دلنوشتهای در سومین سال فقدان آیتالله هاشمی رفسنجانی
قریب به سه سال از ارتحال ناگهانی و پر ابهام «آیتالله مردم» گذشته است. همو که مردم وقت بدرقهاش به دیار باقی ترانه سرودند و شهادت دادند که اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا
و این روزها حتی آنها که به وقت سفرش، خیر ندیده شدند و کتمان شهادت نمودند! دانستهاند که چه خیر عظیم و پشتوانه معظّمی را از دست دادهاند.
مگر کور و کر باشد آنکه منکر شود که در این سه سال، هر واقعه و بحرانی که پدید آمد، دشنهای شد بر پیکره نظام و زخمی شد بر تن مردم! و درماندند مدعیان از حلّ آن.
حضرت آیتالله
کاش بودی و میدیدی سرانجام جوانهی امیدی که در سال ۹۲ و ۹۴ آفریدی و مردم در سال ۹۶ در نبودت، حراستش کردند، امروز چگونه در چنگال انتقامجویانِ حسود و کینهتوزانِ مغلوب، به اسارت درآمده و رو به احتضار است.
آری، اگرچه تو نیستی اما چون هنوز نهضت هست و نام تو هست، بدخواهان تو نیز هستند و مشغول ویرانی!
ویران کردن هر آنچه نام و نشانی از تو و پیر مرادت خمینی کبیر در آن است.
کاش بودی و میدیدی که تمامیتخواهانِ مستبد و اقتدارگرایانِ انحصار طلب، در این سه سال، به جنگ هر آنچه رنگ امید داشت رفتند و یأس آفریدند و بر مُلک و مردم گرد مرگ پاشیدند.
تلخ است اما بدان که در این سالها خانهی ملت را خنثی و هیات دولت را عقیم کردند! و توانستند شصت میلیون را به استضعاف بکشند. البته ببخشید سبق قلم شد، اینجا دیگر تهیدستان و نیازمندان به کمک را مستضعف نمینامند.
دوباره خوابنماهای فرقه مصباحیه بر اشتر جهل مقدس سوار شده و برای فلاکتِ مُلک و فریب مردم، خوابها دیده و میبینند!
اگرچه هنوز پیرزن رؤیاهای آن عالم اهوازی برای مصباح یزدی خوابی ندیده و آن امام زمان (عج) از طریق آن راننده تاکسی به مردم پیامی نداده تا احمد جنتی در تریبون نمازجمعه اعلام و در شورای نگهبان مهندسیاش کنند و به فرموده، مکلف شوند که خواست مردم را بر جام محمود! حک نمایند!
اما بجایش این روزها خواب دسته گل رز آوردهاند!
بیش از این روحتان را رنجور نکنم و به قول کلیم کاشانی بسنده کنم که:
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت
از دستبرد حسن تو بر لشکر بهار
یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت