درگذشت خواهر آیت الله هاشمی رفسنجانی
انالله و انا الیه راجعون
درگذشت حاجیه خانم طیبه هاشمی بهرمانی،
خواهر آیت الله هاشمی بهرمانی رفسنجانی ،
مادر بزرگوار شهید والا مقام محسن شریفیان،
در جوار بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام ،
موجب تاسف و تالم خاطر گردید.
با تسلیت این مصیبت به خاندان و خانواده هاشمی ، علوّ درجات آن فقیده سعیده را از درگاه احدیت خواستاریم .
در خاطرات آیت الله هاشمی مطالب خواندی خوبی در باره این خواهرشان و شهادت فرزندشان هست که خواندنش خالی از لطف نیست.
در مصاحبه با روزنامه جام جم، 30 آذر 1382 : خواهرانم که در نوق رفسنجان ماندهاند، به همان زندگی روستایی قبل از انقلاب اکتفا کردهاند و با همان امکانات محدود کشاورزی و گاهی با خیاطی معاش خود را تامین میکنند و در خانه کوچک خود چند خانم معلم را که در روستا جایی ندارند، جای میدهند و یکی از آنان از بابت حقوق مشروع شهادت فرزندش، مهدی شریفیان، دیناری دریافت نمیکند.
خاطرات شنبه 13 دی 1365 : عفت از رفسنجان تلفن کرد. گفت هنوز معلوم نیست جنازه شهید مهدی شریفیان ـ همشیره زادهام ـ به نوق رسیده باشد. منتظر رسیدن خبر بودند که به نوق بروند.
پیام تسلیت آیت الله هاشمی رفسنجانی به خانم طیبه هاشمی (خواهرشان) به مناسبت شهادت فرزند ایشان جناب آقای مهدی شریفیان
بهشما و همسر داغدارتان آقای محمد شریفیان و حاجیه والده عزیزمان و همه بستگان سلام میفرستم و برای سعادت همگی دعا میکنم. ضمن اینکه از فقدان مهدی عزیز خالی از تأثر نیستم و از لحاظ عاطفی دلم برای اندوهی که طبعآ خواهید داشت اندوهگین است، اما عمیقآ از سعادتی که نصیب خود او، شما و پدرش و سایر بستگان شده راضیم و از این که میبینم خواهر بزرگوارم لیاقت افتخار عظیم " مادر شهید بودن " داشته، خرسندم. چند ماه پیش را که در تهران شما و پدرش خبر آمادگی و اشتیاق مهدی را برای جهاد پس از شوکتش در صف شکنی عملیات والفجر 8 در گروه غواصان پیشتاز و شهادت طلب را دادید و دیدم در این وضع راضی به تهییج هستید خیلی خوشحال شدم و همان روز خبر مجروح شدنش را در جبهه شنیده بودید و آرامش روحی قابل تحسینی داشتید و بقیه اعضای خانواده هم با شما هماهنگ بودند و بیشتر از همه مادر سالخورده و ضعیفمان از این که خداوند بهاو این گونه فرزندانی عطا کرده، شاکر و شادمان بود. اینها همه برای من خیلی زیبا بود.
از اینکه میدیدم بستگان نزدیک من به جای اینکه به فکر ناروای استفاده از موقعیت فامیلی خود در جهت منافع مادی باشند، مثل بسیاری از مردم مستضعف مسلمان کشور راه جهاد و فداکاری و خدمت بهاسلام و انقلاب را ترجیح دادهاند، عمیقآ خوشحال و خدای را براین نعمت سپاسگزار شدم. چه شیرین است زندگی در جامعهای که نزدیکان مسئولان طراز اول کشور، گمنام در کنار سربازان دیگر در سنگرهای جهاد شرکت کنند و در غم و شادی و رنج و رفاه با دیگران همراه و همساز باشند. همین حال و برداشت را هم در روزهایی که مهدی فرزند خودم در یکی از خطرناکترین خطوط جبهه در عملیات کربلای 2 شرکت داشت و هر لحظه احتمال شهادتش میرفت، داشتم. هنوز جزئیات و کیفیت شهادت مهدی عزیزت را نمیدانم و نخواستم از فرمانده محترم لشگرش آقای قاسم سلیمانی که پریروز در اهواز این خبر را بهمن داد، پیش از این که درباره سایر شهدا بپرسم سئوالی در باره مهدی بکنم. در محیط خانه از بچهها شنیدهام که از پسرخاله مجاهد و ایثارگرش عباس هاشمیان که با مهدی در یک سنگر در عملیات کربلا - 4 بودهاند و او هم به سختی مجروح شده و در بیمارستان است، نقل میکنند که گلولهای در سنگرشان فرود آمده و منفجر شده و بعضیها را در همان جا به بهشت شهداء و به بزم گرم صالحان روی بال ملائکه خدا فرستاده و شهید مهدی جزء آنهاست و بعضی ها را هم به بیمارستان، که عباس عزیز، در میان آنها است.
چه مرگ شیرینی اگر بشود اسم آن را مرگ گذاشت. حالا خودم را مغبون میبینم که در حیات مهدی، او را کم میدیدم. برادران بزرگترش را - حسین و علی ـ بیشتر از او میدیدم. دو سه ماه پیش یکبار او را اینجا دیدم. بعد از آن تاریخی که شما از شهادت طلبی و قهرمانیش گفته بودید در نظرم خیلی عمیق و وزین جلوه کرده است. حرف کم میزد، خجول و فکور و آرام و متین بود. بیشتر از شرایط و نیازهای جبهه گفت و کمتر از مسائل دیگر، وقت زیادی نداشتم که بیشتر با او صحبت کنم. وقتی که میرفت به فکرم رسید که ممکن است او را دیگر نبینم. احتمال اینکه او به زودی برود به ملاء اعلاء و به ملاقات خدا و من مثل گذشته در همین دنیای خودمان و با همین اشتغالات روزانهای که زیاد هم بود، لحظهای خواستم با این برداشت خداحافظی و از او قول شفاعت بگیرم، ولی منصرف شدم و با خودم گفتم درست نیست قبل از موعد، مسأله احتمال شهادت با رزمنده جوان مطرح شود. به هر حال در فامیل ما از همه جلو افتاد و خداوند او را از همه لایقتر دید و دعوتش کرد و برداشت و بردش. البته قبل از او فرزند بزرگوار ملکه، پرواز کرده که با این حساب، ملکه و فرزندش، شهید عزیز کاظم داودی را باید جلودار به حساب بیاوریم.
با این که میدانیم شما و پدرش و دیگران با صبر جمیل، اجر جزیل الهی را ب دست خواهید آورد، ولی باز هم تأکید و توصیه میکنم و انتظار این است که شما در میان خانوادههای شهدا از نمونههای بارز صبر و رضا و تسلیم باشید و روح مهدی عزیزت را با صبر و رضایت، شاد و راضی نگهداری.
با اسناد قطعی معارف اسلامی شهید زنده است و با بازماندگان رابطه دارد و همیشه ناظر حال و اعمال بستگان است و اگر آنها را در راه خودش ببیند خوشحال است. او از راهی که رفته و آن همه نعمت و عظمت را به دست آورده خیلی راضی است و مایل است پدر و مادر و برادران و خواهران و سایر بستگان خود را هم در راه خودش ببیند و سعادتش موقعی کامل است که دوستانش را با خودش داشته باشد. قرآن چنین بهما میگوید " ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. فرحین به ما آتیهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الاخوف علیهم و لاهم بحزنن. یستبشرون بنعمه من الله و فضل و ان الله لایضیح اجرالمؤمنین " سوره آل عمران - آیات 169 - 170 - 171
از قدرت تحمل شما اطمینان دارم. گذشتهها را به یاد دارم و وضع زندگی فقیرانه امروز شما را هم میدانم. یاد دارم در دورانی که همگی در خانه پدری بودیم، شما چگونه زحمت میکشیدید. علاوه بر کارهای خانه با بافندگی و خیاطی و کارهای طاقتفرسا بخشی از جهیزیه مختصر و ناچیز خود را تهیه کردی و پس از رفتن به خانه شوهر با پای واریس گرفته از فشار بر چرخ خیاطی چگونه مخارج زندگی و تحصیل فرزندان فقیرت را کسب میکردی که امروز یکی از همانها را تقدیم اسلام و انقلاب کردی و میدانم که پس از پنجاه سال کار طاقت فرسا و اداره خانهای خالی همراه با فقر و محرومیت و بزرگ کردن هشت فرزند، هنوز هم نتوانستهای خانهای درست داشته باشی و در یک خانه مخروبه و نیمه ساخته به سر میبری. برای من، مهم این است که در تمام این مدت، ندیدم از مشکلات زندگی اظهار نارضایتی و شکوه کنی. با این که در گذشته در روستای " بهرمان " به نسبت مردم محروم آنجا که همگی کارگر و خرده مالک نیازمند بودند، خانواده ما رفاه بیشتری داشت و امروز خیلی از کسانی که محرومتر از شما بودند، امکانات و رفاه بیشتری از شما دارند، حتی بعضی از کارگرانی که برای خود ما کار میکردند، شما را راضی و قانع مییافتم و شیرینتر این که در این سالها که برادرانت مسئولیتهای مهمی در کشور اسلامی دارند، نخواستی که از موقعیت آنها در جهت رفاه، بهرهگیری کنی و همیشه در خاطرم خواهد ماند که مهمترین خواست شما در سال گذشته این بود که بتوانی در مورد جبهه رفتن مهدی صابر و شاکر باشید و اکنون خدای را شاکر باش. آنچه برای ما میماند رضایت خداست و مادیات ماندنی نیست.
پیام تشکر آیت الله هاشمی رفسنجانی به مسئولان نظام جمهوری اسلامی به مناسبت ارسال پیام تسلیت شهادت خواهر زاده
مخاطب: مسئولان مختلف نظام جمهوری اسلامی
مناسبت: شهادت محسن شریفیان (همشیرهزاده)
تاریخ: بیست و هفت بهمن 1365
پیام تشکر به مسئولان نظام جمهوری اسلامی به مناسبت ارسال پیام تسلیت
از علمای اعلام، ائمه جمعه و جماعات، طلاب، مسئولان کشوری و لشگری، نمایندگان مجلس، نهادهای انقلاب، قضات، پزشکان، دندانپزشکان، دانشگاهیان، دبیران و معلمان، رزمندگان عظیمالشأن، جانبازان انقلاب، هنرمندان، نویسندگان، خانوادههای شهداء و اسراء و مفقودین، اقلیتهای مذهبی و همه دوستان و آشنایان و بستگان و کلیه شخصیتهائی که به مناسبت عروج عاشقانه محسن شریفیان، همشیرهزاده این جانب تهنیت و تسلیت گفته و اظهار محبت کردهاند، تشکر میکنم.
برای ارواح مطهر شهداء علو درجات و برای بازماندگان بزرگوار آنها صبر و اجر از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم و خدای منان را شاکریم که به مسئولان و مدیران جمهوری اسلامی افتخار همگامی و همرنگی با مردم حزب الله و پیشتازی در میدان جهاد و شهادت را عطاء فرمود.
اکبر هاشمی رفسنجانی
رئیس مجلس شورای اسلامی
27/11/65
شوخی خواهرزاده هاشمی رفسنجانی در جبهه!
سایت پارسینه ؛ جلیل شبانی: شهید محسن شریفیان خواهر زاده یکی از شخصیتهای سیاسی معروف کشور (آیه الله هاشمی رفسنجانی)است، با محسن درعملیات خیبر و در جزیره مجنون در یک سنگر بودیم.
در آنجا خبرنگاری شنیده بود که خواهر زاده یکی از شخصیتهای معروف درگردان رزمی ودر خط مقدم است. پرسان پرسان و زیر آتش شدید توپخانه و بمباران هوایی، سنگر مان را پیدا کرده و از ایشان سوال کرده بود محسن شریفیان کیست می خواهم با او مصاحبه کنم؟ محسن به بنده حقیر که غرق خواب بودم اشاره کرده بود.
با تکانهای نسبتا شدید یک خبرنگار تهرانی کلاس بالا، از خواب بیدار شدم و با اصرار او که یالله مصاحبه کن مواجه شدم.
اوقاتم تلخ شد، گفتم: برادر با ایشان که بیدار است مصاحبه می کردی نه با من که خواب بودم.
گفت: شما خواهر زاده فلانی هستی نه ایشان.
شلیک خنده محسن با شلیک عراقیها همراه شد خبرنگار گیج شده بود و من عصبانی.