آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، بزرگمرد تاریخ ایران و انقلاب اسلامی
حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی خسروی
راز توفیقات هاشمی
این روزها همه جا سخن از آثار، خدمات و موفقیتهای کم نظیر بزرگمرد تاریخ ایران آیت الله هاشمی رفسنجانی است. دلیل بزرگی او چیست؟ چگونه یک انسان گمنام روستایی توانست به رغم موانع بی شمار و دشواریهای طاقت فرسا به قله هایی از افتخارات ملی و دینی دست یابد که نظیری برای آن، حداقل در جامعیت و تنوع خدمت رسانی، نتوان یافت. او به صدها موفقیت بزرگ دست یافت که هر کدام به تنهایی برای عظمت و ماندگاری یک انسان بزرگ کافی بود. از پدید آوردن «تفسیر راهنما» در بیست مجلد که گویاترین تفسیر کاربردی قرآن کریم است تا تأسیس «دانشگاه آزاد اسلامی» بزرگترین دانشگاه وقفی جهان. از فرماندهی کل قوای مسلح، نه در صلح، که در پیچیده ترین روزهای جنگ گرفته تا مدیریت کلان اقتصادی، عمرانی و سازندگی کشور در دوران پس از ویرانی های جنگ. از فن نویسندگی با تألیف کتاب ارزشمند «امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» تا مهارت سخنوری در ایراد خطبه های جاودانه نماز جمعه تهران که با طرح مباحث دسته بندی شده و عمیق اجتماعی و تحلیل های کارساز سیاسی، طرحی نو در شیوه ایراد خطابه جمعه درافکند.
بدیهی است برجستگی و موفقیت یک فرد بستگی به عوامل مختلف دارد. اما بدون تردید یکی از مؤثرترین عوامل توفیقات روز افزون آیت الله هاشمی عنایات ربانی و توفیقات الهی بود.
البته روشن است که توفیق الهی و عنایت ویژه خداوند بدون دلیل و از روی شانس و اتفاقی نیست. زیرا بر اساس آموزه های متقن دینی، در دستگاه الهی ترجیح بلامرجح و اقدام بی حساب و کتاب نامعقول است. « و ان لیس للانسان الا ما سعی» هرچه به انسان می رسد در اثر تلاش اوست. خداوند متعال از دریای کرم خود به هرکس به اندازه ظرفیت و پیمانه او و به میزان تلاش و کوشش او می بخشد. پس باید در حد توان فکری در جستجوی دلایل و اسباب توفیقات برآییم تا با به رهگیری از آنها راههای وصول به کمال و سعادت را در یابیم، ره چنان رو که رهروان رفتند. اساساً نقل داستان زندگی انبیا و اولیا در قرآن نه از سر داستان سرایی و سرگرمی بلکه با هدف عبرت جویی و یافتن راه توفیق آنان در کسب کمالات می باشد.
انس با قرآن
بر اساس عقل و نقل و تجربه، یکی از اموری که سبب توفیق انسان برای انجام خدمات و کارهای بزرگ می گردد ارتباط دائمی و انس مدام با منبع نور و کلام وحی است. «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم». به اعتقاد نگارنده آنچه هاشمی را هاشمی کرد و زمینه آن همه توفیقات را برای او را فراهم نمود مطالعات مستمر ایشان در کلام الله مجید و حضور طولانی در محضر آیات قرآن و تلاش برای فهم و عمل به آن بود. او سعی کرد قرآن را از مهجوریت در آورد، قرآن هم او را از مهجوریت در آورد. 20 جلد «تفسیر راهنما» و 33 جلد «فرهنگ قرآن» دو میراث گرانبها و ماندگار از آیت الله هاشمی رفسنجانی است که می تواند تداوم بخش اندیشه همیشه پویای او و چراغ راهی برای نسل امروز و نسلهای بعدی باشد. برای مزید اطلاع خوانندگان از میزان عشق و انس این مرد الهی با کلام خداوند ذکر خاطره ای از ایشان شنیدنی است. آن مرحوم حدود دو ماه قبل از وفات در مراسمی که در محل دانشگاه آزاد اسلامی به منظور تجلیل از برترین های مسابقات قرآنی دانشجویان برگزار شده بود سخنرانی بسیار جامع و محققانه و عالمانه ای را در باب تدبر در قرآن ایراد کرد. اگر صدا و سیما در این ایام که بحمدالله فضای همدلی در کشور باز شده و از سخنرانیها و فیلم های ایشان رفع حصر شده است آن سخنرانی را پخش کند تأثیر فوق العاده ای در ایجاد شوق برای انس با قرآن در مخاطبان خواهد داشت. آن روز آیت الله هاشمی در مطاوی سخنانش اشاره ای هم به خاطرات زندان داشت و فرمود وقتی مرا با شلاق شکنجه می کردند و می دیدند بی حال شده ام بازجو و شکنجه گر می گفت او دیگر درد را حس نمی کند به سلولش برگردانید و پس از ساعتی استراحت مجدداً بیاورید تا درد را احساس کند. در آن یک ساعت که زجرش کشنده بود و می دانستم پس از خنک شدن بدن ضربات شلاق روی زخم ها چه قدر طاقت فرساست به قرآن پناه می بردم و با تلاوت آیاتی از قرآن از همه دردها فارغ می شدم و روحیه تازه و امیدی دوباره می یافتم. اعتقادم به راهی که انتخاب کرده بودم راسخ تر می شد و شکنجه های بعدی نمی توانست زبانم را به کشف اسرار نهضت امام خمینی بگشاید. به هر حال اگر هاشمی در زندگی به توفیقات بیمانند دست یافت انس باقرآن از عوامل اصلی آن بود. خداوند حکیم کسی را بی جهت به کارهای خیر و ماندگار موفق نمی کند مگر به خاطر سعی و اخلاصی که او خود داشته و زمینه ای که او خود فراهم کرده است « و ان لیس للانسان الا ما سعی»
حکمت هاشمی
بحث در بیان ریشه ها و عواملی است که سبب شد هاشمی هاشمی شود و نام او را به عنوان یک متفکر و مصلح بزرگ اجتماعی در شمار مصلحان بزرگ و تاریخ ساز جهان به ثبت برساند. یکی از این عوامل، ظهور عنصر حکمت در ساختار فکری و روحی او بود. اگر او را حکیم بنامیم سخن به گزاف نگفته ایم. زیرا حکیم در نزد علمای علم اخلاق به کسی اطلاق می شود که با درست اندیشی و ریاضت و خودسازی، توانسته باشد سه قوه« غضبیه، وهمیه و شهویه» را در وجود خود به حد اعتدال رسانده و تحت فرمان قوه عاقله قرار دهد.
می دانیم حاکمیت عقلانیت بر قوای نفسانی زمینه ساز تجلی حکمت در جان آدمی است و بر اساس وعده قطعی خداوند در آیه کریمه «و من یؤتی الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا» کسی را که خداوند از نعمت حکمت بهره مند سازد وجودش در حیات و ممات منشأ خیر کثیر می گردد. چنانکه در وجود هاشمی، این مرد الهی، وعده پروردگار تحقق یافت.
برای روشن تر شدن سرّ حکمت در گفتار و رفتار آیت الله هاشمی ناچارم توضیح مختصری در مورد قوای سه گانه «غضبیه، وهمیه و شهویه» و عنصر «حکمت» که مظهر قوه چهارم یعنی «عدالت» است ارائه کنم.
1- قوه غضبیه منشأ درنده خویی و پلنگ صفتی است که اگر در وجود کسی طغیان کند عقل او را از تشخیص زشت و زیبا باز می دارد و در تصمیم گیریها از مدار انصاف خارج می کند. آیت الله هاشمی قوه غضبیه خود را به شدت در کنترل خود داشت. نه در گفتار و نه در رفتارش تندخویی و خشونت راه نداشت. گویی روح انصاف و عدالت در وجود او نهادینه شده بود. ناگفته نماند که قوه غضبیه در صورت اعتدال، خود فضیلتی می شود بنام شجاعت. مرحوم آیت الله هاشمی در عین آنکه عنان عقل خود را به دست خشم و غضب نسپرده بود از فضیلت «شجاعت» نیز در حد بسیار بالا بهره مند بود. انتخاب ایشان از سوی امام خمینی(س) به سمت فرماندهی کل قوا که اولین شرط آن شجاعت است دلیل روشنی بر این معنی است.
2- قوه وهمیه منشأ توهم و جزئی نگری است و هرگاه بر عقل کسی مستولی شود همواره او را به عیب جویی، کشف اسرار دیگران و افشاگری وا می دارد. تسلط قوه واهمه و خیال جا را برای عقل در وجود آدمی تنگ می کند. چنین افرادی تنگ نظر، بدبین و همیشه در هراس و توهمند.
حد اعتدال این قوه همان «حکمت» و «فهم درست» است که نعمت ذیقیمتی است و بقول مولانا: مُردم اندر حسرت فهم درست. آیت الله هاشمی در این میدان نیز سرآمد بود. وی هیچ گاه به افشای اسرار اشخاص حتی منتقدان خود نپرداخت. او صندوق اسرار مردم را که در سینه داشت دربسته با خود برد. رحمت خدا بر او باد. هاشمی دچار قوه وهمیه و کوته بینی نبود. ظرفیت وسیع روحی و اندیشه بلندش موجب شده بود تا جهانی بیاندیشد و ابدی فکر کند. در برنامه ریزی ها نگاهش به آینده ایران و اسلام و نسل های بعدی بود و سعی می کرد باقیات صالحاتی برای همیشه از خود به یادگار بگذارد. صدها نمونه از اقدامات بلند نگرانه او را می توان فهرست کرد. یک نمونه آن تأسیس بزرگترین دانشگاه وقفی جهان یعنی دانشگاه آزاد اسلامی بود که تا کنون صدها هزار دانش آموخته از این دانشگاه فارغ التحصیل شده اند و اینگونه اقدامات نشانه گستردگی افق دید و همت بلند او بود. نوعاً کسانی که بر قوه وهمیه خود مسلط باشند از آفات خودبینی، حقارت نفس و تنگ نظری در امانند. همان آفتی که متأسفانه امروز آسیب بزرگ جامعه ماست.
3- سومین نیروی ویرانگر در وجود آدمی قوه شهویه و خواسته های نفسانی است. این قوه سرمنشأ فریفتگی انسان به مال، جاه، قدرت، تجملات و سایر خواهش های نفسانی است. هاشمی از دوران قبل از انقلاب در مقایسه با سایر روحانیون از تمکن مادی و ثروت مناسبی برخوردار بود، ولی دلبسته مال دنیا نبود. طبق شهادت دوستانش از جمله مقام معظم رهبری، بیشتر اموالش را در راه خدا و برای کمک به نیازمندان و رفع گرفتاری خانواده های زندانیان و در جهت پیشبرد اهداف نهضت امام خمینی صرف نمود. او هرگز از زی طلبگی خارج نشد، قانع و ساده زیست بود، بدون آنکه ریاکاری کند و ساده زیستی خود را به چشم مردم بکشد و آن را وسیله دستیابی به کرسی قدرت و کسب ثروت نماید. چه بسا همان زندگی معمولی و تظاهر نکردن به ساده زیستی زمینه ای شد برای تلاش عده ای تا او را به تهمت اشرافی گری از چشم ها بیندازند. ولی او خود را موظف نمی دانست که از خود دفاع کند. او آگاهانه عمرش را صرف دفاع از اسلام و مردم کرده بود و در امور مربوط به خود همواره همچون شهید مظلوم بهـشتی، دفـاع را به خدا واگذار می نمود. زیرا او قرآنی می اندیشید، و در آیات متعدد قرآن خوانده بود که خداوند بهترین مدافع مظلومان است.
ناگفته نماند آراستگی او به این صفات عالی اخلاقی و عرفانی نتیجه بارقه ای بود که در درس اخلاق امام خمینی(ره) در مدرسه فیضیه به قلب او تابیده بود. بر اساس مکتب اخلاقی امام که متخذ از قرآن و سنت معصومین (ع) است همه اعمال انسان بازتاب خلقیات درونی اوست. چنانکه اعتدال هاشمی در سیاست نتیجه اعتدال قوای نفسانی او در سیر و سلوک عرفانی بود.
عزت هاشمی
تشییع میلیونی مردم که از هر صنف و گروه آمده بودند روز 21 دی ماه را به عنوان روز «حماسه عزت و وحدت ملی» و روزی به یاد ماندنی در تاریخ اجتماعی ایران رقم زد. در آن روز از شعارهای توهین آمیز خبری نبود. چپ و راست، اصلاح طلب و اصولگرا، موافق و منتقد همه آمده بودند، هرچند انگیره ها متفاوت بود، عده ای برای پاسداشت خدمات یک انسان خدوم؛ برخی برای دفاع از یک مظلوم؛ جمعی برای کسب ثواب و شرکت در تشییع جنازه یک انسان مؤمن و روحانی وارسته؛ عده ای جهت تقویت آرمان های نهضت و... آری اگر نیت ها یکی باشد تفاوت انگیزه ها چندان مهم نیست. آن روز نیت و هدف یکی بود و آن عبارت بود از تودیع و خدا حافظی با شخصیت برجسته اسلام و ایران آیت الله هاشمی رفسنجانی.
پیامها
حضور بی سابقه، شگفت انگیز و شکوهمند مردم پیامهای فراوانی داشت که در این باره باید اساتید جامعه شناسی از نگاه خود، تاریخ نگاران از دید تاریخی، سیاسیون از دریچه دانش سیاست و حوزویان با نگاه آسیب شناسانه در باره جایگاه روحانیت و مقایسه این تشییع با تشییع جنازه های مشابه، هر کدام به گونه ای این تشییع کم نظیر را به تحلیل و بررسی بنشینند. قطعاً این بررسی ها نتایج گران بهایی را جهت درس آموزی در پی خواهد داشت و راهکارهایی برای دستیابی به عزت، رشد و چگونگی پیشرفت مادی توأم با تعالی معنوی و در یک کلام سبک زندگی دینی و انسانی را به دست خواهد داد. عجالتاً برخی از پیام ها را با هم مرور می کنیم:
1 – پیام حق شناسی؛ حضور 21 دیماه نشانه حق شناسی و قدردانی مردم و زنده بودن حس انسانی در روح جامعه ایرانی بود. اینکه گاهی از بی وفایی مردم و نمک نشناسی آنان سخن به میان می آید عمومیت ندارد و توده مردم اینگونه نیستند. زیرا حق شناسی امری فطری و ذاتی است. اینکه قرآن کریم با جمله سؤالی می فرماید:«هل جزاء الاحسان الا الاحسان» (آیا پاسخ نیکویی جز نیکویی است؟) در واقع اصل پاسخگویی نیکویی را به نیکویی یک اصل پذیرفته شده فرض کرده و از وجدان انسانها می خواهد به این ندای فطری پاسخ مثبت دهند. حس «حق شناسی» از بازتاب های غریزه « شکر» است که از غرایز اصیل و جزء ذات و فطرت آدمی است. در جای خود به اثبات رسیده است که هرچه فطری باشد هرگز قابل تغییر نیست «لا تبدیل لخلق الله...» البته ممکن است عده ای قلیل در اثر کثرت معاصی و یا توهمات نابجا حساسیت های انسانی را برای مدتی از دست بدهند و به قول معروف مسخ شده باشند، اما وقتی حجاب ها کنار می رود و به خود می آیند این غریزه در آنها دوباره زنده می شود. تشییع پیکر آیت الله هاشمی اوج تجلی حس انسانی در قدرشناسی یک امت از بزرگمردی صالح و صادق بود.
2 - پیام عزت؛ روز 21 دیماه بار دیگر ثابت کرد عزت دست خداست« لله العزه جمیعا »، «اللهم مالک الملک تعز من تشـاء»، در آن روز حضـور خـداوند بیـش از هر زمـان دیـگر، برای مـردم محسوس بود. آن روز بالعیان مردم دیدند کسی را که بیش از ده سال بایکوت خبری کرده بودند و حتی در این سالهای اخیر سخنان وحدت آفرین و معمولی او را نیز در ارتباط با مبانی اسلام، ارزشهای انقلاب، مسأله قدس و پیشرفت کشور پخش نمی کردند چگونه به خاطر او موج بی پایان مردم خیابان ها و کوچه ها را پر کرد و عظیم ترین تجلیل مردمی پس از رحلت بنیان گذار نظام برای هاشمی اتفاق افتاد. آیا این را هم می شد به رسانه ها و تبلیغات دشمن منتسب کرد؟ یا چاره ای جز این نیست که بگوییم «اللهم مالک الملک تعز من تشاء» و باید با تمام وجود بگوییم: خدایا ما تو را آنچنان که هستی نشناخته ایم « ما عرفناک حق معرفتک» ما فراموش کرده بودیم که تو آن کسی هستی که می توانی در یک روز تمام برنامه ریزیهای چندین ساله را با یک حرکت معمولی خنثی کنی.«و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین» (آل عمران / 54) آری تنها اوست که می تواند در یک لحظه توطئه ها را خنثی، کینه ها را تبدیل به محبت، تفرقه ها را بدل به وحدت و دلها را نسبت به هم مهربان کند. آری: پایان زندگانی هر کس به مرگ اوست / جز مرد حق که مرگ وی آغاز دفتر است
حفظ حرمت جایگاه رهبری و مردم
آیت الله هاشمی نسبت به رعایت حرمت جایگاه رهبری و نیز حرمت مردم بسیار حساس بود. توضیح این مطلب را با ذکر خاطره ای شنیدنی که شخصاً شاهد آن بودم آغاز می کنم. در دوره اول مجلس شورای اسلامی که اینجانب نیز افتخار نمایندگی مردم را داشتم، هرهفته مجلس سه روز جلسه علنی داشت که رأس ساعت 8 صبح با تلاوت آیاتی به انتخاب آیت الله اسدالله بیات زنجانی متناسب با لایحه ای که در دستور کار بود، توسط یکی از قاریان قرآن آغاز می شد. آیت الله هاشمی رئیس مجلس، اکثر اوقات، نیم ساعت قبل از شروع رسمی در جایگاه می نشست تا نمایندگانی که کار یا خبری داشتند با ایشان در میان بگذارند. صبح روز پنجشنبه 20 آبان 1361 ساعت هفت و نیم وارد صحن مجلس شورای اسلامی شدم. اطراف صندلی آقای هاشمی همهمه بود. جلو رفتم دیدم بحث بر سر آقای دکتر ولایتی وزیر امور خارجه است که طبق اعلام رادیو قرار بود در تشییع جنازه برژنف صدر هیئت رئیسه و رهبر اتحاد جماهیر شوروی که شب قبل فوت کرده بود شرکت کند. برخی از نمایندگان معترض بودند. در این اثنا آیت الله محمد یزدی هم به آن جمع پیوست و در حالی که بسیار ناراحت و عصبانی بود با صدای بلند که توجه دیگران را هم جلب کرد اظهار داشت: این کار وهن اسلام و تشیع است که یک مسلمان متدین و متعبدی مثل دکتر ولایتی در تشییع جنازه یک کافر و ملحد که رئیس کفار است شرکت کند. آیت الله هاشمی هرچه استدلال کردند ایشان قانع نشدند و گفتند باید این برنامه در این سطح انجام نشود و جلوی آن گرفته شود تا اعتقادات مردم سست نگردد. آقای هاشمی در پاسخ گفتند اگر امام اجازه داده باشد چی؟ آیا باز هم شما مخالفید؟ آقای یزدی گفت اگر امام در جریان است و با اذن ایشان باشد ما حرفی نداریم. آقای هاشمی اظهار داشت خاطرتان جمع باشد اینگونه امور مهم بدون اطلاع امام انجام نمی شود . آقای یزدی گفت پس اعلام کنیم که به دستـور امـام بوده است چون از صبـح زود دهـها نفـر از بـازاریان و متدینان به من تلفن زده اند و به شدت ناراحتند. اگر مردم بدانند به دستور امام بوده می پذیرند. آقای هاشمی پاسخی دادند که غرض من از نقل این واقعه همین مطلب است. ایشان فرمود ما اعلام نمی کنیم که این امر با اجازه امام است، اصلاً چرا ما باید امام را برای هر مسأله ای خرج کنیم، این درست نیست. و آقای یزدی هم دیگر چیزی نگفت. پاسخ آیت الله هاشمی در آن روز برای ما بسیار قابل تأمل بود و با گذشت زمان اهمیت آن به عنوان یک اصل مهم آشکارتر شد. این پاسخ حداقل دو هدف و نکته مهم را در بر دارد: 1) حفظ جایگاه رهبری نظام؛ 2)کمک به رشد و بالندگی فکری و سیاسی مردم.
در مورد نکته نخست باید گفت که در ساختار اندیشه و تدبیر هاشمی، حفظ جایگاه امام و رهبری یک اصل خدشه ناپذیر است. افسوس که این اصل در مقاطعی نادیده گرفته شد و عده ای از روی ناآگاهی یا تعمد حریم این جایگاه را نگه نداشتند و تا توانستند برای هر کار پیش پا افتادهای پای رهبری نظام را به میان کشیدند، چه در دوران امام و چه پس از آن. انتساب هر مسأله جزیی به موافقت یا مخالفت رهبری نظام و درگیر کردن ذهن جامعه به این امور، البته ممکن است چند صباحی به نفع آنان باشد اما در دراز مدت ضربات جبران ناپذیری به آن جایگاه وارد خواهد آورد. باید بدانیم کشور و نظام همواره روزهای سخت و حساسی را در پیش دارد، بگذاریم اعتبار و آبروی رهبری در آن روزهای حساس خرج شود و این ذخیره گرانبها را تمام نکنیم. علامت دوراندیشی و بلند نظری آقای هاشمی در این بود که تا حد امکان همه بلایا را به جان می خرید و از امام و رهبری مایه نمی گذاشت. چنانکه در قضیه پذیرش قطعنامه به حضرت امام پیشنهاد داده بود که این اقدام را به پای من بنویسید و سپس مرا محاکمه و اعدام کنید تا به جایگاه شما لطمه ای وارد نگردد. این نمونه ای از اندیشه انقلابی و مخلصانه آن بزرگمرد بود. اما متأسفانه گاهی احساس می شود حرمت جایگاه والای ولایت فقیه را به ثمن بخس می فروشند. در همین قضیه اخیر که مقام معظم رهبری با بزرگواری و اندوه بر پیکر یار دیرین خود نماز گزارد و یکی از جملات مستحبی دعا را قرائت نکرده بود، معاون فرهنگی یکی از قوای کشور در توجیهی ناروا مطلبی را اظهار داشت که بیش از آنکه به هاشمی لطمه بزند به جایگاه والای رهبری صدمه می زند. ما چرا باید اینگونه تفسیر کنیم که مقام معظم رهبری چون نخواستند دروغ بگویند آن جمله را نفرمودند. چرا احتمال ندهیم که شاید این جمله مستحبی را فراموش کرده باشند. ما چرا باید از سوی خود تفسیر ما لایرضی صاحبه بکنیم. هاشمی در میان ما نیست اما مقام معظم رهبری این شخصیت بی بدیل نظام و این نعمت بزرگ را که به لطف پروردگار امروز سایه اش بر سر ملت ماست با سخنان نسنجیده تضعیف کنیم و خدای نخواسته در باور مردم، مردمی که میلیونها نفر از آنها در آن تشییع شکوهمند ارادتشان را به آقای هاشمی ابراز کرده بودند تردید ایجاد کنیم. آری فرق تفکر هاشمی با دیگران در اینگونه مسائل روشن می شود.
اما نکته دیگری که از پاسخ آیت الله هاشمی در این خاطره می توان استفاده کرد عنایت ایشان به رشد و بلوغ فکری مردم بود. ایشان با پاسخ خود می خواست بگوید که تا کی باید مردم را جوری بار آوریم که در همه چیز چشمشان به دهان امام و رهبر باشد. باید خود مردم به بلوغ برسند و خودشان درک کنند که شرکت دکتر ولایتی در تشییع جنازه یک کافر آیا توهین به اسلام است یا سبب تقویت مناسبات سیاسی و حسن همجواری و تبدیل چالش به فرصت برای حفظ اسلام؟ این از نکات مهم تدبیر در مدیریت است. هاشمی همچون استادش امام خمینی سعی داشت مردم به گونه ای رشد کنند که خود مانند امام بیندیشند و لازم نباشد مدام نظر امام را مطرح کنند. امام با همین نگاه توانست جامعه را بسازد.
در تأیید این مطلب ذکر دو نمونه از امام بسیار آموزنده است. یکی اینکه مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی در یکی از انتخـاباتها از امـام سـؤال کرده بود به چه کـسی رأی بدهم؟ امام فرموده بود از من چرا می پرسی خودت فکر کن ببین به چه کسی باید رأی بدهی.
نمونه دوم کلامی از امام است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است و جای تأمل بسیار دارد. امام بعد از اعلام روز دوازدهم فروردین به عنوان روز جمهوری اسلامی که بیش از 98 در صد مردم «جمهوری اسلامی» را برگزیده بودند، بیانیه ای صادر کردند.
امام(ره) در ابتدای بیانیه، آیه شریفه «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه» را ذکر نمودند، و در متن بیانیه از واژگان «نجعلهم ائمه» استفاده ای پرمعنی کرده اند و فرمودند:
«[در این روز، روز جمهوری اسلامی] خداوند تعالی بر ما منت نهاد و رژیم استکبار را با دست توانای خود که قدرت مستعضعفین است، در هم پیچید و ملت عظیم ما را ائمه و پیشوای ملت های مستضعف نمود».(صحیفه امام،ج 6،ص 452) بعد از آن با عبارت «من در این روز مبارک، روز امامت امت...»(همانجا) مطلب را ادامه دادند. نکته فوق العاده مهم و قابل دقت در این جمله تعبیر «امامت امت » بدون حرف واو در وسط آن است. امام، نفرمودند روز امامت و امت. منظور از روز امامت امت یعنی امت، امام است و در این روز، امت و مردم پیشوایی نظام را به عهده گرفته اند. امام با این تعبیر بسیار جالب استقلال فکری و شخصیت مردم را مورد عنایت قرار داده و اعلام می دارد امت به حدی از رشد رسیده که می تواند وظایف خود را درک کند و خود مدیر نظام و پشتیبان آن باشد. و البته این تعبیر زیبای امام یعنی «امامت امت » منافاتی با ضرورت وجود پیشوا و رهبر برای جامعه ندارد. زیرا جامعه به هر پایه ای از رشد هم برسد نیازمند رهبر است. تنها فرقی که دارد این است که هرچه رشد فکری جامعه بالاتر باشد کار مدیریت رهبری آسان تر است و هر چه رشد پایین تر زحمت رهبری بیشتر و السلام.
********************************************************************
منابع:
امام خمینی، صحیفه امام (بیانات، پیامها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی و نامه ها)، دوره بیست و دو جلدی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389، چاپ پنجم
---------------------------------------------------------------------------
منبع: حضور، ش 99، ص 8.