اجازهای که نداد
حسین علایی (فرمانده وقت نیروی دریایی سپاه)
یادم هست که با ایشان به پایگاه وحدت دزفول رفتیم. قبل از عملیات فتحالمبین بود. در آنجا عمدتا فرماندهان نیروی هوایی ارتش و تعدادی فرماندهان سپاه بودند. ایشان آیهای از قرآن کریم را قرائت کردند: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ. فرمودند جنگ چیز خوبی نیست و خداوند هم جنگ را ناخوشایند تلقی میکند و بعضی وقتها چیزی که ما ناخوشایند میدانیم برای شما خیر و برکت دارد. اینطور وارد موضوع جنگ شدند و اصل جنگ را چیز خوبی نمیدانستند ولی وقتی جنگ تحمیل شد، دفاع یک چیزی است که همه در آن شرکت میکنند و تمام توان توان خود را بکار میگیرند.
بنده یک چیزی را از سخنان آقای ناطق نوری تصحیح میکنم. در عملیات بیتالمقدس ایشان خاطرهای را بیان کردند. در آن زمان آیتالله هاشمی نقش هماهنگکننده سپاه و ارتش را رسما بهعهده نداشتند. ایشان از سال۱۳۶۲ قبل از عملیات خیبر رسما فرماندهی جنگ را از طرف حضرت امام(ره) به عهده گرفتند. بنابراین قبل از عملیات خیبر اداره جنگ مقاطع متفاوت و متعددی داشته است ولی از بهمن ۱۳۶۲ امام آیتالله هاشمی را مأمور کردند به عنوان کسی که هماهنگی ارتش و سپاه را انجام بدهد و فرماندهی جنگ را به عهده ایشان گذاشتند.
فرماندهی میدانی جنگ در اختیار آیتالله هاشمی رفسنجانی قرار گرفت و تا انتهای جنگ ادامه داشت. در زمان عملیات بیتالمقدس قرارگاهی بود بین ارتش و سپاه و جنگ به سبک دیگری اداره میشد و اختلاف بین سپاه و ارتش هنوز بروز نکرده بود. چون در موقعیت پیروزی بودیم، بعد از عملیات بیتالمقدس عملیات رمضان انجام شد و ناکامیهایی به وجود آمد که اختلافات بین ارتش و سپاه را نشان داد. اختلافات طبیعی است و چیز بدی نیست. اختلاف وجود داشت. اختلاف ممکن است بین سازمانهایی که از نظر فرهنگ و آموزش و تاکتیکها و سلاح متفاوت هستند به وجود بیاید و نظرات متفاوتی داشته باشند. اما از سال ۱۳۶۲به بعد، شرایط جنگ بسیار سخت شد. اینکه نقش آیتالله هاشمی در این دوره تا پایان جنگ برجستهتر گردید نشاندهنده شرایط سخت جنگ بود. زیرا صدام حاضر نبود از مواضع خود کوتاه بیاید و به دنبال این بود که مانند روزهای اول جنگ بدون آنکه ایران دفاع کند، اشغال نماید. حتی زمانی که ایران مناطقی را پس گرفت، حاضر نبود قطعنامه ۱۹۷۵را بپذیرد و جنگ خاتمه پیدا کند. شرایط سخت بود. ولی از بین کسانی که در جنگ دیدم آیتالله هاشمی یک ویژگی که داشتند این بود که برای جنگیدن نمیجنگید و به دنبال پایان دادن جنگ بودند. طرح و فکر ایشان برای خاتمه جنگ بود. در جلسات هم به دنبال طرحی برای خاتمه جنگ بود.
ایشان قبل از عملیات خیبر در قرارگاهی که فرماندهان ارتش و سپاه جمع شده بودند، جملهای را بیان کردند و گفتند: شما این عملیات را به نتیجه برسانید، بقیه جنگ با من؛ شما به منزلتان بروید ما جنگ را تمام خواهیم کرد.
بنابراین زمانی که آیتالله هاشمی وارد فرماندهی جنگ شدند، از ابتدا ذهنشان این بود که چگونه بجنگیم تا جنگ را خاتمه بدهیم. این امتیاز بارزشان بود. در جنگ حرفهای زیادی زده میشود ولی اینکه ما قطعنامه را در آن زمان پذیرفتیم بهترین کار بود.
ایشان عملا از زمانی که مسئولیت اداره جنگ را پذیرفتند، دارای یک استراتژی مشخص برای پایان دادن به جنگ بودند. استراتژی ایشان این بود که با دست پر و از موضع بالاتر جنگ را در وضعیت عزت به پایان برسانیم. آن موقع موضع برتر این بود که یک منطقه حیاتی از عراق را بگیریم برای اینکه عراقیها حاضر شوند پای میز مذاکره آن نکاتی را که برای رسیدن به صلح دنبالش بودیم، بپذیرند.
بنابراین آیتالله هاشمی قبل از عملیات خیبر، عملا فرماندهی جنگ را به عهده گرفتند تا آخرین روزی که به آتشبس رسیدیم و تا زمان حیات حضرت امام(ره) فرماندهی جنگ را به عهده داشتند. البته دوستانی هستند که صحبتهای دیگری میکنند و میگویند در عملیات اینطور نبوده!! ولی واقعیت این بوده است. زیرا خیلی از فرماندهان و افراد دیگر برای اینکه خدمت ایشان برسند و از نظرات ایشان در جنگ استفاده نمایند و اطلاعات جنگ را به ایشان بدهند، مدتها تلاش میکردند تا ایشان را ملاقات نمایند.
فرماندهی عملیات خیبر با آیتالله هاشمی بود که بسیار عملیات موفقی بود ولی جنگ با عملیات خیبر تمام نشد. در ادامه باز این مسأله مطرح بود که به کنار دجله رسیدیم ولی قدرت عراق فراتر از توان عراق شده بود. ما به این نکته باید توجه کنیم که عراق به نمایندگی از قدرتهای حاکم بر جهان در مقابل ما ایستاده بود. سیاست اول قدرتها در جنگ این بود که عراق با گرفتن امتیاز از ایران موفق شود نه با اشغال سرزمین ایران.
در ادامه جنگ وقتی از خیبر به فاو رسیدیم، سیاست آمریکا تغییر کرد و سیاست شوروی رقیب آمریکا که از صدام حمایت میکرد نیز تغییر کرد. در فاو یک اقدام خوب انجام دادیم. فرمانده عملیات فاو آیتالله هاشمی بودند. ایشان تمام امکانات را بسیج و تمام توان ارتش و سپاه را هماهنگ کردند. مسأله فاو این بود که وقتی از اروند عبور کردیم، صورتمسأله جنگ را پاک کردیم. بهانه عراق این بود که اروند را به مالکیت خود درآورد و خط مرزی را تا ساحل اینطرف بیاورد، وقتی اروندرود را گرفتیم، فقط این نبود که رابطه عراق را با دریا قطع کردیم و عراق را به کشوری که محاط در خشکی است تبدیل کردیم؛ بلکه صورتمسأله جنگ را پاک کردیم و آیتالله هاشمی در خاطرات خود مینویسد که ما فاو را برای ختم جنگ طراحی کردیم. در عمل هم اینطور بود ولی قدرتها بعد از آن تصمیم به تقویت بیشتر عراق گرفتند تا به هیچ وجه نگذارند ایران برنده مطلق جنگ شود. از این زمان است که آمریکاییها شعار نه برنده نه بازنده در جنگ را مطرح نمودند. ویژگی آیتالله هاشمی این بود که آینده را خوب میدیدند، آینده را در ذهن و برنامه خود ترسیم میکردند. سناریوهای مختلفی را که دشمن در ذهن خود علیه ما طرحریزی کرده بود میدیدند و تخمین میزدند چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد. به نظر بنده ایشان در جنگیدن به دنبال خاتمه جنگ و رسیدن به صلح بودند. ایشان دنبال خاتمه دادن جنگ بودند و به نظر من در ذهنشان این بود که با خاتمه جنگ میتوانیم صدام حسین را سرنگون کنیم. میتوانیم نظام بعث عراق را با نجنگیدن از میان ببریم که اتفاق افتاد.
آیتالله هاشمی بیش از همه کسانی که به یاد دارم، به دنبال تقویت قدرت دفاعی ایران بودند و آن ضعفهایی که ما در قدرت دفاعی ایران حس میکردیم، ایشان به دنبال تقویت آن بودند.
در زمان جنگ، آسمان ایران دچار مشکل پدافندی شد. موشکهای هاوک ما مثل سابق قدرت این را نداشتند از آسمان ما دفاع کنند. موشکهای فینیکس، اف 14 دیگر مثل سابق نمیتوانستند عملیاتی باشند چون ارتش عراق با کمک فرانسه قدرتی را سازماندهی کرده بود که هر جا راداری روشن میشد، آن را میزدند، هر جا موشکی میخواست پرتاپ شود امکان موفقیتش کاهش پیدا میکرد. آیتالله هاشمی به دنبال این بودند که از ضعف دشمن استفاده کرده نقاط ضعف ما را تقویت و برطرف نمایند از جمله پاورهای مربوط به موشکهای هاوک که این اتفاق افتاد و تأمین شد و همچنین تأمین موشک ضدتانک و تأمین موشکهای دوربرد مثل اسکاد و hy-2. آن موقع عراقیها به کمک فرانسویها یک نیروی هوایی دوم درست کردند که با این نیروی هوایی دوم کنترل تمام خلیجفارس و کنترل نفت ما را در اختیار بگیرند. آیتالله هاشمی به خوبی این موضوع را درک کردند و به دنبال تأمین آن رفتند. در سفر معروف ایشان به چین در زمان جنگ، موشکهایی را دریافت کردند که هم در جنگ به ایران کمک کرد و هم باعث بنیانگذاری صنایع موشکی ایران شد.
صنعت موشکی ما که الان افتخار ملت است و قدرت دفاعی ما را به سطح بالا رسانده در حالی که در بعضی حوزهها نمیتوانیم جلو برویم، ثمره فکر آیتالله هاشمی بود که صنایع موشکی را در ایران راهاندازی کردند.
ایشان آقای محسن هاشمی را مسئول صنایع موشکی گذاشتند تا با ایشان در تماس باشند و راحت بتوانند صنایع موشکی را پشتیبانی کنند. چون آن موقع اینطور بود که هر صنعتی دنبال رونق و پیشرفت کار خود بودند و ایشان چون تمرکزشان بر روی این صنعت بود، از آقای محسن هاشمی میخواستند نقایص و مشکلات را بلافاصله به ایشان منتقل کنند تا در اسرع وقت حل شود. ایشان از صنایع و کارخانجات دیگر برای پیشبرد صنایع موشکی استفاده کردند که در آن زمان در تصور نمیگنجید که چطور این کار ممکن شده است.
وقتی در زمان جنگ عراقیها تصمیم گرفتند کشتیهایی را که از ایران نفت میگیرند از هر ملیتی بزنند و تمام بنادر، اسکلهها و خطوط نفتی را ناامن مطلق کردند، آمریکاییها به خلیج فارس آمدند تا نفتکشهای کویتی را اسکورت کنند و در منطقه خلیج فارس از عراق حمایت میکردند. یک روز از قرارگاه خدمت ایشان رفتم و گفتم به این موشکهای جدید اجازه بدهید به محض اینکه اسکله ما را زدند ما هم اسکله احمدی کویت را که نفت عراق را حمل میکنند و بنادر عراق در اختیار آنهاست، بزنیم چراکه الان آمادگی داریم و همه چیز هماهنگ شده است. ایشان فرمودند امام اجازه نمیدهند. بعد از چند روز باز خدمت ایشان رفتم و اجازه آزمایش موشکهای جدید را خواستم ولی باز فرمودند امام اجازه نمیدهند. ایشان از لحظهای که شاهد بودیم به عنوان فرمانده جنگ به دنبال طرحهایی برای خاتمه جنگ بودند و به هیچوجه به دنبال گسترش جنگ نبودند. روحشان شاد.
میزگرد «آیتالله هاشمی رفسنجانی و مدیریت راهبردی جنگ و صلح»
منبع: از دفاع تا رفاه