پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حد فاصل عزل آقای منتظری تا رحلت امام خمینی، شخصیتها و گروههای سیاسی ذینفوذ و بهویژه اعضای مجلس خبرگان رهبری که وظیفه انتخاب رهبری آینده انقلاب، مستقیماً متوجه آنها بود، با اطمینان از حذف آقای منتظری مذاکرات، رایزنیها و گمانهزنیهای متعددی در این رابطه کردند که بخشی از آنها در مطبوعات آن دوران و بخش دیگر در روایت شاهدان عینی جلسات و محافل مختلف آمده است که در ادامه به گوشهای از آن اشاره میشود.
مذاکرات سران قوا
از همان ایام منتهی به عزل آقای منتظری، رؤسای قوا، آقایان خامنهای، هاشمی و موسوی اردبیلی، هیئت دولت و نخستوزیر و نمایندگان مجلس و دیگر شخصیتهای سیاسی در جلسات خود به این مسئله میپرداختند و درباره جوانب آن تحلیل و بررسی میکردند. مسیح مهاجری، سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی صحنهای را به یاد میآورد که در آن، بعضی از شخصیتهای سیاسی کشور را در حال گفتگو پیرامون همین موضوع دیده است: «رفتم نخستوزیری پیش آقای موسوی. ما به دلیل رفاقت با آقای موسوی احتیاج نبود وقتی بگیریم و کاری بکنیم. همینجوری رفتم. دیدم که توی اتاق آقای موسوی و آقای موسوی اردبیلی و آقای امامیکاشانی نشستهاند. گفتم چه خبر است؟ شما برای چه اینجا نشستید؟ گفتند مگر نمیدانید؟ گفتم: نه! گفتند که ما الآن در فکر این هستیم که چه کسی جای آقای منتظری بشود قائممقام رهبری.» هم او به یاد میآورد که با آیتالله خامنهای در هوایپمای عازم به سفر چین و کره شمالی در فروردین 68، درباره جانشین امام صحبت کرده است. نکتهای که او از پاسخ آقای خامنهای به یاد دارد این است که ایشان گفته رهبری «لزومی ندارد که حتماً مرجع تقلید باشد.»
اما بخش قابلتوجهی از این مذاکرات را هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال 68 خود آورده است که انعکاسی از بعضی رایزنیها، و دیدار و گفتگوهای مسئولان ارشد کشور در حد فاصل عزل آقای منتظری تا رحلت امام (ره) میباشد. او نوزدهم فروردین، در جلسه با حسین مرعشی، یدالله اسلامی، اسحاق جهانگیری و مجید انصاری، نمایندگان چپگرا و ارادتمند به او در مجلس شورای اسلامی، درباره «قانون اساسی و رهبری آینده» گفتگو کرده است. او بدون اینکه توضیح بیشتری بدهد مینویسد: «[آنها] نظریه جدیدی مطرح کردند.»
جلسه دو نفره هاشمی و آیتالله خامنهای
اما جلسات مهمتر او، با سران سه قوه و خصوصاً با آیتالله خامنهای بوده است. بیست و دوم فروردین، هاشمی و آقای خامنهای پیرامون مسئله رهبری گفتگو کردند. بیست و ششم فروردین هم سران سه قوه در همین رابطه با هم مذاکره کردند که هاشمی اذعان میکند «به نقطه روشنی نرسیدیم.» سی و یکم اردیبهشت، هاشمی با آقای خامنهای، و یکم خرداد هم سران سه قوه با یکدیگر مذاکره کردند که طبق روایت هاشمی نتیجه جلسه اخیر، تصمیمگیری برای «پیشبینیهای لازم» در صورت وقوع هر رویداد محتملی بوده است. همین جمع در ششم و یازدهم خرداد نیز درباره آینده رهبری انقلاب به گفتگو نشستند و دوازدهم خرداد، یعنی تقریباً یک روز مانده به رحلت امام، هاشمی رفسنجانی با سیداحمد خمینی نیز در همین زمینه صحبت کرده است.
یادداشتهای هاشمی، عموماً به ذکر عناوین دیدارها و طرفهای گفتگو شونده محدود میشود و به محتوای صحبتها اشارهای ندارد. با این حال مرحوم هاشمی در جایی دیگر، دستکم درباره محتوای گفتگوهایی که بین او و آیتالله خامنهای پیرامون رهبری آینده انقلاب در این مدت انجام شده است توضیحاتی میدهد: «از دو سه روز آخر عمر امام در جلسات خاص مسائل را تحلیل میکردیم و تصمیمات اساسی را میگرفتیم و بحث جانشینی امام را مطرح کردیم که نظرمان به شورای رهبری بود... و من به آیتالله خامنهای پیشنهاد کردم که ایشان عضو شورا باشند ولی ایشان به طور جدی تحاشی [=دوری گزیدن] داشتند. این مسئله در فضای دو نفری ما بود و جای تعارف و رودربایستی نبود اما ایشان خیلی قاطع فرمودند اصلاً به خاطرم خطور نکرده که بخواهم در این مسئولیت باشم.»
آیتالله خامنهای هم در روایتهایی که از این برهه بیان میکند همین موضوع را تأیید میکند: «مکرر از من به عنوان عضو شورای رهبری اسم میآوردند، که البته در ذهن خودم آن را رد میکردم؛ اگرچه به نحو یک احتمال برایم مطرح میشد که شاید واقعاً این مسئولیت را به من متوجه کنند... واقعاً از ته دل میخواستم که این مسئولیت متوجه من نشود.»
آیتالله خامنهای در نطق کوتاه خود در اجلاسیه چهاردهم خرداد نیز به این مذاکرات پیشینی و جریان استنکاف خود اشاره میکند و میگوید: «قبلاً خدمت آقای هاشمی هم گفتم، من در یکی دو هفته قبل از اینکه همین قضیه [پیشنهاد رهبری] مطرح بوده و ایشان فرمودند، من جداً به ایشان گفتم: «من قاطعاً چنین چیزی را قبول نخواهم کرد.» این روایتها نشان میدهد که مجموعه سران سه قوه، به علاوه حاج سیداحمد خمینی، با وجود انکارهایی که احتمالاً از اعضای پیشنهادی برای شورای رهبری ابراز شده است، درباره شورایی شدن رهبری به یک توافق ضمنی دست یافته بودند.
با این حال، این نکته باید لحاظ شود که دستکم از نظر افرادی مانند آقای هاشمی رفسنجانی، رهبری شورایی، یک گزینه ممکن و نه مطلوب به شمار میآمده است. مرحوم هاشمی در مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی تصریح میکند: «موضع ابتداییام این است که باید شبیه همین قانون اساسی باشد که اولویت را بدهیم اگر بشود فرد، اگر نشد منتقل بشویم به شورا ... اگر واقعاً ما یک فردی داشتیم در این مقطع که بتواند این مسئولیت رهبری را به عهده بگیرد که خبرگان انتخابش میکند، اگر نداشتند ما حتماً میتوانیم شورا تشکیل بدهیم... بنابراین اگر بگوییم فرد، ممکن است در حال حاضر به مشکل برخورد بکنیم، ممکن هم هست برخورد نکنیم.»
جناح راست
محمدعلی موحدی کرمانی، عضو جامعه روحانیت مبارز تأکید میکند که در ایام میان عزل آقای منتظری و رحلت امام، فرصت چندانی برای گفتگو و هماندیشی اعضای جامعه فراهم نبوده است: «اصلاً مجالی پیدا نشد برای اینکه حالا این گروهها مثلاً روحانیت مبارز بنشینند فکر کنند، برنامهریزی بکنند. حالا من از روحانیون مبارز خبر ندارم.» با این حال هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز هفدهم فروردین 68 از حضور خود در جلسه جامعه روحانیت مبارز با موضوع بررسی مسئله آقای منتظری و گفتگو پیرامون رهبری آینده خبر میدهد: «شورای مرکزی [جامعه] روحانیت مبارز [تهران] در دفترم جلسه داشت... در مورد رهبری آینده مذاکره شد و به این نتیجه رسیدیم که شخص امام باید موضوع را هدایت کنند.»
هاشمی در تاریخ دهم خرداد نیز با آقایان احمد جنتی و سیدحسن طاهری خرمآبادی، از دیگر اعضای مؤثر جامعه روحانیت مبارز، پیرامون مسئله رهبری گفتگو کرده است. اطلاعات بیشتری از محتویات و مطالب مطرحشده در این جلسات، وجود ندارد. با این حال به نظر میرسد که دستکم، بخشی از بدنه جناح راست که در قالب جامعه روحانیت مبارز تعریف میشوند، گرایش قابلتوجهی به همرایی و همراهی با سران قوا و بهویژه نظرات هاشمی رفسنجانی داشتهاند.
بخش دیگری از نظام مطلوبیتها و صلاحدیدهای جناح راست برای رهبری آینده را میتوان در مقالات روزنامه رسالت جستجو کرد.
اما مهمترین کنش سیاسی جناح راست در ایام بین عزل آیتالله منتظری تا رحلت امام و برگزاری اجلاسیه خبرگان، مذاکره با آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی، یکی از مراجع تقلید وقت و همنسلِ با امام، و کوشش برای جلب رضایت او جهت عهدهدار شدن مقام رهبری نظام اسلامی است. این دیدار و گفتگو که در شب رحلت امام در قم اتفاق افتاده است، شاید مهمترین کنش میدانی در میان همه چهرهها و جناحهای سیاسی کشور در این برهه باشد. افراد شاخصی که در این اقدام سهیم بودند همگی از اعضای جامعهٔ مدرسین حوزه علمیه قم میباشند که البته جلودار آنها آیتالله احمد آذری قمی است که در نهایت امر هم آقای گلپایگانی پیشنهاد پذیرفتن رهبری نظام را نپذیرفته است.
جناح چپ
نظام ذهنی جناح چپ درباره آینده رهبری انقلاب، پس از امام خمینی و در شرایط فقدان قائممقام رهبری را میتوان در بیانیه بیست و هشتم فروردین مجمع روحانیون مبارز شناسایی کرد. در این بیانیه که به دنبال وقایع عزل آقای منتظری صادر شد، روحانیون مبارز، ضمن اعلام موضع و تحلیل درباره عزل قائممقام رهبری، نظر خود را پیرامون رهبری آینده کشور، البته به شکلی کلی و در قالب اعلام ضرورتها و الزامات، بیان کردند. نکته اساسی و مهمی که در مضامین این بیانیه به چشم میخورد، تأکید ویژه و غلیظی است که روحانیون مبارز بر ویژگیهای سیاسی و انقلابی، و نیز منش مدیریتی و حکومتی رهبر آینده دارند و تقریباً هیچ سخنی از مدارج فقهی و علمی به میان نمیآورند. از نظر آنها، «حادثه اخیر [عزل آقای منتظری]، ما را متوجه موقعیت فوقالعاده مهم و خطیر رهبری اسلامی و طاقت و ظرفیت بسیار فراوانی که شرط رهبری است میکند. به صورتی که اگر عالمترین، وارستهترین و خوشسابقهترین افراد، فاقد روشبینی کافی و ظرفیت پولادینی باشند که آنان را از نفوذپذیری و تصمیمگیریهای عجولانه و نسنجیده مصون دارد، نمیتوانند عهدهدار این مسئولیت سنگین شوند.»
به این ترتیب در نظام ذهنی مجمع روحانیون، به عنوان سردمدار جناح چپ در آن سالها، مقابله با متحجرین، لیبرالها و منافقین، و سپس مبارزه با استکبار و حمایت از مستضعفان عالم، و نیز پیروی از مشی حکومتی و اسلام ناب مطرحشده از سوی امام، مهمترین ضرورتهای لازم برای رهبری آینده کشور بود. دبیر وقت مجمع سیدمحمد موسوی خوئینیها در مصاحبهای مفصل با روزنامه کیهان، پیرامون بازنگری در قانون اساسی، ضمن رد الزام بر مرجعبودن رهبر، کفایت سیاسی را مهمتر از هر چیز دیگری میداند:
«به اعتقاد بنده اصلاً منطقی نیست که کسی بگوید شرط رهبری، مرجعیت است... اگر کسی نمیتواند امور را تدبیر کند و مدیر باشد، قطعاً نمیتواند رهبر یک جامعه باشد اما اگر کسی این لیاقتها را دارد، مجتهد هست، عادل و مدیر و شجاع و آگاه به زمان و همهٔ خصوصیات را دارد اما مرجع تقلید مردم نیست، کما اینکه الآن هم ما از این شخصیتها داریم [نمیتواند رهبر بشود؟]»
قریب به همین اعتقاد را محمدعلی ابطحی، از دیگر اعضای مجمع و معاون وقت امور بینالملل وزارت ارشاد بیان میکند. او ضمن اشاره به مطلوبیت شرط مرجعیت برای رهبر، آن را بنبستآفرین و مضر به ضرورتهای مدیریتی و اهمیت درایت سیاسی رهبری میداند: «آنچه که در مورد حضرت امام روحی له الفداء اتفاق افتاد، که مرجع اعلی شیعیان، مرجع اعلی سیاسی بودند کمالمطلوب جامعه است ولی... در آینده نیز کمتر میتوان حتی شبیه چنین صلابتی پیدا کرد لذا مجتهد آگاه به مسائل سیاسی و دارای ظرفیت مطلوب برای اداره کشور و رهبری که بتواند چهارچوب کلی اسلام را تشخیص دهد و مردم برای احکام او حجت شرعی داشته باشند، میتواند راهحل مناسب و راهگشایی باشد. طرح این مسئله که رهبری حتماً باید از مراجع تقلید باشد طرحی غیرضروری است.»
نکته دیگری که از سوی جناح چپ، در این برهه تصریح میشود، لزوم فردیبودن رهبر است. عبدالله نوری در جلسات شورای بازنگری قانون اساسی، بهشدت از احتمال شوراییشدن رهبری انتقاد میکند و موسوی خوئینیها نیز، با فاجعهآمیز دانستن رهبری شورایی میگوید: «معتقد هستم در مسئله رهبری هم، شورای رهبری، اشتباه بزرگی است در اداره کشور. امروز پس از گذشت سالها تجربه در شورای عالی قضائی، هیچ تردیدی ندارم که رهبری جامعه به صورت شورایی یک فاجعه برای کشور است...»
گعده جماران
اما آخرین رایزنیها پیرامون آینده رهبری در جمهوری اسلامی، ساعاتی پیش از رحلت رهبری انقلاب و پس از اقامه نماز مغرب و عشا به امامت آقای مشکینی، در بیمارستان جماران انجام شد. تفاوت این رایزنی با گفتگوها و اعلام نظرهای پیشین در این است که افراد حاضر در آن، از ادامه حیات امام، کاملاً قطع امید کرده و با درک از این وضعیت و نیز ناتمامماندن بازنگری قانون اساسی، به مشورت و بیان نظرات خود میپرداختند. تا پیش از این، رایزنیها به صورت بیانِ کمال مطلوبها بیان میشد و این احتمال وجود داشت که حیات امام امت تا پایان بازنگری ادامه داشته باشد.
سران سه قوه، اعضای هیئت رئیسه خبرگان و بعضی اعضای شورای بازنگری قانون اساسی به همراه افرادی مانند صادق خلخالی، کمکم از هنگام ظهر به بیمارستان آمده بودند و حالا در این گعده سیاسی حضور داشتند.
به روایت آقای امینی، «بعد از نگاههای حسرتآمیز که در واقع آخرین وداع بود، به اتاقی دیگر کنار محل بستری امام هدایت شدیم. تا آنجا که به خاطر دارم افراد حاضر عبارت بودند از: آیتالله خامنهای، آقای موسویاردبیلی، آقای علی مشکینی، آقای هاشمیرفسنجانی، آقای شیخصادق خلخالی. در آن جلسه گفته شد به قراری که پزشکان میگویند امیدی به بهبود و سلامت امام نیست، باید برای آینده تصمیم بگیریم.» به روایت موسوی خوئینیها، نخستین پیشنهاد درباره آینده رهبری را در این جلسه، آقای محمدی گیلانی مطرح میکند: «صحبت شد که بعد از امام برای رهبری چه باید کرد. پس از مقداری سکوت، آقای محمدی گیلانی به جناب آقای خامنهای گفتند که چرا خود شما نباشید و دو سه جمله هم در تأیید پیشنهاد خود گفتند که متأسفانه در خاطرم نمانده است. آقای خامنهای برآشفتند و به آقای محمدی گفتند خواهش میکنم دیگر این مطلب را تکرار نفرمایید.»
با رد این پیشنهاد از سوی آیتالله خامنهای، پیشنهادهای بعدی از سوی افراد حاضر در جلسه مطرح میشود. موسوی خوئینیها ادامه میدهد: «آقای مؤمن گفتند که حضرت امام درباره آقای منتظری فرمودهاند که رهبر نمیتوانند بشوند، ولی نفرمودهاند که عضو شورای رهبری هم نمیتوانند باشند؛ بنابراین چه اشکالی دارد که شورای رهبری متشکل از ایشان و دو نفر دیگر که از جهت مدیریت و سیاست صلاحیت دارند تشکیل شود؟ این پیشنهاد، اگر هم طرفداری داشت، اما اکثر حاضران با آن مخالف بودند. یک نفر هم آقای گلپایگانی را پیشنهاد کرد که به خاطرم نمیرسد چه کسی بود و چون اطمینان ندارم، بهتر است بگویم خودم این پیشنهاد را دادم! این پیشنهاد هم هیچ طرفداری نداشت.»
با رد این پیشنهاد، نظر اکثر افراد حاضر در جلسه به سمت رهبری شورایی هدایت میشود. هاشمی رفسنجانی به یاد دارد که «به این نتیجه رسیدیم که آیتالله خامنهای، آیتالله مشکینی و آیتالله موسوی اردبیلی در شورای رهبری باشند که البته امتناع از آنها هم ظهور کرد. غیر از آنها هم کسی مطرح نشد.»
تأکید طرفداران رهبری شورایی در این جلسه با اشکالاتی روبهرو شد. یکی از افرادی که در این باره نکته داشت آقای امینی بود: «من مطلبی را در جلسه عرض کردم و گفتم ما در کمیسیون ولایت فقیهِ [شورای بازنگری]، شوراییبودن را رد کردیم. آیتالله خامنهای فرمودند: رهبری شورایی را که رد کردید، پس چه کنیم؟» آقای امینی در پاسخ به آقای خامنهای، فهرستی از افراد مطلوب خود را مطرح میکند: «من در این موضوع فکر کرده بودم و چند نفر را در نظر داشتم و اسامی را در یک برگ کاغذ نوشته بودم که همراهم بود. من یک نفر را معرفی کردم که برای رهبری مناسب است. آیتالله خامنهای فرمودند: نه، البته بعداً فهمیدم که این شخص صلاحیت رهبری را نداشته است.»
با پاسخ منفی حضّار، آقای امینی دوباره رهبری آیتالله خامنهای را مطرح میکند: «به ایشان گفتم خود شما چطور؟ ایشان بیاعتنایی کرد.» آقای محمد امامی کاشانی هم به یاد میآورد که آیتالله خامنهای از پذیرفتن پیشنهاد رهبری، در آن گعدهٔ شبانه استنکاف کرده است: «آن شبی که ما در منزل حضرت امام بودیم و ایشان در حال احتضار بود و یک ساعت بعد هم رحلت کردند، ایشان [آقای خامنهای] تشریف داشتند و حضرات آقایان مشکینی و هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی و دیگر دوستان هم بودند که اجمالاً بحث شد که باید رهبر چند نفر باشند، ولی این بحث [که خود آقای خامنهای رهبر باشند] خیلی جدی نبود اما چون مسئله خیلی حساس بود مطرح شد، ولی ایشان رغبتی نشان ندادند.»
به این ترتیب، و در شرایطی که هم آیتالله خامنهای از پذیرش رهبری خودداری میکرد، و هم دیگر پیشنهادها با بیاقبالی حضار روبهرو میشد، تنها پیشنهادی که اکثریتی نسبی پیدا کرد، رهبری شورایی از فقهای سیاستمدار بود. ظاهراً افراد دیگر حاضر در جلسه هم ایجاد یک شورای رهبری را تنها راهحل موجود میدانستند. موسویخوئینیها میگوید: «گفته شد - در خاطرم نیست چه کسی اولین بار مطرح کرد- که شورای رهبری متشکل از آقایان خامنهای و هاشمی، که از جهت سیاسی و مدیریت مورد قبول همه هستند، بهعلاوه یک نفر از میان آقایان موسوی اردبیلی و مشکینی تشکیل شود؛ پس از گفتگوی کوتاهی، همه این پیشنهاد را پذیرفتند.» مرحوم هاشمی رفسنجانی هم تأکید میکند که نتیجهگیری نهایی افراد حاضر در جلسه، رهبری شورایی بود: «در جلسه جماران به این نتیجه رسیدیم که بعد از امام شورای رهبری داشته باشیم و با همین نتیجه از جماران متفرق شدیم.»