر از مطالعه تمامی قرآن میشدیم و این کار برای تحقیقدر موضوعی دیگر باید تکرار میشد. درنتیجه، کاوش در هر موضوع، فرصتیطولانی میطلبید و روند تحقیق به کندی میگرایید. متأسف بودم که چرا امّتاسلامی طی قرنها، آن گونه که باید، برای این کتابـ که عهد الهی با مردم ودرمان مبارک و راستین دردهای روح و جسم جامعه انسانی استـ سرمایهگذاریبایستهای نکرده است و در طول این روزگار طولانی، دائرةالمعارفی قرآنی تدویننشده تا جویندگان معرفت و حکمت و پژوهندگان نور و هدایت به آسانی از آنبهره گیرند و آرامش روح و شفای قلب و اطمینان خاطر پیدا کنند.
2. در آن زمان، بر خود فرض میدیدم که برای هموارساختن مسیر تحقیق در قرآنو ایجاد سرعت و اتقان بیشتر در برداشتها و دریافتِ نگرشهای قرآنی و رفعاین نقیصه از فرهنگ دینی و معرفتی اقدام کنم. آن روزها، روزگار تلخ استبدادبود و بسیاری از نیروها و فرصتهای ما صرف مبارزه میشد و مجالی بایستهبرای تحقّق این احساس مقدّس و آرمان عالی دست نمیداد. در طول مبارزات،هر بار که به زندان میافتادم، پس از سپریکردن دوران بازجویی و بازپرسی(که معمولاً به خاطر هیجانها و التهابها و نگرانیها، امکان فکر و تحقیق ازانسان سلب میشد و معمولاً در سلول انفرادی بودم و امکانات تحقیق نداشتم) به فکر انجام این مهم بودم، ولی دوران کوتاه این ادوار، فرصتی کافی برایتحقق این آرمان نبود. چند بار در دوران انفرادی و بازجویی با استفاده از قرآنکه در اختیار بود، روی چند موضوع کار کردم... در آن ایّام، بیشتر وقتم به حفظقرآن میگذشت... منظور از این خاطرات، ترسیم عشق و علاقه وافر و احساستکلیفی بود که نسبت به قرآن داشتم... سرانجام دعایم مستجاب گردید و فرصتمناسب و مجالی گسترده برای پیریزی این طرح و تحقق این آرزوی عمیق بهدست آمد. این فرصت را آخرین بازداشت و زندان در اختیار من گذاشت. با توجهبه شرایط آن روز و مدارک موجود در پرونده، روشن بود که دوران این زندانطولانی خواهد بود. ازاینرو، برای کاری گسترده در زمینه اطلاعرسانی ازمعارف قرآن، عزم را جزم کردم. علیرغم کوفتگیها و جراحات ناشی از شکنجهکه توان جسمی را به تحلیل برده بود، روحیهام پایداری و نشاط لازم را برای آغازاین کار دارا بود. از مأموران ساواک مستقر در کمیته مشترک، خواستم تا قرآنیدر اختیارم بگذارند، ولی آنان امتناع کردند؛ چون میدانستند قرآن برای ما درسلولهای انفرادی، انیس خوبی است و رنج دردها و مشکلات و تنهایی راجبران میکند. با وجود این، دراختیارنداشتن قرآن نمیتوانست مانعی برایتصمیم من در آغاز این راه مبارک محسوب شود. از حافظهام یاری جستم؛ زیراآن روزها بیشتر آیات قرآن را با لفظ و ترتیب در حافظه داشتم. توفیق الهی مددکرد و به نتایج خوبی رسیدم. با این که وسیله یادداشت نداشتم، ولی صفحاتذهنم انبوهی از مطالب و مضامین قرآن را در خود ثبت کرد و نظم داد. طرح کلیکار، هماهنگ با اهداف مورد نظر کاملاً در ذهنم جای گرفت. حدود یک ماه، درکمیته کار به همان صورت انجام شد؛ بیآن که یک سطر نوشته و یادداشتداشته باشم. با پایانیافتن دوران بازجویی و انتقال به بند یک زندان اوین،شرایط از هر نظر آماده شد. مرحله بازجویی را پشت سر گذاشته بودم، نگرانیو التهابی نداشتم و جمعی از بهترین دوستان و همرزمانم در آنجا جمع بودند. مقداری کتاب و نوشتافزار در اختیار داشتم و هرگونه کاستی را هممیتوانستم از طریق ملاقاتیها برطرف کنم. خلاصه از هر جهت زمینه برایانجام کاری آرمانی در کشف حقایق و معارف قرآنی و تهیه کلید مورد نظر برایمعارف قرآن آماده بود که از آن فرصت بهترین نتایج را برگرفتم. با انس و الفت باقرآن چنان در اوج شور و نشاط بودم که بیان و قلم از توصیف آن ناتوان است.بعد از نماز صبح که معمولاً بلافاصله پس از طلوع فجر بود، مشغول میشدم وتا نزدیک ظهر فقط به این کار میپرداختم؛ فقط برای صرف صبحانه و ورزشمختصرِ صبحگاهی و انجام نیازهای ضروری از کارم منفک میشدم. (به جزروزهایی که مسؤول کار زندان بودم که نظافت و ظرفشویی و انداختن و چیدنسفرههای صبحانه و ناهار و شام برای هم بندها و سایر کارها وقت میگرفت ودر وقت دیگری جبران میکردم). همه میدانستند که در این ساعات، نباید مرا بهکار دیگری مشغول کنند. گاهی هم برای فهم مطلب، نیاز به مذاکره و مباحثه بادیگران پیش میآمد کهـ بحمداللهـ از این جهت در محیط زندان دستمان پر بود.تا جزء هشتم، فقط تفسیر مجمعالبیان را در اختیار داشتم و از سوره انفال بهبعد، تفسیرالمیزان هم رسید. غیر از قرآن و تفسیر، ابزار کارم قلم و دفترچهدویست برگی بود. سرانجام بیست و دو دفتر کاملاً پر شد از فیشهای فشرده ومختصر و اشارهگونه. نه فایل داشتم و نه کلاسور و نه وسایل و دیگر ابزارتسهیلکننده کار، ولی اینها هم کافی بود. برای استفاده بیشتر از وقت وامکاناتِ محدود زندان و کوچککردن حجم اسناد برای تسهیل انتقال به خارج،فیشها کوتاه و مختصر و اشارهای و متراکم تهیه میشد. مثلاً چند مطلب را کهاز یک آیه و یا بخشی از آن استفاده میشد، در کنار چند عنوان با یک جملهمینوشتم که اول بسیار دشوار بود و کم کم روان شده بود... بدین ترتیب، معمولاًهر صفحه دفتر، حدود بیست فیش را میگرفت و چون در خیلی دفترها هر دوطرف آن صفحه نوشته میشد، هر دفتر دویستبرگی حاوی هزارها فیشمیشد... به لطف خدا و نورانیّت قرآن، آن چنان ذهن و قلمم روان شده بود که بهمحض مطالعه آیه، تابلو روشنی از مطالب و مضامین آیه در ذهنم ترسیم میشدو سریعاً آن را در دفتر ثبت میکردم.
3. به راستی آن دوران، بهترین دوران زندگیام بود. آنقدر از کار و پژوهش بر روی قرآن لذت میبردم که حاضر نبودم هیچ چیزی را با آن عوض کنم و همواره خدا را به خاطر این انس با قرآن شکر میکردم و همواره در میان تمام کارهایی که کردم و حتی دوران مسؤولیتهای دولتی هیچ چیز از آن دوران عزیزتر و بهتر از پیشنویسیهایی که برای فهرستبندی قرآن کردم نبود. امیدوارم خداوند این موضوع را از من قبول کند.
4. تمام افکارم همان است که از قرآن گرفتم و هر چه دارم، از قرآن گرفتم. با عشق به قرآن، زندان برایم شیرین بود... «این الملوک این ابناء الملوک»، جمله آرامبخش زمانی بود که موضوع جدیدی از قرآن مییافتم. هر بار که مطلب جدیدی را میفهمیدم، در همان زندان سجده شکر میکردم و همین جمله را زمزمه میکردم.
5. در دادگاه بدوی به شش سال زندان محکوم شدم. فکر کردم کار را در زندانمیتوانم تمام کنم، ولی در تجدید نظر، با توصیه آیتالله خوانساری، مدت حبسبه سه سال تقلیل یافت و معلوم شد که نمیتوانم کار را در زندان تمام کنم، لذاتصمیم به انتقال دفترها به خارج از زندان گرفتم. همیشه این نگرانی بود کهساواکیها محصول زحماتم را مصادره کنند؛ زیرا این گونه مزاحمتها ورذالتها را زیاد دیده بودیم و دوستان هم این خطر را گوشزد میکردند. خداوندراه نجات درست کرد. کم کم ملاقاتها، برخلاف معمول که از پشت شیشه و باتلفن بود، حضوری شد و من در هر ملاقاتی با نگرانی و اضطراب یک یا چنددفتر از زیر عبا به دست همسرم در زیر چادر میدادم و او با شجاعت مخصوصخود خطر را میپذیرفت. همسرم محصول کارم را که میدانست برای من و برایجامعه اسلامیمان با ارزش است، از زندان بیرون میبرد و به لطف خدا خطریهم پیش نیامد؛ هرچند که کار قرآن، در ابتدا کاری بود فردی که من شخصاًعهدهدار انجام آن بودم، اما در همان روزهای اول، دو تن از همبندانهمکاریهایی با من داشتند. آقای معادیخواهـ که در انجام کاری مشابه درطبقهبندی مفاهیم نهج البلاغه تجربههایی داشت که در طراحی سبکِ کار همبیتأثیر نبودـ یکبار بعد از من آیات را نگاه میکرد و اگر به نکته تازهایمیرسید، پشت همان صفحهها ثبت میکرد؛ این همکاری، تا حدود جزء چهارمقرآنـ و پیش از آزادی ایشانـ ادامه داشت. آقای فاکر هم فهرستی کلی ازعناوین فراهم میکرد؛ هرچند که در جریان انتقال ما آنچه را ایشان تهیه کرده بودگم شد. دفترهای دیگر را، چون بهتدریج توسط ملاقاتیها بیرون فرستاده بودم،همه محفوظ ماند. به هر حال، سه سال بهترین وقت و متمرکزترین حالات روحیخود را در انجام این کار سرمایهگذاری کردم. اگر این زندانِ آخر پیش نمیآمد،به یقین فراهمشدنِ چنین توفیقی برایم ممکن نبود، نه در شرایط مبارزه و نه درشرایطِ بعد از پیروزی انقلاب.
تکمیل و انتشار فهرست نویسی قرآن پس از پیروزی انقلاب نیز به یکی از دغدغههای جدی آیت الله هاشمی رفسنجانی تبدیل شد. او خود درباره این مساله مینویسد:
در سال 1357 انقلاب اسلامی اوج گرفت و از زندان آزاد شدم. کارها را به خانهمنتقل کردم و از همان روزهای نخست، کار قرآن را ادامه دادم، ولی به زودیمعلوم شد که مسؤولیتهایم در انقلاب، وقت مناسبی برایم نخواهد گذاشت. بااین همه، هیچ وقت از این کار باز نماندم. مدتی کارهای انجامشده به سازمانصدا و سیما منتقل شد تا برای تهیه مطالب دینی و اجتماعی مناسب از آنهااستفاده شود. جمعی از طلاب و دانشجویان بهکارگرفته شدند تا فیشها راتفکیک کنند. آنها تفکیک فیشها را به انجام رساندند و فهرستی ناقص باسرفصلهایی مشخص شکل گرفت. در مرحله بعد کلیه فیشها به بخش فرهنگیحزب جمهوری اسلامی منتقل شد. چند نفر در آن مرکز عهدهدار تکمیل آن شدندو پیشرفتهایی هم داشتند و چند مقاله تحقیقی و نمونه را در روزنامه جمهوریاسلامی در معرض مطالعه جستوجوگران گذاشتند. در آن مرحله صبیه بزرگم، فاطمه هاشمی کمک زیادی کرد، امّا متأسفانه باز هم کار ناتمام ماند و در حدکاری مقدماتی و جلوگیری از غفلت و نیز نگهداری و تقویت فکر کارساز بود. اینها کارهایی نبودند که دغدغه مرا آرام کنند. مراکز دیگری هم با آگاهی از اینسرمایه عظیم، به سراغ کار آمدند و دفتری از یادداشتها را برای کار بردند،ولی دامنه گسترده آن، آنان را وادار به اظهار ناتوانی میکرد و کاری امیدوارنندهانجام نمیشد. در تمامی این مدت هیچ خللی در عزم به ادامه کار وارد نشد واحساس نیاز بخصوص پس از انقلاب اسلامی، ایمانم را به انجام آن قویترکرد.
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم نیز از زمره مراکزی بود که برای انجام اینمهم، به اینجانب مراجعه کرد و من هم با شوق تمام پذیرفتم. با پیشنهاد رئیسدفتر تبلیغات اسلامی قم، دفترها و کارهای انجامشده به آن دفتر واگذار گردید. مسؤولان دفتر هم واحدی به نام مرکز فرهنگ و معارف قرآن را در دفتر تبلیغاتاسلامی تأسیس کردند تا به این کار و سایر تحقیقات قرآنی بپردازد. پس ازچندی فضلای آن مرکز با اهداف و روشهای کار آشنا و مشغول شدند. نتایجنخستینِ کارِ محققان، امیدم را بیشتر کرد. تفاوت فاحشی با نمونههای گذشتهداشت. به همین دلیل، تصمیم گرفتم وقت بیشتری صرف کنم تا آنها را با اهدافو راهکارها و توضیح ریزهکاریهایی که بدون من پی بردن به آنها آسان نبود،آشنا کنم و نیز از ابتکارات و نوآوریهای آنان که کم هم نبود، استفاده نمایم.
در یادداشتهای روزانه آیت الله هاشمی که تاکنون منتشر شده، پیگیریهای وی نسبت به انتشار مجموعه کلید قرآن کاملاً مشهود است. بررسی این موارد، نشانگر یک دغدغه ذهنی، اخلاقی و مقدس در این شخصیت حوزوی است؛ دغدغهای که از آمیختن جان او با قرآن و مفاهیم ارزشمند آن حکایت دارد. این یادداشتها نشان میدهد که او از هر روزنهای که گمان میبرد به وی در رسیدن به تحقق آرزو و دغدغه دیرینش یاری میرساند، استقبال کرده است. ردپای پیگیری این دغدغه را میتوان بهخوبی در یادداشتهای روزانه او در سالهای پس از پیروزی انقلاب مشاهده کرد.
اهمیت انتشار مجموعه کلید قرآن در نگاه هاشمی تا بدان حد بود که بند پنجم از وصیتنامه خود در سال 1362 را به این موضوع اختصاص داده، در این رابطه نوشت:
من مایلم نوشتههایم را که بهچاپ نرسیده، مخصوصاً فیشهای «کلید قرآن»توسط افراد صالحی آماده چاپ و نشر گردد. اگر دوستانم این آرزوی من رابرآورند، ممنونم و انشاءالله در اجر آن شریک خواهند بود.
نهایتاً پس از پیگیریهای فراوانی که به نمونههایی از آن به نقل از خاطرات روزانه آیت الله هاشمی در پینوشت اشاره شد، جلد نخست این کتاب در سال 1372 منتشر گردید. هاشمی خود در مقدمه کتاب خاطرات این سال مینویسد:
پس از پیروزی انقلاب و گرایش وسیع به مسائل اسلامی، نیاز به پژوهشهایجدی و گسترده در همه زمینهها به وجود آمد و در بخش قرآن به سببکاستیهایی که در تحقیقات قرآنی در حوزههای علمیه احساس میشد،ضرورتهای جدیدی رخ نمود و تلاشهای گستردهای صورت گرفت. از جملهگروهی گردآمدند تا دستنوشتههای دوران زندان ستمشاهی مرا که سبک جدیدیاز تفسیر قرآن بود، تکمیل و آماده ارائه کنند. در سال 1372 اولین جلد آن منتشر شد و مورد استقبال وسیع حوزه علمیه و جامعه قرآنی قرار گرفت که در کتاب، نمونههایی از این استقبال را میخوانید. جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران نیز از سوی داوران به تفسیر راهنما تعلق گرفت که آن را به محققان دفتر تبلیغات اسلامی قم که یادداشتها را نظم داده بودند، تقدیم کردم.
او همچنین احساس خود پس از انتشار اولین جلد از این مجموعه را چنین
بیان میکند:
چه شیرین است مشاهده شروع تحقّق یک آرزوی مقدّس و دیرین! با همه وجود،با انتشار اوّلین مجلد از مجموعه فرهنگ قرآن، این شیرینی را حسّ میکنم، بهمثابه حلاوت پیروزی در جهادی عظیم و مقدّس. سالیان طولانی بیصبرانه درانتظار تحقق چنین آرمانی بودهام.
علاقه هاشمی به تفسیر قرآن و بهرهگیری از آن در ارتقای معرفتی جامعه، محدود به دوران مبارزه نبود. او پس از پیروزی انقلاب نیز کلاسها، سخنرانیها و خطبههای فراوانی ایراد کرد که محور آنها قرآن و آیات شریف آن بود.
آیت الله هاشمی رفسنجانی علاوه بر توجه به حفظ و تفسیر قرآن، به ترجمه صحیح این کتاب آسمانی نیز حساسیت داشت. به عنوان نمونه میتوان به جزوهای که توسط او درباره ترجمه فرانسوی قرآن تهیه شده بود، اشاره کرد. او در خاطرات خود با اشاره به این جزوه میگوید:
در جنب کار قرآن، یکی ـ دو کار دیگر هم بود که در پرکردن اوقات فراغتِ زنداننقش داشت. یکی تلاش برای آشنایی با زبانِ فرانسه بود که از دکتر شیبانیاستفاده میکردم. با زبان انگلیسی کم و بیش آشنا بودم و در این فرصتـ باتوجه به این که دکتر شیبانی در زبان فرانسه قوی بودـ سعی کردم با این زبانهم آشنا شوم. بعد از چند ماه، پیشرفت خوبی داشتم و ترجمه فرانسوی قرآن راـاز بلاشرِ معروفـ موضوعِ کار قرار دادیم. با مطالعه حدود دو جزء از آن ترجمه،حدود 60 اشکال یادداشت کردم. جزوه با ارزشی بود که متأسفانه مفقود شدهاست.
در آیات و روایات متعدد، بر مسأله قرائت قرآن و نقش آن در ارتقا و سازندگی روحی انسان تأکید شده است. انس و ارتباط آیت الله هاشمی با قرآن بدان حد بود که شکنجههای سخت ساواک در ایام مبارزه را با استعانت از قرآن برخود آسان مینمود. او خود طی سخنانی در نخستین جشنواره شیخ طبرسی در این رابطه میگوید:
یک شب سرد زمستانی تا صبح مرا به قصد کشتن شکنجه میکردند، آنها میزدند که من بمیرم، ولی من در زیر شکنجه قرآن را زمزمه میکردم که زنده شوم.
و در دیدار مسؤولان و دستاندرکاران مؤسسه فرهنگی راسخ میگوید:
در یک شب سخت و در شرایطی که پایم شکسته بود، تنها تسکینم این آیه از سوره توبه بود که «إنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أنفُسَهُمْ وَأمْوَالَهُم بأنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یقَاتِلُونَ فِی سَبیلِ اللّه». پس از آن و تا امروز هر جا که احساس دلتنگی کنم، همین آیه را میخوانم که تابلویی برای آرامش روحی من است.
خاطرات و یادداشتهای روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز نشان میدهد که او در سالهای پس از پیروزی انقلاب، در هنگام بروز فتنهها و سختیها به این کتاب آسمانی پناه میبرده است. ما در ادامه به نمونههایی از یادداشتهای وی در این رابطه اشاره میکنیم.
1. در اینجا فرصت را برای یادآوری نکتهای مغتنم میشمارم که یکی ازتجربههای ارزشمند زندگی من است. من در سراسرِ زندگی پرفراز و فرود خودـچه در دوران مبارزه و چه در این زمان که مسؤولیتهایی دارمـ هرگز در هیچ جاو در هیچ شرایطی، متنی را قابل مقایسه با قرآن در سازندگی انسان ندیدهام.هم اکنون نیز هر وقت احساس میکنم که روحیهامـ از لحاظ فکریـ خوب نیست،به قرآن پناه میبرم. دو ـ سه جزء از قرآن میخوانم، همان آیاتی را که بارهاخواندهام میخوانم و احساس میکنم که آبی است که روی آتش ریخته شود. درگذشته به قرآن پناه میبردم تا در برابر شکنجه، زندان و مشکلات مبارزه صبر واستقامت پیدا کنم. امروز نیز به قرآن پناه میبرم که مبادا به پیآمدهاینامطلوب قدرت و سوء استفاده از مسؤولیتهایی که دارم، دچار شوم. قرآن درهمهحال سازنده است. در معاشرتها، در خانه و مسائل خانوادگی، درکسب وکار و مدیریت و غیره. در وعظ و ارشاد مردم هم باید قرآن را ملاک قرار بدهیم. کتابی است پرسود که بحمدالله این روزها جوانها بیشتر از گذشته به آن رویآوردهاند.
2. بعد از نماز صبح، تمشیت امور را دادیم. توانستم لحظاتی خلوت کنم، دعاکردم، از خدا خواستم که به ما قدرت تحمل مشکلات و انجام مسؤولیتهای مهمتاریخی و اداره امور را عطا کند و سایه امام راـ که در آن مقطع فوقالعاده وبیش از همیشه مهم و سرنوشتساز بودـ برسرمان نگه دارد. خداوند منان به قلبمانداخت، آیات قرآن را که پس از جنگ احُد و ضربه شهادت 71 تن یاران پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نازل شده، تلاوت کنم. همین را از امدادهای غیبیمیدانم. هیچ چیز به اندازه آن آیات نمیتوانست در آن ساعت برای من و ما ومردم سازنده و راهنما باشد. قرآن را برداشتم و سوره آل عمران را آوردم و از آیه118: «یا ایهاالذین آمنوا لاتتخذو ابطانة من دونکم» تا آیه 179: «ماکان الله لیذرالمؤمنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب»ـ را قرائت کردم. درستمثل این بود که خدا دارد با ما درباره فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب [جمهوری اسلامی] حرف میزند، علل فاجعه را میگوید، نواقصمان را تذکر میدهد. اشتباهات را، وضع دشمن و دوست و مردم و رهبری را، آثار فاجعه را، امکانبهرهبرداری را و امکان نتیجه معکوس برای دشمن را، اختلاط صفوف کفر وایمان و نفاق را که به خاطر مشخص نشدنشان چنین فاجعه آفریدهاند. نمیدانمچرا آن روز بهتر از همیشه میفهمیدم و آیات و کلمات قرآن و آهنگ و اوزانجملات و کوتاهی و بزرگی آیات و جملات، به من درس میداد و مرا میساخت.دلم میخواست همه مردم در آن روز همین آیات را بخوانند و همان چیزهایی کهمن میفهمیدم، بفهمند. اگر خودتان چنان حالی را در زندگی نداشته باشید،نمیتوانید بفهمید که چه میگویم و به طریق اولی نمیتوانید حال و احساسم رادرک کنید. یادم آمد که امروز بناست برای مردمی که در مقابل مجلس جهتشرکت در تشییع جنازه جمع میشوند، سخنرانی کنم، خوشحال شدم؛ زیرافرصتی استثنایی برای انتقال ادراکات و احساساتم که از تابش انوار آن 61 آیهشریفه به دست آمده بود، به چشم میخورد. اما همین جا باید اعتراف کنم موقعصحبت، یک هزارم آنچه فکر میکردم میتوان گفت، نشد بگویم و برایم ثابت شد،خیلی چیزها فهمیدنی هست، ولی گفتنی نیست و فهمیدم قدرت فهم انسان خیلیبیشتر از قدرت توصیف اوست. لااقل ما انسانهای معمولی یا کمتر از معمولیچنینیم.
3. میدانستم که وظیفه سنگینی به عهده دارم و مطمئن بودم حرفهای من در آنصحنه و آن لحظه سرنوشتساز است... به لطف خدا من به اندازه کافی از آیاتقرآنی مربوط به احُد خط و ربط گرفته بودم و هنوز نشئه تعلیمات قرآن کریم را باخود داشتم؛ ولی حیف که نتوانستم بیشتر دریافتهایم را منتقل کنم، نمیدانم. شاید مردم به خاطر استعداد و آمادگی خودشان بیشتر از خود من از هماناشارهها و گنگبازیهایم مطلب گرفته باشند. قرائن و آثار نشان میدهد کهوجدان جمعی مردم مسلمان، جلوتر از ما و بهتر از ما میفهمد و خوبتر از ماعمل میکند. بعضی از نکات متخذ از قرآن درباره حادثه احُد را با وضع خودمانتطبیق دادم و طبق معمول، امید خودم را به آینده خوب انقلاب و به سرنوشت شومدشمنان خدا و انقلاب و مردم تأکید کردم و پیشبینی وضع امروز انقلاب را وضد انقلاب را تحلیل نمودم. بعداً دوستان و ناظران گفتند، حرفها بجا و به موقعو لازم بوده، ولی من خودم معترفم که حرفهای من نبود، بلکه قطرهای ازاقیانوس قرآن بود و بلکه ضعف من باعث شد که خیلی از حرفهای بهتر کهمیشد آن روز گفت، ناگفته ماند.
4. پس از نماز، مقداری قرآن تلاوت کردم. در گذشته از دوران کودکی، همیشهصبحها قرآن میخواندم. از چند سال پیش که کار نوشتن «کلید قرآن» را درزندان آغاز کردم؛ چون بلافاصله بعد از نماز مطالعه و فیشبرداری از قرآن راشروع میکردم، فکر کردم، نیازی به خواندن قرآن نیست. بعد از آزادی از زندان،تا مدتی طبق عادت زندان، بعد از نماز صبح دعا و ... داشتم، کم کم به خاطرمشاغل زیاد، آنها کم شد. اخیراً احساس میکنم از نور قرآن، کمتر استفادهمیکنم و لذا تصمیم گرفتم، همان عادت دوران گذشته را تجدید نمایم و هر روزصبح، چند آیه قرآن را ترتیل نمایم. اظهارات رئیس جمهور که دو ـ سه روز پیشگفتند، هر روز صبح قرآن میخوانند، در این تصمیم مؤثر بود.
5. صبح زود، بعد از نماز، مقداری به یاد قرائتهای مرتب قرآن مرحوم ابوی،برای ایشان قرآن خواندم.
6. آن روزی که قرارگاه فرمانده سپاه در تاریخ اول مرداد 1367 پیشنهاد کرد که نیروهایمان از حلبچه عقبنشینی کنند، با اینکه باتوجه به نظر فرماندهان منطقاً مخالفتی نداشتم، ولی به خاطر بعضی تردیدها استخاره کردم. آیه شریفه: «وَجَاوَزْنَا ببَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّی إِذَا أدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أنَّهُ لا إِلِهَ إِلأ الَّذی آمَنَتْ بهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» که مضمون آن مصداقی واضحتر از حملات تهاجمی آخر ارتش عراق و شکست آنها و بروز قدرت نظامی ایران ندارد. بعد آیتالله منتظری هم گفتند که برایپیشنهاد پذیرش آتشبس استخاره کردهاند، همین آیه یا آیه دیگری در همین مطلبآمده. حدس زدم که پس از عقبنشینی ما، صدام به تجاوز و جنگ ادامه میدهدو عاقبت خوبی برایش ندارد و امروز نشانههای آن را در جوّ سیاسی جهانیمیبینیم و با حضور گسترده نیروهای داوطلب، دورنمای وضع نظامی هم خوباست و شکست امروز آنها در شلمچه میتواند شروع خوبی باشد.
7. عصر جمعهای که فقط یک روز به آخر مهلت ثبتنام [نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در سال 1392] مانده بود، احساس کردم به استبداد رأی نزدیک شدم و در اوج تحیر روحی، به قرآن پناه بردم که هم خوب آمد و هم میگفت به نتیجه نمیرسی، اما آثارش خوب است.