خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۶۰
هماهنگی، ضروری‌ترین نیاز انقلاب / انقلاب و لزوم هماهنگی / ضررهای ناهماهنگی / ضررهای عمده‎ای که بر ما وارد شد / رابطه گناه و کفر / کابینه دکتر باهنر /

خطبه اول:

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

الحمدالله رب‌العالمین والصلوة والسلام علی رسول‌الله و آله ائمه المعصومین

قال العظیم فی کتابه:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

فلما الزبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیمکث فی الارض[1]

دو خطبه‌ای که برای نماز جمعه امروز در نظر گرفته شده، یکی درباره هماهنگی و دیگری درباره رابطه گناه و کفر می‌باشد.

هر دو موضوع از موضوعات اساسی دینی و اجتماعی روز است. در مورد هماهنگی که در خطبه اول مطرح می‌شود، به دلیل آخرین حرکت ملت مسلمان ما به‌سوی هماهنگی؛ یعنی معرفی کابینه مسلمان، متعهد و انقلابی برادرمان دکتر محمدجواد باهنر، به مجلس شورای اسلامی می‌باشد. خطبه دوم را که رابطه گناه و کفراست، به این دلیل مطرح می‌کنیم که می‌بینیم بسیاری از افراد مسلمان دیروز، کفار امروز شده‌اند.

کسانی که کمی با تاریخ انقلاب‌های دنیا و نیازهای یک انقلاب آشنا باشند، می‌دانند که بعد از پیروزی یک انقلاب هماهنگی در مدیریت و هماهنگی مردم و مسئولان از ضروری‌ترین نیازهای انقلاب است. دلیلش هم روشن است، انقلاب اگر واقعاً انقلاب باشد می‌خواهد همه‌چیز جامعه را دگرگون کند، اساس جامعه را به هم بریزد، روابط و شرایط را به هم بریزد، مقدار زیادی تخریب و مقدار زیادی سازندگی دارد و یک چنین حرکت عظیم، بدون هماهنگی و بدون وحدت نظر و بدون انسجام لازم میان مردم و مسئولان، ممکن نمی‌شود.

انقلاب‌های دنیا را مشاهده کنید، هر جا انقلاب شده همان گروه و همان جهتی که خود انقلاب کرده برای دوران طولانی، دیکتاتوری و قدرت نشان داده و به دیگران میدان عمل نداده تا به آنجا رسیده که هدفش بوده است. (اگر توانسته برسد) بعد راه را برای دیگران باز کرده که البته درانقلاب‌های دنیا، هنوز این مرحله آخر فرا نرسیده، یعنی در شوروی و همه اقمارش، در کشورهایی مثل الجزایر، عدن، ویتنام، چین و هر جا که به این معنا انقلاب شده، هنوز همان جهت انقلابی اول دیکتاتور میدان است. انقلاب ایران یک تجربه جدیدی در تاریخ انقلاب‌ها بوده و راهی را انتخاب کرده که در بخشی از تجربه‌اش شکست خورده، اما در بخشی از تجربه‌اش برای تاریخ بشر میراث عظیمی را به‌جای خواهد گذاشت.

ما وقتی‌که پیروز شدیم، به‌جای اینکه یک حکومت صد در صد زاییده از متن انقلاب درست کنیم و آن جهت انقلاب را حاکم بنماییم، دست به ایجاد یک حکومت ائتلافی زدیم، این مسلمان‌ها بودند که انقلاب کرده بودند و این توده انقلابی به رهبری شخص امام و با ایده صد در صد اسلام راستین بود که رژیم پهلوی را ساقط کرد. باز این‌ها بودند که دست دیگران را گرفتند و از زندان‌ها بیرون آوردند، اگر این‌ها نبودند، مثلاً مجاهدین خلق، پیکاری‌ها، فدائی‌ها و متفرقه‌هایی که در زندان‌ها بودند، سال‌ها در زندان می‌پوسیدند و می‌بریدند، اما وقتی‌که پیروز شدیم، به‌جای اینکه همین جریان حاکم بر انقلاب باشد ترکیبی از جریان‌های مختلف، مسئولیت اداره کشور را به عهده گرفت. علت هم داشت و ساده و بی‌جهت این عمل انجام نشده بود. ماه‌های قبل از پیروزی همه این جریان‌ها در انقلاب به‌هم‌پیوسته بودند. همه به پاریس رفته و آنجا دست بیعت به امام داده و اظهار وفاداری کرده بودند و رهبری امام را پذیرفته و معنای این حرف این بود که جریان خود را فراموش کرده‌اند و در جریان کلی انقلاب اسلامی ذوب شده‌اند. برداشت‌ها این بود. امام با برخورد پدرانه و بزرگوارانه و ما هم با مقداری خوش بینی با قضیه برخورد کردیم و گفتیم حال که همه دست بیعت به امام داده‌اند و همه تحت تأثیر جریان اصلی انقلاب هستند، همه به میدان بیایند، ترکیب کابینه اول را به یاد دارید، نهضت آزادی، جبهه ملی، جاما، همه شاخه‌های منشعب شده از جبهه ملی و چند نفر متفرقه با ایده‌های خاص در سطح بالا و در سطح پائین تر و درجه دوم یعنی معاون‌ها و استانداران و فرمانداران و رؤسای ارگان‌ها و همه نیروهای اسلامی و ضد اسلامی، منافق، فدایی، توده‌ای پیکاری و حتی ساواکی‌ها و باقیمانده‌های رژیم قبل، مجموعه‌ای بودند که مسئولیت اجرایی کشور را در دست گرفته بودند.

روزهای اول موج عظیم انقلاب و ابهت مردم خیلی مجال نمی‌داد که این‌ها ماهیت خود را نشان بدهند؛ یعنی فرصت نمی‌شد که مردم توجه کنند، تنها کسانی که در میدان اجرا راه نداشتند، نیروهای خط امام و این توده مردم بودند. جوان‌های انقلابی مسلمان به دلیل بی تجربگی و خامی پشت در مانده بودند، اما آنها هم بیرون نماندند و به شکل دیگری خود وارد شدند، آن‌ها دست به ابتکار نهادهای انقلابی زدند، دادگستری وزیر دادگستری نمی‌توانست انقلابی عمل کند، دادگاه‌های انقلاب تشکیل شد. مجریان سازنده نمی‌توانستند بسازند، جهاد سازندگی درست شد، مسئولان امنیت کشور نمی‌توانستند امنیت را حفظ نمایند، کمیته‌ها درست شد و سپاه پاسداران به وجود آمد. هر جا که نقص کار مجریان روشن می‌شد، ملت با همان خاصیت انقلابی، اسلامی خود وارد میدان می‌شد و آنجا را قبضه می‌نمود.

پس مجموعه باز خط امام را هم شامل می‌شد اما پشت در و به عنوان ارگان‌های انقلابی. زیادی طول نکشید که معلوم شد این تجربه، تجربه موفقی نیست. مردم فهمیدند که جریان حاکم، نمی‌تواند انقلاب را بکشاند؛ اما نصایح امام که هر لحظه حامی حکومت وقت بود و اشارات امام، مردم را صبورانه نگه می‌داشت که مشاهده کنند قضایا چه می‌شود.

کم کم آنقدر مسئله روشن شد که دیگر تحملش ممکن نبود و مرحله‌ای که همه می‌دانند یعنی مرحله واسط شروع شد و درگیری‌ها پیش آمد و حذف‌ها آسان انجام نمی‌شد. اگر جبهه ملی کنار گذاشته می‌شد، دست به مقاومت می‌زد، اگر منافق از مسئولیت‌هایی که دراستانداری و معاونت وزارت داشت بر کنار می‌شد، مقاومت می‌کرد و اگرافراد دیگر هم خلع می‌شوند مقاومت می‌کردند؛ و این جریان آغاز حرکت طبیعی توده انقلابی و متن مردم به‌سوی هماهنگ نمودن مسئولیت‌ها و قبضه کردن جریان‌ها و حذف جریان‌های باطل بود و مثل سیل همه جا را زیر نفوذ خود گرفت تا به اینجا رسید که امروز ما شاهد معرفی کابینه‌ای هستیم که منبعث از متن توده مردم و خط امام و مسلمانان متعهد می‌باشد رئیس جمهور، دولت، اعضای دولت، مجلس، شورای نگهبان، شورای عالی قضایی و پست‌های کلیدی ادارات و ارگان‌های انقلابی ما تقریباً همه هم جهت شده‌اند: اما ما میدانیم که در بطن هر یک از این‌ها هم هنوز نیروهای نامنسجم وجود دارد که دراینده یا خود را منسجم می‌کنند و یا حذف می‌شوند و این جریانی است که انقلاب نشان داده و امروز ثابت شده است.

البته این تجربه و این آزمایش به قیمت ارزانی به دست نیامده، وقت و نیروی فراوانی تلف شده، اعتبار، ضربه دیده و مشکلاتی پیش آمده، اما یک حرکت سالم، طبیعی، پا برجا و پر دوام است که به خاطر همین خاصیتش قابل اعتماد می‌باشد و از این به بعد ما با خیال راحت می‌توانیم مسئولیت‌های کشور را در جای خود و به دست افراد صالح خود، به انتخاب اصلح ببینیم، این وضع پیش آمده است.

خساراتی را که دیدیم شدید بود، یکی از خسارات این بود که در تصمیم گیری، همیشه دچار مشکل بودیم. روزهای اول انقلاب، در کابینه و حتی در شورای انقلاب که کمتر دچار گرفتاری بود، هر تصمیم اساسی که مطرح می‌شد، مقدار زیادی وقت مسئولان را به خاطر همین خطوط مختلف و جریان‌های متنوع می‌گرفت. جبهه ملی برای خود می‌کشید، نهضت آزادی برای خود و خط امام هم برای خود فکر می‌کرد و متفرقه‌ها هم همچنین، اینکه امروز می‌بینید هنوز سفارتخانه‌های ما به این روز سیاه وضع نامناسب مانده، علتش این است که ماه‌های اول انقلاب که حساس‌ترین لحظات است بر وزارت خارجه ما آقای سلامتیان به عنوان معاون وزیر خارجه حاکم بود که نهضت آزادی هم با او مخالف بود، اما ائتلاف چنین پیش آورده بود و اینکه می‌بینید این دانشگاه امروز تعطیل است، علت اصلی آن این است که: کسانی که این دانشگاه را قبضه کرده بودند، خط مشترک لیبرالیسم و نفاق چپ و راست بودند که همه این اتاق‌ها را اتاق جنگ کردستان کرده بودند و شما میدانید چه حوادثی دراین دانشگاه‌ها اتفاق می‌افتاد.

به اضافه آن همه میراث سوء که از رژیم قبل داشتیم. از روز اول خط امام و اسلام راستین دانشگاه‌ها را قبضه نکرده بود و پایه‌های کجی گذاشته شد که این پایه باید پاسخی اصلاح شود، در شورای انقلاب اگر همه در خط امام بودند تصمیمات فوری گرفته و به اجرا در می‌آمد، اما به خاطر ناهماهنگی در شورا و کابینه مؤتلف مسائل بارها و بارها مطرح و بدون تصمیم گیری مناسب وقت را تلف می‌کرد.

ضرر دوم که خیلی مهم است و مهم‌تراز تأخیر در تصمیم گیری می‌باشد و هنوز هم دچارش هستیم، این است که ارگان‌های اجرایی، ادارات، ارتش، پلیس و همه مؤسساتی که میراث رژیم گذشته بودند و نیروهایی که درانها کار می‌کردند، بخش عظیمشان، کسانی بودند که چون نمی‌خواستند به اسلام راستین دل بدهند، از وجود جریان‌های غیراسلامی در سطح بالا، دلخوش بودند و یکدل و در جهت اسلام حرکت نمی‌کردند. امیدوار بودند به روزی که خط غیراسلامی حاکم بشود و این دو دلی درادارات ما، درارتش ما، پلیس ما و در خیلی جاهای دیگر تا روزهای آخر سقوط بنی صدر وجود داشت و هنوز هم ریشه‌هایی دارد و این مسئله خیلی مهم و خطرناک بود.

یک مسئول اداری با تبلیغاتی که می‌شد پیش خود فکر می‌کرد که بالاخره روزی این نیروهای غیراسلامی به اصطلاحی خودشان، روشنفکرها پیروز می‌شوند و به این خاطر به نحوی حرکت می‌کرد که بتواند با آنها بسازد و خیلی که محتاط و منافق بود چهره‌اش را مخفی می‌کرد که خط امامی‌ها او را نشناسند. به‌جای اینکه کار کنند، روزنامه انقلاب اسلامی و میزان می‌خواندند و به‌جای اینکه به مردم برسند، اخباری که شب از رادیوهای بیگانه گرفته بودند پشت میزهایشان برای مراجعینشان تعریف می‌کردند و این حالت، حالت سردرگمی، حالت بی تکلیفی، حالت امیدواری به یک خط غلط و این حالت نامناسب، باعث شده بود که ارگان‌های دولتی ما به‌مثابه ارگان‌های انقلابی دیگر کار نکند و همیشه عقب بماند و این مسئله در جنگ و در جاهای دیگر هم بود. به اضافه برخوردهای نامناسبی هم که وجود داشت.

همه می‌دانند که این جریان‌ها چقدر در حذف یکدیگر نیرو مصرف کردند و این‌ها همه از وقت ملت تلف شد. از همان روزهای اول تیتری ساخته بودند به عنوان تعداد مراکز قدرت و برای کوبیدن ارگان‌های انقلابی چقدر خون دل خوردند و چقدر خون دل خوراندند، می‌گفتند: یک دادگستری داشته باشیم؛ اما یک دادگستری که نتواند کار کند و ضد انقلاب به آن نحو دراین کشور ریشه کند بچه درد می‌خورد. می‌گفتند تعداد مراکز قدرت نباشد؛ و آن مرکزی هم که باید کوبیده شود، دادگاه انقلاب و سپاه پاسداران و کمیته و جهاد سازندگی و غیره است؛ و تا همین اواخراین جریان وجود داشت.

از طرفی نیروهای واقعی انقلاب همین‌ها بودند که کوبیده می‌شدند و مشکل مهم این بود. مشکل اینجاست که حاکم رسمی کابینه بود، اما نیروهای واقعی، نهادهای انقلاب بودند. آقای بنی صدر حتی به فرمان امام فرمانده کل قوا بود و مثلاً فرمانده سپاه پاسداران را ایشان نصب می‌کرد، اما سپاه پاسداران از بنی صدر فرمان نمی‌برد. فرمانده کل قوا بود اما جرأت نمی‌کرد به پادگان سپاه برود. وقتی‌که فرماندهان جزء جمع می‌شدند و جلسه تشکیل می‌دادند. کارشان این بود که ایشان را استیضاح کنند که چرا اینگونه رفتار می‌کند؟ بنابراین چنین حکومتی، حکومت نمی‌شود و دراین حکومت نمی‌شود کار کرد. او می‌خواست با نیروهای دیگر کار کند نمی‌شد، کمیته‌ها به او ایمان نداشتند، ایشان اعلام می‌کرد می‌خواهم رئیس شهربانی نصب کنم (با اینکه این حق را نداشت) این کار را می‌کرد اما آن رئیس به حرفش توجه نمی‌کرد. مدیر روزنامه معین می‌کرد، اما آن مدیر هم مطابق میل او رفتار نمی‌کرد. در رادیو مدیرعامل نصب می‌کرد اما مدیرعامل هم خط او را نمی‌خواند.

ضررهای عمده‌ای که بر ما وارد می‌شد این بود که کسانی اسمشان زمامدار بود، اما توده ملت با نیروهای انقلاب، ارگان‌های اصیل و آنها که این انقلاب را حفظ می‌کردند در خط آن زمامدار، حاضر به حرکت نبودند و این مشکلات پیش می‌آمد. رفته رفته، این جریان‌ها واقعیت را نشان داد. مطلب روشن شد که جریان غیراسلامی حالا چه ملی گرا و چه در مایه‌های دیگر باشد، نمی‌تواند بجنگد، نمی‌تواند بسازد و نمی‌تواند امنیت را تأمین کند، حتی نمی‌تواند تبلیغ هم بکند و این تضاد و این تزاحم و این مشکلاتی را که سر راه بود، با اراده مردم و با هدایت امام و با کمک‌هایی که اهل درک و فکر نمودند، کم کم مسیر خود را پیدا کرد و امروز به یکپارچگی رسیده که ما امیدواریم ان‌شاءالله این اتفاقات تلخ، هم برای خودمان تجربه شده و هم برای انقلاب‌های اسلامی بعد از این که در منطقه خواهد شد، راه باز بشود.

اشکال کار آن جریان‌ها این بود که با غرور و تکبر. نتوانستند این ملت را درک نمایند و هنوز هم نتوانسته‌اند و عجیب است که انسان این قدر کور دل شود. قرآن هم همین مطلب را می‌فرماید: ذالک بانهم آمنوا ثم کفروا فطبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون[2]. الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون[3]

قرآن این‌ها را بی شعور تلقی کرده و این یک واقعیتی است. آقای بنی صدر حالا هم که به پاریس رفته از صمیم اعتقاد می‌گوید که در ایران نود درصد مردم با من هستند و من یقین دارم که او خیال می‌کند که راست می‌گوید، یعنی با آن طرز تفکری که او داشت، راست می‌گوید. همین آدم وقتی‌که می‌خواهد از ایرانی که نود درصد مردم طرفدارش هستند، برود باید در توالت مخفی شود. یکی از همافران می‌گوید: وقتی‌که من دیدم بنی صدر از توالت بیرون آمد و عرق صورتش را گرفته خجالت کشیدم که رئیس جمهور مدعی، اینگونه فرار می‌کند. به آنجا هم که می‌رود، می‌گوید: که نود درصد مردم با من هستند و من بر خواهم گشت. چقدر باید آدم جامعه را کم بفهمد.

قضیه سید علی محمد باب است که وقتی‌که ریسمان دارش به وسیله تیر پاره می‌شود و او می‌افتد، فرار کرده و به دستشویی می‌رود، عیناً تکرار شد. با این تفاوت که در اینجا دیگر ریسمان دار نیست ریسمان دار نامرئی است، پرونده است. آن یکی (سید علی محمد باب) آن قدر شعور داشت که بعد از فرار به مجلس رفته و بگوید که من توبه کردم و توبه نامه بنویسد؛ اما بنی صدر توبه هم نمی‌کند، بقیه منافقین هم چنین هستند. واقعاً خیال می‌کنند که این خلق طرفدارشان است.

علت اینکه این مردم با اینکه در صدر حکومت نبودند به این نحو آنها را عقب زدند، همان روحیه‌ای بود که انقلاب کرده بود. قضیه خانم مادر طریق الاسلام را ببینید بچه‌ها در زندان اسمش را طریق الکفر گذاشته بودند زیرا ایشان قبلاً جزو مجاهدین بود و پیش از پیروزی انقلاب مرتد شده بود و در زندان جزو کمونیست‌ها بود. این خانم جزو خانم‌های مقاوم دم در زندان رژیم قبل بود و حالا اینگونه عمل می‌کند. اصولاً قیافه آن مادر دران فیلم و آن لحظه‌ها آنقدر مهم است که انسان از خود بیخود می‌شود و نمی‌تواند روحیه مردم را ارزیابی کند. راستی که این مردم چقدر بزرگ‌اند.

ما در تاریخ اسلام صدراسلام مطالبی می‌خواندیم که مو بر تنمان راست می‌شد مثلاً نسیبه جراح در جنگ احد جلوی فرزند خود را که در حال فراراز جنگ بود گرفته می‌گوید: فرزند من، شیرم حلالت نباشد اگر برنگردی و شهید نشوی فرزندش را بر می‌گرداند تا شهید بشود از برای ما این خیلی مهم بود. در کربلا مادر جوانی، کفن به گردن فرزندش انداخته و می‌گوید: برو قبل از علی اکبر شهید بشو! خانم مسلمانی که قبلاً مشرک بوده، چند فرزندش در حال کفر مرده بودند و او خیلی گریه کرده و برایشان شعر گفته بود.

چند فرزند دیگرش در رکاب علی بن ابیطالب شهید شدند یا در جنگ‌های دیگر، برایشان سرود شادی خوانده بود، برای ما این مسائل مهم بود و مهم هم هست؛ اما مسلمان‌های امروز، آن‌ها را تحت الشعاع قرار داده‌اند. چه فیلم‌ها دیده‌ایم که درانها، مادرها به شهادت فرزندانشان افتخار می‌کردند و اجازه نمی‌دادند اشک از چشمانشان سرازیر شود.

کاری که مادر طریق الاسلام کرد باید برای دنیا عبرت باشد. کلماتی که گفت، حرف‌هایی که زد، حتی مهر مادری‌اش هنوز باقی بود، به فرزندش می‌گفت: شما بین خود و خدا توبه کن، شاید خدا ترا بپذیرد. آنقدر مسلمان بود که به لطیفه توبه مرتد هم توجه داشت، اما مردانه ایستاده بود و هر چه فرزندش گریه می‌کرد و می‌گفت اشتباه کردم، مادر همچون شیرایستاده بود و می‌گفت تو دروغ میگویی زیرا نماز نخواندی، توبه نکردی، آدم کشتی و کارهای بد دیگری انجام دادی؛ و این خیلی عظیم است و این تنها یک مادر نیست. به خدا قسم خیلی از مردم ما اینگونه‌اند، زن‌ها، مردها، همه و همه اینگونه‌اند.

روزهایی که امام دستور دادند و به مردم پیشنهاد کردند که افراد مشکوک را معرفی نمایند، آنچنان حرکتی در مردم پیدا شد که حتی مراجعات به من که قدری پیدا کردنم به خاطر کارهای زیاد، مشکل است، بسیار زیاد بود و پدرها مراجعه کرده و فرزندانشان را لو می‌دادند و  از اینگونه انسان‌ها فراوانند، انسان‌های که بهشت را بر جهنم و خدا را بر شیطان و اسلام را بر کفر ترجیح می‌دهند و اکثریت مردم ما چنینند.

روزهایی که من به نماز جمعه می‌آیم، می‌بینم خانم‌هایی را که یک گوشواره کوچک می‌فرستند که معلوم است مال فقیرترین خانواده‌هاست و می گویند: ما این‌ها را از زمان عروسی داریم شما آن را به پاسدارانی که می‌خواهند ازدواج کنند بدهید. چقدر این مردم خوب هستند و چقدر اینگونه مردم زیادند.

هفته قبل آقایی آمده بود و می‌گفت: من در دوران طاغوت، مالیات نمی‌دادم و با حیله از زیر مالیات در می‌رفتم. اکنون یک میلیون تومان چک نوشته و می‌گفت: چون آن موقع مالیات نداده‌ام حالا که حکومت دست مسلمان‌ها است می‌دهم که شما هرطور صلاح می‌دانید خرج کنید و من گفتم که به زلزله زده‌های کرمان بدهید که چک نوشت و داد. مردم ما چنینند و کم هم نیستند، این نوع افراد در همه اموراز قبیل امور مالی، امور جانی، امور عرض و ناموسی و در امور اخلاقی فراوانند.

در روزهایی که بمب اندازی شده و مکان‌هایی خراب شد و خانه‌هایی آسیب دید، چقدر مردم مراجعه کرده و می‌گفتند: ما می‌خواهیم این خسارت‌ها را جبران کنیم و برادران ما، مردمی که بیگناه دچار این جریان‌ها می‌شوند، فکری برایشان بکنیم و دولت هم بر بودجه‌اش تحمیل نشود که به همین منظور دفترامام حسابی را اعلام کردند که هر کس می‌خواهد کمک کند. مردم اینگونه در جریانات شریک شده و در کارها حاضرند و اینقدر اثر دارند آن جریان‌های کوچکی که ما به اشتباه دستشان را گرفته و به آنها در کارها مسؤولیت دادیم، اکنون طلبکار شده و می گویند که ما نود درصد مردم را با خودمان داریم. من نمی‌دانم این‌ها رقم سرشان نمی‌شود؟!

بنی صدر می‌گوید که سازمان مجاهدین خلق، صدهزار چریک مسلح در ایران دارد، آیا او صدهزار را نمی‌داند، چریک را نمی‌داند یا مردم ایران را نمی‌شناسد؟! این سازمان مجاهدین خلق همین است که پس از چند روز فعالیت مسلحانه، اینگونه مثل پنبه از سر راه کنار می‌روند. اگر پشت سر کسی که محافظ ندارد، حرکت کرده و او را با تیر بزنند کار مشکلی انجام نداده‌اند، مافیا هم چنین می‌کند. گروهی که سال‌ها شعار انقلابی می‌داد و دو سال در محیط آزاد و حتی هرج و مرج و سوء استفاده از آزادی، هرچه توانست برای خود ذخیره کرد، خانه تیمی ساخت، جمعیت و شبکه درست کرد، همه اینکارها را کرد، وقتی‌که ما تصمیم به مبارزه جدی با آنها گرفتیم، اینگونه از هم پاشیده شدند که هرروز چندین خانه تیمی از آنها کشف می‌شود با اینکه ما نه ساواکی و نه سازمان اطلاعاتی مهمی داریم.

همه می‌دانند که در رژیم گذشته اگر یک خانه تیمی پیدا می‌کردند ساواکی‌ها چقدر پاداش می‌گرفتند و به یاد دارید که هنگام کشف یک خانه تیمی درگیری و کشتار پیش می‌آمد و مدتی خیابان‌های اطراف قرق می‌شد؛ و چقدر هیاهو بپا می‌کردند؛ اما اکنون چقدر افراد حزب الله و پاسداران ما این خانه‌ها را به سرعت کشف می‌کنند و در روز چندین خانه تیمی کشف و گرفته می‌شود و آنها که در خانه‌ها هستند همچون قهرمانان پنبه‌ای وقتی‌که حزب بر سرشان می‌ریزند و به آنها می‌گویند: که در را باز کنید و بیرون بیایید، دستشان را روی سرشان گذاشته و بیرون می‌آیند و به زندان می‌روند و درآنجا هم شروع به حرف زدن و توبه کردن می‌نمایند. ما می‌ترسیم آنها دروغ بگویند و به خاطر این مسئله آنها را آزاد نمی‌کنیم، اگر راست بگویند و توبه کنند، آزادشان می‌نماییم. (تکبیر)

این آثار سوء چندگانگی و تضاد در تصمیم گیری و مسئولیت‌ها بود که بیان شد، حال که خداوند به ما عنایت فرموده و به همت شما کمک نموده و با  تجربه  حساب و با حرکت طبیعی به یک دولت و مجموعه هماهنگ رسیدیم، دیگر زمان کاراست و بس هم اکنون به مسئولان و مجریان کشور و به کسانی که درادارات تا به حال دو دل بودند و کسانی که درارتش تا به حال هواها و تمایلات دیگری ممکن بود در سرشان باشد از همین تریبون نماز جمعه که مقدس است و روحانیت دارد ابلاغ می‌کنم که دل به کار بدهیم تصمیم بگیرید و نشاط از خود بروز دهید و این ملت فداکار و این مردم کم نظیر را راضی کنید.

امسال باید مشکلاتی که دراین دو سال داشتیم رفع بشود. به گران فروش‌ها و بی انصاف‌ها اخطار می‌کنم که از این به بعد نوبت آنهاست، گذشت آن زمانی که پشت نقاب بنی صدر و لیبرالیسم مخفی بشوید و هر کار که دلتان می‌خواهد انجام دهید. از فردا بعد از تکمیل کابینه و بعد از شروع برنامه‌ها، حزب اللهی‌ها به‌جای منافقین به سراغ شما خواهند آمد. (تکبیر)

برای یک زندگی شرافتمندانه عادلانه و صحیح و اسلامی آماده بشوید. مسئولانی که از این به بعد خوب کار نکنند و مجریانی که از این به بعد کوتاه بیایند و کسانی که از این به بعد چوب لای چرخ اجتماع هماهنگ ما بگذارند، قهر و خشم ملت در مورد آنها دیگر نمی‌تواند گذشت نماید. البته ما مطمئن هستیم که از این تاریخ به بعد دشمنان خارجی و داخلی، مثل همه مقاطعی که داشتیم، تلاش‌هایشان را برای ایجاد مزاحمت زیاد می‌کنند، اما ما باید روی پای خودمان بایستیم و کار خودمان را بکنیم؛ و در خاتمه این خطبه، مناسب‌ترین سوره‌ای که می‌توانم بخوانم این است:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

قل یا ایها الکافرون/ لا عبد ما تعبدون  و لا انتم عابدون ما اعبد  و لا انا عابد ما عبدتم  و لا انتم عابدون ما اعبد- لکم دینکم ولی دین.

همان حرفی که پیغمبراکرم (ص) در مکه به کفار گفت، ما باید روز اول به جریان‌های غیر دینی می‌گفتیم و خود را از آن ها و آن ها را از خود مأیوس می‌کردیم. همین قدر راضی باشند که در سایه حکومت اسلامی زندگی کنند. نه آنها قلبشان با ما یکی می‌شود و نه ممکن است دل ما درآینده با ضد اسلام یکی بشود. اللَّهمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِنات وَالْمُسلِمینَ‏وَ الْمُسلِماتِ اَلأحْیاءِ مِنْهُم وَالأمْوات تابعِ اللَّهمَّ بَیْنَنا وَبَیْنَهم بالْخَیْرات اِنَّکَ مُجیبُ الدَّعَواتِ

 

خطبه دوم:

 

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ وَ آلِهِ الأئِمَةِ الْمَعْصُومینَ الَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّم عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةِالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیّ‌وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ‌الهادی المهْدی(عج). حُجَجِکَ عَلی عِبادکَ وَ اُمَنائِکَ فیبلادک.

اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیم

 ثُّمَ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ اَساؤُاْ

السُّواَی اَن کَذَّبُوا بایاتِ اللّهِ وَ کانُوا بها یَسْتَهْزؤُنَ.[4]

 

این آیه از آیات اخطار کننده شدید قرآن به گناهکاران است. آیه‌ای است که حضرت زینب در مجلس یزید وقتی‌که می‌بیند یزید به نام خلیفه مسلمین با زبان کفر حرف میزند، این آیه را به رخ او می‌کشد، یعنی سرنوشت یزید را بیان می‌کند.

ترجمه آیه این است: که عاقبت کسانی که گناه می‌کنند و اعمال سوء را انجام می‌دهند این است که به کفر کشیده می‌شوند و آیات خدا را منکر می‌شوند؛ و این مطلب مهم و عظیمی است و قابل توجه می‌باشد و برای هر مسلمانی ضرورت دارد که روی این مسئله فکر کند و این اخطار قرآن را جدی بگیرد.

همه ما معمولاً در زندگی‌مان دچار وسوسه‌ها و گناهان کوچک هستیم و خدای نخواسته ممکن است این گناه‌ها، رفته رفته تبدیل به گناهان بزرگ و اصرار بر گناه شود و کم کم این اصرار بر گناه، منجر به انکار آیات خدا و کفر می‌گردد؛ که بسیار خطرناک است.

علت اساسی این مسئله در روان انسان مستتراست. انسان گناهکار حالتی پیدا می‌کند که حرکت طبیعی‌اش به طرف گناه بیشتر و عمیق‌تر و سپس به گناه بزرگ که شرک و کفراست خواهد بود. انسان به طور کلی موجود منفعلی است، حساس‌ترین و اثرپذیرترین موجود عالم انسان است. در انسان چیزی به نام قلب به زبان قرآن وجود دارد که البته منظوران قلبی که فیزیولوژیست ها می‌گویند نیست؛ یعنی قرآن به این مرکز تلمبه خانه خون که در قفسه سینه ماست، قلب نمی‌گوید. قلب در زبان قرآن چیز دیگری است که حقیقت انسانیت را تشکیل می‌دهد. آنکه انسان با او می‌فهمد، آنکه انسان با او تشخیص حق و باطل را می‌دهد. مغز تنها نیست. آنچه فصل ممیز انسان است و سرمایه انسانیت و چیزی که ما را از حیوان‌ها جدا می‌کند، در تعبیرات قرآن به آن قلب گفته می‌شود.

توجه کنید که من امیدوارم این صحبت‌ها در زندگی شخصی و اجتماعی ما به خاطر سازندگی که دارد مؤثر و سازنده باشد. قلب انسان در روایات در رابطه با گناه اینگونه تشریح شده است: قلب درابتدا یک نقطه نورانی و سفید در وجود انسان است. فطرت انسان درابتدا پاک است. هر گناه و هرانحرافی که انسان مرتکب می‌شود در این نقطه نورانی و این سرمایه انسان یک خال سیاه می‌گذارد، (این تشبیه است، وگرنه نه صفحه‌ای وجود دارد و نه سیاه و سفید است، برای این که ما خوب بفهمیم این گونه ترسیم کرده‌اند)

اگر انسان متنبه شد، توبه کرد توبه کرد و به‌سوی خدا بازگشت نمود آن خال سیاه پاک می‌شود. اگر متنبه نشد و همچنان به گناه داد، این خال سیاه رشد کرده و نقطه سیاه در قلب انسان باز وسیع می‌شود. اگر بیشترادامه داده و در گناه غوطه‌ور شد و سراسر زندگی را گناه احاطه کرد: مال حرام خورد، به شغل حرام مشغول بود، روابط و معاشرت حرام داشت، زبان دروغ گفت و تهمت زد، گوش غیبت و ناروا شنید اگر مجموعاً چنین شد، این نقطه سیاه کم کم همه قلب را می‌پوشاند و قلب انسان تبدیل به یک صفحه سیاه می‌شود که دیگر نور نمی‌پذیرد و تاریک می‌شود. این آخرین نقطه خسارت انسان است.

در تشبیه دیگری در روایات ما محیط گناه را به یک باتلاق تشبیه کرده‌اند. نمی‌دانم آیا شما در زندگی به باتلاق گرفتار شده‌اید یا نه، اگر آب زیادی در کویر جمع شود، انسان اولین قدمی که در حاشیه باتلاق می‌گذارد، کمی از پایش در گل فرو می‌رود، قدم دوم ساق انسان را می‌گیرد، قدم سوم به زانو می‌رسد و رفته رفته، انسان به‌جایی می‌رسد که نجاتش مشکل می‌شود، هرچه دست و پا بزند، بیشتر به زیرآب و لجن فرو می‌رود، این حالت باتلاقی، حالت گناه است، یعنی انسان که به گناه آلوده شد، حال چه گناه مالی چه گناه زبانی و چه گناه عرضی و ناموسی و اخلاقی، متأسفانه این حالت درانسان تشدید می‌شود و انسان روز بروز آلوده‌تر و گرفتارتر می‌شود و در باتلاق گناه فرو می‌رود، آن وقت هر چه دست و پا بزند می‌بیند که راه نجات بسته است.

این آیه قرآن هم مضمونی مثل این مطلب را ارائه می‌دهد. می‌گوید: کسانی که به گناه و انحراف آلوده شده‌اند، روزگارشان اینگونه است که به کفر کشیده می‌شوند وقتی متوجه می‌شوند که خدا و قیامت و معاد و همه‌چیز را منکر شده‌اند.

این رویه در زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی ما هم هست و من مخصوصاً این مطلب را به جوان‌ها می‌گویم، جوان‌ها که قلبشان پاک و نورانی و ناآلوده هست دراین مورد دقت داشته باشند.

امام علی بن ابیطالب (ع) می‌فرماید که اگرادم دور و بر قرقگاه گوسفندهایش را بچراند، ممکن است این گوسفندها داخل قرقگاه بشوند. مشتبهات را اگر مرتکب بشویم و بگوییم این‌ها مکروه است و مهم نیست به محرمات می‌افتیم، باید حالت احتیاط و بیدار باش را همیشه حفظ نمایید هر جا حس کردید بوی گناه و بوی انحراف می‌آید، از همان ابتدا ترمز کنید و جلو نروید. در مسائل سیاسی نمونه‌های عجیب و غریبی وجود دارد.

همین طریق الاسلام که چندی قبل اعدام شد یک مصداق همین مسئله است. از ابتدا به آنها دستورات ضد اسلامی ندادند، از اول که می‌خواستند شروع کنند، گفتند: مارکسیست‌ها در بعضی مسائل درست می‌گویند، طرفدار کارگر هستند؛ و مطالبی از این قبیل و جاذبه‌ای برای مارکسیزم درست کردند. بعد نسبت به روحانیت، خرده، خرده مطالب نادرستی گفتند، گفتند که: روحانیت مرتجع است، طرفدار سرمایه داراست و با این قبیل حرف‌ها ذهن آنها را آلوده نمودند. درابتدا کتاب‌هایی از مرحوم شریعتی که درانها مطالبی در مورد زر و زور و تزویر وجود دارد به آنها می‌دهند. دکتر شریعتی در یک سری بحث‌های کلی مطالبی گفته که در جای خود با ارزش است اما آنها مطالب را ناقص مطالعه کرده و روحانیت را در کنار سرمایه دار و در کنار یک حاکم مقتدر گذاشته و می‌گوید زر و زور و تزویر، پس روحانیت مزدوراست. ملک، ملأ، مالک و از اینگونه مطالب ساخته و برای ذهن یک جوان قیافه بدی درست می‌کنند. بعد کتاب‌های کسروی را به آنها می‌دهند که بخوانند بعد یک آخوند ساواکی یا منافق را پیدا کرده و اعمال او را به نام یک روحانی به رخ کشیده و آنها را نسبت به روحانیت، بدبین می‌کنند.

رفته رفته به کتابی که روحانی می‌خواند بدبین می‌شود، به فقه بدبین می‌شود، به حوزه بدبین می‌شود تا کارش به‌جایی می‌رسد که در مقابل امام می‌ایستد. همین منافقین را به یاد دارید که روزهای اول چه می‌گفتند؟ اگرامام از آنها انتقاد می‌کرد آنها می‌گفتند: امام پدر ماست. پدرانه هرچه می‌خواهند بگویند؛ اما کار آنها به امروز کشیده شده که در اعلامیه‌ها به امام اهانت هم می‌کنند.

چنین حالتی از روز اول پیدا نمی‌شود و یک‌باره پدید نمی‌آید. چاقوکشی حرفه‌ای که اکنون چاقو خنجر می‌کشد و سینه فردی را می‌شکافد از اول این گونه نبوده، در ابتدا رنگ خون، بدنش را می‌لرزاند و سوزن به بدن کسی فرو نمی‌کرده، رفته رفته به این اعمال کشیده شده و چاقوکش از آب درامده است. آیا خیال می‌کنید که این بمب‌اندازها بمب انداز به دنیا آمده‌اند؟ آن‌ها در ابتدا اگر تصور می‌کردند که ترقه‌ای زیر پای کسی منفجر کرده و پایش را بسوزاند فطرت پاکشان می‌سوخت، اما ذره ذره او را با چنین اعمالی آشنا می‌کنند، ابتدا به او کتاب و جزوه می‌دهند که بخواند، بعد سه راهی و کوکتل مولوتف در اختیار می‌گذارند و بعد یک بمب به او داده و از او می‌خواهند که آن را مثلاً در صحن حضرت معصومه در قم آنجا که مردم جمع می‌شوند. بگذارند، (مگر این مردم از کجا آمده و چه گناهی مرتکب شده‌اند؟) این حالت در زندگی همه انسان‌ها هست.

بنی صدرها از روز اول بنی صدر امروز نبوده‌اند که مقابل امام بایستند. از اول یک انتقاد کوچکی به امام می‌کرد، در همان زمان که در شورای انقلاب بود، مطالبی راجع به امام می‌گفت مثلاً می‌گفت: امام سیاسی نیستند. رفته رفته جلو آمد تا این حالت امروز را پیدا کرد. بحث ما راجع به آن هایی است که ریشه اسلامی دارند تمام محارب‌ها، تمام گناهکارها، زناکاران، دزدها، چاقوکش‌ها، بمب‌اندازها و این دلال‌های مظالم، همه و همه روز اول قدم‌های کوچک برداشته و رفته رفته به این روز سیاه و تباهی افتاده‌اند، بعد هم چون ذهن انسان طوری است که می‌خواهد خود را توجیه کند، نمی‌تواند بپذیرد که شب و روز بد می‌کند و در ذهن خود، خود را تبرئه کرده و می‌گوید: همه این چیزها دروغ است، خدا چیست؟ بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ حساب و کتاب کدم است؟ برای خود محاسباتی انجام داده و کم کم این مطالب به زبانش می‌آید و او را تبدیل به یک مشرک و کافر می‌کند. لذا هنگامی که زینب سلام الله علیها می‌بیند که یزید آنجا نشسته و می‌گوید: «لا خبر جاء و لا وحی نزل»

شروع به صحبت کرده و درابتدا می‌فرماید: «صدق الله حیث یقول فی کتابه: ثم کان عاقبة الذین اساء السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزون[5]»

عاقبت گناه انسان را به کفر می‌کشاند؛  بنابراین انسانی که آلوده شده، چه بکند؟ دارویش را هم بیان می‌کنیم؛ دوایش توبه است. خدای نکرده اگر کسانی که این مطالب را می‌خوانند و می‌فهمند و  اگراز این مجرا احساس خطر می‌نمایند،  باید بدانند که خداوند برای پاک شدن آن نقطه‌های سیاه قلب، توبه را قرار داده است.

کسانی که گرفتار دام تروریزم شده‌اند تا کسی را نکشته‌اند توبه نمایند. قرآن می‌فرماید: کسی که یک مسلمان را عامداً بکشد بدون تردید جای او در جهنم است؛ و خالد در جهم می‌باشد. اگر تا امروز آلوده به کشتن مسلمان‌ها نشده‌اید

راه توبه باز است. قلبتان را می‌توانید صاف کنید، برگردید و احساس سرشکستگی ننمایید، خامی جوانی، شما را فریب ندهد. مطمئن باشید اگرامروز بر نگردید، فردا حزب الله و پاسدارها و این مردم شما را گرفته و به چوبه دار تحویل می‌دهند و اگر در آن روز پیش مادرتان مانند طریق الاسلام آن گونه گریه هم بکنید، فایده ندارد. (تکبیر)

اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم

بسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم.

قُل اَعُوذُ برَبِّ النَّاس/ مَلکِ النّاس/ اِلهِ النَّاس/ مِن شَرِّالْوَسْواس الْخَنّاس/ اَلَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاس/مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس.

 

[1]- سوره رعد، آیه 16

[2]- سوره منافقون، آیه 3

[3]- سوره بقره، آیه 12

[4]- سوره الروم، آیه 10

[5]- سوره روم، آیه 9.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه