حدیث دیگران

امیر در بیان امیر

روایتی از آخرین سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره امیر کبیر

  • تهران
  • پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸
بسیاری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را با امیرکبیر مقایسه می‌کنند، این مقایسه از آن جهت است که آیت‌الله دلبستگی زیادی به امیرکبیر داشت و به همین دلیل هم کتابی درباره او نوشته بود.

بسیاری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را با امیرکبیر مقایسه می‌کنند، این مقایسه از آن جهت است که آیت‌الله دلبستگی زیادی به امیرکبیر داشت و به همین دلیل هم کتابی درباره او نوشته بود. آیت‌الله هاشمی چند هفته پیش از رحلت، در میان جمعی از افرادی که به ملاقات ایشان آمده بودند بخشی از کتابی را که خود درباره امیرکبیر نوشته بود، برای حاضران خواند و هنگام خواندن آن اشک ریخت که فیلم آن به یکی از پربازدیدترین فیلمها در شبکه‌های اجتماعی تبدیل شد.
آذرماه سال 1395 بود که اعضای هیات علمی پژوهشکده سازمان اسناد و کتابخانه ملی به‌همراه مدیر و اعضای مدرسه دارالفنون با آیت‌الله هاشمی دیدار داشتند. وقتی آیت‌الله از در اتاق‌ برای دیدار بیرون آمد کتابی را که به نام امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار در50 سال قبل نوشته‌ بود زیر بغل داشت. ایشان در ابتدای صحبت و بحث خود در آن جلسه درباره میرزا تقی‌خان امیرکبیر، کتاب را باز کرد و از صفحاتی که انتخاب کرده بود، چند صفحه را با تانی و به دقت خواند. بخش‌هایی که خواند مربوط به اعزام سفیری ازسوی امیرکبیر به اتریش بود تا معلمانی را برای رشته‌هایی که قرار بود در مدرسه تدریس شوند انتخاب کند و با خود به تهران بیاورد. علت انتخاب اتریش هم این بود که امیرکبیر نمی‌خواست سایه استعمار انگلیس بر سر این مدرسه باشد.
آیت‌الله در ادامه خواند که امیر در آمدن معلمان اتریشی شتاب زیادی داشت و خواند که وقتی این سفیر قدری در کارش تعلل کرده بود، امیر در نامه‌های متعددی علت تاخیر را سوال کرد و از او خواست به سرعت کار انتخاب معلم‌ها را تمام کند و به ایران برگردد. گروه معلمان اتریشی وقتی وارد تهران شدند که امیرکبیر به دست شاه خام و جوان- ناصرالدین شاه- از کار برکنار شده بود و صدراعظم بعدی، میرزا آقاخان نوری که برخلاف امیرکبیر دل در گرو حمایت انگلیسی‌ها داشت، بر سر کار بود. در تهران با این هیات در نخستین برخورد با سردی هرچه تمام رفتار شد و به آنها گفته شد کسی که شما را دعوت کرده دیگر بر سر کار نیست. آیت‌الله هاشمی وقتی این عبارت را خواند که «وقتی این هیات وارد تهران شد دیگر امیرکبیر بر سر کار نبود و آن جمله را شنید» بارها بغض کرد و با بغض سخنش را ادامه داد تا رسید به این عبارت که یکی از معلمان گفته بود بله اگر امیرکبیر الان بر سر کار بود، با ما اینگونه رفتار نمی‌شد.
آیت‌الله هاشمی بغض کرد و چنان گریست که نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و یکی، دوبار دستمال‌هایی را از بشقاب جلوی میز برداشت و چندبار اشک گوشه دو چشم خود را پاک کرد و چون می‌دانست جمع دیدارکننده از این اشک و رقت قلب وی در قرائت یک متن تاریخی متعجب شده‌اند، با همان لحن بغض‌آلود درحالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: نمی‌توانم جلوی گریه‌ام را بگیرم! وقتی هاشمی با لحنی بغض‌آلود اشک‌هایش را مدام پاک می‌کرد، جمعیت حضار که با تعجب شاهد گریه و تاثر ایشان در مظلومیت امیرکبیر بودند، باورشان نمی‌شد ایشان با یادآوری قطعه‌ای از تاریخ ایران که حتما موارد بسیار تکان‌دهنده‌تری از آن هم وجود دارد، چنین متاثر شود.
کتاب «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» تالیف آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، یکی از قدیمی‌ترین آثار این عالم و سیاستمدار ایرانی است که برای نخستین‌بار در سال 1346 انتشارات امیرکبیر در زیر فشار شدید ساواک آن را منتشر کرد. دست سرنوشت اینگونه رقم خورد که آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، در سالروز شهادت امیرکبیر درگذشت تا نام او بیش از پیش با نام امیرکبیر پیوند بخورد. آیت‌الله هاشمی خود در این زمینه گفته است: «پس از خواندن کتاب «میراث‌خوار استعمار» نوشته دکتر مهدی بهار مصمم شدم در زمینه زندگی امیرکبیر کاری انجام دهم. مطالعاتی کردم و یادداشت‌هایی برداشتم، اما قسمت عمده و اصلی کار را در همین فرصت انجام دادم. می‌خواستم مسئله مبارزه با استعمار را بنویسم. طرف ما آمریکا و انگلیس بودند. می‌خواستم نمونه خوبی از سابقه مبارزه با استعمار را آن هم بر محور شخصیتی که قبول داشتند معرفی کنم. در ایران به خاطر ضدیتی که رژیم پهلوی با قاجاریه داشت - چون قاجاریه امیرکبیر را کشته بود - امیرکبیر را خیلی بزرگ کرده بودند، یعنی همه امیرکبیر را به خوبی می‌شناختند. می‌خواستم بگویم خصیصه اصلی امیرکبیر که مبارزه با استعمار بوده با این وضع حکومت خاندان پهلوی سازگار نیست. در کتاب بر بعد ضداستعماری امیرکبیر بیشتر تکیه کردم. تاریخ ایران را هم گفتم ولی هدف اصلی آن بوده است. هدف دوم من آن بود که آن موقع متجددها یعنی غرب‌زدگان بیشتر دنبال امیرکبیر رفته بودند. این‌هایی که می‌نوشتند نوعا حالت غرب‌زدگی داشتند و حالت اسلامی نداشتند. در تاریخ امیرکبیر را به‌عنوان یک متجدد مخالف دین یا بی‌تفاوت یا لائیک یا سکولار معرفی کرده بودند. می‌خواستم بگویم امیرکبیر با خصوصیت‌های مهم ملی و روحیه ضداستعماری که در همه زندگی او بود، مذهبی بود و لامذهب نبود. نمونه‌هایی از مذهبی‌ بودنش را گفتم به خاطر این‌که وقتی حوزه می‌خواست مبارزه را شروع کند طلبه‌ها تاریخ امیرکبیر و سابقه مبارزه با استعمار را بدانند و این شخصیت را از قشر مذهبی جامعه جدا ندانند. این دو هدف اصلی من بود.»
در این کتاب آیت‌الله هاشمی به شرحی از تلاش‌های امیرکبیر ضمن توصیف شخصیت استعمارستیزش پرداخته است. همچنین در این پژوهش به منابع‌ اولیه در دوره قاجار توجه ویژه‌ای کرده و نوع نگاه تحسین‌آمیز سفرای خارجی را به صدراعظم مقتول ناصرالدین شاه از قلم نینداخته است. آیت‌الله هاشمی در برهه‌ای از تاریخ به ضرورت سخن گفتن و نوشتن از امیرکبیر پی می‌برد و با تکیه بر تلاش‌های استعمارستیز وی کتاب «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» را می‌نویسد که شناختن امیرکبیر را از دریچه استعمارستیزی‌اش معرفی ‌کند. آیت‌الله هاشمی در بخشی از مقدمه این کتاب می‌نویسد:
«بهتر این است که قبل از تشریح برنامه‌های ضداستعماری امیرکبیر توجه خوانندگان محترم را به اختلاف شرایط دورانی که امیرکبیر در آن می‌زیسته و زمانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، جلب نمایم تا عظمت و ارزش افکار انقلابی و ضداستعماری امیر، بهتر معلوم گردد.
در این دوران، استعمار و استثمار، کاملاً رسوا و مورد تنفر شدید مردم جهان و مخصوصاً ملت‌های عقب نگاهداشته شده، است. قیافه شوم استعمارگر و استثمارچی، در افکار عمومی به زشت‌ترین صورت ممکن جلوه‌گر شده، افکار و عواطف ملل جهان و مخصوصاً ملت‌های استعمارزده، علیه هرچه که با استعمار ارتباط دارد، سخت تحریک شده است. تبلیغات وسیع و دامنه‌داری در سراسر جهان و حتی در داخل کشورهای بزرگ استعمارگر، علیه این مفت‌خوران و علیه این پدیده شوم، انجام شده و هنوز هم جریان دارد.
در نیمه اول قرن بیستم، در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین که ده‌ها و احیاناً صدها سال ملک مطلق استعمارگران و صحنه غارتگری و چپاول آنان بوده است، مردان بزرگی بصورت قهرمان مبارزه با استعمار، روی صحنه سیاست ظاهر شده‌اند و در راه خویش موفقیت‌هائی کسب کرده و ملت‌هائی را هم در راه مبارزه با استعمار، انداخته‌اند.
در همین روزها شب و روزی نیست که ده‌ها نطق و سخنرانی مستدل و محکم توسط مراکز پخش صوت در سراسر جهان، علیه استعمار پخش نشود و صدها مقالات کوبنده و آتشین. در جرائد معتبر دنیا، در راه رسوا کردن استعمار ملت‌ها و کشورها منتشر نگردد و هفته‌ای نمی‌گذرد که قیام مسلحانه‌ای از طرف ملیون جهان، علیه استعمار و عمال آن در گوشه‌ای از دنیا صورت نگیرد و ماهی نیست که زد و خورد‌های خونین، میان ملت‌های اسیر استعمار و دولت‌های استعمارگر زورگو و یا متجاوز و عمال آنها رخ ندهد و بالاخره سالی نیست که یک یا چند پایگاه و سنگر استعمار برچیده و یا لااقل، متزلزل نگردد.
گرچه در مقابل، استعمارگران هم آرام و دست‌بسته ننشسته‌اند و در عوض در سنگر ازدست‌رفته، پایگاهی بصورت دیگر و معمولاً محکمتر و خطرناک‌تر، می‌سازند. هرجا که بالاجبار بندی از پای اسیری برمی‌گیرند، در عوض هر زنجیری به پای او می‌بندند و در نتیجه در اکثر ممالک گرفتار استعمار، اصل استعمار باقی است و فقط شکل و رنگ عوض می‌کند.
ولی چیزی که مسلم است این است که آبرو و حیثیتی برای استعمار و استعمارگر نمانده و در مقابل، جناح‌های ضداستعماری، کاملاً آبرومند و موجه می‌باشند و مقصود من هم همین است و خلاصه: با توجه به مطالب فوق، این روزها مبارزه با استعمارگر چه ارزنده و قابل تحسین است، ولی چیز تازه و غیرمترقبی نیست، بلکه غیرمترقب و تازه این است که ملتی، یا دولتی، در این شرایط دست بسته تسلیم استعمار باشد، اما...
اما امیرکبیر، حدود یکصد و بیست سال قبل، زمامدار کشور ایران بوده. و آن روز وضع و قیافه استعمار و استعمارگر با امروز خیلی تفاوت داشته. عواملی که در راه مفتضح ساختن استعمار استخدام شده‌اند، در آن تاریخ ابداً در کار نبوده‌اند و بلکه گرگ‌های استعمار در آن روز‌ها به نظر بسیاری از خواص و سردمداران کشورها هم، میش جلوه‌گر بوده و آن دشمنان خونین، بصورت دوستان دلباخته و فداکار نمود داشته‌اند.
آن روزها سراسر آسیا میدان ترکتازی استعمارگران بود. آفریقا یک‌پارچه در اختیار دزدان اروپائی قرار داشت، آمریکای لاتین لقمه چربی برای غارتگران مترقی! محسوب می‌شد. دریا و خشکی و زمین و آسمان همه و همه، دربست در دست یک مشت مردم از خود راضی و حریص باصطلاح متمدن! چند کشور بود. سید جمال‌الدین‌ها، گاندی‌ها، نهروها، لومومباها، نکرومه‌ها، بن‌بلاها، سوکارنوها و صدها مردان بزرگ و مبارز و رجال شرافتمند و وجیه‌المله و ضداستعمار در آسیا و آفریقا و سایر نقاط جهان بروی صحنه سیاست بین‌المللی نیامده بودند. ملت‌های اسیر از لحاظ در مسائل اصولی سیاست خارجی، کور و کر و به همان وضع اسفبار خود خو گرفته بودند. استعمارزدگان جهان، پیکارهای مردانه ملت الجزائر و کنگو و فلسطین و هندوستان و انقلاب‌های ضداستعماری اندونزی و مصر و کوبا و گانا و ده‌ها کشور اسیر دیگر و مبارزات جانانه عراق و ترکیه و جنگ‌های پارتیزانی چین و هندوچین و مقاومت‌های مردانه ویت‌مینه و ویت‌کنگ و مبارزات سیاسی و نهضت‌های اقتصادی و فرهنگی ملل ضعیف آفریقا و آمریکای جنوبی را اصلاً ندیده و حتی به مخیله‌شان هم خطور نکرده بود.
در آن زمان در کشور استعمارزده ایران که مورد بحث ما است، بیشتر پست‌های حساس به دست مردم نالایق و نوکران اجانب بود و چنگال استعمار خون‌آشام، تا اعماق وجود مملکت فرو رفته و همه چیز را قبضه کرده بود و تمام ملت در خواب مرگباری فرو رفته بودند.
امیرکبیر در چنین شرایط و چنان وضعی، خطر استعمار را با دیده تیزبین و هوش سرشار خویش درک کرد و دام‌ها و دانه‌های مرموز آن را درست تشخیص داد. با این احساس و ادراک، پیشقراول مبارزه با استعمار شد و راه و رسم استقلال و عظمت را با خطوط روشن و خوانا مشخص نمود و برای پاره کردن زنجیر استعمار و شکستن طلسم استثمار آنچنان برنامه‌ای تنظیم کرد که پس از گذشتن بیش از یک قرن، قهرمانان کار آزموده وطن‌پرستی و ضداستعماری، همان نسخه را (با اندکی تغییر که معلول گذشت زمان است) عمل می‌کنند و نتیجه می‌گیرند.
امیرکبیر بحق درک کرد که فقر و فساد کشور، برای رشد و نمو استعمار، بهترین زمینه‌ مساعد است و لذا با تمام قدرت برای ریشه‌کن کردن فقر و فساد کوشش کرد.
او احساس کرده بود که افراد نالایق و پست و خودفروش، در هر پست و مقامی که باشند همانند ماشین خودکاری در اختیار استعمارگران قرار می‌گیرند. و از این جهت سعی داشت چنین افرادی را از کادر هیئت حاکمه بیرون بریزد.
میرزا تقی‌خان، با تمام وجود احتیاج یک کشور مستقل را به افراد تحصیل کرده و متخصص در علوم و فنون جدید و کارشناسان لایق صنعت و علم روز، لمس کرد و درست فهمید تا روزی که مشکلات علمی و فنی کشور توسط کارشناسان و مستشاران خارجی حل می‌شود، روی استقلال را نخواهد دید. و لذا با یک دنیا شور و شوق، با تاسیس مدرسه دارالفنون اقدام به ‌تربیت چنین افرادی نمود.
وی می‌دانست که ثروت مملکت، بایستی در خود مملکت خرج شود. معادن و ذخایر کشور، باید توسط علمای همین کشور استخراج گردد، پول و سرمایه خود ملت، بایستی در رشته‌های اقتصادی این آب و خاک به جریان افتد و سرمایه‌گذاری شود و با نهایت پشتکار برای تحقق بخشیدن به این اهداف عالی دست بکار شد.
امیر معتقد بود که یک کشور مستقل، باید همه‌چیز خود را در داخل خاک خویش تهیه کند و از فروختن مواد خام به قیمت ارزان و خریدن مصنوعات گران‌قیمت، نتیجه‌ای جز ورشکستگی و هدر دادن ذخایر و ثروت کشور، عاید نخواهد شد و از این رو برای صنعتی کردن کشور و استخراج معادن تلاش خستگی‌ناپذیری را آغاز کرد.
امیر نظام اعتقاد داشت: بدون داشتن یک ارتش نیرومند و مجهز به سلاح روز، در جهانی که حدود و حقوق، با زور تعیین می‌شود و سرنوشت همه‌کس و همه‌چیز به زور بستگی دارد، نمی‌توان حق کشور و ملت را حفظ کرد و دست متجاوزین را کوتاه نمود. این بود که پایه یک ارتش نوین و مقتدری را به وضع مدرن روز ریخت.
و بطور خلاصه هرچیز که برای استقلال و عظمت و اعتبار یک کشور و آسایش و رفاه و سیادت یک ملت، لزوم داشت، او در برنامه‌های اصلاحی خویش گنجانده بود و نه فقط در مرحله فکر و ایده و برنامه‌ریزی، آنگونه که معمول زمامداران کشورهای عقب‌مانده است که طرح می‌ریزند و به مرحله عمل نمی‌رسد، بلکه او قبل از هرچیز مرد کار و عمل بود...»
*آیت‌الله هاشمی رفسنجانی چند هفته پیش از رحلت، در میان جمعی که به ملاقات ایشان رفته بودند، بخشی از کتابی را که 50 سال پیش درباره امیرکبیر نوشته بود خواند و برای مظلومیت امیرکبیر اشک ریخت
*آیت‌الله هاشمی رفسنجانی: میرزا تقی‌خان با تمام وجود احتیاج یک کشور مستقل را به افراد تحصیل‌کرده و متخصص در علوم و فنون جدید و کارشناسان لایق صنعت و علم روز لمس کرد و درست فهمید تا روزی که مشکلات علمی و فنی کشور توسط کارشناسان و مستشاران خارجی حل می‌شود، کشور روی استقلال را نخواهد دید
 

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی