مقدمه
گفتن و نوشتن از شخصیتی بزرگ و تأثیرگذار، همچون مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، حقیقتاً دشوار است. این عالم ربانی عمر با برکت خویش را به مجاهدت و مبارزه در زندانها و شکنجهگاهها گذراند و علیه افکار منحط متحجران و کوتهاندیشان افراطیِ انقلابینما وعمال آنان تا آخر عمر جنگید. خون دلها خورد، اهانتها شنید، تهمتها را به جان خرید، ولی هیچگاه از اعتقاد و آرمانهای خود پا پس نکشید و با استدلال، صبر و بردباریِ مثالزدنی خویش آنان را به زانو درآورد.
او شخصیتی عملگرا و تیزهوش در عرصههای سیاست، جهاد، خطابه، فرماندهی جنگ، بازسازی و سازندگی و توسعۀ پایدار کشور و در یککلام، مرد بحرانها و روزهای سخت بود. درعینحال، وی را میتوان نویسنده و مفسری بزرگ دانست که کتب وزینِ تفسیر راهنما و فرهنگ قرآن، که در نوع خود کمنظیر است، را تبیین و تدوین کرد. ابعاد شخصیتیِ این مرد بزرگ در زمینههای سیاسی و مذهبی از وی انسانی جامعالاطراف و کامل ساخته بود که اعتقاد به اعتدال و میانهروی در زندگی و سیاست، بهعنوان اصلی اسلامیقرآنی، شاخصترین وجه تمایز ایشان از دیگران بود. اگرچه خود ایشان و طرفداران و مخالفانش بارها دربارۀ آن سخن گفتهاند و حتیٰ هنوز هم از راه و افکار وی میترسند، کیستی و چیستیِ شخصیتی همچون هاشمیرفسنجانی پرسشیست که پایان نمیپذیرد و همواره پرسیده میشود. این مرد کهنهکار سیاست وقتی لب به سخن میگشود، بلافاصله ازسوی دوست و دشمن تجزیه و تحلیل میشد و حتیٰ وقتی، به دلایلی، نمیتوانست یا نمیخواست سخن بگوید، سکوتش نیز تیتر اول روزنامهها وخبرگزاریها میشد. بهراستی او که بود و چه بود که ۳۷سال تمام در سیاست ایستاد و حتیٰ در سن ۸۲ سالگی هم نمیگذاشتند از پای بنشیند. عجیب اینکه دشمنانش، ازیکسو، بر تمامشدن تاریخ مصرف و جایگاهش داد سخن میدادند و ازسویدیگر، از کوچکترین موضعگیری، حرکت و واکنشش بهراحتی نمیتوانستند بگذرند و میکوشیدند همواره برای فرار از ضعفها و کاستیها و ناتوانیهای خویش، با بهانه و بیبهانه، او را دشمن و طرف دعوای خود معرفی کنند و از این راه خود را مهم جلوه دهند.
خط سیر تاریخی مبارزات آیتالله هاشمی
یازدهم مردادماه سال ۱۳۳۷ش (تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۷۸ق)، مأموران شهربانی وقتِ همدانْ گزارش سخنرانی یک طلبۀ نوجوان به نام «هاشمی بهرمانی» را، در مراسم تاسوعای مدرسۀ زنگنه این شهر، به تهران مخابره کردند با این مضمون که طلبهای نوجوان به نام اکبر هاشمی، به بهانۀ سقوط سلطنت در عراق، به دربار پهلوی هشدار میدهد که از خشم مردم مسلمان ایران عبرت بگیرد و، بهجای دستورات ملوکانه، به رأی مردم روی آورد. آن زمان کمتر سیاستمداری تصور میکرد که ۵۷ سال بعد، همان جوان ۲۴سالۀ مبارز، تا آخرین لحظۀ عمر (۸۲ سالگی)، همچنان محور و کانون مدیریت و تصمیمگیریهای کشور باشد.
البته، خط سیرِ همان مبارزه، که در سال ۱۳۴۲ با سخنرانی آتشین امام (ره) در مدرسه فیضیۀ قم وارد مرحلۀ نوینی شده بود، در بهمنماه سال ۱۳۵۷ با ارادۀ مردم به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید و در زمانیکه هنوز انقلاب پیروز نشده بود و بسیاری از تازهانقلابیشدههای امروز به دنیا نیامده بودند، همان «طلبۀ جوان» حالا پس از گذراندن حدود هفت سال زندان و تحمل شکنجههای عجیب و غریب و نوشتن کتاب امیرکبیر و ترجمۀ کتاب سرگذشت فلسطین یک روحانی میانسالِ ۴۴ساله شده بود. او به حکم انکارناپذیر امام راحل، بهعنوان روحانی جوان مورداطمینان روحالله در مسئولیتهای مهم و خطیر مانند حل مشکلاتِ سوخت مردم در کمیتۀ نفت در زمستان سخت ۵۷ و ادارۀ ساختارمدارانۀ مسائل کشور در بحبوحهی انقلاب در شورای انقلاب منصوب شد. گویا آن سخنرانی و محتوای آنْ پیوندهای نامرئی با مسئولیتهای سیاسیِ بعدی ایشان داشت که در اولین مسئولیتهای رسمی پس از انقلاب اسلامی، ازطرف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، در تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۵۸، بهعنوان سرپرست وزارت کشور منصوب شد تا انتخابات اولین دورۀ ریاستجمهوری در نظام اسلامی را برگزار کند، درحالیکه مستند به اسناد متقن، امام در آن ایام روحانیت را از پذیرش مسئولیتهای اجرایی پرهیز میداد.
ویژگیهای شخصیتی آیتالله هاشمی
از همان روزهای آغازین انقلاب اسلامی، مردم با چهرۀ جوانی روحانی آشنا شدند که کاملاً مورد اعتماد امام خمینی (ره) در برهههای مختلف انقلاب بود. مسئولیتهای خطیر و حساس شورای انقلاب، سرپرستی وزارت کشور، ریاست مجلس شورای اسلامی، جانشینی فرماندهی کل قوا در زمان هشت سال دفاع مقدس، عضو هیئت بازنگری قانون اساسی و سایر مسئولیتهای ریز و درشت دیگر، از آیتالله هاشمی رفسنجانی شخصیتی جامعالاطراف و کامل ساخته بود که بنا به تعبیری زیبا، میتوان بهحق ایشان را جزو اعضای هیئتامنای انقلاب اسلامی به شمار آورد.
خدمات خستگیناپذیر ایشان در دوران هشتسالۀ سازندگی برای جبران ویرانیهای جنگ ویرانگر صدام علیه ایران بر کسی پوشیده نیست که پرداختن به جزئیات آن در این مقاله نمیگنجد. حجم آثار و برکات دوران سازندگی برای کشور ضربهخورده از هشت سال جنگ خانمانسوز بهحدی بود که رهبر معظم انقلاب در پایان دورۀ هشتسالۀ سازندگی و در پای صندوق آرای انتخابات رئیسجمهوری گفتند: «هیچکس برای من هاشمی رفسنجانی نمیشود.»
عملگرایی و ترسیم خطمشی اعتدالی در مسئولیتهای مختلفْ ازجمله بارزترین خصایص برجستۀ این مرد بزرگ در عرصههای مختلف است که باز توضیح کامل آن در این مقاله نمیگنجد، اما آثار ایشان که با نشریۀ مکتب تشیع شروع شد و با کتاب امیرکبیر و ترجمۀ کتاب سرگذشت فلسطین به شهرتی در میان محققان رسید، با دو کتاب تفسیر راهنما در ۲۱ جلد و فرهنگ قرآن در ۳۱ جلد به اوج رسید که نقطۀ شروع این کار در زندان بود و شهرتشان را جز از عالم سیاست، که «اظهر منالشمس» است، بهعنوان یک مفسر قرآن جهانی کرد و این مهمْ نشان از جایگاه رفیع ایشان در فرهنگ دارد.
قطعاً، افکار اعتدالی و تأکیدات مکرر ایشان به سفارش اکید اسلام بر اعتدال و حد وسط در کارها و امور حکومتی و کشورداری بود که جریانهای تندرو و افراطی تاب تحمل افکار اعتدالی وی را نداشتند و پرچم مخالفت و دشمنی با ایشان را تا روزهای پایانی عمر شریفش برافراشتند و حتیٰ هنوز هم ادامه میدهند.
نقش بیبدیل آیتالله هاشمی رفسنجانی در همۀ عرصههای انقلاب اسلامی وی را منحصربهفرد، ساخته است. بههمیندلیل، در معادلات نظام اسلامی و مرور تاریخ مبارزات قبل از انقلاب و جریانهای بعد از انقلاب اسلامی، بهرغم تلاش همهجانبۀ دشمنانش برای حذف نام، اثر، جایگاه و نقش ایشان، غیرممکن و ناشدنی است.
بازسازی و سازندگی کشور در هشت سال دولت سازندگی، پیشنهاد، حمایت و اجرای عملی ساخت مترو در تهران و سایر کلانشهرهای کشور، پیشنهاد تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی به امام و اقدام به ساخت، توسعه و بالندگی این مرکز مهم علمی و دانشگاهی در داخل و توسعۀ آن در ابعاد بینالمللی و پیشنهاد تأسیس مجمعی مهم، به نام «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، ازجمله بخشی از آثار با برکت وجود چنین شخصیت بزرگ و ارزشمند است.
یکی از ویژگیهای بارز شخصیتی آیتالله هاشمی رفسنجانی، که مطمئناً از پیر و مراد خویش امام (ره) آموخته بود، جامعالاطرافی است. بهگونهای که در اکثر علوم زمانه، مخصوصاً علومی که ریشه در منابع و تحصیلات حوزوی دارند، به اجتهاد رسیده بود. اما حقیقت وجودی مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی را باید در عاملبودن و مصداق اعتقاداتشان به حقانیت شیعه یعنی «عدم جدایی دین از سیاست» دانست؛ زیرا اگر سیاست و علم ادارۀ جامعه و دین را مجموعهای از احکام جهانبینی و ایدئولوژی برای سعادت دنیوی و اخروی فردی و اجتماعی انسان بدانیم که چنین است، تفکرات هاشمی رفسنجانی هم ریشه در دین دارد و هم ریشه در اندیشۀ سیاسی، که صد البته در این نظریۀ مبنایی، او نه بر سیاستِ بدون دین همچون مکتب لائیک تأکید داشت و نه چون متحجران بر دینِ بدون سیاست که اولیْ انحراف از راست و دومیْ انحراف از چپ است. هاشمی برای رسیدن به خواستۀ خود مبارزه کرد و شکنجه شد، زخمزبانها را به جان خرید و تا آخرین روز حیات، بر اعتقاد خود استوار و ثابتقدم ماند. اعتقاد ایشان به اسلام بدون پیرایه، مبتنیبر احکام ناب قرآن و روش و منش پیامبر اسلام بود، که چکیدۀ آنْ در تعلیم مستقیم علی (ع) در نهجالبلاغه است که میفرمایند: «الیمین والشمال، مضله والطریق الوسطی هی الجاده».
اگرچه اندیشههای اعتدالی آیتالله هاشمی رفسنجانی در سالهای اخیر و بهخصوص بهشکل ویژه از مقطع انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ در جامعه متولد شد؛ اما اگر موشکافانه در رفتار، گفتار و نوشتار ایشانْ در طول زندگی با خیر و برکتشان نظر اندازیم، متوجه میشویم این اندیشه در وجود ایشان سابقهای به بلندای انقلاب اسلامی و به عمر سالهای مبارزه دارد که میتوان آن را در «عدل» بهعنوان یکی از اصول شیعه و آنسویتر، در آیات قرآن جستوجو کرد، آنگاه که «امت وسط» تعبیر روشنی برای امت مسلمان شده است.
آیتالله هاشمی رفسنجانی که افزونبر رفتار و گفتار، اعتدال را تبلیغ و آثار مثبت آن را برای فرد و جامعه تشریح میکرد، در تمام این سالها، سعی در روشنگری برای احیای اهمیت اعتدال در جامعه داشت و به گواهی اسناد فراوان گفتاری، لااقل در سالهای اخیر «عدل» را بهعنوان یکی از اصول مذهب شیعیان بر پایۀ «امر بینالامرین» در انتقاد از دو نگاه اشاعره و معتزله، برای جبر و اختیار انسان، در کارگاه آفرینش ذکر میکرد و عدالت و دادگستری را معنایی برای «عدل» در سایۀ این دو تفکر میدانست و همیشه به روایاتی از ائمه (ع) مخصوصاً امام علی (ع)، امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) استناد میکرد.
شاید، برجستگیِ واژۀ اعتدال در سخنان آیتالله هاشمی رفسنجانی طی سالهای اخیر اینگونه در اذهان شکل گرفته باشد که این تعبیر قرآنی صرفاً سیاست رفتاری و گفتاری ایشان در سالهای پس از ریاست جمهوری باشد، اما آنان که با سوابق ذهنی آن فقیه و مجتهد آگاه به زمان و اوضاع روز آشنا هستند، خوب میدانند که حتیٰ در انتخاب نام برای شیوۀ ادارۀ جامعه در دورۀ ریاست بر قوۀ مجریه نیز، واژه «تعدیل» را برگزید که علاوهبر زیرساخت مشترک این واژه و «اعتدال»، ایشان در هریک از شاخصهای آنْ سیاست در اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و حتیٰ سیاست خارجی بر تعدیل رفتاری تأکید میکرد و بارها از ترکیب دولت خویش از بین دو جناح آن روزهای کشور، یعنی چپ و راست، میگفت. حتیٰ سیاست خارجی دولت خویش را بر میانهروی پایهریزی کرده بود که سه ضلع، عزت، حکمت و مصلحت داشت. هاشمی رفسنجانی، در مقطعی که حمایت از یک فرد برای انتخابات ریاست جمهوری رایج شده بود و مسئولان مختلفْ برای بهکاربردن تعابیر پرطمطراق در راستای حمایت از آن شخص و جریان، مسابقه میدادند، بر میانهروی در حمایت تأکید میکرد که آن هم، برگرفته از درسی دیگر از نهجالبلاغه بود .علی (ع) میفرمایند: در دشمنی و دوستیها، زیادهروی نکنید که شاید روزی همان دوستْ دشمن و همان دشمنْ دوست شما شود.
به نظر میرسد آنچه موجب شد تفکر و اندیشۀ اعتدالی مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، طی سالهای اخیر بیشتر و بارزتر از گذشتهها، به چشم بیاید و برجستهتر شود، شکلگیری و تشدید جریانهای انحرافی و متحجری بود که متأسفانه با رفتارهای افراطی و دُگمِ خود، جامعه اسلامی ایران را پس از سالها مبارزه و مجاهدت علیه ظلم و استبداد، ملتهب کرد و قواعد و چارچوبهای اسلامی و اخلاقی را بهکلی به هم ریخت، تاجاییکه بهتدریج، میانهروی و اعتدال قرآنی و اخلاقی جای خود را به افراطگرایی، بیاخلاقی و تهمتزنی و تخریب جناح مخالف داد. در چنین اوضاعی، ایشان با بصیرت بالایی که در ذات خدادادی و آیندهنگری سیاسیشان نهفته بود، جریانهای افراطی، انحرافی و متحجر را سریع میشناخت و ضمن مبارزۀ کلامی و اعتقادی با این جریانات، همواره برای بازگرداندن امور کشور به مسیر و جادۀ اصلی خود، یعنی اعتدال، میانهروی و دوری از افراط و تفریط، میکوشید، ولی به مصداق مثل معروفِ «دشمن طاووس آمد پرِ او»، در این راه بسیار سختی کشید، تهمت شنید و بیوفایی دید. بااینحال، تا پایان عمر، بر صراط مستقیمِ اعتدال و روش قرآنی خود ایستاد و دست از مبارزه و تلاش برای اصلاح امور برنداشت.
یکی دیگر از برتریهای شخصیت جامعالاطراف مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی که همواره مورد حسد و کینه دشمنانش بود و ایشان را از انقلابینماهای دروغین متمایز میکرد، اعتماد و اطمینان مثالزدنی حضرت امام خمینی (ره) به این شاگرد و مرید مخلص خود بود که تا آخرین روزهای عمرِ با برکتشان، حمایت از مرحوم هاشمی و تأییدشان ادامه داشت. از آیتالله العظمی وحیدی خراسانی نقل است که میگویند:
در روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی که کشور ملتهب بود و مبارزان و علما در مدرسۀ رفاه اطراف امام را گرفته بودند، یک روحانی جوانی گهگاه وارد میشد و به امام مطالبی میگفت و امام هم نظرات این روحانی جوان را تأیید میکردند، این موضوع موجب تعجب من و اطرافیان شد و از روی کنجکاوی سؤال کردم این جوان کیست که تااینحد مورد وثوق و تأیید امام است؟ پاسخ دادند، شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی.
بیشک، آیتالله هاشمی رفسنجانی جزو نزدیکترین یاران و اصحاب امام خمینی (ره) قبل از سال ۱۳۴۲ تا زمان رحلت امام است؛ کسیکه احکام متعددی از بنیانگذار نظام در حساسترین مقاطع و مسائل نهضت و انقلاب و بعد از انقلاب داشت و نمایندۀ امام در شورای عالی دفاع و جانشین فرمانده کل قوا در دوران جنگ بود.کسی که در پیام حضرت امام در جریان ترور نافرجامش، جملۀ منحصربهفرد «هاشمی زنده است، چون نهضت زنده است» آمده؛ او که، در هفته، گاه چندین نوبت با امام دیدار داشت و در حوادث مهم انقلاب و عملیاتهای مهم دوران دفاع مقدس، روزانه و ساعتبهساعت ازطریق فرزند حضرت امام، مرحوم سیداحمد آقا و اعضای دفتر امام، با رهبر کبیر انقلاب ارتباط داشت و بهخاطر همین ارتباط مداوم و وثیق، منزلش در مجاورت منزل امام بود و جدای از اقتضای مناصب، نمایندگیها و مأموریتها، رفتوآمد خانوادگی با حضرت امام داشت.
خاطرهنویسی، آن هم بهصورت مرتب و منظم، از دیگر خصوصیات بارز شخصیتی مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بود و البته، سابقۀ درخشان ارتباط ایشان با امام و احکام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایرانْ بهترین دلیل برای صداقت و سندیت خاطرات آن مرحوم است. ایشان از دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بهصورت مرتب و منظم، به نگارش خاطرات خود اهتمام جدی داشت. مجموعۀ این خاطرات که به همت دفتر نشر انقلاب تا سال ۱۳۷۳ به چاپ رسیده ــ و ازاین پس نیز چاپ خواهد شد ــ اکنون، اسنادی متقن از تاریخ وقایع انقلاب اسلامی محسوب میشود و از جذابیت خاصی نیز برخوردار است. خود مرحوم هاشمی دربارۀ نحوۀ خاطرهنویسی خویش میگوید: «معمولاً هرشب قبل از خواب، خلاصهای از وقایع همان روز را در دفترچهای یادداشت میکردم و اگر بههردلیل این کار به تأخیر میافتاد، سعی میکردم، شب بعد، این تأخیر را جبران کنم و خاطرات را ثبت کنم.»
تا زمان حیات حضرت امام (ره) بدخواهان مرحوم آیتالله هاشمی، جرئت شبهه واردکردن به خاطرات ایشان، بهویژه خاطراتی که درمورد مراودات و ملاقاتهای خود با امام نقل میکردند، نداشتند، ولی بعد از رحلت امام، ازآنجاکه سینۀ آیتالله هاشمی به قول خودش «صندوق اسرار نظام» بود، انتشار خاطرات ایشان را مخالف اهداف و عملکرد انحرافی و افراطی خود از خط امام دیدند؛ بنابراین، شروع به شبههافکنی در سندیت این خاطرات برای کمرنگکردن تأثیر آن بر افکار عمومی، به ویژه جوانان، کردند و هنوز هم ادامه میدهند.
در پاسخ به تردید افکنان، دفترحفظ و نشر آثار امام ازآنان خواست تا واقعیتها را بشنوند و تفاوت خاطراتِ آیتالله هاشمی رفسنجانی، با کسانیکه سخن امام را یا باواسطه شنیدهاند و یا معمار کبیر انقلاب را یکیدوبار دیدهاند، بهخوبی درک کنند و تأکید کرد:
قطعاً موقعیت گویندۀ خاطره و منصبی که در تماس با موضوع خاطره داشته است خصوصاً از حیث میزان و نوع ارتباطش با امام، برای مخاطب تعیینکننده است. بدیهی است نقل خاطره، مربوط به مسائل مهم حکومت و نظام، از زبان فردی که شاید در تمام عمرش، در دوران بعد از پیروزی انقلاب، بهخاطر شرایط سنی، علمی، اجتماعی و یا تفاوت در مشرب سیاسی، دیداری با امام نداشته و اگر مطلبی را نقل میکند، باواسطه است و همچنین کسی که احیاناً تمام ارتباطش با امام، منحصر به یکی، دو دیدار کوتاه عمومی و خصوصی است، با خاطرات کسیکه جزو نزدیکترین یاران و اصحاب امام خمینی، قبل از سال ۴۲ تا زمان رحلت امام، است فرق میکند.
بهعنوانِ مصداقْ اولین مورد موضوعی است که آیتالله هاشمی رفسنجانی نقل میکند:
در سالهای آخر عمر شریف امام، نامهای را بدون اینکه تایپ کنم به امام دادم، چون نمیخواستم کسی از محتوای آن خبر داشته باشد. در آن نامه، مواردی را یادآوری کردم که حضرت امام (ره) خودشان در زمان حیاتشان رفع کنند.
بسیاری از تریبونداران و صاحبان رسانه، وقتی چنین اظهارنظری را از آیتالله هاشمی رفسنجانی شنیدند، با کمال تعجب و بهدور از اخلاق و ادب سیاسی که برگرفته از کینۀ دیرین آنان است، گفتند: هاشمی حرفهای خود را به نامهای استناد میکند که وجود خارجی ندارد؛ ولی در همان زمان، دفتر نشر آثار امام بیانیه داد که: «چنین نامهای نوشته شده است. اصل دستخط این نامۀ خصوصیِ چهارصفحهای،که به تاریخ چهارم فروردین ۱۳۶۶ است، در بایگانی اسناد مؤسسه نگهداری میشود.» موضوع این نامه درخواست آقای هاشمی از امام است برای رفعِ چهار مشکلی که اگر رفع نشود، در آینده مشکلات بزرگی برای انقلاب به وجود خواهد آورد: نخست، عوامل دوگانگی نیروهای نظامی و چندگانگی نیروهای انتظامی؛ دوم، مشخصنبودن مرز سنتهای شرعی با سنتها و عادات عرفی؛ سوم، ابهاماتی در سیاست خارجی و رابطه با دولتهای بزرگ، خصوصاً آمریکا؛ چهارم، نواقص و ابهامات موجود در قانون اساسی. در ادامۀ همین مسئلۀ چهارم، ایشان ده موضوع را بهعنوان مشکلاتی برشمردند که تجدیدنظر دربارۀ آنها را در قانون اساسی پیشنهاد دادند.
پرسش اساسی این است که چرا منتقدانِ مخرب و افراطیهای پرکینه بابهانه و بیبهانه، بهراحتی دربارۀ شخصیت انقلابی، مبارز، علمی و دینی مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی تردید میکردند و میکنند و، در اوج هیاهو و غوغاهای سیاسی و با مصونیت کامل، هرکس در هرجایگاه با هر سنوسالی به خود اجازه میداد و میدهد که به این شخصیت مورد اعتماد امام (ره) و رهبری توهین کند و درواقع، انتقام رأی مردم در انتخابات سال ۹۲ را از آیتالله هاشمی رفسنجانی بگیرد؟
درپایانِ این بخش، سخنان آن پیر روشنضمیر را نقل میکنم که در تاریخ ۸ شهریور سال ۱۳۶۵، در دیدار با مسئولان کشوری فرمودند:
ما در حال محاصره هستیم؛ همۀ دنیا، دستهاشان، قلمهاشان برضد ماست. حالا خود ما هم بنشینیم هی، هرکه هرچه دلش میخواهد بگوید. این صحیح است آیا؟ من امیدوارم که آقایان هم در گفتارشان، مثل آقای خامنهای و آقای رفسنجانی، نصیحت کنند همه را،که یک قدری در امور تجدید نظر بکنند.» (صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۱۳۰)
ورود مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی به مقوله جنگ، جانشینی امام راحل و فرماندهی هشت سال دفاع مقدس بهعنوان یک روحانی، که در سوابق زندگیاش بههیچوجه دورههای دروس نظامی را ندیده بود و تجربهای از جنگ و نظامیگری نداشت، یکی دیگر از جلوههای جالب و درعینحال مؤثر تاریخ زندگی ایشان است.
تجاوز همهجانبۀ ارتش حزب بعث عراق به ایران در سال ۱۳۵۹، بحرانیترشدن اوضاع جمهوری نوپای اسلامی ایران را در پی داشت و جنگی درازمدت را به ایران تحمیل کرد و پنج استان کشور، بهطورمستقیم، درگیر جنگ و اشغالگریهای دشمن متجاوز شد. پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری و آشکارشدن نیات او، اوضاع جبههها وارد مرحلۀ جدیدی شد و لازم بود فرماندهی نیروهای نظامی ایران با انسجام، وحدت و هماهنگیهای بیشتری وارد عمل شود، ولی بروز تدریجی اختلاف میان دو نیروی عمدۀ نظامی کشور، یعنی ارتش و سپاه پاسداران، انجام عملیات مؤثر، قاطع و پیروزمندانه با نیروهای متجاوز عراقی را مشکل کرده بود و هرروز، دامنۀ این اختلافات تشدید میشد. در همین مقطع حساس، در دوم خرداد ۱۳۶۷، امام (ره) حکمی بیمانند برای مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی صادر میکند و ایشان را به «جانشینی فرماندهی کل قوا» آن هم با قید «با تمام اختیارات» منصوب میکند تا ضمن فرماندهی عملیاتهای لشکر اسلام، زمینۀ وحدت، هماهنگی و انسجام میان نیروهای ارتش و سپاه را فراهم آورد و از ادامۀ اختلافات و تشدید آن جلوگیری کند. مرحوم آیتالله هاشمی خود دراینباره میگوید:
من بهعنوان یک روحانیِ دانشآموختۀ دروس حوزوی هیچ سابقهای درنظامیگری و تجربۀ امور جنگی نداشتم، ولی امام بهخاطر جلوگیری از ادامۀ اختلاف میان سپاه و ارتش که عمدتاً درمورد شیوۀ اداره جنگ و عملیات با هم داشتند، به من، بهعنوان یک طلبه، اعتماد کردند و این مسئولیت بزرگ را به من سپردند.
ایشان با اشاره به حکم ۳۰ بهمن سال ۱۳۶۲ امام راحل که نوشته بودند: «جنابعالی را به سمَت فرماندهی دنبالۀ عملیات والفجر نصب کردم»، خاطرنشان میسازد:
اولینبار پس از انتصاب که میخواستم در مسئولیت جدید به جبهه بروم، خدمت امام (ره) رسیدم و ضمن خداحافظی، به ایشان عرض کردم: هدف من در فرماندهی جنگ، انجام یک عملیات بزرگ وگرفتن یک منطقۀ حساس و راهبردی از عراق در جبهههاست که صدام مجبور به پذیرش خواستههای ایران و نهایتاً خاتمۀ جنگ شود که البته امام در پاسخ من لبخندی زدند و پاسخی ندادند.»
بهعنوان یکی از دهها مصادیق بارز، نقش فرماندهی جنگ بهدست آیتالله هاشمی رفسنجانی به نقل از یکی از خطبههای آتشین نماز جمعه ایشان در تشریح عملیات کربلای ۴ و ۵ اشاره میکنم که فرمودند:
پس از فتح خرمشهر، فرماندهان نظامی در جلسهای خدمت امام رسیدند که من و آیتالله خامنه ای هم حضور داشتیم. فرماندهان خواستار اجازۀ امام برای ورود به خاک عراق بودند و امام بهدلایلی انسانی و سیاسی مخالف بودند. بحث و تبادل نظر شد و فرماندهان استدلال کردند که اگر دشمن بداند که ما وارد خاکش نمیشویم و نیروهایش را فقط تا مرزها تعقیب میکنیم، خود را تجهیز روحی و نظامی میکند و دوباره یورش میآورند. امام (ره) منطق نظامیها را پذیرفتند و فرمودند: ”به مناطقی وارد شوید که مردم نباشند.“ ازطرفدیگر، سیاست کلی ما در آن سالها، این بود که یک منطقه استراتژیک را از عراق بگیریم که بدون آن، ادامۀ حیات اقتصادی برای رژیم بعثیها دشوار باشد تا بهوسیلۀ آن، خواستههای بهحق خود را از متجاوزان بگیریم. یکی از اهداف ما قطع ارتباط عراق با دریا بود که براساسآن، عملیات فتح فاو انجام شد که خیلی موفق بود؛ اما به همۀ اهداف در آن عملیات نرسیدیم. پس از آن، به دنبال فتح منطقۀ دیگری بودیم که هم مکمل عملیات والفجر هشت در فاو، و هم در راستای آن سیاست اصولی باشد. پس از جلسات مکرر با فرماندهان سپاه و ارتش، منطقۀ عملیاتی کربلای ۴ و ۵ انتخاب شد که گروههای شناسایی حفاظت و عملیات ماهها به عمق خاک عراق رفتند و همهچیز را بررسی کردند. کارِ اعزام نیروها و تجهیزات به منطقه، با رعایت اصول نظامی، انجام و برای ارتش و سپاه دو محور انتخاب شد و زمان اجرای عملیات اوایل دی ماه ۱۳۶۵ انتخاب شده بود و من برای رعایت مسائل امنیتی و جلوگیری از احتمال لورفتن عملیات، اول به بوشهر رفتم و از آنجا با ماشین به سوی اهواز آمدم. غروبی که قرار بود آن شب عملیات شود، از مسیر جادۀ آبادان خرمشهر، به امیدیه رفتم. در مسیر، آخرین اطلاعات را با آقایان سردار رحیم صفوی و دکتر حسن روحانی بررسی کردیم. پس از استقرار در پایگاه هوایی امیدیه، آقای سنجقی و یکی از محافظانم را برای کسب اطلاعات میدانی به خط مقدم فرستادم و از ساعتی که عملیات شروع شد تا صبح سرشار از اضطراب بودیم. نزدیکیهای سحر، آقای محسن رضایی، تلفنی خبر از توقف عملیات داد. وقتی از علت پرسیدم گفت: عملیات لو رفته بود. بعدها متوجه شدیم که آواکسهای آمریکایی اطلاعات کاملی از نقلوانتقالهای چند روز گذشتۀ ما را بههمراه گزارشهایی که ستون پنجم از بین صفوف نیروهای ما میدادند، در اختیار عراق گذاشتند و آنها با تمام تجهیزات خود آماده بودند. البته پس از آن، در یک جلسۀ اضطراری با همۀ فرماندهان ارتش و سپاه، حتیٰ تا سطح فرماندهان گردانها، برای ادامۀ کار بحث کردیم که نظر مثبت و منفی اکثریت نداشت؛ لذا تصمیمگیری قطعی را به من و محسن رضایی واگذار کردند. ما هم پس از انجام یک جلسۀ دونفره و باتوجهبه همۀ نکات، تصمیم به آغاز عملیات کربلای ۵ گرفتیم و با استفاده از اصل غافلگیری عراقیها را که مست از غرور پیروزی بودند به چنان مذلتی کشاندیم که دست به دامان حامیان خود شدند و اخبار موثقی داشتیم که مشاوران روسی در جلسات ستاد ارتش بعث حاضر شدند. دستاوردهای عملیات کربلای ۵ آن هم پس از عملیات لورفتۀ کربلای چهار، که روحیه مردم، مسئولان و نیروها را تضعیف کرده بود، بهگونهای بود که میتوان گفت یکی از موفقترین عملیاتهای ما در طول هشتسال دفاع مقدس بود.
نقش آیتالله هاشمی رفسنجانی در خاتمۀ جنگ تحمیلی نیز که خود از آن بهعنوان یکی از افتخارات زندگی خویش یاد میکرد، بسیار قابلتوجه و جالب است. فرماندهی که با ایجاد وحدت و هماهنگی میان نیروهای نظامی، موجب گشایش راه و کسب پیروزیهای بزرگ نظامی در جبههها شده بود، وقتی تصمیم به ختم جنگ میگیرد، بهعنوان یک فرمانده کارآزموده، قاطع و شجاع که در هرمقطع باید متناسب با اقتضای زمان و مکان، تصمیم مناسب بگیرد، نظرات خود را براساس واقعیتهای میدانی که فرماندهان نظامی گزارش میدهند، بهصراحت با فرماندهی کل قوا، امام (ره)، در میان میگذارد و ایشان متقاعد میشوند که در این مقطع، پیروزی در جنگْ ختم جنگ است.
آیتالله هاشمی خود دراینباره میگوید:
وقتی شهر کردنشین حلبچه عراق، توسط نیروهای ددمنش بعثی، بمباران شیمیایی شد، بلافاصله، بهرغم آلودگی شدید منطقه، به آنجا رفتم که شاهد صحنههای بسیار دلخراش و دردناک بودم. مردم شهر، اعم از پیر و جوان، زن و مرد، مانند برگ خزان، بهدلیل استنشاق گازهای شیمیایی روی زمین افتاده بودند. اثرات گازهای شیمیایی بهحدی خطرناک بود که مردم حتیٰ فرصت فرار و خروج از خانههای خود را پیدا نکرده بودند و در همانجا جان داده بودند. کودکان در آغوش مادران و در منزل و کنار جوی آب تلف شده بودند.
ایشان میگویند:
با دیدن این صحنههای دلخراش، به این فکر فرو رفتم که صدام جلاد و جانی که به مردم خود نیز رحم نمیکند، اگر در سایۀ سکوت مجامع بینالمللی و کشورهای غربی، همین بمباران را در شهرهای بزرگی مانند کرمانشاه، تبریز، دزفول … و حتیٰ تهران انجام دهد، چه فاجعۀ بزرگ انسانی رخ خواهد داد؟ از عمق فاجعه، به خود لرزیدم و همانجا تصمیم گرفتم که بهنحوی جنگ را خاتمه دهم.
گزارشهای میدانی فرماندهان نظامی ازروحیه نامناسب نیروها و گزارش مکتوب فرمانده کل سپاه هم مزید بر علت شد که جلسۀ مهمی با امام گذاشته شود و در همان جلسه، پس از بحث و صحبتهای بسیار، امام (ره) اعلام خاتمۀ جنگ و پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ را پذیرفتند.
فراز بسیار مهم این مقطع تاریخی و نقش بیبدیل مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، بهعنوان یک فرمانده شجاع و مجاهد وطنپرست، آنجا آشکارتر میشود که میگوید:
به امام گفتم، شما فرمانده کل قوا هستید و تاکنون به مردم گفتهایم ”جنگ، جنگ تا پیروزی“ و ممکن است پذیرش قطعنامه و اعلام پایان جنگْ برای شما مناسب نباشد. من، بهعنوان جانشین شما، این مسئولیت را میپذیرم و ختم جنگ را اعلام میکنم، شما بعداً دستور دهید مرا بهعنوان متخلّف، دستگیر، محاکمه و حتیٰ اعدام کنند، ولی انقلاب و نظام اسلامی از خطر نجات یافته و مردم آسیبی نبینند.
که امام با نگاهی پدرانه و محبتآمیز، این پیشنهاد را رد کردند و خود مسئولیت اعلام پایان جنگ را بر عهده گرفتند.
نامزدی در انتخابات و خود را در معرض رأی مردم قراردادن از دیگر ویژگیهای برجستۀ شخصیتی مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بود و این کار را با شجاعت و صراحتِ کامل میکرد و بهدلیل اعتقاد کامل به اجرای تکلیف الهی، از سرانجام و فرجام حیثیتیِ آن نیز هیچ باکی نداشت. شکی نیست که او بهدلیل تجربهکردنِ چندبارۀ بالاترین ردههای مسئولیتی در نظام جمهوری اسلامی و باتوجهبه اقتضای سن، بههیچوجه، دنبال قدرت بیشتر و پذیرش مسئولیت جدید و پردردسر نبود؛ ولی زمانیکه برای آیندۀ کشور، انقلاب و نظام اسلامی ــ که در راه پیروزی، تثبیت و اعتلایش، زندانها رفته بود، شکنجهها چشیده بود، خون دلها خورده بود، تهمتها و زخمزبانها شنیده بود، سرمایۀ ارزشمند وبیقیمت عمر و جوانی خویش را به پای آن صرف کرده بود و در یککلام، بهحق، جزو اصلیترین اعضای هیئت امنای آن بود ــ احساس خطر میکرد، نمیتوانست در مقابل جریانهای انحرافی که بهدلیل شم سیاسی خود، بهموقع و قبل از دیگران آنها را تشخیص داده بود بیتفاوت بماند و سکوت کند. ازاینرو، با آیندهنگری و بصیرت کاملی که داشت، حضور برخی افراد معلومالحال را برای آیندۀ کشور نامناسب وخطرناک تشخیص میداد و با آگاهی کامل از حجم تبلیغات سوء و تخریبهای دشمنان دانا و دوستان نادانش، شجاعانه پا به عرصه انتخابات میگذاشت و خود را در ترازوی رأی و نظر مردم قرار میداد.
مرحوم هاشمی رفسنجانی، برای اولین بار در ۲۴ اسفند سال ۱۳۵۸، نامزد نمایندگی نخستین دورۀ مجلس شورای اسلامی شد تا بهنوعی، تصدیق رفتاری بر گفتار و قول به عملش باشد؛ کاری که پیش از این، در تمام سالهای مبارزه، بر آن تأکید میکرد.
جالب است که در تمام سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایشان محور همۀ انتخابات (چه در آن حضور داشت یا نداشت) بود و همواره، موافقانش، بهخاطر همراهی با وی، از پیش از انتخابات احساس پیروزی و مخالفانش احساس شکست میکردند. درعمل نیز، همین احساسات تاحدودی به واقعیت تبدیل میشد.
از چگونگی حضورش در سه دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، چهار دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری و سه دوره انتخابات ریاست جمهوری و نتایج آن میگذریم. چون دادهها صرفاً تاریخی است و در اسناد تاریخی ثبت شده و برای همگان قابلدسترس است.
نتیجهگیری
آنچه در این مقاله به آن پرداخته شد، حساسیتهای مثبت و منفی جناحها و جریانهای سیاسی کشور دربارۀ این شخصیت پیچیده و تأثیرگذار بود که بهدلایلی کاملاً شناختهشده، مخالف حضورش و نگران پیروزیاش بودند و جالب اینکه رقابت خود با ایشان را نه در تبلیغِ داشتهها یا نداشتههای سیاسیِ خویش، بلکه صرفاً در تخریب ناجوانمردانۀ ایشان میدانستند؛ گویی مخالفانش بهتجربه دریافته بودند که قدرت رقابت با ایشان را بههیچوجه ندارند؛ زیرا او محبوبیت مردمی داشت؛ مورداعتماد و مورد اطمینان امام و رهبری بود؛ در بحرانهای ریز و درشت کشور و در دوران دفاع مقدس خدمات ارزندهای کرده بود و از اتفاقات روز تحلیلهای سیاسی مناسبی ارائه میداد؛ بصیرت خاصی داشت و در عرصههای داخلی، منطقهای و بینالمللی آیندهنگر بود؛ همچنین، رقیبانش ازنظرِ سوابق مبارزاتی و انقلابی واقعاً نمیتوانستند با هاشمی رقابت کنند و برای معرفی و اشتهار خویش، چارهای جز هاشمیستیزی نداشتند. در اثبات بصیرت و آیندهنگریِ هاشمی همین نکته بس است که او، از ابتدای شکلگیری دورههای ناموفقِ دولتهای نهم و دهم، با بصیرت و آیندهنگریِ خدادادی اتفاقات محلی و بینالمللی را در سپهر سیاسی کشور پیشبینی کرده و هشدار داده بود. در اوضاعی که رسانۀ ملی و چندین رسانۀ مکتوب و غیرمکتوب ریز و درشت که دستبرقضا به نهادهای خاص نیز وابسته بودند، برای هاشمیستیزی اشتیاق نشان میدادند، برای مخالفان هاشمی چه تبلیغی بهتر از آنکه بدون کمترین هزینه، در صدر اخبار قرار گیرند و تیتر اول خبرگزاریها و روزنامههای همسو با خود شوند. جالب اینکه عمدۀ هجمهها و بداخلاقیهای سیاسی، ازسوی افراد یا جناحهایی صورت میگرفت که هیچگاه خود را در معرض رأی و نظر مردم در انتخابات قرار نداده بودند یا کمتر این کار را کرده بودند، ولی همواره بر طبل نمایندگی افکار عمومی میکوبیدند و از زبان مردمی که معلوم نبود کی و کجا چنین نمایندگیای را به آنها داده بودند، آیتالله هاشمی رفسنجانی را تخریب میکردند و همچنان نیز میکنند.
نگاهی از سر تأمل به انتخاباتی که مرحوم هاشمی رفسنجانی بهعنوان نامزد حضور داشت و حتیٰ در مقاطعی، انتخابات بدون حضور ایشان، نشان میدهد که بعضیها شأن سیاسی خود را صرفاً در این میدیدند و میدانستند که اکثریت افکار عمومی، هاشمی رفسنجانی و تفکرات او را میپسندند و به او رأی میدهند، ولی عدهای باز از «حبّ نفس» خویش در شهرتطلبی نمیگذشتند و میخواستند در مقابلِ «اَبَر نشانِ» سیاسی کشور، نشانِ مخالفت با او باشند و جالب اینکه در مقاطع مختلف زمانی، این حالتْ چپ و راست و محافظهکار و رادیکال نداشت و حتیٰ ابایی نداشتند در بیان تخریبهای خویش ضدیت با جمهوری اسلامی، سیاستهای کلی نظام و مخالفت با امام و رهبری نیز برجسته شود. حتیٰ در این مواقع، با رسانههای خارجی معاند و ضدانقلاب نیز نقطۀ اشتراک داشتند و از منابع خارجیِ ضدانقلاب هم برای تخریب چهرۀ ایشان به مؤثرترین شکل استفاده میکردند. برای مثال، زمانی اصلاحطلبها، و بعد از آن اصولگراها، در مواضع کاملاً متضاد و متناقض، گاهی هاشمی را عامل تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر میدانستند و گاهی عامل ختم جنگ و بستن راه شهادت و پذیرش قطعنامه ۵۹۸. حال آنکه هم برای ادامۀ جنگ پس از فتح خرمشهر و هم برای پذیرش قطعنامه، اسناد انکارناپذیری از تأیید امام (ره) وجود دارد.
حکایت اختلاف دو زن دربارۀ ادعای مادریِ یک کودک و گذشت مادر واقعی از حق خویش برای حفظ سلامت کودک را شنیدهایم؛ بنابراین، شرایط بعضیها ایجاب میکرد که شخصیت هاشمی بهخاطر حضور همیشگی و تأثیرگذارش در روند امور انقلاب باید در هر انتخاباتی اصل و محور باشد، حتیٰ اگر نامزد نیز نباشد، او را در مناظرههای تبلیغاتی رقیب اصلی بخوانند و به شیوههای کاملاً غیراخلاقی و انسانی، آن هم به مدد رسانه ملی، و در انظار دستکم شصتمیلیون بیننده و شنوندۀ داخلی، به تخریبش بپردازند و به وی حتیٰ اجازۀ دفاع هم ندهند.
اکنون پس از رحلت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، امیدواریم دیگر دشمنان انقلاب اسلامی و مخالفان هاشمی دست از تخریب وی بردارند و برای حفظ آبرو و ثبت خوشانصافی خویش در تاریخ هم که شده، بگویند و بنویسند که: ما هر کاری برای تخریب هاشمی میتوانستیم در طول سالهای بعد از انقلاب کردیم، اما گویا مردم همچنان او را قبول داشتند و دارند.
سخن پایانی آنکه امید میرود اندیشههای بلند مرحوم آیتالله مظلوم هاشمی رفسنجانی که در قالب اسناد فراوان، سخنرانیها، مصاحبهها، گفتوگوها و جلسات در دسترس است، در دوران فقدان آن مرد بزرگ هم، به کار کشورداری و بهویژه مجمع تشخیص مصلحت نظام آید. بیشک، ایشان تا پایان عمر شریف خود بر لزوم رعایت خط مشی اعتدال، اجرای کامل قانون اساسی کشور، رعایت کامل حقوق شهروندی، پرهیز از افراط و تفریط و عدم انحراف از اهداف و آرمانهای امام راحل تأکید داشتند و بهحق باید اذعان کرد آیتالله هاشمی آگاهی و بیداری مردم، بهویژه جوانان، را سرمایهای بیبدلیل برای آیندۀ کشور میدانست و بههمیندلیل هم، در اواخر عمر شریف خود، در یکی از سخنرانیهایش گفت: «چون میبینم مردم آگاه شدهاند و راه خود را برای آیندۀ کشور پیدا کردهاند، دیگر راحت میتوانم بمیرم و به دیدار معبود خود بشتابم.»
[۱] معاون ارتباطات مجمع تشخیص مصلحت نظام.