مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با کارگردان سریال تلویزیونی کلاه پهلـوی

مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با کارگردان سریال تلویزیونی کلاه پهلـوی

مصاحبه‌کننده: سیدضیاءالدین درّی

  • تهران - مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴
عوامل انتخاب آیت‌الله منتظری به عنوان قائم مقام رهبری امام/ مقبولیت مرجعیت منتظری برای امام و ارجاع احتیاط‌های فقهی/ انتخابات سال 76 و جدیت ناطق نوری/ نگرانی اصلاح‌طلب‌ها از تقلب/ عزم جزم هاشمی برای مقابله با تقلب‌های انتخاباتی/ سوابق روابط صمیمی هاشمی و ناطق/ علل نام‌نویسی هاشمی برای انتخابات سال 84/ مذاکرات هاشمی با رهبری برای شرایط و شروط آمدن یا نیامدن/ اصرار اکثر روحانیون سرشناس برای آمدن هاشمی در انتخابات 84/ دروغ‌های احمدی‌نژاد در مناظره/ تحلیل خطبه‌های جمعه هاشمی در آخرین جمعه حضور در نماز/ مسائل قبل و بعد از خطبه تاریخی هاشمی/ نظر رهبری درباره نامه تاریخی هاشمی/ استفاده از تجربه مهدی هاشمی برای صیانت از آرا در انتخابات 88/ اشتباه بخشی از اصولگرایان برای نظام پنداری احمدی نژاد

 

س- بسم الله الرحمن الرحیم، بالاخره بعد از یک سال زمینه‌سازی، ما به مرحله‌ای رسیدیم که بتوانیم برای انجام این رمان در خدمت شما باشیم. اتفاقاً دوستان سؤال می‌کردند که چه سوالاتی را مطرح کنید؟ عرض کردم که چون این کار جدید است و نوع نگاه جدید است، معمولاً جلسه اول یک مقدار سخت است. باید بنده به مرحله‌ای برسم که اگر در مورد شما مطلبی را با حدس نوشتم، درست از آب در بیاید؛ بنابراین در همین راستا، من در این جلسه استثنا که جلسه اول است، دو، سه نکته از فرازهای خاص را برمبنای دریافت شخص خودم به عرض می‌رسانم که جواب شما می‌تواند یک کلمه یا یک جمله و یا توضیح بیشتر باشد؛ اما به من کمک می‌کند تا در خلوت خودم از روی مطالعاتی که در مورد وقایع سیاسی که مطالب مبسوطی نوشته شده، برداشت‌هایم را داشته باشم.

از فرصت استفاده می‌کنم و به این نکته می‌پردازم که به هر حال آنچه که ما راجع به تاریخ می‌گوییم، خیلی از مطالب سوخته و مطالبی است که زمانش تمام شده است. بنده، خوب به خاطر دارم که در سال‌های 59، آن موقع من دانشجو بودم و برای تعطیلات به ایران آمده بودم. یک شب با خواهر همسر خودم که آن موقع یک دختر 17 ساله به شدت حزب‌اللهی بود و به شدت روی شما، آیت‌الله خامنه‌ای، امام و آیت‌الله منتظری حساسیت داشت. بحث می‌کردیم که طولانی هم شد. من از او ده، پانزده سال بزرگتر بودم و او بچه سال بود. ولی نمادی از بچه‌هایی بود که از سال 56 به مسیر انقلاب آمده بود. اینکه آن شب چقدر بین ما بحث پیش رفت، بماند. من تلاش می‌کردم به ایشان بگویم که در عین اینکه ما هم در راه امام هستیم و ما هم این انقلاب را قبول داریم، ولی گاهی اوقات آدم نباید خیلی نسبت به قضایا متعصب باشد و ذات انقلاب و ذات نگاه امام هم این‌گونه نیست. صحبتی درباره آیت‌الله منتظری شد و ایشان برگشت و گفت: شما آیت‌الله منتظری را این‌گونه نبینید که مردم در موردش شوخی می‌کنند، حتی در بعضی از موارد ایشان از امام ملّاتر است. من به ایشان گفتم: من فکر می‌کنم که امام در قید حیات هستند و آیت‌الله منتظری عزل می‌شوند. آن دختر به هم ریخت و گفت: اصلاً چنین چیزی امکان ندارد.

بعدها این اتفاق افتاد و ما هم در ایران بودیم و صاحب فرزند شده بودیم. روزی که قضیه آیت‌الله منتظری اتفاق افتاد، من روزنامه را روی تابلو در منزل گذاشتم. ایشان هم به خانه ما می‌آمد و می‌رفت. حدود یک ماه روزنامه روی تابلو بود، یک روز خانم من گفت: این روزنامه را بردار. گفتم: می‌خواهم ببینم که خواهرت بالاخره به من می‌گوید که تو آن موقع این حرف را به من زدی و من قبول نکردم.

از همان موقع به این فکر بودم که اگر روزی (آن موقع فکر نمی‌کردم که مصمم شویم و بنشینیم در مورد شما کتابی بنویسیم) شما را دیدم، از شما بپرسم: اگر چه در آن مقطع زمانی، ایشان قائم مقام رهبری اعلام شدند، خیلی از پارامترها در نظر گرفته شده و نقش شما در قائم مقام شدن ایشان برجسته بود. با اینکه جوانتر بودید، همان موقع مصلحت اندیش بودید و حتماً خیلی از مصالح از زاویه دید شما در نظر گرفته شده است.

سؤال بنده این است که آیا حضرت‌عالی در عمق دلتان همیشه این حس را نداشتید که ممکن است این اتفاق بیفتد؟ چیزی که برای من که آن مونقع 27 سالم بود و با قاطعیت گفتم که این اتفاق خواهد افتاد، در دل شما، زمانی که ایشان به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شدند، چنین چیزی نبود؟ یعنی موقعی که ایشان به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شد، در عین علاقه‌ای که به ایشان داشتید و اعتقادی که به مبارزات ایشان داشتید، آیا معتقد بودید که این کار در آن زمان صلاح است؟

ج- بسم الله الرحمن الرحیم، آن موقع ما راهی غیر از آن نداشتیم. البته شخصیت آیت‌الله منتظری برای ما که شاگرد ایشان بودیم، برجسته بود. اصلاً عمده کسانی که این روزها به عنوان علما مطرح هستند، شاگردان آیت‌الله منتظری بودند. ایشان خیلی باسوادتر از همه ما بود. از لحاظ مبارزه هم کمتر از ما نبود و بلکه جدی‌تر از ما بود و خیلی کار می‌کردند و تفکرات خوبی هم داشت و حافظه خیلی خوبی هم داشت. امام (ره) هم به ایشان به شدت علاقه‌مند بودند. امام (ره) در دوران غربتشان دو نفر را خیلی قبول داشتند که یکی آیت‌الله منتظری و یکی هم استاد شهید مرتضی مطهری بودند که خیلی بیشتر از ما که در آن زمان طلبه بودیم، با آنها بودند و بیشتر امام (ره) را می‌دیدند. واقعاً آیت‌الله منتظری شخصیت قابل توجهی بین همه ما بودند. در قانون اساسی کلمه مرجع آمده بود؛ یعنی کسی که می‌خواهد رهبر باشد، باید مرجع باشد. آن موقع مراجعی که داشتیم، مثل آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله اراکی، آیت‌الله نجفی و از این قبیل آیت‌الله‌ها اصلاً در فاز سیاسی، نه کار کرده بودند و نه علاقه‌ای داشتند. البته اعتبار علمی، تقوا و شخصیت‌شان در میان انقلابیون، بالا بود؛ اما سیاسی نبودند. در مبارزه هم ورود پیدا نکرده بودند. ما فکر کردیم که آیت‌الله منتظری از لحاظ علمی شخصیت بالایی هست و در مرجعیت هم امام (ره) احتیاطاتشان را به ایشان ارجاع داده بودند، یعنی اگر سوالی می‌شد که ایشان احتیاط داشتند، به آیت‌الله منتظری ارجاع می‌دادند که به فتوای او عمل شود. معنایش این بود که مرجعیت ایشان را قبول داشتند. فقط نکته‌ای در ذهن ما به عنوان نگرانی بود که مربوط به سادگی و یک مقدار عجول بودن ایشان بود. در زندان که بودیم، همیشه شوخی می‌کردیم و ایشان خیلی در مسائل باعجله تصمیم می‌گرفتند. یک بار با ایشان صحبت کردیم و معلوم شد که ایشان 7 ماهه به دنیا آمدند. خودشان این را گفتند. این هم یک عامل طبیعی شده بود. این اشکال در ایشان وجود داشت و فکر می‌کردیم می‌بایست به ایشان کمک شود؛ اما ما در این قضیه جدی بودیم و برای اینکه ایشان هم این موقعیت را پیدا کند، بنا شد که از آن موقع به ایشان «آیت‌الله العظمی» بگوییم. چون مرجع باید جزو «آیات عظام» باشد. ما در این قضیه جدی بودیم. چون کسی را نداشتیم که جامع آن نیازها باشد.

س- فراز دیگری که برای من عامل کنجکاوی است که پاسخ شما، ما را خیلی هدایت خواهد کرد، یک موضوع خصوصی است. یک بار در جریان مبارزات انتخاباتی سال 88 که آن موقع احتمال داشت که ما فیلم تبلیغاتی آقای محسن رضایی را بسازیم، یک مذاکره سه، چهار ساعته داشتیم که حتی ضبط هم شد. من مطلبی را گفتم که ایشان در آن موقع حرف مرا تأیید کردند. منتها تحلیلی از قضایای دوم خرداد و چگونگی پیروزی آقای خاتمی و بعد چگونگی حملاتی که به شما وارد شد و آسیب‌هایی که برای شما ایجاد کردند تا سال 88 و وقایعی که آن موقع اتفاق افتاد، به ایشان عرض کردم.

یعنی این موضوع را به آقای رضایی عرض کردم که یادم هست از نیمه دوم 75 که فضا به سمت انتخابات 76 می‌رفت، در روحانیت مبارز حرکت‌هایی اتفاق افتاد. از جمله اینکه آقای ناطق نوری آماده می‌شد که تأیید جامعه روحانیت را داشته باشد. آن موقع ما به عنوان شایعات و یا اخبار مطبوعاتی که کنجکاوی می‌کردند، شنیدیم که شما به نحوی از جامعه کنار آمدید. حتی خوب یادم است که مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی هم آن موقع به دلیل مشکل جسمی و قلبی از دبیری روحانیت مبارز کنار رفتند. در این فاصله آقای ناطق‌نوری با سایر مجموعه روحانیت مبارز به نتیجه رسیدند که کاندیدای مورد حمایت جامعه روحانیت مبارز باشد.

متعاقب این قضیه، در واقع از نوروز 76 این شایعه اتفاق افتاد که می‌گفتند: «می‌نویسیم خاتمی و خوانده می‌شود ناطق نوری». دقیقاً یادم نیست، ولی انگار در آخرین نماز جمعه‌ای که بعدش انتخابات صورت گرفت، حضرت‌عالی در خطبه‌ها خیلی محکم فرمودید: «من سلامت انتخابات را تضمین می‌کنم.» مردم هم به لحن سخنرانی‌های شما عادت داشتند و هم شخصیت شما دستشان بود و می‌دانستند که وقتی جمله‌ای را آن‌گونه بیان می‌کنید تا چه اندازه جدی هستید. دقیقاً لحن شما یادم هست. به فاصله بعد از آن سخنرانی شما، فضای انتخاباتی در کل تهران خیلی شدید تغییر کرد، به طوری که حتی آنهایی که بی‌توجه بودند، به صحنه آمدند. ضمناً یکی از نگرانی‌هایشان این بود که اگر آقای ناطق بیاید، اتوبوس‌ها زنانه و مردانه می‌شود و فضای جامعه طالبانی می‌شود و از این حرف‌ها، پس به سراغ آقای خاتمی برویم. به این ترتیب آقای خاتمی در انتخابات برنده شدند.

این‌ها پیش زمینه است. متعاقب این قضیه، آقای ناطق نوری 12 ساعت بعد از انتخابات تبریک گفتند و بعد به اتاق فکر رفتند. من با آقای محسن رضایی که صحبت می‌کردم، به ایشان عرض کردم که از آن لحظه به بعد یک اتفاق افتاد و آن اتفاق مکدّر شدن آقای ناطق بود. با وجود اینکه ایشان در حقیقت، انتخابات را پذیرفت و تبریک خیلی شجاعانه‌ای هم بیان کرد، ولی مکدّر بود و به ندرت ارتباط ایشان با شما دیده شد و این حالت بود تا سال 88 که اواخر دوره اول آقای احمدی‌نژاد، گویی دوباره آن رابطه سابق بین شما برقرار شد.

در مذاکره‌ای که با آقای محسن رضایی داشتم، گفتم که در واقع آقای ناطق یک حالت دلخوری پیدا کردند و کنار رفتند و دیگر در هیچ یک از انتخابات شرکت نکردند و همیشه اشاره کردند که من در اتاق فکر هستم؛ اما معلوم بود که از آقای هاشمی دلخور است و انتظار داشت که آقای هاشمی از ایشان حمایت می‌کردند و احساس می‌کنند که باختشان در آن انتخابات شاید عدم همراهی هاشمی با ایشان بوده است؛ بنابراین ایشان تلاش شدیدی برای روی کارآوردن آقای احمدی‌نژاد به خرج دادند. آقای رضایی فرمودند: این درست است. می‌خواستم این تحلیل را از شما داشته باشم که آیا این روند ـ البته جزییات آن طبیعی است ـ برای یک فردی که از صحنه دور است، قابل حدس نیست؟ آیا این روند می‌توانست باشد؟

ج- فکر نمی‌کنم این‌گونه درست باشد. شاید قسمت‌هایی درست باشد. آقای ناطق در آن انتخابات جدّی بود. البته فکر می‌کرد که من در آن سخنرانی به نفع رقیب ایشان کار کردم، ولی اشتباه می‌کرد. آن موقع همین حالتی را که شما می‌گویید، در بین مردم بود و نوعاً فکر می‌کردند که تصمیم روی ناطق گرفته شده است. حتی رهبری هم گفته بودند که من اسم نمی‌برم و نظر مرا از اطرافیانم بپرسید. آن‌ها هم صریح گفته بودند که آقای ناطق است. علایم دیگر هم خیلی بود. خیلی از مردم، از این حالت خوششان نمی‌آمد. البته عده‌ای تابع بودند و می‌گفتند: این یک امتیاز است. ولی جریاناتی هم بودند که می‌گفتند: این حق مردم است و باید بگذارند مردم انتخاب کنند. چنین حالتی در طرف مقابل آن انتخابات هم بود. می‌دانید که من در آن انتخابات به آقای ناطق نوری رأی دادم. چون آقای ناطق را قبول داشتم. در مبارزه با آقای ناطق همکاری‌های زیادی داشتیم و تا آخر این‌گونه بود. بعداً هم همکار بودیم. منتها این حالت در مردم بود و شایعه تقلب در دو طرف جدی شده بود.

اصلاح‌طلب‌ها که بعداً کم‌کم به این اسم شناخته شدند، در آن روز نگران بودند که با امکانات نظام از صندوق رأی دیگری غیر از آرای مردم در بیاید. همان جمله‌ای که گفتید، در حرف‌های مردم بود. این طرفی‌ها هم می‌گفتند که چون آنها نگران هستند، ممکن است دست به تقلّب بزنند و سوابقی هم در ذهنشان بود. همان روزی که من می‌خواستم خطبه بخوانم تا آن لحظه بنا نداشتم که این حرف را در خطبه‌ها بیاورم و می‌خواستم با وزارت کشور مسأله را حل کنم ـ در اتاقی که در پایین جایگاه خطبه برای آماده شدن فضا در انتظار می‌نشینیم تا بالا برویم، کسانی از دو طرف به نوبت پیش من آمدند و گفتند که طرف مقابل دارد تقلب می‌کند و برنامه دارد. من دیدم این حالت بدی است که اینها دارند و از پیش دارند قضاوت می‌کنند و ممکن است بعدها آثارش در خیلی چیزها شبهه ایجاد کند. به فکر افتادم که باید محکم باشم و اولاً به مردم بگویم و بعد اقداماتی را که انجام می‌دهم، مردم بفهمند. برای خودم هم اصل این بود که باید انتخابات سالم انجام شود و وظیفه من هم همین بود. رئیس‌جمهور این وظیفه جدی را در انتخابات دارد. به خصوص وضع آن موقع من که هم رهبری و هم شورای نگهبان و همه اینها با من هماهنگ بودند. در این طرف هم شخصیت‌هایی بودند که مبارزه کرده بودند. با توجه به مجموعه عوامل و شرایط آن موقع امکان اینکه من بخواهم در هر جایی با تقلب در انتخابات برخورد بکنم، بود؛ یعنی یک حرف شعاری نبود، جدی گفتم و به مردم قول دادم. به وزارت کشور رفتم و همه را جمع کردم و گفتم: اگر در هر جای ایران از تقلبی مطلع شوم و رسیدگی کنم که تقلب باشد، برخورد جدی می‌کنم و بعداً کسی از من توقع نداشته باشد که از این مسأله بگذرم. شما امانت‌داری کنید.

آن‌ها هم می‌دانستند که من این کار را می‌کنم. چون برنامه‌هایی هم داشتم. این حرف‌ها را زدم. بسیاری از مردم که تا آن روز فکر می‌کردند انتخابات از پیش مهندسی شده است، مطمئن شدند و به صحنه آمدند که موج آن سراسر کشور را فرا گرفت. این جناح که خود را باخته دیدند، شروع به علت تراشی کردند. به همین خاطر در تحلیل‌های خود برداشت کردند که صحبت‌های من حمایت از آن جناح بود. البته یک مقدارش برای جبران شکست بود. همین الان آقای ناطق صریح می‌گویند: آن حالتی که پیش آمده بود و مردم سرنوشت را از پیش تعیین شده می‌دیدند، این مسأله مرا شکست داد. آن موقع نمی‌خواست این را بگوید و آن تحلیل را می‌گفتند. البته این را در جلسات خصوصی گفتند.

به هر حال من کاری جز انجام وظیفه نکرده بودم. هیچ جناحی نباید بدش می‌آمد که من گفتم: جلوی تقلب را می‌گیرم. باید استقبال می‌کردند. به نظر من این مسأله، یک تبلیغات روانی برای توجیه شکست انتخاباتی بود. روابط من با آقای ناطق معمولی بود و بعدها هم همیشه با ایشان رفیق بودیم، منتها به خاطر وظایف متفاوت سروکاری با هم نداشتیم. ایشان خیلی منزوی شده و کنار رفته بود و خیلی با هم سروکار نداشتیم. قضیه احمدی‌نژاد هم این‌گونه نبود که ایشان حمایت کرده باشد. چنین چیزی یادم نیست. حتی یک جمله از ایشان یادم هست که وقتی کسانی به نام آبادگران پیدا شدند، انتقاد کرده بودند.

س- ولی ایشان در متحد کردن جناح اصولگرایان نقش تعیین کننده‌ای داشت.

ج- نه ایشان متحد نکرد. همان افرادی که نامزد شده بودند، به میدان آمدند.

س- بعداً ناموفق بودند.

ج- در مقطعی من می‌خواستم آنها را متحد کنم. چون در انتخابات 84، دو، سه نفر بودند که فکر می‌کردم که اگر اینها رئیس‌جمهور بشوند، مصلحت نظام نیست.

یک سابقه ذهنی دیگری داشتم که آن هم مهم بود و آن، این بود که آقای ناطق، موتلفه و همه اینها برای انتخابات یک همایش خیلی باشکوه گرفتند و در صف جلو شخصیت‌های شناخته شده بودند. وقتی در یکی از جلسات معمولی، خدمت آیت‌الله خامنه‌ای رسیدم، دیدم که ایشان از آنجا عصبانی هستند و به این کار انتقاد دارند. گفتم: چه انتقادی دارید؟ این‌ها می‌خواهند مبارزه انتخاباتی کنند و طبیعت این کار همین است. ایشان اسم دو، سه نفر را بردند که جای آنها در این جمع کجا بود؟! من آن سه نفر را اسم نمی‌برم؛ اما یکی احمدی‌نژاد بود. گفتند: چرا اینها این‌گونه کردند؟ یعنی قضیه را بازاری کردند و باید به گونه‌ای دیگر باشد.

من این قضیه را هم داشتم. به رهبری گفتم: اگر این شخص باشد، من می‌آیم. البته یا دو نفر دیگر، یعنی آقای توکلی و آقای رضایی را هم به دلایلی گفتم. گفتم: آقای رضایی نظامی است و مناسب نیست. رضایی با من کار می‌کند و من با او مشکلی ندارم. آقای توکلی هم به صورتی است و نمی‌تواند پیشانی ایران باشد. شما شخصیت‌هایی مثل ولایتی، لاریجانی، حداد عادل را دارید. من آقای ولایتی را می‌گویم و شما یکی از اینها را بگویید که انتخاب کنند و بقیه به نفع او کنار بروند. من هم از او حمایت می‌کنم.

مدتی این بحث را با رهبری داشتیم. آخرین ملاقاتی که با ایشان روی همین زمینه داشتم، نزدیک انتخابات بود و یک هفته وقت داشتیم. من به ایشان گفتم: شما این کار را بکنید. ایشان گفتند: من دخالت نمی‌کنم و تو بگو. من گفتم: در این یک هفته تلاشم را می‌کنم و اگر موفق شدم چه بهتر، وگرنه خودم می‌آیم و من نمی‌خواهم نظام در این مشکل بیفتد.

همه می‌دانستند که ملاقات من در آن شب برای تصمیم است. همه منتظر بودند که ما چه تصمیمی می‌گیریم. فردا آقای حجازی به همین جا آمد و گفت: آقا گفتند روی جمله‌ای توافق کنیم که دوگونه حرف نزنیم و به یک گونه بگوییم. من گفتم: واقعیت را بگویید. به ایشان هم گفتم: اگر روی این فردی که می‌تواند پیشانی نظام باشد، توافق حاصل شد، من نمی‌آیم و حمایت هم می‌کنم، وگرنه خودم می‌آیم. این جمله را یادداشت کردند و من هم یادداشت کردم و گفتیم: این باشد که واقعیت هم همین بود.

در آن شرایطی که شما می‌گویید، آقای ناطق را ندیدیم که آن طرف باشد. دیگران هم نبودند. آقای مهدوی‌کنی و آقای مجتبی تهرانی جلسات زیادی با من گرفتند و صحبت کردند که باید بیایی و باید چه کار کنی. یادم نیست که در آنجا آقای ناطق نقش حامی داشته باشند. ممکن است از افراد دیگر خوشش نمی‌آمد. البته با آقای لاریجانی و آقای ولایتی مشکلی نداشت. ولی از بقیه خوشش نمی‌آمد. بقیه را از خودش بپرسید.

س- به هر حال در رابطه با شخصیت شما، باید با آقای ناطق صحبتی داشته باشیم.

ج- بعداً که خیلی نزدیک شدیم، در قضیه انتخابات 88 بود.

س- یعنی ایشان مقیّد بود که احمدی‌نژاد نباشد.

ج- ایشان نمی‌خواست احمدی‌نژاد باشد. روزی که من آن سخنرانی را در خطبه‌های آخرین نماز جمعه خواندم، در ذهنش این بود که امروز خیابان‌های تهران پر از آدم‌های عصبانی تند است که شاید خیلی‌ها مسلح هم باشند و ممکن است اتفاقات بدی بیفتد. من هم همین تصور را داشتم. من آن خطبه را خواندم تا مسأله را حل کنم.

در خطبه اول گفتم که نظام ما، نظام دموکراسی خواه است و رئیس جمهور باید از رأی مردم، بیرون بیاید. حتی پیغمبر (ص) به حضرت علی (ع)، فرمودند: با اینکه تو منصوب الهی هستی، ولی اگر مردم به سمت تو نیامدند، رها کن و بگذار کارشان را بکنند.

در خطبه دوم گفتم: این حالتی است که تردید ایجاد آورده و ما باید این تردید را برطرف کنیم تا این اتفاق باقی نماند. راه‌های رفع تردید را گفتم. ایشان خیلی تحت تأثیر آن خطبه قرار گرفته بود و گفت: شما بزرگترین خدمت را کردید. هنوز هم می‌گوید. ایشان بازرس دفتر رهبری بود، اسنادی هم داشت که اسناد را بعداً به من داد که اوضاع این طرف چگونه است. واقعاً مسائل خاصی است. هیچ‌وقت آن را نگفتیم و باز هم مصلحت نمی‌دانیم که بگوییم. چون اگر این‌گونه بگوییم، معنایش این است که فتنه طراحی خود اینها بود و اصلاً فتنه برای بیرون کردن همه مخالفین احمدی‌نژاد بود.

یک تئوری را مطرح می‌کردند و می‌گفتند که احمدی‌نژاد همان کسی است که باید حکومت را به دست امام زمان (عج) بدهد و امام زمان (عج) از ایشان تحویل بگیرد و اگر ایشان شکست بخورد، زمان ظهور به تأخیر می‌افتد. لذا باید هر کسی که مخالف است، از میدان بیرون برود. برای این برنامه‌ریزی کرده بودند و همینطور هم شد. منتها در آخر شکست خوردند، چون مردم حرکت‌های خیابانی را ادامه ندادند و الّا همینطور می‌شد و به کشتار می‌رسید.

س- در سخنانی شما به نکات خیلی خوبی رسیدم که در شناخت شخصیت آیت‌الله مصلحت اندیش کمکم خواهد کرد. چون کتابی را که می‌خواهیم شروع کنیم، از آخرین خطبه شما شروع می‌شود و به همین دلیل این سؤالات استثنا بود و ان‌شاءالله در جلسات آتی، مشخصاً با سوالاتی درباره لحظاتی که شما دچار تصمیم‌گیری شدید، خدمت می‌رسم. چون در حال فیش‌برداری کتاب‌ها هستم و نکاتی وجود دارد که قشنگ به خاطر شما می‌آید که مثلاً اتفاق چه بوده است. می‌خواهیم بخش آزمایشی مرحله اول کتاب را بدهیم و با خانم فاطمه هاشمی، دختر خانم شما صحبت‌هایی کردم و گفت‌وگویی با ایشان داشتم و فرمودند که همه ما مثل پدر یادداشت روزانه داریم و باید به یادداشت‌های روزانه‌ام مراجعه کنم، چون بخشی از اینها یادم نیست و قرار است که با مرور آنها، خدمت ایشان برویم و جزییاتی را که از سال 88 مورد نیاز است، بپرسیم. ولی سؤال بنده به سال 88 و آخرین نماز جمعه بر می‌گردد، چون نماز جمعه از روی نوبت بود، شما از چه زمانی تصمیم گرفته بودید که راجع به آن مطالب صحبت کنید؟

ج- معمولاً همه خطبه‌هایم این‌گونه است که در هفته‌ای که باید برای نماز جمعه بروم، اگر مطالعه‌ای لازم باشد، مطالعه می‌کنم و اگر بخواهم از ذهنم استفاده کنم، یادداشت‌هایی بر می‌دارم و تیتر مطالب را در یک صفحه می‌نویسم که وقتی صحبت می‌کنم، به آن تیتر نگاه می‌کنم تا منظم باشد. این شیوه‌ام در همه خطبه‌ها بود. اگر شما به خطبه‌های دوم من توجه کنید، همیشه مسائل روز است. در اینجا هم خطبه اول یک خطبه ایدئولوژیک و یک بحث کلامی و خطبه دوم مسائل روز بود.

س- بعداً این‌گونه مطرح شد که آیت‌الله یزدی و آیت‌الله خاتمی مدعی شدند که قبل از نماز جمعه با شما تماس گرفتند و حتی توصیه‌هایی داشتند. این‌ها در مطبوعات به روایت از آقایان منتشر شد. این بخش مهم است که دقیقاً چه موقع تماس گرفتند؟ آیا صبح همان روز یا روز قبل تماس گرفتند؟

ج- الان آن‌ها یادم نیست. البته تکذیب نمی‌کنم. در آن هفته خیلی‌ها مراجعه کردند. همه می‌دانستند که مسأله روز من در نماز جمعه چه باید باشد و هر کسی می‌آمد، توصیه می‌کرد. من فکر می‌کنم در آن کار تنها کسی که به طور جدی آمد، فرمانده قرارگاه ثارالله بود که امنیت تهران دست آنها بود و بازداشت‌ها و امثال اینها کار همین‌ها بود. فرمانده قرارگاه ثارالله به خانه ما آمد و گفت: شما می‌خواهید چه کار کنید؟ گفتم: من طبق معمول عمل می‌کنم. یک خطبه ایدئولوژیک در این زمینه دارم و یک خطبه هم درباره حوادث، درگیری‌ها و راهکارهایی که به نظرم می‌آید، صحبت می‌کنم. نکات مهمی را که می‌خواستم بگویم، به او گفتم. ایشان هم از آن طرف به من قول داد و گفت: برای اینکه نماز جمعه شلوغ نشود، پیش از وقت، میدان چمن دانشگاه را پر از نیروهای نظامی و شبه نظامی می‌کنیم تا خیال ما راحت باشد. البته باید بیرون را کنترل کنیم که اتفاق بدی نیفتد. من هم کارش را تأیید کردم و گفتم: شما باید این احتیاط را بکنید و من هم این موارد را می‌گویم. ایشان گفت: من با این نظرات مخالفتی ندارم. البته من شنیدم که بعداً در جایی گفته بود که من با خطبه دوم موافق نبودم. این را به من نگفت. از خانه‌من راضی رفت. درباره افراد دیگر، یادم نیست، چون خیلی‌ها به من گفتند.

س- آقازاده شما، آقا یاسر به من گفتند که ما می‌توانیم شرایطی را فراهم کنیم که بتوانی روزشمار آن روزها را بخوانی. ولی به دستت نمی‌دهیم که آن را با خودت ببری. گفتم: هر طور می‌توانید. ولی اگر خاطرات روزشماری را که در سال 88 نوشتید، مطالعه کنم، خیلی خوب است. اگر این را به آقازاده بفرمایید، ممنون می‌شوم.

ج- نظر من این است که شما باید بخوانید.

س- من یک طرح آزمایشی را نوشته بودم که سه صفحه بود و وقتی برای صبیّه شما خواندم، ایشان غلط گرفتند. البته غلط‌ها درست بود، غلط‌های مستند بود. گفتم: من حضور نداشتم. حتی ماشین را بنز گفته بودم که ایشان گفتند: ماشین بنز نبود. آن روز با ماشین دیگری به نماز جمعه رفتیم. من شما را تنها فرض کرده بودم، اما ایشان فرمودند: وقتی که به نماز جمعه می‌رفتیم، من و مادرم با ایشان بودیم.

ج- ماشین ما پاترول بود. ما پاترول زرهی هم داشتیم و هنوز هم داریم و معمولاً در سفرها از آن استفاده می‌کنیم.

س- من به ایشان عرض کردم که اتفاقاً من همین نکات را می‌خواهم. من تعمداً به اینها پرداخته بودم که اغلاط آن بیرون بیاید. یک سؤال دیگر راجع به قضیه 88 دارم و آن اینکه بعد از آن نماز جمعه اولین دیدار شما با آقا چه زمانی بود؟

ج- نمی‌دانم. می‌توانید در همان خاطرات ببینید که کی بود.

س- راجع به آن سخنرانی صحبتی کردند؟

ج- یادم نیست که ایشان اعتراضی داشته باشند؛ اما درباره نامه‌ای که قبلش و به خاطر حرف‌های احمدی‌نزاد در مناظره با مهندس موسوی به ایشان نوشته بودم، با هم صحبت کرده بودیم. آن روز که فکر می‌کنم فردایش آخرین فرصت برای تبلیغات بود، دو ساعت پیش از انتشار، نامه را برای ایشان فرستادم که نامه را ببینند و مشورتی بکنم که اگر موافق نیست، منتشر نکنم. وقتی که فرستادم، نمی‌دانستم خوانده یا نه؟ وقتی موقع ملاقات رفتم، گفتند: الان داشتم روی کامپیوتر نامه شما را می‌خواندم. البته قبل از آن منتشر شده بود. معلوم شد که قبلش نامه را ندیده بودند. گفتند: روی محتوای نامه هیچ مطلبی ندارم و اصلاً ملاحظه‌ای ندارم؛ اما اگر جای شما بودم و از من سؤال کرده بودید، می‌گفتم بعد از انتخابات پخش کنید و قبل از انتخابات پخش نکنید. من هم به ایشان گفتم: خوب شد شما خواب افتادید و نخواندید. اگر شما به من می‌گفتید، من عمل می‌کردم. ولی این درست نبود. چون یا او شکست می‌خورد و این چوب به مرده بود و فایده ندارد و یا اینکه پیروز می‌شود و من نامه را منتشر می‌کنم، آن موقع دعوای جدیدی را شروع می‌کنم؛ بنابراین خوب شد که من در زمانی که حقم بود، پخش کردم. برای شما هم فرستادم و این مشکل شماست و نه مشکل من، روز سه‌شنبه بود و من گفتم که اگر امشب منتشر نکنم، فردا کسی حق ندارد کاری بکند؛ بنابراین در آخرین فرصت نامه را منتشر کردم. در مورد آن سخنرانی، ایشان هیچ وقت از من بازخواست نکرد که بگوید چرا این حرف‌ها را زدی. هیاهوی بی‌سندی راه انداختند.

س- یک نکته دیگر که در مقطع انتخابات 88، آقای مهدی و فائزه خانم بین مردم در خیابان حضور پیدا می‌کردند و در دوره تبلیغات انتخاباتی هم در ستاد مهندس موسوی بودند. اساساً نظر شما چه بود؟

ج- بنا بوده که هیچ یک از فرزندانم در این مسائل شریک نشوند. مهدی فقط یک کار با اینها می‌کرد که یک کار قانونی خوبی بود و من هم موافق بودم و آن، این بود که در انتخابات قبل، او ابتکاری کرده بود و از سر صندوق هر اطلاعی از وضع صندوق پیدا می‌کردند با تلفن به مرکز ستاد گزارش می‌دادند که ما هم بدانیم که چه می‌گذرد. در انتخابات 88 آن طرح را با تلفن‌های موبایل به صورت کشوری درآورده بودند و حتی تا روستاها هم این کار رفته بود. کمیته صیانت از آرا از این کار استفاده می‌کرد که ابتکار مهدی بود. از من پرسید و من گفتم: چه اشکالی دارد؟ ما می‌خواهیم آرا سالم باشد و این هدف نظام است که انتخابات سالم باشد. غیر از این هیچ کاری نکرده بود و همه حرف‌ها دروغ است. مهدی زمان خطبه‌های من در دانشگاه بود و به خیابان و جای دیگری نمی‌رفت. این‌ها سناریوی همان فتنه بود.

س- الان هم آن سناریو در جریان است؟

ج- هنوز هم در جریان است. این جماعت وقتی ادبار مردم از خود را دیدند، به فکر افتادند که باید کاری بکنند. بزرگ‌ترین اشکال آنها این بود که اعتراض به حرف‌ها و کارهای احمدی‌نژاد را که از سوی مردم صورت می‌گرفت، به نظام تعمیم دادند؛ یعنی احمدی‌نژاد را در حد نظام بزرگ کردند و مجبور شدند برای دفاع از عملکرد ضعیف و خلاف کاری‌هایش، نظام را وارد کنند که از اشتباهات تاریخی بود. البته بعدها احمدی‌نژاد و طرفدارانش نشان دادند که چه اهداف دیگری داشتند که یک بار صریح گفتند که اگر امام زمان (عج) بیاید، گردن خیلی از علمای زمان ما را می‌زند.

س- خیلی ممنون

ج- موفق باشید.