خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

1- نگاهی تحلیلی به عملکرد ضعیف رژیم پهلوی در کشور، دستاورد انقلاب اسلامی در عدالت اجتماعی، انتخابات و ارتقای جایگاه زنان، دو دستاورد مهم انقلاب، شاخص‌های طرح تأمین اجتماعی جامع 2- حضرت زهرا(س)، زن نمونه تاریخ بشریت، هفتم تیر و شهدای مظلوم انقلاب، آیت‌الله صدوقی، سقوط هواپیمای ایرباس ایران توسط آمریکا، بمباران شیمیایی سردشت، هیاهوی هسته‌ای غرب علیه ایران، تحلیل سیاسی دادگاه محاکمه صدام، تلاش آمریکا براس سانسور دادگاه صدام

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۲ تیر ۱۳۸۳
خطبه اول: ظلم، تبعیض و عدالت ستیزی از عوامل فساد رژیم پهلوی/ قرارگرفتن کشور در اختیار افراد خاص در رژیم پهلوی/ دور بودن توده مردم از منابع درآمدی کشور/ محرومیت طبقات محروم و روستایی از تحصیلات عالی/ از بین بردن حقوق زنان در رژیم پهلوی/ محرومیت پنجاه درصدی جمعیت روستاهای کشور/ نهادینه شدن ظلم و ستم در ایران در دوران رژیم‌های سلطنتی و پهلوی/ نیاز به زمان و امکانات بیشتر برای نهادینه کردن فرهنگ عدالت/ آیه «ان‌الله یامروا بالعدل و الاحسان» به عنوان تابلوی عدالت انقلاب اسلامی/ انتخاب مسئولین از بین مردم در نظام جمهوری اسلامی/ تصدی پست‌ها و مسئولیت‌ها توسط طبقات متوسط و پایین جامعه/ پیشرفت خانمها در زمینه تحصیل و کسب دانش/ حضور خانمها در مسائل اجتماعی و سیاسی کشور/ انتخاب بهترین راه برای اعاده شخصیت زنان مسلمان و ایرانی در انقلاب اسلامی/ قراردادن انفال در اختیار دولت و خارج کردن آن از دست غارتگران/ حضور جدّی بسیاری از مردم در اقتصاد و صنعت از طریق تعاونیها/ پرداخت یارانه بمنظور تأمین عدالت اجتماعی/ لایحه تأمین اجتماعی، راهی برای رسیدن به عدالت اجتماعی/ ارائه لایحه جامع تأمین اجتماعی برای رسیدن به عدالت توسط دولت سازندگی و پس گرفتن آن از مجلس توسط دولت آقای خاتمی/ فراهم کردن زمینه‌های تلاش برای مردم/ انتظار از مجلس هفتم برای جدّی گرفتن لایحه تأمین اجتماعی/ برخورداری روستاها از امکانات در بعد از انقلاب/ مدارس شبانه‌روزی یک نمونه زیبا از عدالت آموزشی/ نبودن عدالت آموزشی به عنوان ریشه‌دارترین عامل فقر و عقب‌افتادگی/ بیمه مجّانی روستاییان افتخار بزرگ جمهوری اسلامی خطبه دوم: معرفی حضرت زهرا(س) به عنوان یک خانم نمونه در تاریخ بشر/ رنج بسیار زیاد حضرت زهرا(س)در طول زندگی/ خدمات شایسته آموزشی و فرهنگی حضرت ‌زهرا(س)به زنان مدینه/ بی‌وفایی امت بعد از رحلت پیغمبر(ص) و انحراف از مسیر تاریخ اسلام/ معنای بسیار وسیع مخفی بودن قبر حضرت زهرا(س)/ ظاهرشدن دست پیغمبر(ص) به هنگان دفن حضرت زهرا(س)/ خطبه 202 نهج‌البلاغه در شرح رحلت حضرت زهرا(س) و درد و رنج علی(ع) او از فراق زهرا(س)/ پشت به میدان نکردن حضرت‌ علی(ع) در جنگها/ فاطمه زهرا امانتی نزد علی(ع)/ گفتگوی حضرت علی(ع) با پیامبر(ص) در لحظه دفن حضرت زهرا(س)/ وفیق در راه شناخت حضرت علی(ع) و زهرا(س) و اهل بیت(ع)/ از دست رفتن جمعی از بهترین نیروهای انقلاب در فاجعه انفجار هفتم تیر/ بیداری بیشتر مردم بعد از فاجعه هفتم تیر/ شهید صدوقی چهارمین امام جمعه شهید بدست منافقین/ سقوط هواپیمای ایرباس و شهادت 298 نفر از مردم به دست آمریکایی‌ها/ اعطای مدال شجاعت به کاپیتان ناو جنگی/ بمباران شیمیایی سردشت توسط عراق در سال 66/ عمل نکردن سازمان ملل به وظایف خود در قبال حمله شیمیایی عراق به ایران/ استفاده دولت عراق از سلاحهای شیمیایی علیه مردم غیرنظامی/ بمباران شیمایی حلبچه و کشتار بی‌رحمانه مردم/ پنج‌هزار شهید و حدود 15 هزار مصدوم در حمله شیمیایی عراق به حلبچه/ ادعای نگرانی شدید آمریکا و غربی‌ها از اشاعه سلاح‌های کشتارجمعی/ خطرناک بودن سلاح‌های کشتار جمعی در دست افراد و انسان‌ها‌ی بی‌مسئولیت/ استفاده از مواد آلوده توسط چریک‌های ویتنام علیه آمریکایی‌ها/ حل ریشه‌ای مسأله سلاحهای کشتار جمعی/ ایجاد جنجال توسط آمریکا بر سر استفاده صلح‌آمیز ایران از سلاح هسته‌ای/ کاربرد مواد شیمیایی برای اولین بار در جنگ جهانی اول/ استفاده ژاپن از اُسرا و زندانیان در تحقیقات نظامی و شیمیایی/ معرفی 90 نفر در کتاب سوداگران مرگ برای کمک به عراق در ساختن بمب اتمی/ کمک غربی‌ها به صدام برای بالابردن کارایی گاز خردل/ خشم استعمارگران از انقلاب بخاطر خارج ساختن ایران از دست آنها/ شباهت محاکمه صدام به جنگ گلادیاتورها/ سانسور اخبار مربوط به صدام توسط آمریکا/ جلوگیری از ورود خبرنگاران در محاکمه صدام توسط آمریکا/ گنجانده نشدن جنگ ایران در پرونده اتهامی صدام/ شیمیایی شدن فرزند اینجانب در جنگ/ مطرح شدن جنگ عراق و کویت در پرونده صدام/ معرفی «بوش» به عنوان جنایتکار اصلی در جنگ توسط صدام در دادگاه/ مسئولیت سازمان ملل و دیگر سازمان‌ها برای روشن شدن حقایق جنگ علیه ایران

خطبه اول:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله والصلاه والسلام علی رسول الله و علی آله الائمه المعصومین

ان الله یامروا بالعدل والاحسان

اوصیکم عبادالله بتقوی الله

فانه من یتق الله و یکفر عنه سیئاته و یعظم له اجرا

از خداوند رئوف و مهربان می‌خواهیم که همیشه تفضّل خود را برای توفیق رسیدن به مقام متّقین به همه شما نمازگزاران عزیز و امت بزرگوار عطا بفرماید. خطبه‌های اول را معمولاًَ درباره دستاوردهای انقلاب عرض می‌کردیم و امروز درباره دستاورد انقلاب در بخش عدالت چند نکته را خدمتتان عرض می‌کنم.   

می‌دانیم که یکی از بدترین فسادهای رژیم گذشته مسئله ظلم، تبعیض و کارهای ضدعدالت بود. از جهات مختلف، از لحاظ سیاسی و مدیریتی، کشور را در تیول یک عدّه از افراد خاص و به اصطلاح هزار فامیل و خانواده‌های مشخص قرار داده بودند و در سطوح عالی و تصمیم‌گیری کشور جز کسانی که حاضر بودند تسلیم باشند و به صورت یک عامل عمل کنند، راهی برای مردم ایران نبود.اگر استعدادی داشتند، از آن استفاده می‌شد که بدترین
آن خانواده خود پهلوی و چند خانواده معروف بود که شما می‌شناسید.

از لحاظ اقتصادی باز یک عده اشراف و فئودال‌ها و کسانی که دستشان در صنعت، تجارت، کشاورزی، زمین و از این قبیل بود، پایه‌های اصلی را در اختیار داشتند و توده مردم دور خودشان می‌گشتند.

از لحاظ علمی و فرهنگی هم قسمت اعظم دانشگاه‌ها را تیول خانواده‌های نورچشمی‌ها کرده بودند و طبقات محروم، مردم روستاها و حتّی متوسط راهی به تحصیلات عالیه نداشتند و حتّی برای تحصیلات ابتدایی هم بسیاری از مردم محروم بودند. رقم بی‌سوادها را در صدر انقلاب دیدیم که 52 درصد مردم حتّی سواد خواندن و نوشتن نداشتند. آنهایی هم که داشتند، در حدّ کلاس‌های ابتدایی بود.

بخش دیگر بی‌عدالتی‌هایشان در مورد خانم‌ها و زن‌ها بود. یک عدّه زن را برای اینکه تابلو کنند، آن هم با سیستم فرهنگ غرب به رخ مردم می‌کشیدند که حقوق این زنها دارد مراعات می‌شود، ولی اکثریت نزدیک به 90 درصد زنان کشور راهی به حقوق خودشان نداشتند و طوری بود که بسیاری از خانواده‌های متدیّن که تمکّن تربیت دخترانشان را هم در مدارس عالی داشتند، به خاطر شرایطی که اینها درست کرده بودند، نمی‌فرستادند و خود زن‌ها هم نمی‌آمدند. فقط تعداد مشخصی بودند. البته در داخل آنها هم زن‌های خوبی بودند و هستند و هنوز هم کار می‌کنند، ولی اصل مسئله اینجوری بود.

به روستاها و نقاط محروم که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم نزدیک به تمام روستاهای کشور ما که آن موقع حدود 50 درصد جمعیت کشور را هم داشتند، از همه مواهبی که باید کشور داشته باشد، محروم بودند، آب، برق، راه، بهداشت، درمان، تلفن و چیزهایی که در شهر مطرح می‌شد و جزو وسایل معیشت زندگی شهری بود، در روستاها نبود. چند مورد را می‌گویم. البته اگر کسی بخواهد بگوید، خیلی فراوان است.

انقلاب در همه این زمینه‌ها معکوس عمل کرده که فقط فهرست عرض می‌کنم، خواهش می‌کنم کسانی که گاهی از عدم عدالت در کشور ابراز نارضایتی می‌کنند، اینها را که من عرض می‌کنم، به عنوان فهرست نگاه و قدری مطالعه کنند. البته من هم معتقد نیستم که ما به عدالت مطلوب اسلام رسیدیم. فاصله داریم. ظلم و ستم در ایران نهادینه شده، در طول تمام تاریخ 2500 ساله، رژیم‌های سلطنتی و شاهنشاهی که بودند، این مبانی ستم را داشته‌اند و این انقلاب برای اینکه به کلی فرهنگ عدالت را در جامعه بیاورد و کار ماندنی و ثابتی را نهادینه کند، حتماً به زمان و امکانات بیشتری نیاز دارد و داریم در آن مسیر حرکت می‌کنیم.

نمونه‌هایش را عرض می‌کنم. در همین چند موردی که عرض کردم، نمونه‌های ستم و تبعیض رژیم گذشته و عدالت انقلاب اسلامی بود، تابلو ما هم همین آیه‌ای است که می‌گوید: «ان الله یامروا بالعدل والاحسان.» این آیه کافی است که راهنمای امت باشد، اگر هیچ چیز دیگر نداشتیم، همین کافی بود، ولی خیلی بیش از اینها داریم. الان یکی‌یکی را می‌گویم که چه کردیم. از لحاظ سیاسی و
مدیریتی نگاه کنید که الان پست‌ها، از عالی‌ترین آنها، از مقام‌‌معظم‌رهبری گرفته تا ریاست‌ جمهوری، وزرا، معاونان، نمایند‌گان، مدیران کل، فرماندارها، استاندارها و  بخشدارها از بین مردم است. همه این سمت‌ها را ببینید، خوب است کسی یک بار تحقیق و با زمان رژیم پهلوی مقایسه کند و ببیند اینها از چه طبقه و خاستگاه اجتماعی هستند و آنها از چه طبقه‌ای بودند.

شاید توده مردم ندانند، ولی هر کسی در زندگی خود افرادی را می‌شناسد. هر جا، در هر شغلی، منطقه‌ای و روستایی و شهری که هستید، می‌بینید افرادی که از طبقات پائین بودند، از خانواده‌های کارگری، کشاورزی، کارمندی، کاسب، بازار و همه طبقات در مصادر امور هستند. الان نمونه‌هایی داریم که پست‌های کلیدی و مدیریتی کشور تقریباً همه جا در اختیار اینهاست.

بگذریم از اینکه ممکن است افرادی از همین طبقات باشند که وقتی به مقامات رسیدند، تغییر جهت دادند و روحیه اشرافی پیدا کردند. آن بحث دیگری است. ولی سیاست نظام این است.تقریباً همه پست‌ها و مسئولیت‌ها در ریاست‌ها و مدیریت‌های کشور به افرادی متّکی است که از خانواده‌های طبقات متوسط یا پائین، بالا آمده‌اند. تازه هنوز جوان هستیم، هرچه پیش برویم، نهادینه‌تر و جدّی‌تر می‌شود و هر کس شک دارد، بیاید ادعایی را که عرض می‌کنم، نقض و نقد کند و بگوید این‌گونه نیست. گفتم عدّه زیادی را می‌شناسیم که اینطور هستند.

در مورد حق خانم‌ها و زنان، عرض کردم اکثریت زنان ایرانی قبل از انقلاب خانه‌نشین و خانه‌دار بودند و اصلاً فکر نمی‌کردند که به این مناصب و مقامات برسند. الان در بسیاری از بخش‌های کشور در سطوح مدیریتی، کارشناسی، تحقیقاتی و خیلی جاها هستند، بخصوص در بخش آموزش که جای مناسب‌تری بود، الان انبوهی از خانم‌ها حضور دارند. نوعاً هم خانم‌های شایسته، متدّین و باسواد دارند کار می‌کنند. تازه این اول کار است، چون خانم‌ها قبلاً درس نمی‌خواندند. از پیش، آمادگی رسیدن به این مقامات را نداشتند. وقتی که نهضت درس خواندن خانم‌ها شروع شد و نظام از آنها خواست که بروند درس بخوانند تا بتوانند حقشان را استیفا کنند، با جدّیت وارد تحصیل شدند و همین ایام که روزهای کنکور است، 60 تا 70 درصد کسانی که در کنکور شرکت می‌کنند، دختر خانم‌ها هستند و آنهایی هم که قبول می‌شوند، اکثریت مطلقشان خانم‌ها هستند.

خانم‌هایی که از چند سال پیش وارد دانشگاه شدند و محقق، دانشمند و کارشناس شدند، اگر دلشان خواست در خانه بمانند، مادران و همسران خوبی برای تربیت فرزندان و اگر خواستند کار کنند، مدیران و کارشناسان خوبی برای جامعه هستند. حقیقتاً به سطحی که خانم‌ها در مسایل حضور دارند، توجه کنید. حقش هم همین است که در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی باشند. هنوز حضور خانم‌ها در سطح مسائل اجتماعی و سیاسی کشور خیلی جوان است و این نشان می‌دهد که انقلاب اسلامی چقدر به خانم‌ها توجه کرده است. آنهایی که الان نق می‌زنند، بخصوص خارجی‌ها و امثال اینها، دلشان از این جهت می‌سوزد که ولنگاری و بی‌بند و باری و ابتذال فرهنگی غرب در ایران کمتر است و نظام نمی‌خواهد دختران و فرزندانش آلوده به آنچه که دنیای غرب آلوده شد، بشوند. الان می‌بینید که خانواده در غرب چه وضعی پیدا کرده است و بچه‌های بی‌سرپرست و بی‌پدر و مادر و امثال اینها چه بلایی دارد بر سر دنیای غرب می‌آورند که خیلی وارد این بحث طولانی و آماری نمی‌شوم که اگر بخواهم وارد شوم، از مسیر بحثم دور می‌شوم. ولی حقیقتاً بهترین راه را انقلاب اسلامی برای اعاده شخصیت خانم‌های ایرانی و مسلمان رفته و امروز افق آینده را می‌بینیم که با این انبوه تحصیل که انصافاً خانم‌ها از خودشان لیاقت به خرج دادند و استعدادشان را اثبات کردند، در مسابقه‌ها برنده می‌شوند. نقش خانم‌ها در جامعه و خدمت چقدر وسیع خواهد بود!! این برای کسانی که فکر می‌کردند زن یک انسان درجه دومی است، خیلی معنادار است.

مسئله بعدی در مورد مسائل اقتصادی و صنعتی است. عرض کردم که عمده سرنخ ثروت، صنعت و اقتصاد در تیول خانواده‌ها و جریانهای مشخصی بود و امروز وضع با آن زمان خیلی تفاوت کرده و بسیار عمومی شده، جمهوری اسلامی انفال را از دست غارتگران گرفته و در اختیار دولت قرار داده است. بسیاری از ثروتهای باد آورده را از غارتگران گرفته و در نهادها و جاهای مختلف پخش کرده و تعاونی‌ها را تشکیل داده است. بسیاری از مردمی که اصلاً راه به کارهای مهم صنعتی و اقتصادی نداشتند، امروز از طریق تعاونی‌ها در صنعت و اقتصاد حضور جدّی دارند.

علاوه بر اینها خود افراد که از طبقات پائین حرکت کردند و دستشان به اقتصاد کشور رسیده، امروزه در صنعت، اقتصاد، تجارت و بسیاری از امور حضور دارند. ولی هنوز احتیاج به حرکت اصلاحی داریم تا بتوانیم عدالت اجتماعی را در سطح اقتصاد و معیشت مردم تنظیم کنیم. ما الان یارانه بسیار عظیمی به منظور تأمین عدالت می‌پردازیم که البته اینها عوارض منفی اقتصادی هم دارد، ولی چون اسلام و انقلاب دنبال عدالت هستند، به اینجا بیشتر بها دادند، مثلاً همین یارانه نان که جمهوری اسلامی تقریباً آرد را مجانی در اختیار مصرف‌کنندگان و نانواها قرار می‌دهد. خرید و حمل و آرد و تحویل نانوایی دادن، کیلویی حدود 200 تومان برای دولت تمام می‌شود، و کیلویی ده تومان هم بدست دولت برنمی‌گردد. برای اینکه مردم و عمدتاً طبقات محروم، باید مصرف کنند، امسال باید حدود دو هزار میلیارد تومان فقط یارانه نان بدهیم. بحث اقتصادی این جداست.

می‌خواهم بگویم آن جهت عدالتی که در نظر بوده و در بسیاری از چیزهایی که قبلاً روستائیان خواب نمی‌دیدند، همان‌هایی که در تهران مصرف می‌شود، الان از طریق کوپن‌ها و چیزهایی که بعد از انقلاب درست شد، به سراسر کشور پمپاژ می‌شود. البته من فکر می‌کنم یکی از راههای بسیار بسیار مهمی که برای رسیدن به عدالت، حداقل جلوی فقر مطلق را گرفتن - در سخنان آقای مصباحی هم بود - این است که یک لایحه تأمین اجتماعی کامل را تصویب کنیم.

به این نقطه رسیده بودیم، در اواخر دولت خود من، یک لایحه جامع تأمین اجتماعی درست کردیم که حدود 360 صفحه یعنی یک کتاب بود. در آن زندگی حداقلی که دیگر انسان‌ها‌ فقر مطلق نداشته باشند، پیش‌بینی شده بود. تغذیه، بهداشت، درمان، مسکن، شغل- که اگر شغل نداشته باشند، بیمه بیکاری بگیرند ـ تحصیل فرزندانشان و چیزهایی که جزو ضرورت‌های زندگی خانواده هاست، پیش‌بینی شده بود، منابعش هم در نظر گرفته شده بود و به مجلس پنجم دادیم و در مجلس مورد بحث قرار گرفته بود. وقتی دولت جناب آقای خاتمی آمد، فکر کردند که باید متناسب با زمان اصلاحش کنند و از مجلس خواستند، روی آن کار شد و متناسب با زمان، تکمیل کردند. ولی متاسفانه به هر دلیل که خودشان می‌دانند، مانده است. لابد توضیح خواهند داد.

فکر می‌کنم اگر چنین چیزی در مجلس تصویب کنیم، هیچ کس نگران مسکن، شغل، تحصیل فرزندان، بهداشت و درمان خود نمی‌شود. اگر فردی می‌خواهد بالاتر زندگی کند که آنجا فقر نسبی است، بیشتر کار می‌کند. به تلاش افراد بستگی دارد که باید زمینه‌های تلاش را برای مردم فراهم کنیم تا همه بتوانند در مسابقه، زندگی خودشان را بهتر کنند. حداقل اقدام اسلامی ما این است که در مسیر حرکت کنیم که جمهوری اسلامی هشت، نه سال پیش آماده شد که این مسئله را حل کند. ولی هنوز مشکلاتی دارد، مشکلاتش را هم می‌دانم چیست و نمی‌خواهم در اینجا مطرح کنم. ولی فکر می‌کنم غیر از این راه، راهی نیست.

یعنی اگر شما فکر می‌کنید که بدون یک تأمین اجتماعی کامل، می‌توانیم خیال مردم را راحت کنیم، درست نیست. اگر انسان این مقدار را داشته باشد، یعنی اگر دید بیکار شد، 70 تا80 درصد مزد یک نیروی کار را می‌گیرد تا کار پیدا کند و بخاطر مدرسه بچه‌اش، دانشگاه، درمان و دارو و بهداشت مشکل نداشته باشد، دغدغه او و خانواده‌‌اش کم می‌شود. حرص زیاد اندوخته کردن و پس‌اندازهای بی‌مورد و چیزهایی‌که نگرانی آینده است، کم می‌شود. چون در تأمین اجتماعی، آینده افراد تا زنده هستند، دیده می‌شود. انواع بیمه‌ها هست. اگر انشاالله در آن جهت حرکت کنیم، خوب می‌شود. انتظار داریم که مجلس هفتم مسئله را جدّی بگیرد و انشاالله همین لایحه‌ای که دولت روی آن زحمت کشیده و آماده کرده ، بتواند به مجلس برود و تکمیل شود.

یک نکته دیگر هم عرض کردم که تفاوت بین روستاها و شهرها بود که بارها از رسانه‌ها شنیدید. آمار الان برخورداری‌های روستاها را ببینید و با 25 سال قبل مقایسه کنید. تقریباً ده برابر و در بعضی جاها 20 برابر شده است. در همه شاخص‌ها بالا هستند. الان در اکثر روستاها آب آشامیدنی سالم پیدا می‌شود، اکثر روستاها برق دارند. مدارس برای تحصیل تقریباً در همه جا هست. نظام برای روستاهای خیلی کوچک چهار، پنج خانواری، مدارس شبانه‌روزی درست کرده است که بهتر از مدارس عادی روستاهاست. بچه‌ها را از هفت، هشت روستا جمع می‌کنند، هزینه نقل و انتقال و زندگیشان را در مدرسه شبانه‌روزی می‌دهند، هفته‌ای یک‌بار هم به خانواده‌هایشان برمی‌گردند. حقیقتاً یک نمونه زیبا از عدالت آموزشی است که در نظام ما هست که بسیار مهم است.

 

نبودن عدالت آموزشی ریشه‌دارترین عامل فقروعقب افتادگی است. انسان‌ها‌یی که استعداد دارند، ولی به ادلّه فقر و محدودیت‌ها به مدارج عالی تحصیل نمی‌رسند، استعدادهایشان را زنده به گور می‌کنند، حق واقعیشان از دست می‌رود. نمی‌توانند به جایی که باید، برسند. بهترین راه همین بود که از اینجا شروع کنیم و بحمدالله کردیم و الان روستاها از اینطور چیزها برخوردارند. در اکثر روستاها خانه‌های بهداشت هست و بسیار خدمت می‌کنند. تلفن به بسیاری از جاها رفته است. حتّی گاز کم‌کم به روستاها می‌رود که کار طولانی و سختی است و باید انجام شود. بیمه روستایی مجانی که اتفاق افتاد، حقیقتاً یک افتخار بزرگ است. جمهوری اسلامی 22 میلیون روستایی را مجانی بیمه کرد که که اگر بلد باشند، می‌توانند حدود 70 تا 80 درصد هزینه‌های درمانشان را بگیرند. آموزش آن کم است و همه استفاده نمی‌کنند.

این مظاهر عدالت اسلامی در این 25 سال عمر انقلاب در صحنه‌های مختلف انجام شده است. البته اگر کسی بخواهد خوب آموزش بدهد، باید همه این مواردی را که گفتم، با ذکر آمار و ارقام و مقایسه گذشته و امروز و نقطه‌های ضعفی که باید جبران بشود و حفره‌هایی که مانده و باید پر بشود، توضیح بدهد تا امت ما، مخصوصاً جوان‌ها و نوجوان‌های ما بدانند که با این انقلاب، چه بدست آورده‌اند. البته هنوز مظاهر تبعیض و تفاوت وجود دارد که فکر می‌کنم اگر با سرعتی که تا به حال رسیدیم، ادامه بدهیم، انشاالله آینده بهتری نصیب کشور خواهد شد.

بسم‌الله الرحمن الرحیم

انّا اعطیناک الکوثر/ فصلّ لربّک وانحر/ انّ شانئک هوالابتر

 

خطبه دوم:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

الحمدالله رب ‌العالمین و الصلاه و السلام علی رسول ‌الله و علی امیر‌المؤمنین و علی صدیقه الطاهره و سبطی الرحمه و علی ‌بن ‌الحسین و محمد بن ‌علی و جعفر بن ‌محمد و موسی بن‌جعفر و علی بن موسی و محمد بن ‌علی و علی بن ‌محمد و الحسن بن علی و الخلف الهادی المهدی(عج) صلوات الله علیهم اجمعین.

اوصیکم نفسی و نفسکم به تقوی الله و اتباع امره.

مناسبت‌های هفته را به اختصار عرض می‌کنم. اولین مناسبت شهادت حضرت زهرا(س) است(1) که این روزها مردم ما طبق یک روایت عزادارند. روایت دیگر 90 روز بعد از وفات حضرت پیغمبر(ص) است که چند روز دیگر خواهد بود. به همه شما، بخصوص به عاشقان اهل بیت(ع) تسلیت عرض می‌کنم. حضرت زهرا(س) یک خانم نمونه در تاریخ بشر است. ویژگی‌هایی داشتند که کس دیگری نداشته و نخواهد داشت. تعبیر «ام‌ّابیها» که پیغمبر(ص) می‌فرماید، همه چیز را نشان می‌دهد.

یکی از بخش‌های زندگی ایشان - چون در رحلت ایشان حرف می‌زنیم- بُعد مظلومیتشان است که خیلی رنج دیدند و ستم کشیدند و در جوانی از دار دنیا رفتند. از کودکی و نوجوانی در رنج بزرگ شدند. در مکه که بودند، ظلم‌هایی که مشرکین به پیغمبر(ص) می‌کردند، اهانت‌هایی که به خانواده پیغمبر(ص) می‌کردند، محاصره اقتصادی که شده بود، زندگی بدی که در شعب ابیطالب داشتند و رنجی که در فراق مادر بزرگوارشان متحمّل شدند و بیشتر از همه، از آسیب‌هایی که به پیغمبر(ص) می‌رسید، این دختر نازنین رنج می‌بردند و زندگی ایشان بسیار تلخ بود.

اصلاً زندگی مسلمان‌ها پیش از هجرت به مدینه در مکه سراسر رنج است، همیشه در فشار بودند، پیغمبر(ص) از خانه که بیرون می‌آمد، در مسیر مسجدالحرام یا هرجای دیگر، روی سر مبارکشان از پشت بام‌ها خاکستر می‌ریختند. در مسیرشان خار پخش و اهانت می‌کردند. اینها برای زهرا(س) که یک نوجوان بود، خیلی سنگین بود. بعد که به مدینه منتقل شدند، تقریباً در تمام ده سال در شرایط جنگی زندگی می‌کردند. دائماً شوهرشان در خطر وسفر جنگی بودند، بارها علی بن ابیطالب(ع) با جراحت‌های عمیق به خانه ‌آمدند و برای مواسات با نیازمندان، زندگی بسیار محدود و پر رنجی داشتند. در عین حال خدمات شایسته آموزشی و فرهنگی به خانم‌های مدینه داشتند. از همه اینها بدتر، بعد از رحلت پیغمبر(ص) بود که ایشان می‌دید شوهر و پدرشان چه خدماتی به این مردم کردند! این مردم ذلیل، جاهل و نادان
 را چگونه عظمت دادند و به اوج افتخار رساندند! جزیره العرب را سرفراز کردند! ولی به محض اینکه پدر بزرگوارشان از دستشان رفتند، خانه وحی بسته شد و امّتی که این همه از این بیت شریف استفاده کرده بود، بی‌وفایی کرد. احساس کرد انحرافی در مسیر تاریخ اسلام پیش می‌آید که حضرت زهرا(س) را بسیار رنج می داد.

شاید بهترین بشارتی که به ایشان داده شد، خبر کوتاهی عمرشان است که بعد از پیغمبر(ص) کم در دنیا خواهند ماند. فراق پیامبر(ص) و چیزهای دیگری هم که داشتند، واقعاً روزهای سختی را بر زهرا(س) تحمیل کرد. تعبیر روایات ما این است که ایشان آن‌قدر افسرده و لاغر شده بودند که وجودشان مثل سایه بود.

چه بر اینها رفت که وصیت می‌کنند کسی در مراسم دفنشان شرکت نکند! در تشییع جنازه شرکت نکند! قبرشان مخفی باشد! این خیلی معنادار است. قبر دختر پیامبر(ص)، آن دختر بزرگوار که باید خاک پایشان سرمه چشم دیگران باشد، به خواست خودشان باید مخفی باشد. همین برای علی بن‌ابیطالب(ع) هم هست. این زن و شوهری که هر اگر کدام از آنها نبودند، دیگری کفوی در این دنیا نداشت، باید قبر هر دو مخفی باشد. سال‌ها طول کشید تا مردم قبر علی ابن ابیطالب(ع) را شناختند و ما هنوز از شناخت قبر حضرت زهرا(س) محروم هستیم. فکر می‌کنم بهترین حرف‌ها را از زبان علی بن ابیطالب(ع) بشنویم، موقعی که زهرا(س) را برای دفن بردند، جنازه سبک زهرا را با دستان مبارکشان به طرف قبر بردند که دستهای پیغمبر(ص) نمودار شدند و زهرا(س) را گرفتند.

خطبه 202 نهج البلاغه،(2) صحبت‌های حضرت علی(ع) در این لحظه هست که انسان را آتش می‌زند. وقتی دستهای پیغمبر(ص) را می‌بینند، سلام می‌کنند و می‌فرمایند: «السلام علیک یا رسول الله، من و زهرا به تو سلام می‌کنیم». تعبیرات دلخراشی دارد. «دخترتان به شما ملحق شد، ولی زود». از این کلمه اندوه علی بن‌ابیطالب(ع) بخوبی شناخته می‌شود. می‌فرماید: «خیلی سریع به ملاقات تو آمد. ما را گذاشت و آمد». حال خودش را برای پیغمبر(ص) توضیح می‌دهد. «در فراق دختر تو و رنج‌های فاطمه، صبر من تمام شد. با آن صبوری که از من می‌دانید، طاقت من تمام شد».

علی بن ابیطالب(ع) کسی بود که می‌گفت: «اگر همه عرب با من با شمشیر آخته به جنگ در آیند، من پشت به میدان نمی‌کنم.» ولی اینجا می‌گوید: «طاقت من تمام شد.»

بعد فقط یک نمونه‌ می‌فرماید و می‌گوید: «ولی تمرین کرده بودم، فراق شما به من یاد داده بود که می‌توانم صبر کنم، آن روزی که سر شما روی سینه من بود و می‌دیدم انفاس قدسیه شما دارد تمام می‌شود، صبر را یاد گرفتم.» نکات دیگری دارند که واقعاً جای توجه است. می‌فرماید: «امانتی که پیش ما گذاشته بودید، برگردانده شد»، نمی‌گوید امانت را دادیم. می‌گوید «امانت را از ما گرفتند». فاعل گرفتن را معیّن نمی‌کند. نمی‌خواهد زیاد رنج نامه بخواند، به پیغمبر(ص) عرض می‌کند: «یا رسول‌الله خود فاطمه داستان مصیبت‌های بعد از تو را برای شما تعریف می‌کند و اطلاع می‌دهد که بر ما، او و امت چه گذشته است.» عجیب
است! با اینکه می‌گویند خود زهرا(س) به شما می‌گوید، ولی دوباره چیزی می‌گویند که با این نمی‌خواند. اگر زهرا می‌گوید که می‌گوید، ولی علی(ع) صبر، خودداری و رازداری زهرا(س) را دیده و فکر می‌کند شاید نخواهد همه چیز را بگوید و قلب نازنین پیغمبر(ص) را بشکند. لذا تقاضا می‌کند: «شما از او بپرس، سوال پیچش کن، زیاد بپرس. ممکن است نگوید». حقیقتاً داستان عجیبی و جای مصیبت است!

امیدواریم خداوند به ما توفیق بدهد که بتوانیم علی(ع) و زهرا(س) و این اهل بیت مکرّم را بهتر بشناسیم و دنیا بتواند روزی از این انسان‌ها‌ی نمونه بشر و الگوهای واقعی انسان استفاده کند.

مناسبت‌های دیگر ما یکی هفتم تیر است(3) که جمعی از بهترین نیروهای انقلاب و نیروهای مجاهد، مبارز و امتحان داده، در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی ایران از ما گرفته شدند که در رأس آنها شخصیت کم نظیری مثل آیت‌الله‌ شهید بهشتی بود. حقیقتاً برای ما فاجعه بود، اما خداوند قول و وعده داده که این‌گونه چیزها را جبران می‌کند و جبران کرد و با خون مقدّس این 72 تن و احساسی که در مردم ما بوجود آورد و مردم را دوباره به صحنه آورد، انقلاب بیمه شد.

 مردم از آن روز تا بحال مواظبت می‌کنند که شیاطین، اجنّه و کفاری که شمشیر علیه انقلاب بلند کرده‌اند، نتوانند انقلاب را از دستشان بگیرند و خون‌های مقدّس پیشتازان انقلاب سرمایه عظیمی برای هوشیاری و بیداری ما شد.

بعد از آن سالگرد شهادت شهید آیت‌الله صدوقی(4) چهارمین امام‌جمعه شهید محراب را داریم که آنگونه مظلومانه در خانه خدا بدنش به دست منافقین قطعه قطعه شد. (شعار مرگ بر منافق نمازگزاران)

امروز سالگرد فاجعه اسقاط ایرباس است(5) که آمریکایی‌ها 298 نفر از مردم مظلوم و بی‌گناه را عمداً و جنایتکارانه شهید کردند و جنازه‌های آنها را به دریا ریختند. واقعاً جنایت بی‌سابقه‌ای است و باید روزی آمریکا کیفر این جنایت بزرگش را ببیند.

آمریکایی‌ها بجای اینکه از این جنایت فجیع اظهار شرمساری کنند، به کاپیتان ناو جایزه شجاعت دادند. چه شجاعتی که جنایتکاری موشکی را از کشتی به یک هواپیمای مسافربری موشک بزند! نه جنگ است، نه شجاعت است، نه مردانگی است. فقط شقاوت و بدبختی است که آمریکایی‌ها از این نمونه‌ها خیلی فراوان دارند.

مناسبت دیگر ما این است که امروز 200 جنازه شهید را در کنار خودمان داریم که بعد از نماز جمعه تشییع می‌کنید و پیکرهای مقدّس اینها را به طرف معراج شهدا می‌برید که حقیقتاً معراج است. اینها شهدای مظلومی هستند که خیلی‌ها گمنام هستند. هنوز هم شناخته نشده‌اند، فقط آثاری از اینها در نقاط جنگی پیدا شده که معلوم شد جنازه‌ای از رزمندگان بود. خیلی‌هایشان جزو مفقودین هستند که سالهاست خانواده‌هایشان هیچ اطلاعی از آنها ندارند و مظلوم‌ترین بخش ایثارگران هستند. امروز مهمان ما و فردا مهمان خدا دربهشت هستند.

یکی از مناسبت‌های دیگری که در هفتم تیر سال 66 اتفاق افتاد، بمباران شیمیایی سردشت است.(6) می‌خواهم یک مقدار روی این مسئله تکیه کنم تا هم جنایات صدام را که این روزها دارد محاکماتش شروع می‌شود و هم جنایات غربی‌ها، آمریکایی‌ها، سازمان ملل و دیگران را بگویم که در این مسئله چه مسئولیت مهمی داشته‌اند و عمل نکرده‌اند! قدری می‌خواهم روی مسئله سلاح کشتار جمعی که نمونه‌اش را در حلبچه دیدیم، بگویم.

تقریباً در تمام طول دوران جنگ این مسئله را داشته‌ایم. از همان سال 59 که عراقی‌ها احساس کردند جلوی پیشرفتشان سد شده و نمی‌توانند جلو بروند، شروع به استفاده از آن کردند. منتهی در ماههای اوّل تمرین و تجربه نداشتند، سلاح‌هایی بود که از شوروی گرفته بودند. تا اینها را به روز کنند، به عملیات خیبر رسید که به صورت انبوه بکار بردند و بعد ادامه دادند.

در سردشت و حلبچه نمونه‌های نظامی نیست. جنایتی از نوع زدن مردم غیرنظامی در شهرهاست. البته در بخش نظامی هم این جنایت‌جرم است، هیچ‌کس حق ندارد از سلاح‌های کشتارجمعی در جنگ استفاده کند. ممنوع است. ولی وقتی به شهرها و غیرنظامی‌ها می‌رسد، جنایت مضاعف می‌شود که این‌کار را کردند.

اول چند جمله‌ از حلبچه بگویم. چون چند ماه بعد اتفاق افتاد، این تیرماه و آن اسفند بود. گزارشی از آقای دکتر فروتن خواندم که آن روزها مسئول بخش شیمیایی و مجروحان جبهه و در صحنه بودند. ایشان خودشان روزی که حلبچه را بمباران کرده بودند، در آنجا بودند. می‌گوید: اولین هواپیمایی که آمد و بمب انداخت، دیدیم دود سفیدی به طرف فضا تنوره کشید، متوجه شدیم که شیمیایی است. بعد ایشان داخل شهر و روستاها می‌رود و از پیش از ظهر تا ساعت نزدیک 7 شب مکرر هواپیماهای عراقی آمدند و حلبچه را زدند. ایشان منظره‌هایی نقل می‌کند که در خانه‌ها، مدرسه‌ها، کنار جوی آب و داخل وانت‌ها چه دیده است! واقعاً حال مصدومین و مجروحینی را که داشتند شهید می‌شدند، دید. اینها نوعاً کردهای عراقی بودند.

صدام وقتی دید دارد شکست می‌خورد، می‌خواست زمین سوخته تحویل بدهد. در حلبچه 5 هزار نفر شهید و حدود 15 هزار نفر مصدوم شدند که حال خیلی از آن مصدومان خوب نیست و هر چه هم زمان می‌گذرد، حالشان بدتر می‌شود. این نوع جنایت را کردند.

این بحث مناسب این هفته نیست. من این را بخاطر بحث دیگری می‌خواهم عرض کنم. در سردشت هم همین بود. وقتی که عراقی‌ها دیدند که در جبهه حریف ایرانی‌ها نیستند و ایرانی‌ها هر جا می‌خواهند جلو می‌روند، بنا گذاشتند که در شهرها شرارت کنند. سردشت یک شهر کوچک کردنشین است که در نزدیکی مرز عراق قرار دارد. شهر را بمباران شیمیایی کردند، شش بمب خردل در شهر و چند بمب بیرون شهر انداختند. به بازار و جاهای دیگر افتاد. یکصد و سی نفر را در جا شهید کردند و 8025 نفر هم مصدوم بودند که بعداً خیلی از اینها با فلاکت شهید شدند یا هنوز مانده‌اند و دارند با زجر زندگی می‌کنند که بعضی‌ها را الان شما می‌بینید.

من این موضوع را از این جهت مدخل بحث مهمی قرار داده‌ام و از این جهت مهم است که الان بحث نگرانی و اضطراب آمریکا و غربی‌ها از اشاعه سلاح کشتار جمعی خیلی جدّی است. تا به حال که دست خودشان بود، نگرانی نداشتند و هر جا لازم بود، مصرف می‌کردند. الان احساس می‌کنند ممکن است تروریست‌ها به این سلاح دست پیدا کنند. حقشان هم هست که بترسند. واقعاً وحشتناک است. اگر انسان‌ها‌ی بی‌مسئولیت به این گازهای سمی، هسته‌ای یا به سلاح‌‌های بیولوژیکی، مثلاً ویروس آبله، سیاه زخم و ویروس‌های دیگر دسترسی پیدا کنند، خطرناک است. اینها فعلاً جزو محالات نیست. چون می‌توانند افراد باسوادی را داشته باشند که برای همین تحصیل کرده و این رشته را خوانده باشند و بتوانند اینطور چیزها را تهیه کنند. ممکن است روزی این اتفاق بیفتد. چون با این شیوه‌ای که غربی‌ها عمل می‌کنند، عکس‌العمل‌ها زیاد می‌شود.

 

هر وقت جنایت را شدید کنند، انعکاس آن اینجوری پیدا می‌شود. در جنگ ویتنام وقتی که آمریکایی‌ها شروع کردند با بمب‌های شیمیایی برگ‌ها را بریزند تا جنگل‌ها لخت شود و بتوانند اهدافشان را پیدا بکنند یا گوسفندان را منهدم کنند، تا مردم تغذیه نداشته باشند، در نقطه مقابلش چریک‌های ویتنام چیز دیگری درست کردند. از خون‌ها و مدفوع‌های آلوده‌ای که می‌دانستند به ویروس‌های خطرناکی آلوده هستند، میخ‌های ریز را به این چیزها آلوده می‌کردند و داخل بمب‌های دستی می‌گذاشتند و جلوی راه آمریکایی‌ها منفجر می‌کردند. وقتی این میخ‌ها پخش می‌شد، تعدادی از سربازان آمریکایی را همین چیزهایی که می‌ریختند، آلوده می‌کرد. وقتی سربازان آمریکایی برگشتند، امراض ناشناخته فراوانی از این نوع در آمریکا پیدا شد که هنوز هم بعضی از آنها در آسایشگاه‌ها هستند.

ممکن است این اتفاقات بیفتد. لذا اگر سازمان ملل یا خود آمریکایی‌ها یا غربی‌ها حقیقتاً نگران هستند، باید مسئله را ریشه‌ای حل کنند. مگر سلاح‌های کشتار جمعی از کجا آمده است؟ شما می‌بینید آنها الان بر سر استفاده صلح‌آمیز ما از صنایع هسته‌ای چه شانتاژی می‌کنند و چه جنجالی در دنیا به راه انداخته و اهداف خاصی را پیگیری می‌کنند! ولی دست اسرائیل و دوستان دیگرشان را نمی‌بندند. خودشان هم متوقّف نمی‌شوند. الان هم دارند مسابقه سلاح‌های هسته‌ای و فوق هسته‌ای می‌دهند. الان دارند روی چیزهای عجیب و غریب بیولوژی، شیمیایی، میکروبی و چیزهایی از این قبیل کار می‌کنند. ریشه‌اش هم اینها هستند.

جنگ جهانی اول تقریباً اولین موقعی بود که در عصر ما سلاح شیمیایی بکار رفته است. در جنگ جهانی اول طبق آماری که بعداً منتشر کردند، یک میلیون و 270 هزار تن مواد سمی بکار رفت که پیشتاز آن آلمانی‌ها بودند. در اولین حرکتی که در بلژیک کردند، غافلگیر شدند. در یک عملیات 5 هزار نفر از جبهه مقابلشان را کشتند و 15 هزار یا بیشتر را مصدوم کردند. بعد هم که آلمان پیشتاز شد، انگلیس، فرانسه و آمریکا هم شروع کردند و به ژاپن سرایت کرد. یک خبر شرم‌آور از ژاپنی‌ها نقل می‌کنند که برای مسائل تحقیقات و تجهیزات بیولوژی نظامی یا شیمیایی، از اسرا و زندانی‌های خود در انجام آزمایش‌ها استفاده می‌کردند. ده هزار نفر را در تحقیقاتشان در این راه کشتند. واقعاً تابلویی زشت از رویه‌ای است که اینها داشتند.

روسیه همان زمان بیشترین صدمه را دید. روسیه در جنگ اوّل50 هزار کشته و 500 هزار زخمی جنگ‌های شیمیایی و بیولوژی داشت. در کل جنگ اول یک میلیون و 200 هزارنفر مصدوم و 100 هزار نفر کشته شدند. اینها همه مال غربی‌هاست. اینها این تیپ آدم هستند.

به هر جایی دادند. به عراق هم که نگاه می‌کنیم، باز همین‌ها بودند. صدام که عرضه این‌کارها را از لحاظ علمی نداشت، اینها دادند. کتابی به نام «سوداگران مرگ»(7) منتشر شد که شاید بعضی از شما دیده و خوانده باشید. یک محقق آمریکایی با اتّکا به پرونده‌هایی که شرکت‌های غربی با قوانین خودشان‌ تخلّف کردند و به صدام مواد یا ابزار سلاح کشتارجمعی دادند، نوشته است. 90 شرکت و شخص را در آنجا معرفی می‌کند که می‌خواستند در ساخت بمب هسته‌ای به عراق کمک کنند یا در همین شیمیایی‌ها کمک کردند.

نکته بسیار ظریفی را در جنگ از کمک‌های عمیق علمی و فنی غربی‌ها متوجه شدیم. اینها اوایل که گاز خردل مصرف می‌کردند، خیلی اثر نداشت. چند بمب می‌انداختند و تعداد کمی مجروح و مصدوم می‌شدند. بعد دیدیم کیفیت آن درست شده و بسیار کشتار می‌کند. بررسی کردند - من اخیراً فهمیدم - که چگونه شده است. یک فن فوق‌العاده سرّی را به صدام یاد دادند که جزو فنون نانوتکنولوژی امروز است که هنوز هم بعد از 20 سال سرّی است. مواد مولکول های بسیار ریز را با خردل و چیزهای دیگر مخلوط می‌کردند که اینها می‌توانستند از منافذ بسیار ریز بدن عبور کنند و از این طریق به آنجایی که می‌خواستند در بدن نفوذ کنند، برسند. خیلی کارایی گاز خردل را بالا بردند.

همه اینها، برای این بود که با انقلاب اسلامی کینه و خشم داشتند و انقلاب اسلامی، ایران را از چنگ استعمارگران غربی در آورده و مردم را هوشیار کرده و به مردم یاد داده بود که چگونه حقّ خودشان را بگیرند و راه خدا را به مردم معرفی کرده بود. بخاطر خشمی که داشتند، کینه‌هایشان را اینجوری بر سرملت‌ ما و تاریخ خالی کردند. سازمان‌های بین‌المللی مسئول و غربی‌ها برای حلّ مشکلاتی که برای مردم در سردشت و حلبچه پیش آمده بود، هیچ‌کاری نکردند. دعوتشان کردیم که بیایند حلبچه را ببینند. گفتند: «آنجا داخل کشور عراق است، درست است که در دست شماست، ولی ما به آنجا نمی‌آییم.» حالا ببینید اینهایی که می‌آیند اینجوری کشورها را اشغال می‌کنند، به این بهانه حتّی نیامدند آنجا را ببینند. با این‌گونه آدم‌ها مواجه هستیم.

محاکمه سردمدار حزب بعث عراق دارد شروع می‌شود‌، واقعاً صحنه‌های جالبی است. من به جنگ گلادیاتورها تشبیه می‌کنم که در تاریخ سابقه زشتی دارد. یونانی‌ها یا دیگران، زندانیان خطرناک را در میدان‌های تفریح با حیوان‌های درنده به جان هم می‌انداختند. اینها همدیگر را می‌زدند و پاره می‌کردند و سران کشورها می‌نشستند تماشا و تفریح می‌کردند. الان آمریکایی‌ها و صدامی‌ها این جنگ را در عالم تبلیغات ارائه می‌دهند. جالب است که تماشاچی زیادی می‌تواند داشته باشد.

دیروز اولین صحنه‌اش که شروع شد، آمریکایی‌ها سانسور را آغاز کردند. آنها که از دیگران شفافیت می‌خواهند، سانسور کردند. این یکی از ننگ‌هایی است که الان آمریکایی‌ها مرتکب می‌شوند. صدام را باید خیلی علنی محاکمه کرد. باید گذاشت او هم حرفش را بزند، آمریکایی‌ها هم حرفشان را بزنند‌ و مردم هم حرفشان را بزنند، ما هم حرفمان را بزنیم. اینجا آزمایشگاه تاریخ بشریت عصر ماست و صحنه‌های عجیب و‌غریب جنایت باید رو بشود. ولی آمریکایی‌ها با اولین برخوردی که صدام کرد، دستور دادند خبرنگاران نیایند. صدای صدام را پخش نکنند، فقط گوشه‌ای از منظره دادگاه را نشان بدهند و خبرها را سانسور شده پخش کنند. این محاکمه یک جنایتکار نمی‌شود.

اولین نقطه ضعفش این است که در همین 7 بندی که اتهامات او را مطرح کردند، جنایات صدام در ایران نیامده است. چرا نیست؟ من از دادگاه و قاضی آنجا می‌پرسم. صد هزار مصدوم شیمیایی در ایران است که 45 هزارشان پرونده دارند. بقیه هم بتدریج آسیب‌هایشان رو می‌شود. الان هر روز شاهد هستیم کسانی که خیال می‌کردند شیمیایی نبودند، احساس شیمیایی می‌کنند.

یکی از همان‌ها فرزند خود من است. او احساس می‌کرد شیمیایی نیست. الان برای معالجه رفت و گفته‌اند: «نقطه سیاهی در ریه مانده است.» جاهای دیگر هم همینطور است. به من به عنوان فرمانده جنگ مراجعه و استمداد می‌کنند و می‌گویند ما را نمی‌پذیرند. چون کمتر از 25 درصد هستیم. در زمان جنگ یکصد و چند هزار مصدوم شیمیایی را تخلیه کردیم و به عقب جبهه آوردیم. بعضی از آنها ساده بود و تمام شد. برای بعضی‌هایشان، یعنی برای 45 هزار نفر پرونده درست شده بود. باید برای بقیه فکری کرد. دنیا هم باید فکری بکند.

باید این مسایل در دادگاه صدام مطرح شود. بقیه جنایات هم هست و این‌ هم هست. اگر دادگاه عراق نخواهد مسئله ایران را مطرح کند، نشان می‌دهد که به فرمان آمریکایی‌هاست. معلوم نیست که قاضی‌های عراق این ‌را بخواهند، آنها نمی‌خواهند. چطور شد جنگ کویت را که چند ماه بیشتر نبود، مطرح می‌کنند، اما جنگ علیه ایران را که 8 سال این همه جنایت کردند، مطرح نمی‌شود؟

به هر حال الان این غول‌های جنایت در مقابل هم قرار گرفته‌اند. وقتی که اولین سؤال را از صدام کردند، جواب داد: «جنایتکار اصلی بوش است. بروید او را محاکمه کنید» (شعار مرگ برآمریکا از سوی نمازگزاران.)

البته هر جنایتی که دیگران کردند، غربی‌ها هم کردند. شریک جرم هستند و آنها در جای خودش هست. اینها جرم‌های بعث عراق را کم نمی‌کند. اینها باید محاکمه شوند و کیفر ببینند. اما این دادگاه باید دادگاهی باشد که این 35 سال تاریخ منطقه ما را نشان بدهد. اگر غیر از این باشد، باید انسان‌ها‌ی شریفی پیدا شوند و یک دادگاه نمادین درست و این واقعیت‌ها را مطرح کنند و به تاریخ بگویند و اینها روشن شود.

سازمان ‌ملل در اینجا مسئول است و مراکز دیگر انسانی هم که در دنیا هستند- خیلی‌هایشان مفید هم هستند- مسئول هستند، باید جلوبیایند و تلاش کنند تا حقایق‌کشف شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

قل هو الله احد/ الله الصمد/ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً اح

 

پی نوشت ها:

12/4/83

 

1- در تقویم زندگی حضرت فاطمه(س)، همچون سایر معصومین(ع) بین مورخان و محدثان اخلاف وجود دارد، در این اختلاف بیش از هر چیز به ضعف فرآیند ثبت و ضبط در آن زمان بر می‌گردد، به ویژه آنکه ضابطان و محدثان در آن دوره به مباحث تواریخ و ولادات و وفیات اهمیت چندانی نمی‌دانند و شبیه این اختلافات در مورد خود رسول اکرم(ص) نیز کمابیش وجود دارد. اما این اختلافات در مورد تقویم زندگانی حضرت زهرا(س) نسبت به سایر معصومین بیشتر است و این ظاهراً به نوع جنسیت آن حضرت، یعنی به زن بودن ایشان بر می‌گردد که طبیعتاً موجب ارتباط و اطلاع نسبتاً کمتر از این تواریخ می‌شدند، به طور کلی ۱۳ گفته مختلف در منابع تاریخی و روایی در مورد تاریخ شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) وجود دارد که عبارت است از:

1- ۴۰ روز بعد از وفات رسول خدا(ص)، این گفته را مرحوم مجلسی در «بحار‌الانوار» جلد ۴۳ صفحه ۲۱۲ حدیث ۴۱ از کتاب «عیون المعجزات» نقل کرده است، همچنین در کتاب «کشف الغمه» جلد ۱ صفحه ۵۰۰ با استناد به روایتی مجهول این گفته نقل شده است.

2- ۴۵ روز بعد از وفات رسول خدا(ص)، این گفته را برخی از محدثان به عنوان یک گفته نامعلوم نقل کرده‌اند.

3- دو ماه بعد از وفات رسول خدا(ص)، این گفته را «حاکم نیشابوری» در کتاب «مستدرک» از عایشه نقل کرده است.

4- ۷۰ روز پس از رحلت رسول خدا(ص)، این گفته را یکی از دانشمندان اهل سنت «ابن عبد الاب» در کتاب «الاستیعاب» نقل کرده است.

5- ۷۲ روز پس از رحلت رسول خدا، این گفته را «ابن شهر آشوب» در کتاب «المناقب» جلد ۳ صفحه ۳۵۷ آورده است و گفته که مطابق آن حضرت(س) در روز شنبه ۱۷ شب مانده از ربیع‌الاخر در سال دهم هجری در سن ۱۷ سال و ۷ ماهگی دار دنیا را وداع گفته است و البته «ابن طاووس» هم کتاب «اعلام الوری» صفحه ۱۴۷ به عنوان قول اظهر ذکر کرده است.

6- ۷۵ روز پس از رحلت رسول خدا(ص)، این گفته که در کتاب «الکافی» مرحوم کلینی جلد یک صفحه ۴۵۸ آمده است که مطابق آن «مرحوم کلینی» با استناد از امام باقر(ع)، ولادت آن حضرت را ۵ سال پس از مبعث و شهادت وی را ۷۵ روز بعد از وفات پدرش در سن ۱۸ سال و ۷۵ روزگی ذکر کرده است، در کتاب «دلایل الامامه» «طبری»، صفحه ۴۵ طبق روایتی به نقل از امام باقر(ع) و نیز در کتاب «الخرائج» مطابق روایتی به نقل از امام صادق(ع) این نطریه مورد تائید قرار گرفته و در متن این روایات روز شهادت آن حضرت سیزده جمادی الاولی بیان شده است که امروزه نظر اهل سنت بر همین مبنا قرار گرفته است. .

7- ۸۵ روز پس از رحلت رسول خدا(ص)، این گفته را مرحوم طبری در کتاب «دلائل الامامه» صفحه ۴۵ به عنوان یک قیل نقل کرده است.

8- سه ماه پس از رحلت رسول خدا(ص)، این گفته به «ابوالفرج اصفهانی» نسبت داده شده است.

۹- ۹۵ روز پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، مستند این گفته امروزه در میان شیعیان به ویژه ایران به رسمیت شناخته می‌شود، دو روایت از امام باقر و امام صادق (ع) است که یکی از آنها در کتاب «کشف‌الغمه» جلد یک صفحه ۵۵۳ نقل شده است و روایت دوم که از لحاظ سندی نسبت بر همه اخبار دیگر محکم‌تر و متقن‌تر هست، در کتاب «دلائل‌الامامه» (صفحه ۴۵ )از زبان امام صادق (ع) آمده است که مطابق آن روز شهادت آن حضرت (س) سه شنبه سوم جمادی الثانی اعلام شده است.

۱۰- ۱۰۰ روز بعد از رحلت رسول خدا(ص)، این گفته را نیز نویسنده کتاب «کشف‌الغمه» در جلد یک صفحه ۵۰۳ به نقل از «ابن قتیبه» نقل کرده است.

۱۱- چهار ماه پس از رحلت رسول خدا(ص)، این گفته «ابن شهر آشوب» در کتاب «المناقب» (جلد ۳ صفحه ۳۵۷) با عنوان قیل نقل کرده است و گفته که قربانی یکی از محدثان معروف، این نظریه را صحیح‌تر از همه دانسته است و البته «ابن‌طاووس» هم در کتاب «اعلام الوری» (صفحه ۱۴۷) روایتی به نقل از جابر و او از امام محمد باقر (ع) در تأیید این نظریه نقل کرده است.

۱2- ۶ ماه پس از رحلت رسول خدا(ص)، این نظریه به عنوان یک نظریه مشهور میان شیعه و سنی در برخی از دوره‌های تاریخی مطرح بوده است و مستندات آن، دو روایت از «امام باقر(ع)» و «عروه بن زیبر» است که مطابق آن حضرت(س) در شب سه‌شنبه سه روز مانده به ماه رمضان در سال یازدهم هجری به شهادت رسیده‌اند و البته «ابن ابی الحدید» در شرح نهج‌البلاغه( جلد ۶ صفحه ۴۶ )همین گفته را از عایشه نیز نقل کرده است.

۱۳- ۸ ماه پس از رحلت رسول خدا(ص)، این گفته را به برخی از محدثان نسبت داده شده است، همچنین در کتاب «کشف‌الغمه» (جلد یک صفحه ۵۰۳) نیز این نظریه نقل شده است.

 

2- این خطبه که هنگام خاکسپاری حضرت زهرا (س) ایراد شد، سرشار از اشارات معنادار نسبت به اوضاع ان زمان است:«رُوِیَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ فَاطِمَةَ (علیها السلام) کَالْمُنَاجِی بهِ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) عِنْدَ قَبْرِهِ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازلَةِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَةِ اللَّحَاقِ بکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدی إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فَادحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَلَقَد اسْتُرْجِعَتِ الْوَدیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَی أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ بهَا مُقِیمٌ وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابرِینَ، سلام بر تو‌ای رسول خدا(ص)، سلامی از طرف من دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است، ‌ای پیامبر خدا، صبر و بردباری من با از دست دادن فاطمه(س) کم شده، و توان خویشتنداری ندارم اما برای من که سختی جدایی تو را دیده، و سنگینی مصیبت تو را کشیدم، شکیبایی ممکن است، این من بودم. که با دست خود تو را در میان قبر نهادم، و هنگام رحلت جان گرامی تو میان سینه و گردنم پرواز کرد پس همه ما از خداییم و به خدا باز می‌گردیم. پس امانتی که به من سپرده بودی برگردانده شد، و به صاحبش رسید، از این پس اندوه من جاودانه، و شب‌هایم، شب زنده داری است، تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند. به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه در ستمکاری بر او اجتماع کردند، از فاطمه(س) بپرس، و احوال اندوهناک ما را از خبر گیر، که هنوز روزگاری سپری نشده، و یاد تو فراموش نگشته است. سلام من به هر دوی شما، سلام وداع کننده‌ای که از روی خشنودی یا خسته دلی سلامی نمی‌کند، اگر از خدمت تو باز می‌گردم از روی خستگی نیست، و اگر در کنار قبرت می‌نشینم از بدگمانی بدانچه خدا صابران را وعده داده نمی‌باشد.»

 

3- ساعت 20 و 30 دقیقه روز یکشنبه 7 تیر 1360، تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، هیأت دولت و...) به تدریج به سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران واقع در سرچشمه‌ی تهران وارد شدند. نوای ملکوتی قرآن کریم در فضای سالن طنین انداخت و پس از پایان قرائت قرآن کریم و اعلام برنامه، آیت‌الله بهشتی آغاز سخن نمود. بحث درباره‌ی تورم بود، اما عده‌ای از اعضا خواسته بودند که راجع به انتخابات ریاست جمهوری نیز صحبت شود. دکتر بهشتی سخنانش را با این جملات آغاز کرد:«ما بار دیگر نباید اجازه دهیم، استعمارگران برای ما مهره سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی گیرند، انتخاب شوند.»

در همین لحظه ناگهان برقی جهید و نوری خیره کننده و صدایی مهیب برخاست. زمین تکان سختی خورد و دیوارها به شدّت لرزید. در کمتر از ثانیه‌ای از سالن جز تلی از خاک چیزی باقی نماند. بیش از هفتاد تن از بهترین عزیزان انقلاب، زیر خروارها خاک مدفون شدند و روح فرزندان رشید اسلام و معلمان بزرگ شهادت و ایثار در ملکوت اعلی پیوستند.

عامل بمب‌گذاری، منافق نفوذی به نام محمّدرضا کلاهی بود که خود جزء نیروهای خدماتی حزب به حساب می‌آمد و پس از انفجار موفق به فرار گردید و راهی فرانسه شد.

 

4- شهید آیت‌الله شیخ محمد صدوقی، سومین شهید محراب، نماینده امام و امام جمعه یزد، از یاران صدیق و باوفا و قدیمی امام و از سلاله پاک تشیع علوی بود. شخصیت ایشان تأثیرپذیری فراوانی از امام خمینی(ره) داشته است. از حامیان گروه فداییان اسلام بود. در حمایت از این گروه از هیچ کاری فروگذار نکرد، به طوری که سیدعبدالحسین واحدی برای پنهان شدن به خانه او پناه می‌برد. او را دو روز پشت آینه دیواری اتاق پنهان می‌کند و را از دست مأموران رژیم نجات می‌دهد. تنها مرد تتبّع، تحقیق و نگارش نبود، بلکه در تدریس و تربیت شاگردان از مردان موفق زمان خود به شمار می‌رفت. شاگردان فراوانی تربیت کرد که بعدها هریک منشأ خدمات اجتماعی و علمی فراوان گردیدند. از چندین هفته قبل از شهادت آیت‌الله صدوقی، جوانی در حدود 25 سال با لباس بسیجیان در مسجد ایشان پیدا شده بود و زاهدانه به مسجد رفت وآمد می‌کرد. این برخورد او باعث می‌شد کسی به او بدبین نشود. روز دهم رمضان سال 1402هجری قمری، در سال 1360 هجری شمسی، با روز جمعه هم زمان شد. ایشان غسل جمعه کرد و به طرف مسجد «ملااسماعیل» حرکت کرد. خطبه‌های نماز جمعه را خواند و سپس به نماز ایستاد و چون نماز تمام شد، آن جوان که بعد هم مسلّم شد از وابسته‌های منافقان است، از پشت سر به آقا هجوم آورد. ناگاه صدای انفجار مهیبی در فضای مسجد پیچید و شور و غوغای عجیبی همه مسجد را فرا گرفت و آیت‌الله به شهادت رسید.

 

5- در دوازدهم تیرماه 1367 شمسی برابر با سوم ژوئیه 1988 میلادی، هواپیمای مسافری ایرباس ایران که از بندرعباس عازم دُبی بود، بر فراز آب‌های خلیج فارس و در نزدیکی جزیره "هنگام" مورد هجوم یگان‌های دریایی متجاوز آمریکایی مستقر در آب‌های خلیج فارس قرار گرفت و سقوط کرد. این هواپیما که با موشک ناو جنگی وینسنس مورد حمله عمدی نیروهای تجاوزگر و جنایت پیشه شیطان بزرگ قرار گرفت حامل 298 مسافر و خدمه بود که تمامی آنها اعم از مرد و زن و کودک و نوجوان و کهنسال با وقوع این جنایت فجیع به شهادت رسیدند. در میان سرنشینان هواپیما، 66 کودک زیر 13 سال، 53 زن و 46 تن تبعه کشورهای خارجی نیز بودند که کشته شدند.

 

6- روز ۸ تیر ۱۳۶۶ هواپیماهای بمب‌افکن ارتش عراق با بمب‌های شیمیایی به ۴ نقطه پر ازدحام و متراکم جمعیتی شهر سردشت حمله کردند. ارتش بعثی عراق در این حمله ده‌ها تن از مردم این شهر اعم از پیر و جوان، زن و کودک را با گازهای کشنده شیمیایی مورد هدف قرار داد که بر اثر آن ۱۱۰ نفر شهید شدند و نام بیش از ۵ هزار نفر در سازمان‌های بین‌المللی به عنوان مصدوم شیمیایی سردشت به ثبت رسیده است. رژیم بعث عراق در این حملات از سه نوع گاز خردل، گازهای اعصاب (تابون، سارین یا سومان) و سیانوژن علیه مردم بی‌دفاع استفاده کرده بود.

سلیمان جعفرزاده، از سرداران جنگ در زمان بمباران شیمیایی سردشت، درباره این ماجرا می‌گوید: سردشتی‌ها با تمام وجود از افراد گردان ماکو در جبهه، حمایت و استقبال خوبی می‌کردند و این محبت مردم سردشت در میان رزمندگان برای ادامه نبرد با دشمن دلگرمی ایجاد می‌کرد که هیچ گاه فراموش نخواهد شد چرا که این دلگرمی‌ها و محبت‌ها موجب تقویت روحیه در میان بسیجیان و پاسداران شده بود. متاسفانه در زمان بمباران شیمیایی وقتی از خط مقدم جبهه وارد شهر شدیم تمام شهر بمباران شیمیایی شده بود و به دلیل اینکه امکانات کافی در این شهر نبود هفته‌ها آثار گاز خردل در دیوار‌ها و نقاط شهر باقی مانده بود و همین مساله باعث بیشتر شدن تلفات این جنایت شد.

 

7- «سوداگری مرگ، غرب چگونه عراق را مسلح ساخت.» کتابی از «کنت تیرمن» است که احمد تدین در ایران ترجمه کرد که در سال 1382 در 768 صفحه توسط نشر رسا منتشر شد. آنچه به کتاب جذابیت می‏بخشد، همان نبوغ و حیله‏های خاص صدام در دستیابی به آن همه امکانات بوده است، از قبیل پیدا کردن اولین مخترع توپ‏های جنگی و نخستین طراح هواپیماهای نظامی در ارتش نازی هیتلر و یا دسترسی به شرکت‏ها و کارخانه‏های گمنامی که می‏توانسته‏اند او را در به دست آوردن مواد ممنوعه شیمیایی و یا تکنولوژی غیرقابل صدور سوخت موشک‏ها و حتی کلاهک‏های اتمی یاری رسانند. با این همه، باید اذعان کرد که این کتاب افشاگر بسیاری از نکات ناگفته درباره جنگ ایران و عراق است و نکته ظریف و قابل تأمل این که نویسنده با استفاده از انبوه اسناد و مدارک نشان می‏دهد که با توجه به اهداف صدام از جنگ با ایران و نیز تلاش پیگیر او در دستیابی به مهلک‏ترین جنگ‏افزارهای پیشرفته تا حدّ موشک‏های با کلاهک اتمی، این جنگ - به‏ خصوص پس از سوءاستفاده از بمب‏های شیمیایی در حلبچه و جزایر مجنون و... - عاملی بوده است که چهره واقعی صدام و همه حامیان جهانی‏اش را قبل از این که او بتواند به بمب اتم و نیروی هسته‏ای دست یابد، افشا کرده است. (به نقل از مقدمه کتاب)