مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت ا... هاشمی رفسنجانی با مجله آفتابگردان روزنامه همشهری

مصاحبه آیت ا... هاشمی رفسنجانی با مجله آفتابگردان روزنامه همشهری

  • سه شنبه ۹ خرداد ۱۳۷۴

 

بنام خدا

با کمال تشکر از این که لطف کردید وقت‌تان را در اختیار ما قرار دادید، همان‌طور که مستحضر هستید در آستانه روز جهانی کودک قرار داریم و ما خبرنگاران نوجوان آفتابگردان به همین مناسبت به نمایندگی از طرف کل بچه‌های ایران خدمت‌تان رسیدیم تا سئوالاتی را اگر اجازه بدهید، مطرح کنیم. قابل ذکر است که این سئوالات، مجموعه‌ای از حرفها و درد دل‌های خود بچه‌ها است که همه از (طرق) مختلف به دست ما رسیده، همانطور که الان هست، دست‌خطهای بچه‌ها در این کلاسور، جمع‌آوری شده می‌توانید اگر اجازه بدهید ببینید.

دست‌خطهای خود بچه‌ها سئوالات و نظراتشان هست.

(رئیس جمهور:از تو حرفهای اینها شما درآوردید.)

خبرنگار - بله، تمام این سئوالات، چیزهایی هست که از حرف‌های خود بچه‌ها جمع‌آوری شد.

(رئیس جمهور: شما خودتان را هم معرفی بکنید.)

خبرنگار: من حدیث نظرغلامی کلاس سوم راهنمایی هستم .

(رئیس جمهور: تهرانید؟)

خبرنگار - بله

(رئیس جمهور: خیلی خب بسیار خب، الان می‌خواهیم بدانیم بچه‌ها چه چیزی می‌خواهند بدانند؟ چی سئوالاتی دارند؛)

خبرنگار - خب اگر اجازه بدهید، همکاران سئوال اول را مطرح کنند/

رئیس جمهور: بله

خبرنگار - آقای رئیس جمهور، شما از کدام کارها و برنامه‌هایی که در طول دوران ریاست جمهوری‌تان برای بچه‌ها، به خصوص نوجوانها انجام دادید، بیشتر راضی و خوشحال هستید و آرزو دارید که در این مدت باقی‌مانده، چه کارهای خاصی برای بچه‌ها انجام بشود؟)

(رئیس جمهور: یکی از کارهایی که حالا یادم میآید، من نمی‌دانستم که شماچی می‌پرسید یکدفعه غافلگیر کردید مثل خبرنگارهای حرفه‌ای ما را، کمکی که به کانون پرورش فکری کودکان کردم این کانون را تقویت کردم، چون می‌بینم این کانون خیلی خب خدمت می‌کند به بچه‌ها، انواع خدمات فرهنگی و سازنده‌ای دارد من هم از همان روزهای اول دوره مسئولیت اجرائیم، وقتی کارهای اینها را دیدم و از پیش هم آشنا بودم تقویتشان کردم فکر می‌کنم او الان دارد کارهای زیادی برای بچه‌ها می‌کند البته در برنامه‌هایمان هم برای تحصیل بچه‌ها برای اوقات فراغت بچه‌ها، نوجوانها بخصوص و در مورد مناطق محروم یک کاری کردیم که من از او خیلی راضی هستم، هر وقت یادم میاد خوشحال می‌شوم، مدارس شبانه‌روزی درست می‌کنیم که، بچه‌هایی که در روستاهای کوچک یا بخاطر فقر و مشکلات نمی‌توانند درس بخوانند بیایند اینجا و با هزینه دولت زندگی بکنند و درس بخوانند، مشکلی برای خانواده‌شان نباشد یا همین تغذیه بچه‌های محصل، آنهایی که نمی‌توانند غذای کافی بخورند، بخاطر مشکلات زندگی، در مدارس تغذیه می‌کنیم بهتر بتوانند درس بخوانند فکر می‌کنم عمده‌ترین کاری که الان داریم می‌کنیم البته من تنها نه، نظام می‌کند، خود شماها، همگی اینست که بچه‌هامان خب درس بخوانند، ما همه همت‌مان را خرج می‌کنیم که بچه‌ها واقعآ درس بخوانند با سواد بشوند؛ بعدآ اینها به ما و کشور کمک کنند اسم شما چیست؟

خبرنگار - (من امین صادقی سوم راهنمایی هستم)

(رئیس جمهور: شما هم تهرانید)

خبرنگار - (بله)

(رئیس جمهور: خیلی خب)

 

خبرنگار - (آقای هاشمی اگر اجازه بدهید چند لحظه‌ای را به دوران نوجوانی‌تان برگردیم.

 

(رئیس جمهور: بگویید برگردید)

خبرنگار - (پس سئوالاتی را داشته باشیم خب شما هم مثل ما دوران نوجوانی‌تان را گذراندید و حتمآ خاطره‌ای از آن موقع‌ها به یادتان مانده، کدام خاطره، بیشتر نظر شما را جلب کرده (و) الان بیشتر در نظر شما هست و دل‌تان می‌خواهد که به بچه‌ها بگویید.)

(رئیس جمهور: والله هیچ وقت فکر نکردم که کدام خاطره‌ها برایم جالب‌تر است یا بیشتر می‌ماند، آن خاطره اولین روزی که به مدرسه رفتم برایم مانده، چون کوچک بودم هنوز، 5 ساله بودم، با برادرم که  7 ساله بود با هم رفتیم به مکتب، برای ما هم خاطره شیرینی بود، آن موقع رسم بود برای مولایشان یک هدیه‌ای می‌بردند. شماها که حالا هدیه نمی‌برید مدرسه می‌روید معمولا می‌برید؟)

خبرنگار - (خب همان خوب درس خواندن‌مان)

(رئیس جمهور: نه حالا درس که جای خود دارد...) وقتی اول به مدرسه رفتید.

خبرنگار - (روز معلم)

(رئیس جمهور: روز اول که مدرسه می‌روید)

خبرنگار - (نه، معمولا گل می‌بریم، دسته گل می‌بریم.)

(رئیس جمهور: اول که می‌روند، همه می‌برند؟)

خبرنگار - (بله)

(رئیس جمهور: خب اگر می‌برند خوب است. ما وقتی که رفتیم، همت‌مان از شما بیشتر (بود)، یک کله قند، آن موقعها کله قند هم خیلی با ارزش بود، در دوران مشکلات ایران، آن موقع در جنگ جهانی دوم بود من چون متولد سیزده هستم و حدود سال 18-19 بود که به مدرسه رفتم ، آن موقع خیلی در ایران، قحطی بود. قند و این چیزها اصلا گیر نمی‌آمد، ما یک کله قند می‌بردیم خب در سینی هم گذاشته بودند (که) ببریم (چون) بچه بودیم یک سینی و با کله قند را نمی‌شد ببریم. آن بقچه‌ای که بود کله‌قند را در آن به دوش کشیدیم، بدون سینی، سینی را برادرم برداشت من هم به دوش کشیدم، با هم مدرسه بردیم، آن موقع مکتب بود. برای من آن منظره شروع خیلی شیرین است ، یعنی قبل از این که به سن 7 سالگی برسم، پذیرفتم مدرسه بروم. از اول، آزمایش کردند قبول کردند که من مدرسه بروم، این یک خاطره است، یک قدری که بزرگ‌تر شدیم خب دیگر در روستا جای درس خواندن نبود. آن، یک مکتبی بود دوره‌اش تمام شد. اینکه به ما اجازه دادند که برای تحصیل به قم بیایم. باز هم یک خاطره بسیار شیرینی بود، اگر چه تلخی هم داشت چون سن نوجوانی بایستی از خانه‌مان و از محیط زندگی‌مان جدا بشویم و در شهر بیایم فوق‌العاده برایمان اندوهبار بود ولی با عشق آمدم چون می‌دانستم دنبال چه چیزی می‌روم دیگر دوتا، بس است. دیگر بیشتر که نمی‌خواهید؟)

خبرنگار - (نه متشکر پس دوران تحصیل شیرین‌ترین دوران برایتان بود.)

(رئیس جمهور، بعضی‌های آنها.)

خبرنگار - (از میان معلم‌هایتان شخصیت کدام بیشتر در ذهن‌تان باقی مانده و چرا و به چه دلیل)

(رئیس جمهور: ما آنجا که معلمهای زیادی نداشتیم یک اقا سید حبیب اللهی معلم من (و) مکتب‌دار بود، بعد از آن هم که ایشان فوت کرد، یک خانمی همسر معلم قبلی روستا او معلم ما بود. دیگر خیلی هم آنها خب، شخصیت‌های مبرزّی نبودند که حالا برای من جاذبه داشته باشند ولی آنها را دوست می‌دارم مثلا حالا هم (به آنها) علاقمندم و انسانهای روستایی و با صفایی بودند ولی در دوران تحصیل بعدیم، در در قم، امام برایم خیلی پر جاذبه هستند، برایم پر جاذبه‌ترین استاد من در تمام دوران زندگی‌ام هست.

خبرنگار - (بله خیلی ممنون) (آقای رئیس جمهور، ببخشید من می‌خواستم از شما بپرسم که خیلی از نوجوانها دوست دارند که در کارها به رئیس جمهورشان کمک کنند. شما به این بچه‌هایی که می‌خواهند، همکاری (کنند) و نقش بیشتری در اجتماع داشته باشند، چه پیشنهادی می‌کنید).

(رئیس جمهور: اولا که من دلم می‌خواهد آنها درس بخوانند، اگر درس بخوانند بیشترین کمک را به من کردند، چون جزو مسئولیتهای مهم من این است که نسل آینده را خوب تربیت کنیم که اینها برای کشور (و) خودشان مفید باشند. کمک دیگری که می‌توانند بکنند، کمک‌های اخلاقی (است). بچه‌ها اگر از لحاظ فرهنگی، اخلاقی، اطلاعات، مطالعه و اینها نیرومند باشند و وارد مسائل بشوند، آگاهی‌شان خیلی برای جامعه ما کمک است. البته تا سنینی مثل شماها یک قدری کوچک‌تر از شماها در مدرسه خب بیشتر سعی کنند انضباط مدرسه را حفظ بکنند. از وقتشان خوب استفاده بکنند، کتابهایشان را حفظ کنند نگذراند خراب بشود، یک کم که بزرگتر شدند، دیگر به اندازه شماها شدند دیگر باید در کارهای اجتماعی هم شرکت کنید، اگر مراسمی داشتیم در وقت‌های مناسب، بیایید در صحنه باشید در مدرسه هشیار باشید؛ کشورتان را بهتر بشناسید (و) به دیگران خوب معرفی کنید، اگر بتوانید، برنامه‌های دولت را خوب بفهمید، (و) برای بچه‌های دیگر بگویید، خیلی به ما کمک کردید)

. خبرنگار - (آقای رئیس جمهور : بیشترین مشکل بچه‌هایی که با ما تماس گرفتند، گرانی بود و می‌گفتند که ما مثلا هزینه رفت و آمدمان به مدرسه یا لوازم التحریر، کتاب یا مثلا خوراکی و بستنی و این چیزها، برایمان مثلا نمی‌رسد، مشکل مالی داریم، و این نشان دهنده مسئله احساس مسئولیت آنها در مقابل خانواده‌هاشان و اجتماع بود به نظر شما این مشکل بچه‌ها را چه جوری می‌شود رفع کرد)؟

(رئیس جمهور: بچه‌ها چه چیزی می‌خواهند بخرند (که) برایشان مشکل است؟)

خبرنگار - (مثلا همین مثلا ثبت‌نام مدارس، لوازم التحریر، کتاب، خوراکی و بستنی و این چیزها)

(رئیس جمهور: مگر در ثبت‌نام از شما پول می‌گیرند؟)

خبرنگار - (بله در ثبت نام مدارس می‌گیرند)

(رئیس جمهور: چقدر می‌گیرند؟)

خبرنگار - (والله این را نمی‌دانم ولی مثلا خود سرویس که ما (باآن) رفت و آمد می‌کنیم؛ امسال از ما 20 تومان گرفتند)

(رئیس جمهور: شما چه مدرسه‌ای می‌روید؟)

خبرنگار - (همین مال زرتشتیان هست. مدرسه راهنمایی گشتاسب).

(رئیس جمهور: خصوصی می‌روید)؟

خبرنگار - نه (خصوصی نیست)

(رئیس جمهور: غیر دولتی است دیگر).

خبرنگار - (دولتی است مدرسه دولتی است)

(رئیس جمهور: دولتی مگر پول می‌گیرد؟)

خبرنگار - (سروسیش، ولی باز هم پول می‌گیرد مثلا در سال همه‌اش به ما می‌گویند مثلا برای این چیز، پول بیاورید. ما مثلا کاغذ گران است، برای کاغذ مثلا یک فتوکپی یک پلی کپی به ما می‌دهند می‌گویند برای این مثلا شما باید پول بیاورید.) ما و بچه‌ها می‌گوییم مگر مدرسه دولتی نیست ولی خب باز هم پول می‌گیرند، البته فقط مساله مدرسه ما نیست، خیلی از بچه‌ها این مشکل را دارند)

(رئیس جمهور: خب حالا ما برای مدرسه‌های دولتی که عمده بچه‌ها درس می‌خوانند که گفتیم پول نگیرند، یعنی حالا خب اگر کسی خودش پول داشته باشد بخواهد به مدرسه بدهد که ما نمی‌خواهیم بگوییم ندهد. کار خوب انجام بدهد ولی مدرسه حق ندارد از کسی پول بگیرد. این بهانه‌ها هم درست نیست، مثلا ممکن است 97 و 8 درصد بچه‌ها در مدرسه‌های دولتی درس بخوانند پولی هم نباید بدهند، غصه گرانی این را هم نخورند. کسانی که پول دارند می‌خواهند مدرسه خصوصی بروند، خوب بدهند، یا سرویس که شما می‌گویید، خب می‌گفتیم هر بچه‌ای در منطقه خودش درس بخواند)

خبرنگار - (زرتشتی‌ها خب باید در مدرسه خودشان درس بخوانند،)

(رئیس جمهور: چی؟)

خبرنگار - (زرتشتی‌ها، مدرسه خود زرتشتی‌ها است باید خب از مناطق دور بیایند).

(رئیس جمهور، آهان، آنها می‌خواهند بچه‌هایتان در مدرسه‌های خودشان بروند).

خبرنگار - (بله)

(رئیس جمهور: خب این دیگر تقصیر ما نیست).

خبرنگار - (مدارس نمونه هم همین طور است آقای رفسنجانی).

(رئیس جمهور: خب اگر کسی خواست مدرسه نمونه برود...)

خبرنگار - (نمونه دولتی)

(رئیس جمهور: خب اگر خواست بهتر از بچه‌های دیگر درس بخواند، آن مدرسه یک امتیازاتی دارد، خب اگر کسی می‌خواهد از بقیه بچه‌ها امتیاز داشته باشد، خب، عدالت این است که برای امتیاز یک پولی بدهد دیگر، مثلا یک بچه‌ای با بچه دیگر تفاوتش چیست، که این برود مدرسه نمونه مجانی آن یکی اینجا نیاید).

خبرنگار - (خب امتحان ورودی می‌گیرند مثلا)

(رئیس جمهور: همه را باز نمی‌توانند بگیرند. مدارس نمونه محدود است. از میان کسانی که استحقاق دارند، بعضهاشان می‌توانند بیایند، آن بعضی، خب باید یک هزینه‌ای هم بپردازند بنابراین، این جای گله نیست اگر پول نداشته باشند مثل بقیه مردم، خب به مدرسه‌های معمولی بروند درس بخوانند، خوب درس بخوانند ولی، خودشان اگر خوب درس بخوانند باسواد می‌شوند، در مورد بعضی چیزهای زندگی‌شان که گران است، خب درآمدها هم بیشتر شده، شما بابایتان چه کاره هستند).

خبرنگار - (بابای من کار مند حسابدار هستند).

(رئیس جمهور: حسابدار هستند دیگر، خب حقوق باباتان اگر نگاه بکنید، مثلا از هر سالی به این طرف حساب بکنید، ما به اندازه‌ای که گرانی بشود، حقوق بابا را بیشتر می‌کنیم. خب آن هم باید بیشتر به شما پول بدهد دیگر، خرج شماها بکند).

خبرنگار - (ولی شما هر وقت که اعلام می‌کنید که حقوق کارمندها اضافه می‌شود، ما مثلا می‌رویم چیزی بخریم که کاسبها می‌گویند که حقوقها که اضافه شده، سه برابر روی جنسشان می‌کشند).

رئیس جمهور : (یعنی بیشتر از اندازه می‌کشند) خب البته، آنها بی‌انصافی می‌کنند. بنای ما این است به همان اندازه که چیز گران می‌شود، در سالهای بعد مثلا می‌گوییم امسال 20 درصد گران شد، ما 20 درصد حقوق ها را بیشتر می‌کنیم برای این که هزینه زندگی را در حدی که هست، بتوانند بپردازند یا کشاورز یک روزی مثلا گندمش را کیلویی یک تومان می‌فروخت، ما حالا از او سی تومان می‌خریم برای این که خودمان ضمنآ قسمت‌های اساسی زندگی را هم سعی می‌کنیم مثل نان، قند، شکر، (و) روغن نباتی در حد زندگی‌های مردم، آنهایی که در زندگی های مردم مهم است، اینها را، دولت کمک می‌کند که خیلی گران نشود، به هرحال جواب کلی آن این است که در حد گران شد، دولت هم باید درآمد مردم را بالا ببرد. حالا اگر یک وقتی دیرتر بالا ببریم، یک مشکلی برای مردم پیدا می‌شود).

خبرنگار - (ببخشید آقای رئیس جمهور، شما، در موقعی که ریاست جمهوری بودید، در این دوران سفرهای زیادی داشتید و سفرهای زیادی به شهرها و استان‌های محروم کشورمان رفتید، وقتی که شما بچه‌هایی را می‌دیدید که هم درس می‌خوانند و هم مجبورند کار بکنند، چه احساسی داشتید)؟

(رئیس جمهور: من خودم هم همین جوری بودم، وقتی مدرسه می‌رفتم، یک مقدار کارهای زندگی‌مان را می‌کردم، در داخل مثلا، گاهی به کشاورزی پدرم می‌رسیدم، در خانه به دامها و به زندگی داخلی خانه می‌رسیدیم. اگر درسشان صدمه ببینید، من ناراحت می‌شوم ولی اگر آن (اوقات) کمی را (در) زندگیش بتوانند در کنار تحصیل‌شان کار بکنند این باعث می‌شود جوهره‌شان بیشتر بشود، آدم‌هایی که یک مقدار در کوچکی، کارهای متناسب با سنشان می‌کنند، البته، کارهای سخت نباید به بچه‌ها واگذار بشود، اگر یک مقدار دست‌شان به امور زندگی بند بشود، تجربه‌ای پیدا می‌کنند، معنای زندگی را بهتر می‌فهمند، معنای چیز داشتن را می‌فهمند، اموالی که دارند بهتر حفظ می‌کنند و خیلی در زندگیشان تاثیر دارد. من الان که به سابق بر می‌گردم فکر می‌کنم آن کار که می‌کردم، یک کار کشاورزی مثلا من الان خودم، درختهایی هست که من سن چهارده سالگی (که) قم آمدم یعنی قبل از آن، این کارها را می‌کردم درخت را پیوند زدم، الان که در روستایمان می‌روم از این درخت‌هایی که خودم پیوند زدم و درخت نشاندم، الان پسته‌هاش را می‌رویم استفاده می‌کنیم، خیلی برایم شیرین است. عیبی ندارد بچه‌ها یک کمی کار بکنند البته اگر کارشان مانع تحصیلات باشد، من می‌مخالفم و ما جاهایی هم تعیین کردیم که این اتفاق نیفتد، از کمیته امداد امام، ما پول زیادی به این کمیته، سالی نزدیک الان چهل، پنجاه میلیون تومان می‌دهیم که مواظب باشد این طور موارد، بچه‌ها را، تا دانشگاه زیر پوشش بگیرد الان، دهها هزار بچه را کمیته امداد با هزینه خودش در مدارس تا دانشگاه نگه می‌دارد، جاهای دیگری هم برای این کار مامور کردیم).

خبرنگار - (آقای رئیس جمهور شما در طول هشت سال دفاع مقدس و جنگ تحمیلی، سالها فرماندهی جنگ را بر عهده داشتید و با سربازها و مسائل جنگ آشنا بودید، شما چه خاطره‌ای از نقش نوجوانها در جنگ الان به یادتان هست).

(رئیس جمهور: خیلی زیاد. ما یک مشکلی داشتیم که نوجوانها پیش از سنی که ما تعیین کرده بودیم، می‌خواستند به جبهه بیایند، هر دفعه که ما بسیج می‌دادیم کلی مساله داشتیم که بچه‌ها به صور مختلف می‌آمدند مثلا ما گفته بودیم از 17 سال یا 16 سال ،کمتر نداشته باشند، یک سنی تعیین کرده بودیم، می‌خواستند جبهه بیایند، خب ما می‌دانستیم مصلحت نیست آن موقعها هم یک هیاهویی در دنیا درست کرده بودند که ایران، نوجوانها را در جبهه می‌آورد ، می‌خواستند بگویند ما سرباز نداریم از بچه‌ها استفاده می‌کنیم یا می‌گفتند بچه‌ها را روی مین می‌برند. خب دروغ بود. ما کلی دردسر داشتیم که بچه‌ها را نگذارید بیایند. گاهی می‌دیدیم که شناسنامه‌هایشان را عوضی درست می‌کردند، در آن دست می‌بردند. برای این که به جبهه بیایند یا می‌گفتند با بابایمان می‌آئیم، ما نمی‌خواهیم بجنگیم، می‌آئیم، می‌خواهیم خوزستان را ببینیم. یک وقت می‌دیدیم در جبهه‌اند، من گاهی در خطوط، (و) قرارگاهها می‌رفتم جلو می‌دیدم بچه‌ها آنجا هستند چند بار، من بچه‌ها را برگرداندم. خودم آنجا دیدم، گفتم اینها را بیرون بیاورید، بیایند حالا عقب کار بکنند، بیایند مثلا پشت اهواز یا جاهای دیگری باشند، یک کار (و) خدمت‌های دیگری بکنند، که ما با بچه‌های خودمان همین مشکل را داشتیم، یا سرو مهدی پیش از این که شانزده ساله بشوند، خب من، نمی‌توانستم فرمانده باشم و اجازه بدهم مقررات از طرف خودم نقض بشود، جبهه رفته بودند همین آقای رحمانی (که) ما داریم، از پاسدارهایمان است، این برده بود خود رحمانی هم جانباز شد. بعد همین مهدی ما را از آن جادر شلمچه برده بود. همان جا این رحمانی خرد شد خیلی هنوز هم وضع بدی دارد. با هم آنجا بودند، آن مهدی، او را کمک کرده بود او را این طرف آورده بود، نوجوانها خیلی با شور و با هیجان و واقعآ با عشق می‌آمدند. ما در یکی از همین جنگ‌هایی که داشتیم، در مائوت عراق از رودخانه چمان مصطفی، آن طرف رودخانه، ما می‌جنگیدیم، بچه‌ها همه، یاسر ما و پسر آقای موسوی خویینی‌ها هر دوشان جزو نوجوانها بودند، آنجا فرمانده‌ها، گروه اسیری را به این دوتا بچه دادند که این طرف بیاورند. اگر ببینید روحیه جنگ چه جوری بود که فرمانده به نوجوان حدود شانزده ساله به دو نفر اعتماد کرده بود، یک گروه اسیری را به اینها داده بودند که دم آب آورده بودند که از این طرف رسیده بودند تحویل گرفتند و از این گونه بچه‌ها خیلی در جبهه می‌دیدیم. یک بچه‌ای در فتح‌المبین خودش تعدادی اسیر گرفته بود. حالا بچه‌ها چه قدرتی داشتند. از این گونه خاطرات لابد برایتان نوشته‌اند. شما در خاطرات، این چیزها (را) بگیرید بخوانید، خیلی می‌بینید. من هم از اینها خیلی دارم.)

خبرنگار - (آقای رئیس جمهور در این نامه‌هایی که بچه‌ها برای ما فرستاده بودند، مخصوصآ دختر خانم‌ها نوشته بودند که در جامعه اسلامی به پسرها بیشتر از دخترخانم‌ها اهمیت می‌دهند و پسرها می‌توانند از امکانات بیشتری مثل امکانات ورزشی و تفریحی استفاده کنند مثلا مثالی که برایمان زده بودند، نوشته بودند که دخترخانم‌ها حتی با لباس و پوشش اسلامی، با هم نمی‌توانند دوچرخه سواری بکنند و اگر می‌شود لطفآ یک توضیحی بدهید).

(رئیس جمهور: یک مقداری راست می‌گویند. می‌دانند چه کار می‌کنند. من هم دلم می‌سوزد که دختر بچه‌ها اصولا زنها در کشور ما به خاطر مسائل عرفی که هست از این جهات که شما گفتید، یک مقدار محدودیت دارند، البته ما داریم تلاش می‌کنیم که در این بخش‌هایی که شما گفتید، برای زنها امکانات درست کنیم. من یکی از دختران خودم را مامور کردم که برای ورزش دخترها، کار بکند(،) برایشان جاهای جداگانه بسازند، محیط‌های مناسب درست کنند که اینها بتوانند بروند ورزش بکنند. همین چرخ سواری را ترتیبی بدهند که بتوانند اینها چرخ سواری بکنند البته خانم‌ها یک امتیازاتی هم دارند حالا این مشکلات را دارند یک سری هم امتیاز دارند، شما در خانه، (و) زندگی‌تان می‌بینید (بچه‌ای هنوز خیلی چیزها را نمی‌دانید بزرگتر بشوید می‌بینید) همه مسئولیت‌ها روی دوش آقایان است (و) خانم‌ها کمتر مسئولیت دارند ولی محدودیت‌های که شما گفتید، هست یک مقدار آن، حق است باید باشد. به هر حال زن یک طبیعتی دارد خداوند جوری خلقش کرده که باید یک چیزهایی را مراعات بکند، ولی یک چیزهایی هم هست که درست نیست. ما داریم کم کم فرهنگ جامعه را اصلاح می‌کنیم که این مشکلات که خدا نخواسته، برای زنها نباشد.

خبرنگار (آقا ی رئیس جمهور  با این که شما بارها گفتید که چادر برای بچه برای مدارس الزامی نیست  ولی باز هم بعضی از مدارس، چادر را برای بچه‌ها الزامی می‌کنند. شما در این مورد چه می‌فرمایید؟

(رئیس جمهور:بدکاری می‌کنند. من می‌گویم، اخیرآ وزیر آموزش و پرورش از رهبر انقلاب هم خواست،از حضرت آیت الله خامنه‌ای سؤال کرد، ایشان هم گفتند دلیلی ندارد. چادر، چیز خوبی است ولی یک کسی (را) نمی‌شود مجبور کرد از آن استفاده بکند. همینجور که الان شماها حجاب دارید، خب این حجاب اسلامی است. ما این را قبول داریم و مدارسی که این کار را می‌کنند، اینها در مسائل افراطی هستند.رئیس مدرسه یا یک کسانی که  آنجا هستند، افراطی هستند آزاد بگذارند البته یک حدی دارد، یعنی حجاب باید در حدی که شرعآ برای خانمهاتعیین شده، این حجاب را داشته باشند بیش از آن چیز، دیگر کسی حق ندارد اجبار بکند. ما این اجبار کردن رامضر هم می دانیم. این نتیجه‌اش، این می‌شود که این عشق و علاقه‌ای که خود بچه‌ها باید به چادرپیدا بکنند کم‌کم از آنها گرفته بشود. بگذارند خودشان انتخاب بکنند. چادر لباس خوبی است، ما اجبار آن را قبول نداریم، اگر بچه‌ها اجباری راقبول نکنند به ما شکایت بکنند، ما می‌گوئییم به رئیس مدرسه که این کارها را نکنند.)

خبرنگارـ (آقای رئیس جمهور ببخشید خیلی از بچه‌ها دوست داشتند که از زبان شما بشنوند که شما عقیده‌تان را در این باره که فرق بین بچه‌های ایرانی با بچه‌های کشورهای دیگرچیست، چه می باشد؟)

(رئیس جمهور:خیلی نمی‌شود فرقی گذاشت. بالاخره همه اینها بشرند، بشر هم شبیه به هم هستند.)

خبرنگار ـ ( نه، از نظر امکانات (و) علم  فرهنگی منظور ما هست)

(رئیس جمهور:در مجموع، بچه‌های ایرانی با هوشند. حالا این مساله تقریبآ روشن شده ایرانی ها جزو جمیعت های دارای بهره‌های هوشی بالا هستند. نه این که حالا از همه دنیا باهوش‌تر باشند ولی ما جزو با هوشهای دنیا هستیم. استعداد خوبی در بچه‌های ایرانی هست و از لحاظ محیط زندگی هم ب خاطر انقلاب اسلامی و شرایط سختی که اینجا بوده، محیط مناسبی برای تربیت بچه‌ها در ایران هست که در خیلی جاها نیست. در مجموع، من خیال می‌کنم شانس تربیت خوب برای بچه‌های ایرانی، الان بیشتر از اکثر کشورهای دنیاست).

خبرنگار ـ (ببخشید آقای رئیس جمهور همان طور که می‌دانید، خب روزنامه آفتابگردان، اولین روزنامه‌ای است که برای نوجوانهای ایرانی و احتمالا اولین روزنامه‌ای است که برای نوجوانان در جهان منتشر می‌شود، با توجه به این که خب بعضی‌ها می‌گویند انتشار روزنامه برای نوجوانها الزامی نیست وبرای نوجوانها هیچ لزومی ندارد مثلا روزنامه مخصوصی بخواهد منتشر بشود، ما خیلی دلمان می‌خواهد شما که بالاترین مقام اجرایی در مملکت هستید، در این مورد توضیح بدهید.)

(رئیس جمهور:من این کار را خیلی خوب می‌دانم، اولا خب این که سابقه دارد حالا این که شما می‌گویید مخصوص ما باشد، من نمی‌دانم اما غیر روزنامه مثلا کانون پرورش فکری برای کودکان، مجله مخصوص داشت از خیلی وقتها پیش هم داشتند و خیلی هم آن مجله مورد استفاده بچه‌ها است. خب طبیعتآ روزنامه، وضع بهتری دارد. روزنامه که چیزهای نو به نو را هر روز در اختیار بچه‌ها می‌گذارد به نظرم می‌تواند جاذبه بیشتری داشته باشد. البته آدم بگوید الزامی نیست، اگر نباشد یک کمبودی در کشور است حالا این کمبود را باید پر کرد مثل خیلی کمبودهای دیگر هست. یک کار خوبی است حداقل این که یک خلائی را بصورت مثبت پر کرده من فکر می‌کنم در مجموع باید تایید کرد.)

خبرنگارـ (آقای هاشمی خیلی از بچه‌ها می‌خواستند بدانند که شما وقتی که این مسئولیت ریاست جمهوری را بر عهده گرفتید، چه احساسی داشتید، دلهره داشتید، هیجان زده بودید، چه احساسی داشتید؟)

(رئیس جمهور: نه هیجان زده نبودم چون خب بالاخره ما قبل ازآن ،8 سال نزدیک 10 سال، رئیس مجلس بودیم  منتهی من با این که رئیس مجلس هم بودم به کارهای اجرایی خیلی می‌رسیدم. همان موقعها فرمانده جنگ بودیم، کارهای سخت‌تر از ریاست جمهوری را داشتیم و به کارهای ریاست جمهوری‌آشنا بودیم  به عنوان یک وظیفه انتخاب کردم. ب عنوان یک کاری که تکلیفم است، شروع کردم وضع (و) روحیه‌ام طبیعی بود).