لطفاً در ابتدا شخصیت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی و سیرة مبارزاتی ایشان را برای ما تشریح بفرمایید.
مرحوم آقای هاشمی قبل از انقلاب رابطه و صمیمیت خاصی با مرحوم امام داشت؛ یعنی از همان سالهای ورود ایشان به قم از مریدان خاص مرحوم امام خمینی بود. وقتی به درس مرحوم امام میرفتیم، مرحوم آقای هاشمی را میدیدیم که جزو شاگردان و از علاقهمندان ایشان بود. خانوادة هاشمیها در منطقة رفسنجان به خوبی و دست و دلبازی معروف بودند؛ البته این خانواده همیشه انسانهای متمکنی بودند و باغهای پسته داشتند. پدر آقای هاشمی خود از روحانیون اهل علم بود و نهتنها از لباس روحانیت ارتزاق نمیکرد، بلکه خود اهل کمک بود. آقای هاشمی علاوه بر اینکه در ایام طلبگیاش اهل بخشش بود، برای انقلاب هم هزینههای داد. خدا رحمت کند تولیت حرم مطهر حضرت معصومه(س) که حق زیادی بر گردن انقلاب دارد. از نظر بودجه و رواج دادن کارهای مادی انقلاب کارهای ارزندة فراوانی انجام داد؛ بهطوری که من اسم ایشان را خدیجة انقلاب گذاشتم؛ البته خدیجة مذکر و نه مؤنث. ایشان زمینهای زیادی در قم داشت. تولیت فامیل مهمی در قم بودند که جد در جد متولی حرم حضرت معصومه(س) بودند و آخرین فرد آنان آقای ابوالفضل تولیت بود که چون اولاد نداشت، هر چه زمین در اطراف قم داشت، مخصوصاً در منطقة سالاریه که الان از محلههای اعیاننشین قم است، اهدا کرد. زمینهای زیادی وجود داشت که مال آقای تولیت بودند و آقای هاشمی بهاتفاق آقای حاج میرزا ابوالفضل توکلی بینا که از مبارزان انقلاب و الان از اعضای اصیل مؤتلفه است، کارهای مالی این زمینها را برای انقلاب سامان میدادند. خدمات زیادی کردند. آقای هاشمی مسافرتهایی به خارج از ایران و اروپا میرفت و به انقلابیون خارج از کشور کمکهای مالی میکرد. اگر امکاناتی لازم داشتند، آنها را تأمین میکرد. حالا آن قدری که میتوانست یا از جیب خود میداد یا عمدتاً از پول آقای تولیت کمک میکرد. مرحوم آقای هاشمی بعد از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341 فعال بود. هم در جریان فعالیت امام و سایر علما و هم در جریان رفراندوم مواد ششگانه شاه و ملت و بهاصطلاح انقلاب سفید که علما به فعالیتهای خود علیه رژیم شاه ادامه دادند و به واقعة پانزدهم خرداد منجر شد، در تمام این وقایع مرحوم آقای هاشمی فعال و از نزدیکترین افراد به مرحوم امام خمینی و در واقع مشاور ایشان بود. تبعید مرحوم امام به ترکیه و هجرت به نجف، هنگامی رخ داد که من در کرمان بودم. در مسافرتهایی که به قم داشتم، آقای هاشمی را میدیدم و در جریان فعالیتهای ایشان بودم. یکی از کارهای مخفیانهای که آقای هاشمی میکرد، تأسیس ماهنامة بعثت بود. این ماهنامه، نشریة مخفی حوزه علمیه و عموم مطالبش ضد رژیم شاه بود و اخبار نهضت را منتشر میکرد. مقالاتی در آن نوشته میشد. از جمله گردانندگان این نشریه آقای هاشمی، مرحوم علی حجتی کرمانی، اخوی ما، آقای خسروشاهی و... بودند. بنده هم گاهی در این نشریه فعالیت میکردم. چون در کرمان بودم مقالاتی در آنجا مینوشتم؛ اما اعضای اصلی نشریه همین بزرگانی بودند که ذکر کردم. عضو فعال این نشریه هم آقای دعایی بود که چاپ نشریه را بر عهده داشت. آن زمان امکانات چاپ بهصورت مخفی در اتاقهای مدرسة قم انجام میشد و آقای دعایی زحمت آن را بر دوش داشت. به خاطر دارم وقتی به اتاق اخویام در مدرسة قم میرفتم، مجلات را به آنجا میآوردند و آنها را توزیع میکردند. از دیگر کسانی که در این زمینه فعال بود، آقای مصباح یزدی است. آنجا میآمد و دسته دسته اعلامیهها را میگرفت و در جیب خود میگذاشت و بهصورت مخفی توزیع میکرد. بعضی از اعضای نشریه مثل آقای خسروشاهی و اخوی ما تمایلات اعتدالی داشتند و دربارة آیتالله شریعتمداری هم به این قائل بودند که باید احترام و جایگاهش حفظ بشود. به هر حال ایشان از مراجع بزرگ بود؛ منتهی آقای مصباح یزدی و گروهی که تمایل نداشتند با آیتالله شریعتمداری مربوط باشند، مجلة دیگری به نام انتقام تأسیس کردند که مؤسس آن خود آقای مصباح یزدی بود. این مجلة انتقام از مجلة بعثت تندتر بود. آن هم مجلة زیرزمینی حوزوی بود که بهصورت مخفی منتشر میشد. در همین ایام بود که من به زندان افتادم و خبر نداشتم که جریان انقلاب به کجا رسیده است. بعد از تبعید حضرت امام، اولین عکسالعملی که انجام شد، ترور منصور بود که آن را هیئت مؤتلفه انجام داد. از جمله افرادی که در هیئت مؤتلفه در ترور منصور دست داشتند، آقای محمدصادق امانی، صفار هرندی، نیکنژاد و محمد بخارایی بودند و عامل ترور آقای محمد بخارایی بود. این چهار نفر شهید شدند و بقیه اعضا از جمله آیتالله انواری، حاجآقا عسگراولادی، شهید عراقی و حدود سیزده نفر دیگر محاکمه شدند که با آنان در یک زندان بودم. محاکمة ما با مؤتلفه همزمان بود و در زندان باهم بودیم. مدتی در یک بند از زندان بودیم و حدود هفتاد الی هشتاد نفر دور یک سفره جمع میشدیم و با هم هماهنگ بودیم. سرپرست کار ما هم شهید عراقی بود که انسان فعالی بود و با زندانبانها رابطه داشت و میتوانست آنها را با رفتار خودش تحت تأثیر قرار بدهد. برای ما از نظر تأمین غذا، رفت و آمد زندانیها، ملاقاتشان و دیگر تسهیلات زندان مؤثر بود. البته باید حق رئیس زندان را هم ادا کنیم. سرهنگ کورنگی که الان در قید حیات است و با او ارتباط داریم. او بعد از انقلاب به خاطر حُسن عملی که با انقلابیون داشت و به خاطر آشنایی که مرحوم طالقانی و مرحوم بازرگان و مرحوم آیتالله منتظری با او داشتند، باعث شد که بعد از انقلاب معاون شهربانی کل کشور بشود؛ یعنی آقای میرسلیم سرپرستی شهربانی کل کشور را در اختیار داشت و معاون او سرهنگ کورنگی، رئیس زندان ما بود. البته رفتار او باعث میشد که مقدار زیادی ما تسهیلاتی در زندان داشته باشیم؛ چه در زمانی که با مرحوم آیتالله طالقانی بودیم و چه در زمانی که در زندان شمارة 3 با مرحوم آیتالله انوری همبند بودیم.
uقبل از پیروزی انقلاب رابطة شما با مرحوم آیتالله هاشمی چگونه بود و در چه زمینهای با ایشان ارتباط داشتید؟
** تقریباً ده سال طول کشید و من در زندان بودم و مرحوم امام هم در تبعید بود. در این ایام رابطهام با جریان انقلاب تقریباً قطع بود؛ اما میشنیدم که آقای هاشمی به اروپا رفته و چه فعالیتهایی کرده است. یا اینکه میشنیدم که ایشان را دستگیر و زندانی و شکنجه کردند و پاهایش ورم کرده و نمیتواند راه برود. از شکنجهها و از مسافرتها و فعالیتهایش اخباری به گوش ما میرسید. فعالیتهایی که منتهی به زندان میشد که خود یک تاریخچهای است و ایشان خاطرات خود را در آن زمان نوشته است. در مجموع مرحوم آقای هاشمی زحمات زیادی کشید. وقتی از زندان آزاد شدم، با ایشان و آقای باهنر رابطه داشتم. گاهی جلساتی با همدیگر داشتیم. البته پس از مدتی که آزاد شدم همچنان آقای هاشمی و آیتالله منتظری و آیتالله طالقانی در زندان بودند. در واقع اتفاقاتی در تاریخ برای ما رخ داد که به هر حال از وضعیت همدیگر باخبر میشدیم.
بعد از پانزدهم خرداد که مرحوم امام مدتی در زندان بود و بعد در خانهای محصور شد، ملاقات با ایشان به سختی انجام میگرفت. یکبارآقای باهنر به من زنگ زد و گفت که ما با آقای هاشمی میخواهیم به دیدار امام برویم. دم در خانة ما آمدند و برای دیدار با امام رفتم. خانة را محاصره کرده بودند و پلیس اسبسوار دور خانه را پاسبانی میکردند. جمعیت زیادی آمده بودند و ما هم به آنجا رفتیم. مرحوم آیتالله دستغیب و مرحوم آیتالله بهاءالدین محلاتی آزاد شده بودند. مرحوم آیتالله شریعتمداری هم به دیدار امام آمده بود، چون ایشان در تهران حضور داشت. ما با آقای هاشمی به دیدار امام رفتیم. این یکی از خاطرات من با آقای هاشمی و آقای باهنر بود که به هر سه به دیدار امام رفتیم.
uمرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی چه ویژگیهایی داشت که حتی قبل از پیروزی انقلاب اینقدر نزد مرحوم امام خمینی محبوب بود؟
** یکی از خصلتهای آقای هاشمی، صراحت و شجاعت بود. خیلیها شجاع هستند، اما کمتر کسی وجود داشت که بتواند در برابر امام شجاعت داشته باشد. اصلاً کسی مثل آقای هاشمی ندیدم که بتواند در برابر امام با شجاعت حرف بزند. حتی در مواردی که نظرش با نظر امام مخالف باشد. چنین فردی نقش زیادی در پیروزی انقلاب داشت. در آن ایام کسی که بتواند با سختی و زرنگی به نجف برود، آقای هاشمی بود. مسافرتهایی به خارج از کشور برای دیدار با امام داشت. این را من شنیدم و به نظرم باید این را بیشتر تحقیق کنیم و از آقای دعایی بپرسیم. در بعضی از مسافرتها آقای هاشمی دیدارهایی با امام داشت و گزارشهایی از ایران و از مبارزات ایران خدمت امام میبرد که در آن فضای خیلی خشن کار دشواری به شمار میآمد. فضای خفقانی بعد از پانزدهم خرداد به وجود آمده بود و همه را دستگیر میکردند و حتی رساله و نام امام توقیف بود. خیلیها را دستگیر و شکنجه و اعدام میکردند. خود آقای هاشمی در مرز اعدام بود. کسی که به امام آدرس میداد که در ایران نهضت ادامه دارد و فعالیتهایی از اشخاص و علما پشت پرده برقرار است و از کسانی که امام را امیدوار به ادامة حرکت میکرد، شخص آقای هاشمی بود. اطلاعاتی به امام میداد بهطوری که امام را از آن حالتی که احساس میکرد تسلط شاه زیاد است و شاید دیگر در نهضت خبر امیدوار کنندهای نباشد، خارج میکرد. آقای هاشمی به نحوی اطلاعات و اخبار فعالیتهای انقلابی در ایران را به امام القا میکرد که امیدوار بشود و به مبارزات و نهضت خود ادامه بدهد. امام با اینکه در غربت بود، اما این اخباری که به وسیلة آقای هاشمی و دیگران به دستش میرسید و باعث میشد در فعالیتهای خود بهروز باشد. البته این نکته را باید بگویم که مرحوم دکتر یزدی و کلیة اعضای نهضت آزادی و کلیة مبارزان انقلابی در خارج از کشور، مثل ملیگراها و... هم فعال بودند. گزارش میدادند و اعلامیه میفرستادند و فعالیتهایی در اروپا و آمریکا داشتند و به اطلاع مرحوم امام میرساندند. این افراد هم از اروپا و آمریکا امام را در جریان مبارزات میگذاشتند تا ایشان بهروز باشد و بتواند مسیر انقلاب را هدایت کند. آنطور که شنیدم آن کسی که بیش از همه بهطور حضوری و ارتباط نزدیک امام را در جریان مبارزات قرار میداد، مرحوم آقای هاشمی بود.
uاعتماد مرحوم حضرت امام به مرحوم آیتالله هاشمی پس از پیروزی انقلاب چگونه بود؟ آیا همان ارتباط و صمیمیت با همان کیفیت ادامه پیدا کرد؟
بعد از پیروزی انقلاب هم خودمان حاضر و ناظر بودیم و میدیدیم که فعالترین کسی که با امام چه در جنگ و چه بعد از آن محشور و مشاور ایشان بود و بیشترین رابطه را با مرحوم امام داشت، آقای هاشمی بود. این مسئلة خیلی مهمی است. بزرگان زیادی مانند شهید بهشتی، آیتالله خامنهای و دیگران بودند؛ اما کسی که امام به او کاملاً اطمینان پیدا کرد و بعد از بنیصدر او را بهعنوان جانشین خودش، یعنی فرماندة کل قوا منصوب کرد، آقای هاشمی بود. البته وقتی امام فرماندهی کل قوا را از بنیصدر گرفت، مقام خودش بود، ولی آقای هاشمی جانشین فرماندهی کل قوا شد و تمام جنگ را خود ایشان اداره میکرد و معلوم بود که مورد اعتماد صددرصدی امام است. البته به این معنی نیست که آیتالله خامنهای و دیگران مورد اعتماد امام نبوده باشند؛ اما آن صراحت و شجاعتی که آقای هاشمی در برابر امام داشت، هیچ کدام نداشتند. آیتالله خامنهای ادب و مراعات حال امام را میکرد و آنطوری که بیپروا با ایشان صحبت کند، نبود و هیچ کس مانند آقای هاشمی بیپروا با امام صحبت نمیکرد. این خصوصیت هم در قبل از انقلاب و هم بعد از پیروزی انقلاب باعث شده بود که امام نسبت به آقای هاشمی نظر خاصی داشته باشد و واقعیتش هم همین بود. به عقیدة من مضاف بر آن اینکه در تمام مدتی که امام در تبعید به سر میبرد و ما در زندان بودیم، آقای هاشمی فعال بود و نهضت انقلاب را زنده نگه میداشت. در آن زمان که بنده و مرحوم آیتالله طالقانی در زندان بودیم، آیتالله خامنهای به همراه آیتالله طبسی و آقای محامی و هاشمینژاد در مشهد فعال بود. اینها از فعالین در مشهد بودند و در این منطقه انقلاب را واقعاً زنده نگه داشتند؛ اما فعالیتهای آقای هاشمی به نحو دیگری بود. به خارج میرفت و در متن فعالیتهای انقلابی بود و با امام رابطه داشت. هیچ کدام از ما که زندان هم بودیم به اندازة ایشان با امام رابطه نداشتیم. آنهایی که در بیرون از زندان بودند، مانند آقای هاشمی در متن انقلاب به این صورت که جولان بدهند و زندان بروند و از دست ساواک فرار کنند و گاهی مخفی بشوند، نبودند؛ یعنی آقای هاشمی تلاشی فوقالعادهای در این زمینه داشت و ما اخبار فعالیتهای ایشان را میشنیدیم. در خاطرات ایشان هم این مسائل اشاره شده است. من چون در آن زمان در زندان بودم، هر چه عرض میکنم طبق اخباری و روایتهایی است که میشنیدیم؛ اما به همین اخبار را بهصورت یقینی باور دارم و میدانم که آقای هاشمی این ویژگیها را داشت. در مجموع میخواهم عرض کنم حقی که آقای هاشمی بر گردن انقلاب داشت، بینظیر است.
uعلت شکست ایشان در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 را چه میدانید؟ اگر در این زمینه خاطرهای دارید بیان کنید.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 84 به دیدار آقای هاشمی رفتم. در آنجا گریهام گرفت؛ چون ایشان مظلوم واقع شد و کسی مثل احمدینژاد انتخابات را برد. من هیچ وقت احمدینژاد را صالح نمیدانستم. وقتی پسرم آمد و گفت: «انتخابات را آقای احمدینژاد برد.» اولین جملهای که گفتم این بود: «ایران صد و پنجاه سال به عقب بازگشت؛ چون صد و پنجاه سال پیش صدراعظم ما امیرکبیر بود و الان احمدینژاد جانشین امیرکبیر شده است و این یعنی عقبگرد صد و پنجاه سالهای.» آن شناختی که از آقای احمدینژاد داشتم، الان دیگر همه آن شناخت را پیدا کردند و بعضیها خیلی دیر او را شناختند. در آن دیدار به آقای هاشمی گفتم: «یادتان هست در زمانی که رئیس مجلس بودید، چطور با مهندس بازرگان بهتندی رفتار میکردید؟ خدا این احمدینژاد بینام و نشان را بر شما مسلط کرد تا انتقام مظلومیت آقای بازرگان را از شما بگیرد.» الان هم چنین عقیدهای دارم. در طول مدت دو دوره ریاست جمهوری احمدینژاد و حتی پس از آن بدترین اهانتها را به آقای هاشمی کردند. خداوند خواست تا آقای هاشمی پاک از دنیا برود و اگر هم نسبت به کسی ظلم یا جسارتی کرده به خاطر تهمتها و توهینها و ظلمهایی که در این سالیان به ایشان روا داشتند، پاک شد و خداوند ایشان را پاک از دنیا برد.
مطلب دیگری دربارة آقای هاشمی هست که من نگفتم و الان لازم میبینم که عرض کنم. آقای هاشمی خیلی آدم خوشقلبی بود. اگر تندی میکرد از سر سلیقه یا سوءنیت نبود، بلکه نوع اخلاقش اینطور بود. بسیاری از افراد هستند که انسانهای خوبیاند اما تندمزاج هستند. شاید خیلی از ما اینطور هستیم که وقتی رئیس میشویم نمیتوانیم با مدارا رفتار کنیم. آقای هاشمی به خاطر قلب رئوفی که داشت گاهی در روضة اباعبدالله(ع) گریه میکرد. اگر مسئلهای پیش میآمد و خبر ناگواری به ایشان میدادند، ناراحت میشد و اشک میریخت. در واقع انسان رقیقالقلب و بسیار مهربانی بود.
uمرحوم آیتالله هاشمی در سالهای پایانی عمرش خیلی تغییر کرد و بهنوعی میتوان گفت که مردمی شد. علت این تغییر در رفتار را چه میدانید؟
ما نمیتوانیم نیتخوانی کنیم. من نظر خودم را دربارة آقای هاشمی گفتم. نظرم بر این است که آقای هاشمی انسان خوشقلبی بود و وقتی هم مصیبتهایی میدید از آنها رد میشد و خیلی ماتم نمیگرفت. خیلی سربلند به راه خودش ادامه میداد. البته موضعگیریهای اصلاحطلبانة آقای هاشمی دو تعبیر دارد. آنهایی که ایشان را اهل سیاسیکاری میدانند میگویند ایشان با این کار خود را به سمت اصلاحطلبان کشید تا پایگاه اجتماعی خود را حفظ کند. این یک نظر است. نظر من این است که دیدگاه سیاسی ایشان در این مدت تغییر کرد. بسیاری از افرادی که در ابتدای انقلاب سفارت آمریکا را اشتغال کردند، الان تغییر کردند و مخالف آن نوع حرکتها هستند و از کار گذشتة خود دفاع نمیکنند؛ یعنی تحول روحی و فکری در خیلیها به وجود آمد، از جمله آقای هاشمی. ایشان و آقای خاتمی در سال 88 موضع روشنی در قبال آقای احمدینژاد داشتند. در سال 92 هم از آقای روحانی حمایت کرد. در واقع آقای روحانی مورد تأیید آقای هاشمی و آقای خاتمی بود. این مسئله خیلی مهم است و همة مردم هم میدانستند که به هر حال آقای هاشمی و آقای خاتمی نقش بسیار مهمی در پیروزی آقای روحانی داشتند. خود آقای روحانی در دور اول پیروزی این مطلب را گفت و هم از آقای هاشمی و هم از آقای خاتمی اسم برد.
uدر پایان اگر نکتة خاصی دربارة مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در ذهن مبارک دارید، لطفاً آن را بیان بفرمایید.
در پایان برای روح مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی طلب مغفرت میکنم و از خدا میخواهم که ما را هم بیامرزد و اگر من هم دربارة آقای هاشمی گاهی تند کرده باشم، خدا انشاءالله از سر تقصیراتم بگذرد. یکبار در مجلس با ایشان درگیری تندی داشتم. البته رفاقت ما هیچ وقت به هم نخورد، اما در ظاهر در آن ماجرا خیلی با همدیگر به تندی صحبت کردیم. خداوند همة ما را بیامرزد انشاءالله.