برخی از شخصیتهای سیاسی که در دورانی طولانی در میدان سیاست نقش ایفا میکنند، در شناسنامه یک ملت جایی ماندگار پیدا میکنند و نامشان به دورهای از حیات یک ملت گره میخورد. نام هاشمی رفسنجانی به زندگی مردم ایران در دوران جمهوری اسلامی گره خورده است.
زندگی هاشمی و بخصوص مسیر تحول اندیشه و کنشهای وی، نشانه تحولات تاریخ ایران در این دوره خاص است. رفتار هاشمی رفسنجانی از هنگام نگارش کتاب «امیرکبیر»، تا آخرین سخنرانیهای وی در ماههای اخیر، نشانه و شاخص تحولات بزرگ و تدریجی در فرهنگ ایرانی است. هاشمی با اینکه از ابتدا در لباس روحانیت کار خود را آغاز کرد، اما فراتر از یک روحانی متعارف میاندیشید و عمل میکرد.
دامنۀ علایق و فعالیتهای هاشمی، فراتر از یک روحانی حوزوی بود. وی هرچند در قامت یک سیاستمدار، در حوزه سیاست و قدرت نقشهای خاص آفرید، اما با گوش شنوا سعی در شنیدن نبض زمان داشت و آماده تغییر در اندیشه و روش خویش بود.
هاشمی بیش از همه تحت تأثیر دو شخصیت بود؛ یکی «امیرکبیر» و دیگری «امام خمینی(ره)». این دو شخصیت، نمود دو جریان دورانساز در ایران دوران مدرناند و هاشمی میخواست وضع جامع این دو شخصیت باشد.
هاشمی فارغ از نقشهایی که در سیاست ایفا کرد و نقد و نظرهایی که درباره آن اظهار شده، عقلانیت عملگرا و اعتدال سیاسی، در ایران دوران جمهوری اسلامی را نمایندگی میکرد.
ملتها برای گذر از دوران التهاب و انقلاب به شخصیتهایی نیاز دارند، که معدل تجارب آن قوم در طول تاریخ باشند. شخصیتهایی میتوانند چنین نقشی ایفا کنند که با درک تکثر و تنوع بخشهای فرهنگ خود، روشی معتدل در پیش گیرند و راه وسط در فرهنگ خود را نشان دهند. «هاشمی رفسنجانی» در سه دهه اخیر تاریخ ایران در صدد ایفای چنین نقشی بود.
هاشمی پس از پشت سرگذاشتن دوران جوانی که دوران انقلاب و مبارزه بود، به تدریج به تنوع اجزای فرهنگ ایرانی پی برد.
لذا هاشمی دوران پختگی، هم تکثر و تنوع فرهنگ ایرانی را درک کرده بود و هم شرایط جهان پیش رویش. هاشمی با اینکه در لباس روحانیت نقش ایفا میکرد، اما به صدای رسای بسیاری از گروهها و اصناف فکری و فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده بود.
در شرایطی که جامعه ما بیش از گذشته به خودآگاهی تاریخی و خرد اعتدالگرا نیاز دارد، درگذشت هاشمی رفسنجانی ضایعهای بزرگ است.