خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

خاطرات جمعه ۷ خرداد: « تا ساعت ۱۰ مطالعه کردم. برای نماز جمعه به دانشگاه [تهران] رفتم. خطبه‌ها در انفال و جنگ و روز پاسدار ایراد شد و از مردم خواستم که مرگ بر بنی‌صدر و بازرگان و بی‌حجاب را از شعارها حذف کنند و نسبت به توطئه تشکیل شورای امنیت سازمان ملل به‌منظور بستن دست ما هشدار دادم. آقای سرهنگ [علی] صیاد [شیرازی] هم گزارشی از جنگ داد. ... بعضی از حزب‌اللهی‌ها تلفن کردند و راجع به اعتراض من به شعارهای مرگ بر بی‌حجاب توضیح خواستند. آیت‌الله منتظری تلفن کردند و نظرشان را درباره اجاره و وکالت در حیازت گفتند و هم تذکراتی راجع به خطبه‌های نماز جمعه دادند.

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۷ خرداد ۱۳۶۱
عدالت اجنماعی / اقتصاد اسلامی / فقه شیعه / انفال / اصول و فرعیات فقه اسلامی / ضعفکتب رسالات عملیه / امام حسین (ع) / روز پاسدار / فتح خرمشهر / حزب بعث / جنگ تحمیلی / صلح طلبی / بازرگان / بی حجاب /

  خطبه اوّل  

بسْمِ اللَّهِ‌الرَّحْمنِ‌الرّحیم

اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبّ ِالْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّه وَ الِهِ الأَئِمَّةِالْمَعْصُومینَ.

قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ:

أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم

بسْمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمنِ‌الرَّحیم

یَسْئَلوُنَکَ عَنِ‌الْأَنْفالِ قُل الأَنْفالُ لِلَّهِ وَالرَّسوُلِ...

 در خطبه هفته قبل، گفتم که خطوط اجرایی اسلام، برای ایجاد جامعه سالم‌اقتصادی، برمبنای جلوگیری از تبعیضات است و ممانعت از ایجاد دو قشرمستضعف و مستکبر در جامعه؛ و نیز جلوگیری از بطالت و رکود منابع‌طبیعت. قرار شد خطوط اجرایی اسلام را به‌اختصار بیان کنیم.

 نخستین‌مرحله‌ای که اسلام، برای هدایت و کنترل حرکت اقتصاد کشور در نظر گرفته، این است که انفال را - همان منابع دست نخورده زمین - در اختیار حکومت‌مشروع جوامع قرار داده؛ که در این‌خصوص اصل ۴۵ قانون اساسی را خواندم‌و توضیحاتی دادممشکل اساسی این حرکت و سیستم اقتصادی را، اسلام به شکلی حل کرده‌که ازنظر اینجانب اعجاز است. اینکه مکتبی تنظیم شود که هم در آن نشاط وانگیزه‌های شخصی حفظ گردد تا بخش خصوصی بتواند باانگیزه‌های شخصی‌فعّالیت کند، و هم جلوتکاثر و استثمار و تبعیضات کشنده را بگیرد، حرکتی است بسیار مشکل که نه‌سرمایه‌داری آن را توانسته حل کند و نه کمونیسم. واسلام، همان‌طور که اشاره کردم، پیش از تولّد هر دو مکتب، این مسأله را حل‌کرده که بنا شد خطوط آن را بگوییم

اوّلین خطّش این است که انفال را در کنترل دولت قرار داده است. از نظر بنده، با مقدار مطالعاتی که دارم، قسمت عمده نظام اقتصادی اسلام به‌بخش‌خصوصی متّکی است، امّا تحت هدایت و کنترل کامل دولت؛ که هر جابخواهد طغیان کند و از حدود مصالح جامعه یا عدالت منحرف شود، قدرت‌کنترل در اختیار دولت باشد. گفتیم که طبق اصل ۴۵ قانون اساسی، انفال در اختیار دولت است که - مطابق مصالح و شرایط - یا خودش آن رانقد می‌کند یا بخش خصوصی یا هر دو. دست اسلام در اینجا باز است ومی‌تواند مانور بدهدیک میدان مانور دیگری هم اسلام در اینجا دارد که جالب است و از همان‌آغاز - ۱۴۰۰ سال قبل - پیش‌بینی شده. در اینجا، مالکیت به‌یک نوع، محدودنشده و سه نوع است: مالکیت بخش خصوصی، مالکیت دولت و مالکیت‌عمومی. مالکیت تعاونی هم شکل دیگری است که ما برای آن ریشه اسلامی‌پیدا نکردیم، ولی منع اسلامی هم هنوز برای آن ندیده‌ایم؛ باید روی آن بحث‌بیشتری کرد.

من امروز، مطلبی مطرح می‌کنم که نظر شخصی نمی‌توان تلقّی‌کرد؛ دو نظر را از فقه نقل می‌کنم. بیشتر براین امر اهتمام دارم که وسیله‌ای بشوم‌تا فضلا و مدرّسین و کسانی که قدرت تحقیق دارند، به‌دنبال این مطلب بروندوقتی در متون فقهی، از هزار سال پیش تاکنون، نظر می‌کنیم به‌نکته عجیبی‌برمی‌خوریم؛ دونظر موازی در فقه دیده می‌شود که امروز قابل بحث است. درگذشته، نمی‌توانسته مورد بحث باشد و فقط به‌عنوان نظری فقهی مطرح بوده؛ امّا امروز از دیدگاه یک سیستم اقتصادی قابل توجّه است. در بعضی از متون‌معتبر فقهی، از طرف فقهای خیلی معتبر شیعه، محدودیتی در برداشت ازطبیعت عنوان شده که باعث اِعْجاب انسان نسبت به‌این مکتب می‌شود. البتّه‌گفتم که این مسائل، قابل بحث استآن‌ها می‌گویند برای حیازت، انسان نمی‌تواند کسی را اجیر کند یا وکیل بگیرد. این امر در بحثهای وکالت، اجاره، شرکت، احیای موات، صید و ذباحه، و دربحث لُقَطَه‌هم هست.

 به‌طورکلّی، در خیلی جاها هم فروعی دارد که اگربناست تحقیق کنیم، باید همه را با هم ببینیم. مرحوم شیخ طوسی، این‌شخصیت عظیم‌القدر اسلام که در قرن پنجم هجری زندگی می‌کرده، کسی است‌که حوزه بزرگ نجف اشرف را تأسیس کرده، مهروموم‌ها مرجع فقاهت بوده و بعد ازخود ایشان - مدّت‌ها - کسی جرأت نمی‌کرد فتوایی بر خلاف فتوای ایشان اظهارکند که وقتی برای اوّلین‌بار  ابن ادریس  - نوه شیخ - یک فتوا برخلاف اوداد، حمل برجسارت شد که البتّه چون فقیه آزاداندیشی بوده، قدرت این‌جسارت را داشته است. در کتب مرحوم شیخ، در مبسوط  و نهایه، هر دو نظردیده می‌شود. یک ابهام هم وجود دارد که آیا انسان می‌تواند با اجاره اجیر، یا باوکالت و یا با شقوق دیگری از این قبیل، از امکانات زمین بهره‌برداری کند؟ مثلاً یک نفر را استخدام کنیم که از معدن مواد بردارد یا از دریا ماهی بگیرد؟ جالب این است که بحث اخیر، تحت این عنوان می‌آید که از شرایط وکالت این‌است که آن کاری که باید انجام شود، نباید قید مباشرت در آن خواسته باشند، باید قابل وکالت باشد. در بعضی موارد، مثل نماز و روزه برای انسان زنده، می‌گویند که اینها قابل وکالت نیست و در بعضی از تعبیرها، حیازت با وکیل راخواسته‌اند از این قبیل ذکر کنند

از مرحوم شیخ طوسی به‌این سو، هر دو نظر در نوشته‌های فقها آمده است؛ در موارد مختلف، هم اجازه هست و هم منع. مرحوم صاحب مفتاح الکرامةمعتقد است که در کلمات شیخ، این نظرّیه مبهم است؛ که البتّه باید روی آن‌قدری کار کرد. کمی که جلوتر می‌آییم، یک قرن بعد، نظرات  محقق حلّی  وبعد  علاّمه حلّی  بیشتر مطرح است، که این دو نفر هم از بزرگترین فقهای تاریخ ما هستند. مرحوم محقّق حلّی، در کتاب بسیار معتبر شرایع  - که موردبحث و شرح سایر فقهاست و بسیاری از متون فقهی که داریم، شرح همین‌شرایع است - در آنجا ایشان باز در این مورد تردید کرده‌اند که آیا می‌شود باوکالت یا اجاره و از این قبیل، از زمین و از مباحات، حیازت کرد یا نه! دو نظروجود دارد که ایشان هر دو را گفته‌اند و شُرّاح این متون هم، ادّله این دوطرف را می‌گویند. در نوشته‌های علاّمه حلّی، که باز بیش از ۱۰۰ کتاب معتبر دارد و ازبزرگترین فقهای شیعه و واقعاً باعث فخر شیعه است، باز این‌طور است؛ یعنی‌ایشان هم در این جهت، تردید را روا داشته‌اند. افرادی هستند که قاطع گفته‌اندکه نه! نمی‌شود و افرادی هستند که گفته‌اند می‌شود!

 در متأخّرین، انسان بیشتر می‌بیند که تمایل به‌جواز است. در فتوای‌امام می‌بینیم که ایشان با صراحت، وکالت را در حیازت جایز می‌دانند؛ و دربحث اجاره، اجیرشدن را هم برای حیازت جایز می‌دانند امّا یک قید دارند که‌قابل توجّه است و باز باید در تحقیقات بعدی بیاید و روی آن کار شود. ایشان‌می‌گویند: اگر کسی از طرف یکی اجیر شد که مباحات را حیازت کند، اگر نیّت‌نمود که برای مستأجر بردارد، مال او می‌شود و اگر نیّت کرد که برای خودش‌بردارد، مال خودش می‌شود و دیگر حقّ مزد ندارد، مزدش ساقط می‌شود، هرچه برداشته مال خودش است. و اگر هیچ نیّت نکرد، به‌حال اباحه می‌ماند؛ یعنی نه‌مال این، و نه‌مال آن است و همان حالت اباحه اوّلیه را دارد. فقهای‌دیگر هم باز در همین حول و حوش، این فتاوی را دارندمنظور من، فعلاً چیز دیگری است؛ چرا که من به‌خودم صلاحیّت فتوادادن رانمی‌دهم و اگر در موردی نظری داشته باشم، در مسائل شخصیِ مربوطبه‌خودم، ممکن است گاهی معتبر باشد؛ امّا در مسائل اجتماعی، حرف‌هایی که‌از تریبون نماز جمعه می‌گویم، نمی‌تواند فتوا و سند برای دیگران باشد؛ یک‌بحثهای تحلیلی اقتصادی است که متّکی به‌فتاوی است.

 من می‌گویم در تاریخ فقه شیعه، از هزار سال پیش، موقعی که این بحثهای‌اقتصادی به‌این شکل مطرح نبوده، موقعی که قدرت اتم و برق و بخار و سایرنیروهای عظیم در اختیار انسان نبوده، و این تکنیک پیچیده و فنون بسیارعظیم که از اعماق زمین چیزهایی استخراج می‌کنند، نبوده، در فقه شیعه، این‌باب باز است و این مسأله مطرح است که آیا می‌شود - به‌نحوی که گفتم - باقدرت بازوی دیگران، از امکانات زمین استفاده کرد یا خیر؟ حتّی با دادن مزد؟

 این مسأله باید رسیدگی شوداین را هم باز برای طلبه‌ها و مدرّسین و فضلای حوزه و اهل تحقیق عرض‌کنم (لابد خودشان می‌دانند ولی باز این تذکّر مفید است) که متأسّفانه آن‌قسمتهایی از فقه ما که خوب حلاّجی شده و به‌همه جوانب رسیده‌اند، چندکتاب معدود از ۵۰ - ۶۰ کتاب است! شما در همین آغاز توضیح‌المسائل، عناوین را ببینید؛ بیش از ۵۰ کتاب در فقه مطرح است که تنها در مورد ۵ - ۶ کتاب بحث کافی و مُستوفی صورت گرفته است، مثل کتاب طهارت، کتاب‌صلوة، کتاب روزه، کتاب زکات، کتاب خمس، کتاب حجّ، که بیشتر عبادات‌اند. یعنی فقه را که تقسیم کنیم به عبادات، احکام، عقود و ایقاعات. تاحدودی، در عبادات و احکام، بحثْ مُستوفی است، امّا در عقود و ایقاعات، که این بحثهای اصلی مربوط بدانهاست، کتاب‌ها خیلی جامد و نازک مانده است.

 من به‌توضیح‌المسائل یک نظر انداختم، رقم فروع را توجّه کردم، در حدود ۲۸۵۰ فرع در توضیح‌المسائل است که به‌این ۳ - ۴ کتابی که عرض کردم، مربوط می‌شود. ۲۰۰ - ۳۰۰ فرع آن هم مربوط به‌کتاب نکاح و ارث است، که‌باز آن‌ها هم از احکام و از قسمتهایی است که فقه ما روی آن نسبتاً زیاد کار کرده‌است. امّا بقیّه کتب؛ یعنی مزارعه، مساقات، حواله، وکالت، جعاله، قضا (که‌مقداری روی آن هم کار شده امّا کم)، شهادت، لُقَطَه، صید و ذباحه، احیای‌موات و سایر چیزهایی که آقایان می‌دانند. این کتب، از همان مقداری که درقدیم بوده چیزی بیشتر نشده استما، وقتی که در حوزه درس می‌خوانیم، تا نزدیک ۱۰ سال که به  سطح می‌پردازیم، وقتی که به درس  خارج  می‌رویم، اگر خیلی با جدّیت درس‌بخوانیم (مثلاً ۱۰ - ۱۵ سال)، می‌توانیم خارجِ چند تا از این کتابها را بخوانیم، یک دوره اصول و یک مقداری هم از این کتابها، که معمولاً بخشی از صلوة وبخشی از طهارت و بخشی از زکات و بخشی از خمس است. بعد هم آدم‌می‌خواهد درس بگوید، و همین‌ها را می‌رود درس می‌گوید. بقیّه کتب، اصلاًبه‌بحث کشیده نمی‌شود. علتّش هم روشن است. در گذشته، حکومت به‌دست‌شیعه نبوده، حکومت شرعی هم نبوده که احتیاجی به‌این مسائل داشته باشند. آن‌ها خودشان قوانینی داشتند، و مردم هم احتیاج به مسائل نماز و روزه وخمس و مانند آن داشتند که فقها روی این مباحث بحث می‌کردند و در مسایل‌دیگر، یک کلیّاتی را کافی می‌دانستنداگر بناست حکومتْ اسلامی باشد، یقیناً مسأله احیای موات، با فروعی که‌دارد، از کتاب صلوة خیلی قطورتر می‌شود؛ مسأله شرکت، با انواع و اقسام‌شرکتهایی که امروز در دنیا می‌بینیم، خیلی از این چیزها بزرگتر می‌شود؛ مسأله‌ربا، مسأله قضا (که نسبتاً رشد کرده، ولی اگر بخواهیم قضای اسلامی جاری‌شود، دوبرابر نماز باید بشود) و این ۵۰ - ۶۰ کتاب که در فقه ما هست، اگر روی آنها بحث شود حجم فقه را چندین برابر وضع موجود می‌کند. و این آسان‌نیست که فردی مثل بنده بخواهم به راحتی از تریبون نماز جمعه، که یک‌تریبون عمومی است و حقّ یک نفر نیست، نظرات شخصی خود را از اینجابه‌نحوی بگویم که افکار مردم متوجّه باشد. نیاز به سند و حجّت دارداز این رو، من پیشنهاد می‌کنم: آقایان مدرّسین و فضلا! طلبه‌ها! بروید به‌سراغ این مسائل. ما هر چه در صلوة بحث کنیم و فروع را هر چه تکرار کنیم، دوباره برمی‌گردیم به‌آنچه که - فی‌المثل - در جواهر  و قبل از آن بوده؛ خیلی‌جلو نمی‌رویم و نیازی هم نیست که جلو برویم. ما باید به‌سراغ این متون وبحثها برویم که اتّفاقاً روایات مربوط به‌آنها، هم مظلوم است و هم موردرسیدگی واقع نشده است.

 من می‌گویم در فقه شیعه، که راستی پر از اعجازاست، مسایلی از همان قدیم مطرح شده که امروز وقتی دانشگاههای بزرگ‌اقتصاد دنیا با بحثهای زیاد به‌یک پیچیدگی برمی‌خورند، ما می‌بینیم با یک‌جمله در کلمات امام صادق و سایر ائمّه - علیهم‌السّلام - می‌توانیم آن را حل‌کنیم، که البتّه ما به‌این مرحله نرسیده‌ایم و باید کار کنیم. این است که باید روی‌این مسائل هر چه بیشتر کار و تحقیق کردبه هرحال، نتیجه‌گیری می‌کنم که این طور نیست که در برداشت از طبیعت، نظری قطعی باشد؛ هر چند فتوای امام الآن این است که عرض کردم و مرجع ماهم برای کارها و برنامه‌هایمان فتوای امام است؛ امّا فقه شیعه، نظراتی مثل‌نظرات مرحوم محقّق حلّی، مرحوم علاّمه حلّی، مرحوم صاحب مفتاح‌الکرامة  و صاحب سرائر  و صاحب جواهر و بسیاری از فقهای دیگر راداریم که آن مسأله را به عنوان یک نظر به نحوی مطرح کرده‌اند. این قابل تحقیق‌است و باید روی آن - در ابعاد مختلف قضیه - کار کرد تا ببینیم در برداشت ازطبیعت، چه حدود و قیود دیگری وجود دارد..

أَعُوذُباللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ‌الرَّحیم

أَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ / حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابرَ / َکلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ/ ثُمَّ کَلاَّسَوْفَ تَعْلَمُونَ / کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ‌عِلْمَ‌الْیَقینِ/ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ/ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ / ثُمّ‌لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئَذٍ عَنِ النَّعیمِ.  اَللَّهُمَّ اغْفِرْلِلْمُؤمِنینَ وَالْمُؤمِناتِ، وَالْمُسْلِمینَ‌وَالْمُسْلِماتِ، اَلأَحْیاءِ مِنْهُمْ وَاْلأَمْواتِ.

 خطبه دوّم

بسْمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمنِ‌الرّحیم

اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالْسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّه وَ عَلَی الصِّدّیقَةِ الطَّاهِرَة وَ عَلی عَلِیّ‌أَمیرِالْمُؤمِنینَ وَ عَلی سبْطیِ‌الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّ ِبْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍوَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّ‌بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَالْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی.

بسْمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمنِ الرَّحیم

حُسَیْنٌ مِصْباحُ الْهُدی وَ سَفینَةُ النَّجاةِ.

  در این خطبه، به مناسبت روز بزرگ تولّد حضرت اباعبداللّه (ع) وهمین‌طور به مناسبت روز پاسدار، و هم به‌خاطر این مقطع حسّاس جنگ وبرنامه‌های آینده، مطالبی است که ا میدوارم خداوند توفیق بدهد بتوانم بخشی‌از حقوقی را که برگوینده است، ادا کنم

در مورد مناسبت ولادت اباعبداللّه (ع)، در این وقت کوتاه، جز اظهار عجزچه می‌توان گفت و چطور می‌شود آن اقیانوس بی‌پایان را توصیف کرد؛ جزاینکه قطره‌ای را بشود برداشت و نوشید! هر بُعد از ابعاد وجودی آن حضرت وآثار گوناگون حیات و شهادتشان، کتابی قطور می‌شود و راستی که بحث کردن‌در ۸-۷ دقیقه، اصلاً کار بسیار دشواری است و انسان درمی‌ماند که چگونه‌حقش را ادا کند و اصلاً چه را انتخاب کند؟! به‌فکرم رسید که به‌جهتی خاص، اشاره‌ای بکنمبه‌نظر می‌رسد که در عالم تقدیر الهی، در برنامه‌های تشریع و تکوین وهدایت، از طرف خداوند، کلمه بزرگی به‌نام امام حسین (ع) انتخاب‌شده‌تا چراغ فروزانی سرراه بشر قرار دهد که همواره بتواند از این مشعل‌هدایت استفاده کند. از همان آغاز هم مطلب برای پیامبر (ص)، خاندانش واصحاب ویژه‌اش روشن بود. بسیاری از مورّخین نوشته و محدّثین نقل کرده‌اندکه در شب تولّد حضرت امام حسین (ع)، جبرئیل با هزار تن از ملائکه به زمین‌فرود آمد تا به‌پیغمبر اکرم (ص) تبریک بگوید. در آن وقت، تشریفات خاصی‌در خانه حضرت زهرا (س) بوده است و نکته قابل توجّهش این است که وقتی جبرئیل می‌خواهد به‌پیغمبر (ص) تبریک بگوید، تعبیری به‌کار می‌برد که‌می‌توان آن را چکیده تاریخ اباعبداللّه (ع) دانست. مضمون عبارت جبرئیل‌امین را یکی از شعرا در این بیت آورده است::

َوْ أُعَزّیکَ قائلاً لَکَ صَبْراً     أَمْ أُهَنّیکَ قائلاً لَکَ بُشْراً

 جبرئیل به‌پیامبر اکرم (ص) عرض می‌کند که  خداوند به‌شما مولودی داده که‌من متحیّرم و نمی‌دانم به‌شما تبریک بگویم یا تسلیت!   این مولود آن‌قدرمعزّز و زندگی‌اش آن‌چنان پیچیده است که تبریک و تسلیت با هم مخلوطمی‌شود و به‌تعبیر شاعری دیگر، جبرئیل می‌گوید که  ما با چشمی می‌خندیم‌و با دیگر چشم می‌گرییم.   وقتی اسماء، برای اوّلین‌بار قنداقه امام حسین (ع) را خدمت پیغمبر آورد وایشان مولود تازه را دربرگرفت، نگاهش به‌صورت امام حسین (ع) که افتاد، گریه کرد. در همان جا بنا کرد به اشک ریختن و ضمناً به اسماء توصیه کرد که‌جریان را به حضرت زهرا (س) نگوید. روز هفتم، امام حسین (ع) را دوباره‌خدمت پیغمبر (ص) می‌آورند که در گوش او اذان و اقامه بگوید. باز تا چشم حضرت به‌حسین افتاد، صورت مبارکش مملوّ از اشک شد و گریه آغاز کرد. به‌هرحال، عاطفه انسان هرگاه تحریک می‌شود، به گریه می‌افتد؛ امّا پیامبر اکرم (ص) ابعاد دیگر قضیه را هم می‌دیددر زندگی امام حسین (ع)، در همه جا می‌خوانیم که جبرئیل حامی ومواظب آن حضرت است. از ابتدا، در این مولود، لطایف و ظرایفی می‌بینند که‌شیوه تربیت ایشان هم نحوه خاصی دارد. پیامبر اکرم (ص)، همواره مراقِب‌بودند که حتّی یک بار دل حضرت امام حسین (ع) نشکند. زهرا هم مواظب‌بود، علیّ‌بن‌ابی‌طالب مواظب بود، و کّلاً تمام اطرافیان این مراقبت را داشتند. یک‌بار، امری برخلاف این قضیه از پیامبر مشاهده شد. گویا امام حسن و امام‌حسین (ع) کشتی می‌گرفتند و پیامبر به‌تشویق امام حسن می‌پرداخت و او راکمک می‌کرد. اطرافیان گفتند که حسین کوچکتر است و باید به او کمک کرد! حضرت فرمود:  من می‌بینم که جبرئیل به‌او کمک می‌کند و حسن را تنهایافتم و از این جهت، او را یاری و تشویق می‌کنم!  وضع امام حسین (ع) ازابتدا چنین بود و همه را جذب می‌کرد. موجود بسیار مقدّس و شریفی در جامعه شناخته شده بود، حتّی بین دشمنان

می‌دانید که امام حسین (ع) در سال چهارم هجری متولّد شدند و ۶ سال از حیات حدّ بزرگوارشان را درک کردند. دریکی از این مهروموم‌ها، عید پیش آمده بود. بعضی از بچه‌های مدینه لباس نو داشتند، ولی حسنین - علیهماالسلام -نداشتند. حال، جزییات امر چه بوده، دقیقاً نمی‌دانم! البتّه برای خانواده پیامبر (ص) سخت نبود که دو پیراهن برای نور چشمانشان فراهم کنند، امّا شرایط اجازه نمی‌داد. آن‌ها به‌عنوان رهبران جامعه فکر می‌کردند درست نیست درحالی‌که در مدینه بچه‌هایی به سر می‌برند که نمی‌توانند لباس عید داشته باشند، بچه‌های خودشان را ملبّس به لباس نو کنند. در تواریخ نوشته‌اند که بچه‌ها انتظار داشتند عید که شد لباس داشته باشند و ازاین‌جهت، کمی متأثّر بودند. شب یا روز عید، در خانه را می‌زنند و لباسی را تحویل می‌دهند. امام حسین (ع) رنگ لباس را که سفید بوده نمی‌پسندد و بنا می‌شود خودش رنگ را انتخاب کند که قرمز انتخاب می‌شود. در همین روایت یا بخش دیگری از تواریخ آمده که جبرئیل برای رنگ کردن لباس حسن و حسین (ع) آمد؛ امام حسن (ع) رنگ سبز را انتخاب کرد و امام حسین (ع) سرخ را؛ که باز آن روحیه ویژه ایشان را نشان می‌دهدمواظب بودند که این روح لطیف و ودیعه الهی، کسی که خون و کلمات و راهش باید تاریخ را عوض کند و برای همیشه پاسدار حقیقت باشد، با سبکی که لازم است تربیت شود. شخصیت آن حضرت، درهرحال محفوظ ماند و حتّی در دوران معاویه، زمانی که امام حسن (ع) آن متارکه معروف را پذیرفتند (که آن‌هم داستان جالبی دارد و سرشار از عظمت است) معاویه ‌اشاره کرد که خوب است امام حسین (ع) هم بیاید و یک‌چیزی بگوید تا همه‌چیز هماهنگ باشد. این خواست با شدّت رد شد که نه! او مأموریت وکار دیگری دارد و نمی‌آید. همه این را می‌دانستند و حتّی بعضی از خواص، اصحاب ویژه امام حسین (ع) را هم می‌شناختند. بعضی‌ها می‌آمدند و از امام‌می‌پرسیدند که آیا در آن لیست، ما هم هستیم؟  عدّه معیّنی که همان « هوُلاءِقَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرزُوا اِلی مَضاجِعِهِمْ[1] »  باشند، در راهی قرار داشتند که در بنیاد تکوین و تشریع، ترسیم شده بود.  امّا، ما هنوز آثار خون امام حسین (ع) را در تاریخ تنظیم نکرده‌ایم؛ زمانی‌بنده در اوقاتی که فرصت داشتم، کارهایی کردم و شاید نزدیک به هزار یادداشت‌از همان عصر ائمّه (ع) فراهم کردم که مثلاً جرّقه‌هایی که از خون امام حسین (ع) در گوشه و کنار تاریخ زده شده، چه نهضتها و حرکاتی به‌وجود آورده و چه‌حکومتهایی را ایجاد کرده استدر تاریخ که دقیق می‌شویم می‌بینیم: بنی‌امیّه را امام حسین (ع) ساقطکرده است، بنی‌عبّاس را خون امام حسین (ع) ذلیل کرده، حکومت پارس را خون‌امام حسین ذلیل نموده، حکومت  اِدارسه   در آفریقای شمالی از امام‌حسین (ع) است، حکومت فاطمی‌ها در مصر از امام حسین (ع) است، قیام‌سادات علوی در ایران و عراق و حجاز و آفریقای شمالی، تأثیر راه و الهام از خون امام حسین (ع) است که همیشه می‌جوشیده

اشاره‌ای به‌خودمان داشته باشیم تا بحث را به   روز پاسدار   وصل کنیم. دریک تحلیل، درصد بسیار مهمّی از پیروزی در این انقلاب متعلّق به‌امام حسین (ع) است. روحانیت، مساجد، مردم و دانشگاه مؤثّر بودند؛ امّا خوب! همه‌اینها برمی‌گردند به‌امام حسین (ع). من خیال می‌کنم اگر خون امام حسین (ع) نبود، چیزی به‌نام   روحانیت شیعه   - به‌این شکل - باقی نمی‌ماند ونمی‌توانست دوام پیدا کند. خون امام حسین (ع)، هم تغذیه روانی می‌کند و هم‌تغذیه عاطفی و معنوی

آقایان می‌دانند که ما در حوزه‌های علمیّه، با روضه‌خوانی با مردم‌رابطه داشتیم، با روضه‌خوانی اسلام را می‌گفتیم، با روضه‌خوانی زندگیمان‌را اداره می‌کردیم، با روضه‌خوانی مراجع را اداره می‌کردیم و هنوز هم‌این‌کار را می‌کنیم. جلسات روضه، همان مصیبتهایی که خیلی وقتها بعضی ازاین مستفرنگ‌ها و به‌اصطلاح روشنفکرها سفارش می‌کردند که دیگر روضه نخوانید، همین روضه‌ها به‌اندازه همه سخنرانیها و حرفهای قبلش در مردم اثرمی‌گذاشتآن موقع که من در زندان بودم، تحلیل یکی از این تحلیلگران غربی رامی‌خواندم. آن اواخرِ حرکت انقلاب ایران بود و هنوز پیروز نشده بودیم؛ این‌شخص به‌ایران آمده و بعد برگشته بود، تحلیل می‌کرد که چه شده به‌این سرعت‌و وسعت، در ایران انقلاب پیش آمده است. برای آنها گیج کننده بود که چه‌جورمی‌شود مملکتی که حزب ندارد، تشکیلات ندارد، تعلیمات سیاسی هم ازپیش نبوده، با آن ساواک و پلیس و فشاری که روی مردم بوده، و با آن همه‌تبلیغات که از در و دیوار به‌سر مردم می‌ریخت، ناگهان در ظرفِ چند ماه، میلیون میلیون مردم در خیابانها باشند و آن‌طور جلوِ گلوله بایستنداین‌ها که می‌خواستند تحلیل کنند، خیلی چیزها را نمی‌دانستند، امّا یک چیزرا فهمیده بودند که اشاره‌اش مهم است. آن تحلیلگر گفته بود که با اینکه در ایران‌حزب نبود، امّا این شبکه‌های مراسم دینی که در ایران انتشار دارد، یعنی‌حسینیّه‌ها و مساجد و تکایا، و روضه‌خوانها که از حوزه به‌روستاها می‌روند وبرمی‌گردند، خاصیت بزرگترین حزب دنیا را دارد. واقعاً این‌طور است؛ یعنی مادر یک آن، محرّم که می‌شد، سی - چهل هزار مبلّغ وارد شهرها و روستاهامی‌شدیم و با عاطفه و عشق و دین و ایمان مردم سروکار داشتیم. حرفهایمان را به‌مردم می‌زدیم، حرفهای مردم را می‌شنیدیم و برمی‌گشتیم‌به حوزه. دوباره در ظرفِ دو - سه ماه حرفها، تبادل‌نظر می‌شد - به‌طور طبیعی، نه‌قراردادی - سر جمع می‌شد و مطالب فهمیده می‌شد. در ایّام فاطمیّه‌می‌رفتیم، محرّم می‌رفتیم، ماه رمضان می‌رفتیم. این مساجد و تکایا و این‌مجموعه روضه‌ها و جلسات و اعیاد و عزاهایی که ما داشتیم، باعث شده بودکه ایران با نداشتن حزب، از ثمرات بزرگترین حزب دنیا برخوردار شود؛ آن هم‌حزبی که بودجه‌اش نیز در خودش هست! ما برای تبلیغ می‌رفتیم، امّا بودجه‌نمی‌بردیم، بودجه می‌گرفتیم. یک طلبه از قم می‌رفت  و به‌جای اینکه چیزی‌خرج کند، وقتی‌که باز می‌گشت، چند هزار تومان، و آن قدیمها صد یإ ۲۰۰ تومان، می‌آورد؛ خرج دو - سه‌ماه بعدش را هم داشت. هم بودجه می‌گرفتیم، هم حرفمان را می‌زدیم و هم این نوری را که امام حسین (ع) افروخته بود، روشن نگه می‌داشتیمامام حسین (ع)، واقعاً چراغی را درست کرده که (ما نمی‌توانیم بگوییم‌خود امام حسین این برنامه را درست کرده) از خداست، برنامه‌الهی است که‌به آن شکل تنظیم شده؛ راه امام حسین (ع) این است. انسان، تاریخ امام حسین (ع) را که می‌خواند یا نقل می‌کند، یک جریان فدایی اسلام مجسّم می‌شود و برای همین است که در بعضی از تفاسیر، آیه مبارکه   وَ فَدَیْناهُ بذبْحٍ عَظیمٍ  به‌امام حسین (ع) تفسیر شده است. یک جریان، که خود را برای اسلام و حق وحقیقت در معرض خطر قرار می‌دهد، آری چنین جریان و حرکتی برمبنا ومُلْهَم از راه امام حسین (ع) استدر گذشته، با همین تاریخ امام حسین (ع)، ما مردم را در میدان مبارزه وفداکاری نگه می‌داشتیم و با همان، کار را تمام کردیم. یادتان هست که در شب‌اوّل محرّم، در آن روزهایی که اوج مبارزه بود، در برخوردهای مردم با دولت‌شاه، چه مسایلی پیش آمد و اوج مبارزه به‌کجا منتهی شد؟! راهپیماییهای‌عظیم چندین میلیونی در تاسوعا و عاشورا، از نتایج آن بود. وقتی که‌انقلاب می‌شود، به‌طور طبیعی، مردمی که انقلاب می‌کنند و مشکلات واعتصابات و محرومیتها و این چیزها را تحمّل می‌کنند، هر کسی به‌فکر این است که پستِ خوبی پیدا کند (و طبیعتاً در انقلابهای مادّی بیشتر این‌طوراست)؛ آن‌هایی که خیلی خوب هستند، فکر می‌کنند که پست را بگیرند، برای اینکه انقلاب را به ثمر برسانند و خدمت بکنند؛ آن‌هایی که قدری مادّی‌هستند، فکر می‌کنند که هم چیزی دربیاورند و هم خدمت کنند؛ آن‌هایی هم که‌مادّی خالص‌اند، فکر می‌کنند که خوب! از این نَمَد کلاهی داشته باشند! این‌حالتها در مردم دیگر جاها هست؛ تقسیم ارث است و غنایمبعد از انقلاب اسلامی ما، یک جریان لازم بود که همان حالت پیش ازانقلاب و همان راه امام حسین (ع) را داشته باشد؛ این‌طور چیزی لازم بود. اگرآن‌طور که طبیعت بعد از پیروزی است، همه می‌رفتند، پس از مدّتی انقلاب ازشور می‌افتاد؛ اهل دنیا به‌جان هم می‌افتادند و دعوا بر سر تقسیم درمی‌گرفت؛ از این قبیل جریانها که در همه جا می‌بینیماین سپاه پاسداران، که جرقّه‌های اصلی آن را در کمیته‌ها باید پیدا کنیم کمیته‌ها در قدم اوّل و بعد سپاه - مجموعه‌ای شدند که همه چیز را فراموش‌کردند؛ تحصیلکرده‌ها، بی‌سوادها، کارگرها، کارفرماها، تاجرها، کاسب‌های جزء، استادها، افسرها، سربازها، روحانی‌ها، از هر دسته و صنفی که بودند، یک اسلحه‌پیدا کردند و در آن روزها به‌طور بی‌برنامه در سنگرها نشستند که   ما جانمان رإ؛ ظظ  بگذاریم برای اینکه این حکومت را حفظ کنیم  . این‌ها شدند فدایی انقلاب. هیچ‌چیزی هم نمی‌خواستند، بی‌نام حرکت می‌کردند. واقعاً در آن روزهای اوّل‌در تهران، در آن شلوغی که درِ همه زندانها باز شده بود و دزدها و چاقوکشها وقاچاقچیها و خلاصه همه با هم ریخته بودند بیرون، و آن همه عوامل رژیم‌قبلی هم بودند (آن‌ها را هم کسی نگرفته بود، همه وِل بودند و قدرت هم دست‌آنها بود و پولها هم دست آنها بود) پادگان‌ها غارت شده و اسلحه‌ها هم به‌دست‌مردم افتاده بود، نه پلیسی داشتیم، نه کلانتریی داشتیم، و نه تشکیلاتی که‌بتواند شهر را کنترل کند، در آن روزها، همین‌ها به‌آن شکل، شهر را حفظ کردندو شاید امن‌ترین روزها در تاریخ تهران، همان روزهای اوّل پس از پیروزی‌انقلاب است.

 این جریان، باید ادامه پیدا می‌کرد؛ سپاه پاسداران هم در همان موقع تشکیل‌شد. من چون در تشکیلات این کار بودم، خوب یادم هست؛ افراد و جریانهایی‌به‌فکر افتادند که این حرکت معنوی و سالم و فدایی را، این فداییان انقلاب را، بروند بگیرند و قبضه کنند و به‌عنوان پایگاه قدرت خود دربیاورند؛ که‌در اساس، این‌ها منافقین و لیبرالها بودند. در همین پادگان   لاهوتی  ، مرکزی درست کرده بودند که ترکیبی بود از کسانی‌که وقتی حساب می‌کردید، می‌دیدید تنها چیزی که در آن نیست، خطّ امام است! خدا رحمت کند برادربسیار عزیزمان شهید محمّد منتظری را. او از افرادی بود که شامّه‌ای قوی داشت‌و جزء دلسوزها بود. ایشان و یک عدّه از این بچه‌هایی را که الآن جزواداره‌کنندگان سپاه‌اند - و چون زنده‌اند اسمشان را نمی‌گویم - و کسانی مثل‌شهید کلاهدوز به فکر افتادند که انقلاب یک جریان فداییواقعاً فدایی -می‌خواهد. این نمی‌شود که لیبرالیسم یانفاق یا چپیها و چپ نماها به‌فکربیفتند که از خون بچه‌ها برای خطوط خودشان استفاده کنند! آن عزیزان قیام‌کردند و علیه آن جریانها شوریدند و از بطن خودشان، این سپاه را به‌وجودآوردند؛ یعنی کسانی که واقعاً داوطلب بودند که خون بدهند و جان بدهند وفدا شوند و هیچ جا هم اسمشان برده نشود، و فقط برای این باشند که اگر بناشد این انقلاب قربانی و خون بخواهد، این‌ها بدهند! اسم درستی هم انتخاب‌کردند،   پاسداران انقلاب  این پاسدار اسلام، در واقع اوّلین خطّی است که اباعبداللّه (ع) در دنیا ترسیم‌کرده است. خون و تاریخ و عاشورا و روضه‌ها و این جلسات و دوستان حسین (ع)، در دنیا پاسدار حقیقت و فضیلت‌اند. ما هم خواهیم رفت و این جریان امام‌حسین (ع) خواهد ماند. آن جریانْ ریشه‌دارتر از ماست؛ و از وحی و امامت، واز برنامه‌ای که خداوند ریخته، تغذیه می‌شود. ما می‌توانیم فروع و شاخه‌ها وبرگهای این جریان باشیم.

شما در این تاریخ که نگاه کنید، دو دسته مردم را می‌بینید: یک عدّه‌می‌سوزند و آتش می‌گیرند که از سوختن آنها، نوری بلند شود و راه روشن گرددتا دیگران عبور کنند؛ یک عدّه دیگر هم هستند که بقیّه را می‌آورند جلوِ پای‌خودشان می‌کشند و می‌سوزانند، برای اینکه راه روشن شود و خودشان عبورکنند! جریان پاسداری در این مملکت، پس از انقلاب، آن شقّ اوّل است؛ یعنی‌اینها خودشان را سوزاندند و آتش زدندتا این راه را نگاه دارند. این‌هایی که جلودروازه خرّمشهر شهید شدند تا ما خرّمشهر را گرفتیم، از آن جمله‌اند. در این دوسال، هر کس در این کشور، عِرق انقلاب و اسلام و مملکت داشت، جزوآرزوهایش این بود که یک روز زنده باشد و فتح خرّمشهر را ببیند. من می‌گویم‌اگر این‌ها هیچ امید و هوس و آرزو نداشتند، دست کم این آرزو در دلشان بود که‌زنده باشند و بشنوند که رادیو می‌گوید   خرّمشهر آزاد شد  ! این حدّاقلّ‌خواستشان بود. آن که جلوِ دروازه خرّمشهر خودش را قربانی می‌کند، حتّی این‌آرزو را هم فدا می‌سازد و تقدیم می‌کند! این حالت را چه نام می‌توان گذاشت؟این‌ها حتّی اسمشان هم هیچ‌جا نیست؛ ما این‌قدر شهید داریم که نامشان، تنهادر خانواده‌هایشان مطرح است. اینان خیلی با فضیلت‌اند.

 اگر بنده الآن کشته‌شوم، چنانچه اهل هوا و هوس باشم - همان‌طور که مردم دنیا قهرمانی‌می‌طلبند - خوب! کسی هستم مشهور که من را همه می‌شناسند؛ همین‌مقدار تمایلات نفسانی می‌تواند در بنده مؤثّر باشد. امّا این فرد بسیجی یاسپاهی، که فقط خانواده‌اش می‌فهمد و در سنگر هم که هست، هیچ کس او رانمی‌شناسد، خونش را همان جا می‌ریزد و سرش را روی زمین می‌گذارد وکلمه خودش را می‌گوید و با خیال راحت جان می‌دهد! این، خیلی با ارزش‌است و همان راه امام حسین (ع) است؛ همان اصحاب امام هستند که شب‌عاشورا، بهترین ساعات زندگیشان بود و وقتی امام حسین (ع) به‌آنها نوید دادکه فردا شهید می‌شوند، تنها یک لحظه بین خودشان و خدا و پیغمبر (ص) فاصله می‌دیدند. این بچه‌ها، این‌جور هستند و یک جریان با این کیفیت، در این‌مملکت درست شده است. صحبت مسؤولیت قانونی و حقوقی و مانند آن‌نیستسپاه پاسداران، از اوّل هم برای مبارزه با ضدّانقلاب داخلی درست شد، نه‌برای جنگ با نیروهای خارجی؛ ولی وقتی دیدند در آن سو احتیاج هست‌خوب! دیده‌اید که چه می‌کنند و چقدر صمیمی می‌جنگند! همان وظایفی که‌ارتش باید انجام دهد، این‌ها هم انجام می‌دهند و ما امیدواریم که ارتش هم، درآینده و از همین امروز، مثل سپاه بشود که کارهایی که سپاه در کشور انجام‌می‌دهد، آن‌ها هم انجام دهند، به‌معنی وظایف دینی. شما و دنیا باید بدانید! به‌قدری اینها با هم صمیمی کار می‌کنند که انسان جز تقدیر زیبا و کرامت‌بی‌منتهای الهی، نمی‌تواند نامی برآن بگذارد. قرار بود نیروهای ما در عملیّات  فتح المبین  ، از هفت منطقه حمله کنند. ترکیب شش منطقه درست شده بودو معطّل یک منطقه‌اش بودند که نیروهای سپاه نرسیده بود. نیروهای ارتش‌می‌گفتند:   نه! صبر کنیم تا این یکی هم تکمیل شود و با هم بجنگیم!؛  یعنی‌این‌قدر صمیمی و متّحد. پیاده‌های ارتش و سپاه می‌افتند جلو، توپخانه پشت‌سر، هر کس کار خودش را می‌کند و پیروز می‌شود. پیروزی‌ها این‌طور به‌دست‌می‌آید

این جریان آماده بودن برای قربانی شدن و پیشتازی برای فدا شدن، که درانقلاب یک ضرورت است، این نیاز را سپاه و بسیج و کمیته‌ها و این نیروهای‌مردمی به‌این نحو برآوردند که ما باید خیلی از اینها قدردانی کنیم. انقلاب مال‌اینهاست و آن حرف امام که   «اگر سپاه نبود، انقلاب هم نبود، کشور هم‌نبود» ، اغراق و مبالغه نیست. اگر این پاسدارها، مجموعه کمیته و سپاه وبسیجیها، نبودند نمی‌شد این مملکت را حفظ کرد. این گرگهای داخلی که ماداشتیم (که بعد از گذشتن ۸ - ۹ ماه و گرفتن دهها هزار قبضه اسلحه و بمب ونارنجک و هزارها تروریست جنایتکاری که مسجد را هم به‌آتش می‌کشند و ماهنوز داریم خانه‌های تیمی آنها را در اینجا و آنجا می‌بینیم و می‌گیریم وآدمهایی که در پَستی به سطح شعبان بی‌مخ شاه تنزّل کرده‌اند، منتها قدری‌پست‌تر، چون از صدّام پول می‌گیرند تا هموطنانشان را بکشند) بااینها مبارزه‌کردن، آن هم با این وسعت، نیاز به‌این جریان و این حرکت داشتمن هنوز بحثهایی دارم و می‌دانم که هر چه بگویم باز شما شایق و مایلیدبشنوید وخوب! حرف‌ها هم که تمام نمی‌شود. از این جهت به‌قسمتهای بعدی‌منتقل می‌شوم که مسأله جنگ یکی از مهم‌ترین آن‌هاست. جنگ، در این‌مرحله‌ای که به‌آن رسیده‌ایم و با توجّه به‌جریانات جدیدی که داریم، قابل‌تعمّق و بررسی استکاری را که عزیزان ما در خرّمشهر کردند، همه فهمیدند. صدّام هم که خودش‌را به‌نفهمی می‌زند، فهمیده و بیشتر از همه و قبل از همه فهمیده. همه دریافتندکه ما به‌هرجا بخواهیم برویم و به‌هر جا بخواهیم نفوذ کنیم و در هر جا - دراطراف خودمان - بخواهیم حرکتی بکنیم، می‌توانیم انجام دهیم. به‌همان‌شیوه‌ای که عرض کردم، با تخصّص و ایمان و روح فداکاری و جریان قربانی‌دادن (این‌ها با هم مخلوط شده) به‌اضافه تجربه‌ای که از جنگ کسب کرده‌ایم. نیرویی اکنون پدید آمده که نمونه‌اش را نمی‌توانیم در تاریخ پیدا کنیم و بهترین‌مصداقش همین خرّمشهر است.

 آخر ببینید! از جمعیّتی در حدود ۳۰ هزار نفر - آن طور که جناب سرهنگ‌صیّاد شیرازی گفتند - تا امروز و این ساعت ۱۹۷۰۰ نفر اسیر شدند که ۵۰۰۰ نفرشان مالِ عملیّات پیش از خرّمشهراند و ۱۴۷۰۰ نفر در عملیّات آزادی‌خرّمشهر اسیر شده‌اند. خوب! تا ۷ - ۸ هزار نفر کشته نشوند که بقیّه اسیرنمی‌شوند! لابد یک عدّه هم که زخمی شده‌اند، فرار کرده‌اند. دست کم ۳۰ هزارنفر در آنجا بود. در کجای دنیا می‌توان فکر کرد که در محدوده‌ای چندکیلومتری، این همه نیرو جمع باشند و این‌طور، بایک حمله و هجوم، مضمحل شوند؟! بچه‌ها ساعت ۱۰/۵ شب شروع کردند و ساعت ۲ صبح  پل‌نو  تسخیر شد و به‌آن شکل، صف دشمن و آن‌همه موانع را شکافتند و جلورفتند. خوب! معلوم است که این جریان، به‌همه جا می‌تواند برودصدّام هم خودش را به‌نفهمی بزند؛ اشکال ندارد! بعد از ۲ روز که می‌گفت ما در خرّمشهر، دشمن را چنین و چنان کردیم  ! مجبور شد اعلام کند که دیگرکسی در خرّمشهر نیست. خبرنگارها هم که ۲ روز دیگر می‌روند و می‌بینند، باید بگویند. آن‌وقت آمده می‌گوید:  ما دستور دادیم که نیروهایمان عقب‌بیایند  ! آقای جمی، امام جمعه آبادان، متن حکمی را که روز قبلش صادر شده‌و از یکی از سنگرها به‌ایشان داده بودند، برای بنده فرستادند. قاطع و مؤکّدبه‌آنهایی که در خرّمشهر بودند (که خودشان می‌گویند   محمّره  ) دستور داده‌بودند که  دفاع از محمّره، مثل دفاع از بغداد و بصره است و باید تا آخرین گلوله‌و آخرین نفر در آنجا بجنگید  ! این دستورشان بوده، حتّی در موقعی که‌محاصره شده بودند. بعد، این مردکِ پررو، که روز قبل این حکم را فرستاده، برمی‌گردد می‌گوید که   بله، دستور دادیم ارتش ما نیروهای دشمن را در خاک‌خودشان منهدم کنند؛ مأموریتشان را انجام دادند و برگشتند  خیلی خوب! آن‌ها - که تو می‌گویی - برگشتند!! در مورد این ۴۲ هزار اسیری‌هم که در اینجا هستند، بگو آمده‌اند بروند زیارت مشهد!! بالاخره یک چیزی‌باید بگوید که چرا اینها در اینجا مانده‌اند؛ خوب! اگر راست می‌گویی، چرااینجا باشند، برگردند کربلا را زیارت کنند! این همه توپ و تانک و نفربر وسلاح هم که از شما گرفتیم، بگو اینها را دادیم ایرانی‌ها تعمیر کنند، چون آنجاتعمیرگاه است!! آن‌همه کشته‌هایی هم که داشتید، بگو» وبا«آمده و آنهاخودشان مرده‌اند! زخمی‌ها را هم بگو زلزله آمده زیر آوار رفته‌اند و بعضیهایشان‌را درآورده‌ایم! بالاخره یک چیزی باید به‌مردم دنیا بگویی!! هنوز هم از این‌حرفها می‌زند و خودش را قهرمان   قادسیّه   می‌داند، و هنوز دارد مردم‌خودش را گول می‌زند. متأسّفانه، بعضی از این همپالکیهایش هم هنوز درروزنامه‌هایشان، همین حرفها را می‌نویسندخوب! بقیّه فهمیدند. خودش هم عرض کردم که فهمیده و باید یک چیزی‌بگوید؛ هرجور می‌خواهد بگوید. بقیّه فهمیدند که ایران می‌تواند، خودمان هم‌قبول داریم که می‌توانیم. حالا راستگویی یا دروغگویی صدّام را می‌خواهیم‌چه‌کار کنیم! راستش این است که اگر بنده و امثال بنده هم نخواهیم، اگر شورای‌عالی دفاع هم نخواهد، آن‌هایی که در آنجا هستند و بچه‌ها و برادرهایشان  رادر کنار خودشان دیده‌اند که چه‌طور خونشان را داده‌اند (و می‌دانند به‌چه قیمت‌خرّمشهر را پس گرفته‌ایم) به حرف بنده و امثال بنده گوش نمی‌کنند

صدّامیان بدانند! آمریکا هم بداند! که حکومت ما مردمی است. مردم تصمیم‌می‌گیرند، نه ما. به‌هرحال، در شرایط حاضر، ما چه باید بکنیم؟ آمریکا! تو اگرجای ما بودی چه کار می‌کردی؟ صدّام! تو خود اگر - نَعُوذُباللّه - جای ما بودی‌چه می‌کردی؟ این همه کشته دادیم، این همه خسارت دیدیم، این‌همه آواره‌داشتیم، آن وقت شما فکر می‌کنید ما می‌رویم پشت مرزهای خودمان - خطّی‌که جغرافیا کشیده - می‌ایستیم و از آن دور می‌گوییم که: یااللّه، غرامت ما رابده؟! این‌طور که نمی‌شود! تو هنوز در خاک ما هستی. هنوز در آخرین نقطه‌جنوب غربی کشور ما در خوزستان یک مثلّثی در اختیار آنهاست؛ یک باریکه‌از شلمچه تا اروند رود دست آنهاست. هنوز نفت‌شهر ما - که ۲۰ ماه است‌دارند نفت‌هایش را می‌برند  - دست آنهاست. هنوز قصرشیرین و خیلی جاهای‌دیگر دست آنهاست.

ما هنوز کار داریمتازه وقتی که اینها را بیرون کنیم، کسی در دنیا خودش را گول نزند و فکرنکند که ما تسلیم حرکت دیپلماتیک می‌شویم و می‌توانند ما را - در حال‌حاضر - پشت مرز نگاه دارند. ما گفته‌ایم که به‌خاک دیگران نیازی نداریم؛ خاک‌خود ما، هم وسیع است و هم غنی؛ امّا نمی‌توانیم از حقّ خود صرف‌نظرکنیم. اگر ما هم صرف‌نظر کنیم، خدا صرف‌نظر نمی‌کند؛ ما باید   فَقاتِلوُا الَّتیتَبْغی حَتّی تَفیءَ إلی أَمْرِاللَّهِ[2]   را عمل کنیم و می‌کنیم. اگر یک حکومت مردمی‌اسلامی در بغداد به‌وجود آید، مسأله برای ما شکل دیگری پیدا خواهد کرد وحتّی پول و خسارت هم برای ما مهم نیست. ما اگر ببینیم که در کنار ما، مردم‌عراق، بااراده خودشان، حکومت اسلامی خودشان را (چون ۹۹ درصد مردم‌عراق مسلمان‌اند) تشکیل داده‌اند، ممکن است به‌آنها کمک مالی هم بکنیم؛ شکل عوض می‌شود. ولی اگر بنا باشد که حزب بعث باشد (صدّام مطرح‌نیست، چون اگر او را بردارند، یک صهیونیست دیگری به‌جای صدّام از همین‌حزب می‌گذارند که برای ما فرقی با صدّام ندارد) و یا یک مهره دیگر شرقی یاغربی بخواهند در آنجا بکارند، ما زمین نمی‌خواهیم، امّا خساراتمان را تاآخرین دینار می‌گیریم. مردم عراق هم که آواره شده‌اند، تا آخرین نفر بایدبرگردند و مسؤول این تجاوز هم باید محاکمه شودآمریکا هر چه می‌خواهد بگوید! بنشینند برای خودشان تحلیل کنند که نفت ما در منطقه به‌خطر می‌افتد   و از این‌گونه حرفها. ببینید! جمهوری‌اسلامی ایران ماجراجو نیست. جمهوری اسلامی ایران می‌داند که امروز نفت‌برای اقتصاد دنیا یک ضرورت است. نمی‌خواهد نفت قطع شود، بلکه طرفدارعدل است. ما بیش از شیوخ جنوب خلیج فارس، به‌امنیّت احتیاج داریم. خودمان امنیّت را حفظ می‌کنیم و اگر دیگران بخواهند شلوغ کنند، خودمان‌جلوِ آن‌ها را می‌گیریم و امنیّت را تأمین می‌کنیم. این‌طور که شما می‌گوییدنیست؛ ما با ظلم مبارزه می‌کنیم

زمزمه‌ای بلند کرده‌اند که آمریکایی‌ها می‌خواهند جلسه شورای امنیّت‌سازمان ملل را تشکیل دهند و پیشنهاد آتش‌بس کنند. آن‌ها هر کاری بخواهندبکنند مختارند! آن سازمان ملل و آن هم شورای امنیّت!! بگذارید شورای‌امنیّت هم یک بار دیگر آبروی خودش را ببرد. چگونه می‌شود که چند نفر آدم‌عاقل در آنجا بنشینند و بگویند؛ کشوری که هزاران کیلومتر از خاک، بیش ازیکهزار روستا و بیش از ده شهرش به‌مدّت 20 ماه اشغال بوده، این همه‌خسارت دیده، این همه شهید و مجروح داده، این همه بندرهایش تعطیل بوده، این همه کارخانه‌هایش از تولید افتاده، کشوری با این ظلمهایی که به‌او شده، چند نفر در سازمان ملل بنشینند بگویند که بدون هیچ امتیاز و شرطی آتش‌بس‌را قبول کند! چه کسی این را می‌پذیرد؟! ما بدمان نمی‌آید که سازمان ملل هم‌آخرین تیرخلاص را به‌خودش بزند تا ما به‌دنیا بگوییم که این تشکیلات هم‌به‌درد نمی‌خورد و ظالم‌تر از آمریکاست. آمریکا، ارتجاع منطقه، اسرائیل وهمه بدانند! ملّتی را که در هر ساعتی از عمرش و هر روز و هفته‌اش شاهدپیروزیهای متنوّع و متعدّد است، نمی‌توان گول زد و تخدیر کرد یا وادارش‌نمود که به‌دنبال حقّ خودش نرود

در همین زمان که در خرّمشهر آن‌جور جنگیدیم، نخست‌وزیر ما دیروز، یکی‌از کوره‌های عظیم   مس سرچشمه   را افتتاح کرد که ۵۰ درصد برنامه کارخانه‌را - در تولید نهایی - شامل می‌شود؛ یعنی الآن مس با ۹۹ درصد عیار، درشمشهای ۲۵۰ کیلویی، از لوله‌های کارخانه بیرون می‌ریزد. این کاری است که‌آمریکایی‌ها پیش‌بینی کرده بودند، ایران تا چند سال دیگر نمی‌تواند انجام دهد. همین متخصّصان و جوانهای حزب‌اللّهی ما، همین مهندسان ما، خودشان بانهایت جسارت رفتند و کار را درست کردند. آن‌ها (آمریکایی‌ها) وقتی فرارکردند، خیال می‌کردند که ما می‌ترسیم نزدیکش بشویم و آنجا را راه بیندازیمملّت ما، ملّتی است که در حال جنگ، این‌گونه سازندگی دارد. ملّتی است که‌همین‌طور که در جبهه می‌جنگد، جوانهای مبارزش در داخل کشور، لانه‌های‌تیمی تروریست‌ها را هر روز منهدم می‌کنند و مرتّب خبر از فتح لانه‌های‌بیشتری از فساد و نفاق و ترور به‌گوش می‌رسد. دانشگاه‌ها - الحمدللّه - داردبازگشایی می‌شود. مدارس ما، کار خودشان را انجام می‌دهند. چرخهای اقتصادکشور در گردش است و همه حرکتها و فعّالیتها در این مملکت در حالِ جنگ، به‌درستی و کمال صورت پذیرفته است. آیا به‌مردمی که این‌قدر به‌خودشان‌اطمینان دارند، می‌توانید بگویید که بروید پشت مرزتان بایستید و دستتان رادراز کنید تا صدّام چیزی به‌عنوان خسارت بدهد!! یا امثال این حرفها. نه! ماوظیفه خودمان را انجام می‌دهیم و البتّه طالب جنگ نیستیم. دلمان می‌خواهدهمین حالا آنها سر عقل بیایند و از فردا حتّی یک گلوله هم شلّیک نشود وحقوق ما هم ادا گردد؛ امّا بعید می‌دانیم که صدّام این‌قدر عاقل باشدتذکّری هم امروز خدمت خانمها و آقایان دارم که عرض می‌کنم وخواهشمندم، مهم و جدّی بگیرید. در جریان پیروزیهای ما، دشمن از هر سو واز گوشه و کنار، سعی دارد آرامش و تعادل جامعه را به‌هم بزند و - حتّی با یک‌اخلال کوچک - نارضایتی ایجاد کند. امروز، در یک کارخانه، فردا در یک اداره، و روز دیگر در جایی دیگر. کارهایی که نشان از بی‌انضباطی دارد و غیراصولی‌است، در این مرحله از انقلاب، از هرکس که سربزند - ولو دوست و ظاهراًحزب‌اللهی - دوستی نیست.  یک نمونه، برخورد با خانمهای بی‌حجاب است. من ابتدا به خانمهای‌بی‌حجاب عرض می‌کنم که شما بدانید! انقلابی که این‌قدر برایش خون‌می‌ریزند، اساسش انگیزه‌هایی مثل نفت و مرز و خاک و امثال آن نیست. هریک از این جوانهای ما، بیش از خیلی از آن معیارها، ارزش معنوی دارد. این‌جریان - همان‌طور که در آغاز و وسط خطبه دوّم گفتم - راه امام حسین (ع) واسلام است. در آینده این کشور نمی‌توان پذیرفت که خانمی بخواهد مثل زمان‌شاه، در خیابانها برود و در اداره‌ها هم به‌همان وضع رفت‌وآمد کند. خودتان رابا جریان صحیح و سالم انقلاب و اهداف آن منطبق کنید؛ یعنی با دست وپاواراده خودتان تصمیم بگیرید که در محیط جامعه، در خیابانها و ادارات وحتّی در خانه‌ها نزد نامحرم‌ها، حجاب اسلامی را رعایت کنید. حجاب اسلامی‌هم که روشن است و فتوای امام هم داریم که؛ گردی صورت و دستها تا مچ، می‌تواند بیرون باشد و هر کس ببیند اشکال ندارد، ولی موها و گردن و بقیّه‌اعضای بدن جایز نیست جلو چشم نامحرم باشد. به‌شما نمی‌گوییم که چادربه‌سرتان کنید، برای اینکه خود چادر چیز واجبی نیست و البتّه هر کس چادرسر کند بهتر است، اهلاً و سهلاً! آن‌هایی که کارمند، دانشجو، دکتر، پرستار، وحتّی خانه‌دارند و می‌خواهند به‌خیابان بیایند و در اتومبیل می‌نشینند، یابه‌فروشگاهها می‌روند، با همان روسری و لباس مناسب باشند. و این را هم‌بگویم که این پنبه را بعضیها از گوش بیرون کنند که شاید روزی خبری شود. دیگر نه بنی‌صدر باز می‌گردد، نه رجوی می‌آید و نه دیگری! در این مملکت، ازاین چیزها خبری نیستامّا در طرف دیگر قضیه، ما می‌بینیم برخوردهایی می‌شود که یا باید آن راجاهلانه اسم بگذاریم و یا مغرضانه! برخوردهایی غلط، که شاید هم مغرضانه‌باشد! اینکه به‌دیوار بنویسید   مرگ بربی‌حجاب  ، جز ایجاد عقده و کینه‌نتیجه‌ای ندارد، این راهِ با حجاب کردن مردم نیست. آیا جمهوری اسلامی این رامی‌خواهد که اگر کسی چادر نداشت، به‌او اهانت شود که چرا این‌طور است؟ این درست نیست. این اهانت کردن، فحش دادن، برخوردهای این‌جوری، گناه‌هم می‌تواند باشد و هست. به‌توضیحاتی که می‌دهم بیشتر عنایت کنیدببینید! ما گناهکار را در اسلام، مریض می‌دانیم و معتقدیم که باید مثل‌طبیب با مریض برخورد بکنیم؛ نبضش را بگیریم، دردش را بفهمیم، دوایش راپیدا کنیم، ملاطفت به‌خرج دهیم. در یک مرحله است که مریض دارومی‌خواهد و در یک مرحله باید کباب برگ بخورد، و درست به‌تناسب مزاج‌مریض باید حرکت کنیم. ما ضمن اینکه احتمال می‌دهیم خیلی از این شعارهارا آدم‌های مخلص حزب‌اللّهی بدهند، ولی این احتمال قوی را هم از نظر دورنمی‌داریم که ممکن است خود ضدّ انقلاب باشد؛ مثلاً بچه‌هایشان را بفرستنددر خیابان و بگویند بنویس   مرگ بر بی‌حجاب   تا در مردم ایجاد نفرت‌نسبت به‌اسلام و حکومت اسلامی کنند، تا واکنش و عکس‌العملهای عاطفیِ‌کینه‌توزانه به‌وجود آورند. حتی ممکن است چپی‌ها - یعنی ضدّاسلام‌ها -باشند که می‌روند و می‌نویسند. من به‌افراد صالح و سالم توصیه می‌کنم که‌دنبال این قبیل کارها نرویدما باید تبلیغ کنیم؛ البتّه قانون هم داریم. اگر دیدیم تبلیغ مؤثّر نیست، یک‌قانون می‌گذرانیم تا اگر کسی آن را مراعات نکند، مطابق قانون برخورد شود. دراین اقلّیت‌های دینی، خانم‌هایی هستند که ارمنی، مسیحی، زرتشتی ویهودی‌اند و در دین آنها این مقرّرات نیست. آن‌ها باید محیط جامعه ما رامراعات کنندهمان‌طور که در فقه، شرایط اهل ذمّه آمده، باید مراعات کنند. البتّه، برخوردها باید با آنها محترمانه باشد، آن‌ها هم حدود ما را مراعات نمایند. من‌این نصیحت را به‌همه دوستان می‌کنم. و به‌دشمنان هم می‌گویم که از این‌شیطنتها نکنید! یک روز دستتان رو می‌شود و جامعه می‌فهمد شما بودیدکه این شعارها را سرمی‌دادید یا می‌نوشتید، نه‌حزب‌اللّهی‌هاالآن که به‌اینجا رسیدیم، یک چیز دیگر را هم بگویم در مورد شعارهایتان.

به‌نظر من، به‌عنوان کسی که یک مقدار مسائل را می‌فهمد، این تتمّه شعار شمادرست نیست؛ یعنی اگر من به‌جای شما باشم، نمی‌گویم. اینکه آدم بعد از مرگ بر آمریکا ، بگوید   مرگ بربنی‌صدر و بازرگان  . اوّلاً، بنی‌صدر یک‌مرده است؛ یعنی کسی نیست که ارزش داشته باشد اسمش را - به‌هر دلیل -ببرید. او یک تروریست است که خون افرادی مثل شهید دکتر بهشتی، شهیدرجایی، شهید باهنر و شهدای حزب جمهوری اسلامی و مجلس شورای‌اسلامی و صدها شهید دیگر و نیز بسیاری از شهدایی که در جنگ داریم‌می‌دهیم، از دندان و چنگال او می‌چکد و کسی است در این حد، که بعداً بایدبه عنوان قاتل محاکمه‌اش کنیم.  فرانسه هم یک کشور مادّی پستی است که فردا، پس فردا که وضعمان مقداری‌فرق کرد، اگر بگوییم قراردادهایت را لغو می‌کنیم و دوستانمان به‌تو نفت‌نمی‌دهند، بنی‌صدر و رجوی را دو دستی تحویل می‌دهد یا بیرون می‌کند! این‌را بدانید که آنها پول می‌خواهند و قرارداد. یک‌سال دیگر، رجوی و بنی‌صدرِدر به‌در، باید فراری باشند و از اینجا به آنجا بروند. بنی‌صدر، همین را می‌خواهد که مثل برادر حاتم طائی اسمش را بیاورید؛ ولو به هر صورت! بنابراین - واقعاً - ارزش این را ندارد که شما مرگ براو بگویید.

 در مورد آقای‌مهندس بازرگان هم بنده معتقدم که ایشان استحقاق این‌نفرین را ندارد؛ دست کم در نماز جمعه‌ای که بنده در اینجا باشم، نفرمایید! اراده‌شما را نمی‌توانم سلب کنم، امّا به هرحال فکر می‌کنم   مرگ بر آمریکا   راضعیف و کم نکنید. آن شعار بزرگی است که شما می‌دهید و دارید با همین‌شعار دنیا را تکان می‌دهیددیشب، یکی از دانشجوهای فارغ‌التّحصیل از آمریکا آمده بود و می‌گفت:  درآمریکا، مردم کم‌کم دارند ایران را برحکومت خودشان ترجیح می‌دهند و این‌مقاومت و جسارت و پشتکار را که در ایران می‌بینند، چون در هیچ جای دنیاندیده‌اند، در بسیاری از برخوردها دارند می‌فهمند که حق با ایران است وآمریکابی‌خود با ایران بدرفتاری می‌کند.   آخرین سخنم در این خطبه فارسی، در مورد   دانشگاه آزاد   است که نوبت‌پیش اعلام کردم. خوشبختانه در این هفته، این‌قدر به‌ما مراجعه شد که بسیاری‌وقت بنده را گرفتند؛ اساتید مراجعه کردند که حاضرند مجّانی بیایند درس‌بدهند (مثل حوزه‌های علمیّه)، عدّه‌ای پول فرستادند، عدّه‌ای نوشته‌اند زمین‌داریم، جمعی گفته‌اند ساختمان داریم. و ان‌شاءاللّه در هفته آینده - با کمی دیرو زود - شماره حساب دفتر دانشگاه آزاد را اعلان می‌کنیم تا بالاخره، به‌خواست خدا، با کمک خود مردم مسأله تحصیلات عالیه و امر تحقیق وپژوهش در این مملکت راه‌حلّی بیابددر خطبه عربی راجع به‌حزب بعث عراق نوشته‌ام و خطاب به‌مسلمانان دنیاگفته‌ام که حزب بعث از ابتدا دروغ گفته و امروز هم دروغ می‌گوید. هفده مورداز دروغ‌هایش را گفته‌ام و ان‌شاءاللّه بقیّه دروغها را، پس از اینکه بعثی‌ها ساقطشدند، از اسناد سرّی آن‌ها بیرون می‌آوریم و به‌مردم می‌گوییم.

أعوُذُباللَّه مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اذا جآءَنَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً/ فَسبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرهُ إِنَّهُ کانَ تَوّاباً.

 

 

 

[1]  - اینان گروهی‌اند که‌خداوند شهادت را بر آنها واجب گردانیده؛ پس از بسترهایشان برون رفتند.

[2]  - با سرکشان تا زمانی که به امر خدا گردن نهند، مبارزه و مقاتله کنید.

ویدئوها

تصاویر ضمیمه