در زندان عمومی افراد زیادی بودند. حدود 16 گروه مسلح با نامهای مختلف کشف شده بودند. آقای ربانی شیرازی هم آنجا بودند. اعضای سازمان مجاهدین هم ـ به جز آن گروه مرکزی ـ اکثرآ آنجا بودند. از کسانی که به خاطر میآورم، مهندس سحابی و آقای ]محمد[ توسلی بودند، که به نحوی با من همپرونده بودند.
گروه مجاهدین تشکیلاتی رفتار میکردند، زندان را هم در اختیار گرفته بودند. آنجا برنامه سخنرانی داشتیم؛ سرودهایی میخواندند و در بین آنها یک نفر بود به نام سحرخیزـ از گروه فدایی خلق ـ سرودی میخواند که من خیلی از آن خوشم میآمد که حفظ کرده بودم: «از جای خیز و شو رها، ای خلق رزمآرا ! بگسل ز هم زنجیرها، بشکن قفسها را.»
روابط ما هم خیلی خوب بود. توقع کمک هم از ما داشتند، و سعی میکردند ما را هرچه بیشتر جلب کنند. روزهایی را روزه میگرفتند. مخصوصآ روزهای دوشنبه و چهارشنبه که ملاقاتیها میآمدند، غذا و میوه میآوردند و از شگردهای اینها بود که اینها با روزه به خوراکیهای متنوع بیاعتنایی نشان میدادند و تبلیغی هم بود برایشان از طریق ملاقاتیها؛ البته ما به حساب زهد واقعی آنها میگذاشتیم.
برنامههای زیادی داشتیم که شاید بشود بخشی از آن را با خاطرهیابی گستردهتر از دیگران کشف کرد. مثلا به خاطر دارم که آقای ربانی شیرازی ضمن بحث روایتی خواند که در آن ارزش تولید و تجارت مطرح میشد. مجاهدین خشمگین شده بودند که تجارت اصولا در اقتصاد سالم قابل قبول نیست. خوب، آنها بیشتر جذب اقتصاد مارکسیستی بودند که در آن تجارت جایی ندارد. مقدار زیادی در همین زمینه بحث میشد. عاشورای آن سال در قزلقلعه مذهبیها برنامه خوبی اجرا کردند. شعرِ سرودگونهای در اهداف قیام امام حسین(ع ) سروده شد که مضامین آن با مسائل روز و مبارزه ما همخوانی داشت. در حیاط زندان مدتی دور زدیم و با صدای بلند و همآهنگ در چند گروه نوبت به نوبت خواندیم. کمونیستها از اینگونه حماسهها بینصیب بودند.
برای آنها آیات سوره محمد خیلی جاذبه داشت. این سوره و کتاب امام حسین از درسهای عمومیشان بود. برای زندانیانی که نسبت به مجاهدین سمپاتی داشتند، درس میگذاشتند. هر کس وارد زندان میشد، به صورتی او را زیر پوشش آموزشی میگرفتند و برایش برنامه میگذاشتند. برای ما هم سعی میکردند به صورت دیگری برنامه بگذارند. ضمن راه رفتن، بحث میکردند که گاهی در بحث مشکلاتی برایشان پیش میآمد و گاهی نتیجه معکوس میشد. در این بند هم حدود دو ماه ماندیم.
بهترین نتیجه این بخش زندان، آشناییِ ما بود با گروههایی که در آن مقطع در صحنه مبارزه مسلحانه بودند. از نزدیک با خیلی از جریانهای مبارزه مسلحانه و دستهبندیها مخصوصآ مجاهدین و افکارشان آشنا شدیم. هرچند که در مواردی با آنها اختلاف نظر داشتیم، اما در آن زندان بیشتر به نقطههای مثبت توجه میشد.
ارزیابیِ مثبتی از اینها داشتم؛ نقطه ضعف قابل ملاحظهای به نظرم نرسید. بیرون هم که آمدم، در موضعِ حمایت از این جریان بودم. آن روزها جلسهای داشتیم با دوستانی از مؤتلفه مثل عزت الله خلیلی، جواد رفیق دوست و توکلی که پیش از این در مقام ایجاد تشکیلات بودیم. از این پس، روش دیگری پیش گرفتیم، با این قرار و تصمیم که تشکیلات جدیدی درست نکنیم و بگذاریم نیروها به اینها بگروند. خلاصه، سیاست کلیِ ما حمایت از آنها شد، بدون وابستگیِ حزبی و گروهی و رفتن در تشکیلاتشان.
منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب