این اولین نشریه تخصصی ادیان و مذاهب است که قبلاً در ایران نبوده و سعی کردیم خیلی با دقت کار شود، بخصوص اینکه در قم چاپ میشود.
• تیراژ آن چقدر است؟
○ 4000 نسخه.
• برای طلبهها خیلی مفید است.
○ البته برای دانشگاهیها بیشتر استفاده دارد. مرکز ادیان 10 سال پیش راهاندازی شده است. دوستان در مراکز آموزشی قم درس ادیان را تدریس میکنند، حتی جامعهالزهرا هم خیلی استقبال میکند و در بیشتر مراکز تدریس میشود. اخیراً وزارت علوم موافقت کرد که چهار دوره کارشناسی ارشد برای این مرکز برگزار شود که در رشته ادیان ابراهیمی، ادیان غیرابراهیمی، مذاهب اسلامی و عرفان و تصوّف خواهد بود. این سرفصلها را تصویب و ابلاغ کردند. به طور کلّی سوالات ما در سه بخش است: یک بخش جایگاه ادیان در قرآن، یک بخش در مورد گفتگو با پیروان دیگر ادیان در قرآن است و بخش سوم به بحثهای بینالمذاهب میپردازد. با سپاس و تشکّر از بزرگواری و لطفی که فرمودید، بعنوان اولین سوال بفرمایید که در یک نگاه کلّی قرآن کریم چه موضعی نسبت به دیگر ادیان دارد؟ آیا ادیان دیگر را به رسمیت میشناسد یا خیر؟
• بسمالله الرحمن الرحیم. ماحصل مطالعه قرآن این است که دین حق، قابل قبول و دین خاتم، دین اسلام است و رسالت پیامبر(ص) برای کل مردم جهان - چه تابع ادیان دیگر باشند، چه نباشند – است و از زمان نزول قرآن به بعد پیروان ادیان دیگر مکلّفند به دین اسلام روی بیاورند و اصول عقیدتی اسلام را با مطالعه و تحقیق بپذیرند. اصل قرآنی این است و ادلّه آن هم مخفی نیست و باید این را یک اصل بدانیم. ولی واقعیت این است که ادیان دیگر و پیروان آنها حتّی در خود جزیرهالعرب هم بودند و بعضی هم مقتدر بودند. از طرف دیگر همه عقاید و احکام و معارف آنها با آمدن اسلام نسخ نشده و خیلی از آنها مورد پذیرش اسلام و قرآن است. البته اینکه بعضی از افکار و احکام آنها تحریف شدهاند، بحث دیگری است. خود قرآن پیشبینی میکند که بعضی از ادیان دیگر و اسلام تا قیامت خواهند بود و باید ببینیم اسلام با این واقعیات چگونه برخورد میکند. اسلام خیلی از آنها را به رسمیت میشناسد و با آنها گفتگو و تعامل دارد و مباحثه میکند و خیلی از احکام آنها را رسمیت میبخشد و پذیرش قانونی میدهد که آنها باید به دین خودشان عمل کنند. اگر چنین کنند، در معاملات و مسایل حقوقی مورد قبول هستند. پاسخ کلّی سوال شما دو بخش است: در بخش اول دید قرآن این است که اسلام دین حق است و لاغیر. ولی واقعیت زمان این است که آنها وجود دارند و بخش زیادی از معارف الهی را دارند و قابل تعامل هستند. میتوان با آنها همزیستی کرد و قرارداد بست و کار کرد و به اصول آنها که ریشه در دین آنها دارد، احترام گذاشت.
○ ظاهراً در مورد شرایط ایمان در اول سوره بقره هم آمده که: «یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک» که شرایط اسلام را با ادیان دیگر تبیین کرده و گفته علامت ایمان این است. یعنی خود قرآن هم میگوید که «ایمان بما انزل من قبلک» متمم و مکمل ایمان است.
• بله، همانطور که گفتم بخش زیادی از موجودی آنها بر حق است. شرط ایمان و اسلام ما این است که انبیا را در زمان خودشان بپذیریم. دین آنها در زمان آنها حق بوده و الان هم موجود هست. ولی قرآن به عنوان یک دین نسخ شده به آنها نگاه میکند. ضمن اینکه انبیا را هم قبول دارد. چون اگر عقیده ما چنین نباشد، عقیدهمان هم ناقص است. حال اگر تعارضی بین ادیان آنها و اسلام وجود داشت، از نظر ما بعنوان مسلمان، نظر آنها درست نیست، ولی اگر به اعتقادات خودشان عمل کنند، از لحاظ حقوقی میپذیریم. هر دو باید پایبند و ملزم به عقاید خودشان باشند.
○ همانطور که اشاره فرمودید در مورد کلیت پذیرش ادیان دیگر و اینکه قرآن ادیان دیگر را به رسمیت میشناسد، آیات متعددی هست و یکی از آیات معروف میگوید: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم» در این آیه اصل و شرایط گفتگو به رسمیت شناخته شده و جنبههای اعتقادی و جوانب دیگر در نظر گرفته شده است. آیا میخواهند در این به رسمیت شناختن مصلحتاندیشانه برخورد کنند یا واقعاً مبانی اعتقادی و فکری پشت آن است و یا جمع هر دو مورد است؟ یعنی بخشی مصلحتآمیز و بخشی به خاطر مسایل فکری است؟
• هر دو مورد وجود دارد. اصل این است که دینی دیگر به عنوان دین حقّ زمان وجود نداشته باشد. مثلاً دین حضرت عیسی یا حضرت موسی و دیگر پیامبران با محدودیتهای زمانی و قلمرو خود حق بودهاند و امروز هم واقعیتهایی در دین آنها وجود دارد که در بسیاری از واقعیتها با اسلام مشترکند. اسلام بخشی از معارف آنها را نسخ کرده است. در بخش مشترک مشکلی وجود ندارد، اما در مورد بخش غیرمشترک بحثهایی وجود دارد که اگر در محدوده دین خودشان باشد، اسلام جزء وظایف آنها میپذیرد و به آنها رسمیت میدهد و قابل مذاکره و تعامل است. مذاکرهای که قرآن به آن دعوت میکند، تقریباً میتواند در مورد تمام مسایل باشد.
○ در قرآن معمولاً ادیان ابراهیمی، یهودی و مسیحیت مورد خطاب هستند. آیا میتوان استنباط کرد که ادیان دیگر مثل ادیان شرقی، به نوعی جزء ادیان ابراهیمی هستند و مشمول همان حکم هستند یا باید برای آنها تفاوت قایل شد؟
• با فرض اینکه آنها دین آسمانی باشند، مشمول همان آیهها میشوند. در غیراینصورت خارج از اهل کتاب هستند. در ادیان، مخاطبینی به نام اهل کتاب داریم که منظور کتاب آسمانی است. مخاطبانی هم داریم که دین دارند، اما یا کتاب آسمانی ندارند و یا ما آنها را قبول نداریم. آنها متفاوت هستند. اما دلیلی در قرآن نمیبینیم که نتوان با واقعیت موجودی آنها تعامل داشت و گفتگو کرد.
○ از مضمون آیات قرآن مثل «ان الدین عندالله الاسلام» یا تصریح اینکه «و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فان یقبل منه» چنین برمیآید که دین حق فقط اسلام است و قرآن و اسلام هیچ اعترافی نسبت به ادیان دیگر ندارند. «آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المومنون» به این معنی است که همه انبیای گذشته بعنوان طرفدار دین حق و اسلام هستند. اگر این را اصل قرار دهیم و با توجه به این الهام که از این آیات میگیریم، شاید بتوان چنین برداشت کرد که عدّهای معتقدند ادیان دیگر هیچ رسمیتی ندارند و اسلام فقط در حدّ ضرورت و با توجه به مفاسد و مصالح و از باب حسن همجواری و همزیستی دستوراتی داده است. من وارد مقولات نجات نمیشوم، اما آیا میتوان از لحن آیات چنین برداشت کرد که هیچگونه اعترافی نسبت به رسمیت این ادیان در فرهنگ دینی ما وجود ندارد؟
• به این محکمی که شما میگویید، نمیتوان از این آیات برداشت کرد. اولاً همین آیههایی که شما قرائت کردید (آیه 285 سوره بقره) میفرماید: «والمومنون کل آمن بالله و ملائکه و کتبه و رسله» که ایمان به خدا و تمام کتب آسمانی را بدون فرق جزء عقاید مسلمانان و مومنان معرفی میکند. ثانیاً همانطور که گفتم ظاهراً مراد حقانیت آن ادیان در زمان و قلمرو خود آن ادیان است. آیات خیلی روشنی داریم که ظاهر مفاد آن آیات آنها را رستگار میداند. هرچند بعضی از مفسّران در این مورد موافق نیستند.
○ در مورد «من امن منهم بالله و ...»
• بله، بعضی از مفسّران در مورد «آمنوا» میگویند «آمنوا بالاسلام» و چنین شرطی میگذارند، ولی انصافاً خلاف ظاهر است. مگر اینکه دلیل محکمی برای این قید بیاوریم. گفتم که اصل آن است که قرآن فرموده دین حق از زمان نزول قرآن برای همه بشر اسلام است، ولی آنها را بعنوان واقعیت پذیرفتیم. ولی اگر این واقعیت را از دید مفسّرین نگاه کنیم، با چنین شرایطی قرآن آنها را رستگار هم میداند. متن آیه را بخوانید.
○ «ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصائبین من امن منهم بالله و الیوم الاخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عندربّهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون»
• پس ایمان به خدا، معاد و عمل صالح شرط است. بعضیها در مورد «من امن منهم بالله» شرط میکنند که باید ایمان از طریق اسلام باشد. انصافاً ظاهر آیه این نیست. ممکن است مفسّر را دلیل دیگر و روایتی گفته باشد، اما من میخواهم بگویم مسلّم نیست که قرآن بخواهد با آنها به عنوان باطل محض برخورد کند و فقط ضرورت و مصلحت باشد. البته دید اولیه اسلام این است که همه آنها باید مسلمان شوند و زیر یک پرچم و قانون و زیر یک عقیده، امت اسلامی را تشکیل دهند. در مورد آیه «ان الدین عندالله الاسلام» بعضیها معتقدند منظور اسلام شناسنامهای نیست. دید اول اسلام این است که اسلام دین کلّ بشر است. در آیات سوره مائده قید میکند که اگر آنها به آنچه که برخودشان نازل شده و به کتابهایشان عمل کنند «ولوانهم اقاموا التورات والانجیل و ما انزل الیهم من ربهم لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم منهم امه مقتصده و کثیر منهم ساء مایعلمون» منتهی نظر ما این است که طبق این آیه اگر به تورات عمل میکردند، میبایست به دین پیغمبر، بعنوان دین خدا هم ایمان میآوردند و در همین مسئله به تورات عمل نکردند.
○ ولی اگر ما بخواهیم عملاً گفتگو را از طرف دین اسلام با ادیان دیگر انجام دهیم، لازمه آن، این است که در گفتگو نباید موضع برتری برای خودمان قایل شویم. یعنی اگر قرار باشد موضع برتری برای خودمان قائل شویم، از همان اول یکی از شرطهای گفتگو را نادیده گرفتیم و عملاً اثری از گفتگو به دست نمیآید و منتفی میشود. یعنی در آن آیه هم میگوید: «الی کلمه سواء بیننا و بینکم» که علاوه بر اینکه این حکم باید سوا باشد، موضع سوایی هم باید برای آن قایل شویم تا بتوانیم گفتگویی انجام دهیم.
• معنی سواء این نیست که شما میگویید. ما عمیقاً معتقدیم که دین حق زمان اسلام است، ولی آنها هم رسمیت دارند و واقعیت موجود هستند و ما این واقعیت موجود را پذیرفتیم که اکثر معارف آنها هم درست است. با این برنامه میتوان صحبت کرد. البته در جریان گفتگو ممکن است هر دو طرف خود را برتر بدانند و برتر دانستن مانع گفتگو نیست. آنها هم ما را به عنوان دین حق قبول ندارند. مثلاً نصارا هنوز منتظرند حضرت عیسی بیاید. آنها هم با ما به عنوان واقعیت مواجه میشوند. بنابراین اگر عقیدهمان این باشد که از موضع برتر حرف میزنیم، همینطور است. اینکه در عمل چگونه رفتار کنیم، فرق میکند. ما نمیخواهیم آنها را از خود دور کنیم، میخواهیم با آنها مذاکره کنیم. فعلاً جای مذاکره است. ممکن است در این مذاکرات - اگر به بحثهای عقیدتی رسید - بتوانیم به آنها ثابت کنیم که برحق نیستند.
○ یعنی کاملاً مصلحت اندیشانه میشود و ضرورت واقعیتها ما را به این سمت سوق میدهد؟ با توجه به سخنان شما در مورد ادیان پیشین، در قرآن و روایت ما دو دین بطور جدّی مطرح هستند که یهودیت و مسیحیت میباشند. همانطور که فرمودید، چنین برمیآید که بعنوان یک دین، زمان آنها گذشته و دیگر دین حق نیستند. ولی بعضی از تعالیم آنها در آیات و روایات تأیید و بعضی از آنها رد شده است. متون مقدّس آنها هم گاهی بالحن تأییدآمیز مطرح و بعضی جاها رد شدهاند. سؤال بنده از حضرتعالی این است که یک قرآن پژوه و کسی که میخواهد به سراغ قرآن برود، تا چه اندازه ضرورت دارد که شناخت واقعی نسبت به ادیان پیدا کند؟ البته آنگونه که این ادیان در خارج هستند. این نکته را خدمت شما اشاره کنم که در گذشتهها برخی از مفسّرین بزرگ از بعضی مطالب اطلاع خوبی نداشتند و امروزه همین حرفها مورد سوء استفاده قرار میگیرند. مثلاً از بعضی سخنان فخر رازی مسئله تثلیت مسیحیت در قرآن را به گونهای مطرح میکند که میبینیم هیچ مسیحی در طول تاریخ به چنین مسئلهای قایل نبوده است. الان که ما با آن دید نگاه میکنیم، قرآن آن چیزی را که فخر رازی گفته، بیان نمیکند و چیز دیگری میگوید. سوال من این است که آیا در گذشته به اندازه کافی به مطالعه واقعی ادیان پرداختیم و حداقل مفسّران ما به این امر پرداختهاند یا کوتاهی شده است؟
• در گذشته و امروز به اندازه کافی ادیان دیگر را مطالعه نکردیم. حتّی دو دینی که در خود جزیرهالعرب در زمان صدر اسلام خیلی قوی بودند. شما میدانید که آنها چقدر کتابهای متنوع و متعدد دینی دارند. احکام، عقاید، اخلاق، معارف، تاریخ و خیلی چیزهای دیگر دارند و ما همه آنها را نخواندیم. مفسرین ما هم به همه آنها نرسیدند. من خودم بعنوان یک مفسّر، در حدّی که قرآن ناظر بوده و میخواستم چیزی بفهمم، سراغ مطالعه آنها میرفتم، فرصت خواندن را نداشتم. ولی باید مرکز تحقیقاتی که شما دارید درست میکنید، این کار را بکند و برای ادیانشناسی، رشتههای مختلفی تأسیس کند و هرگروهی باید رشتههای خاص را بخواند. همه متون و تفسیرها را پیدا کنند. اینکه از لحاظ عملی چقدر برای ما ضرورت دارد، بحث دیگری است. اگر بخواهیم بحث دینشناسی بخوانیم و گفتگویی که بین ادیان مطرح است، جدّی بگیریم، باید ادیان را با واقعیتهای تاریخی، افکار و عقاید آنها مطالعه کنیم. اینگونه نیست که یک نفر بتواند آنها را مطالعه کند، بلکه دهها رشته در این زمینه به وجود میآید و میتوان خلاصه این رشتهها را در مراجع جمعآوری کرد که انسان هروقت نیاز داشت، به آنها مراجعه کند. من اینطور تصوّر میکنم که در گذشته مقدور نبود و کتابخانهها شخصی بود و کتابهای زیادی چاپ نشده بود، اما امروزه که قابل دسترسی است، هنوز مورد بررسی قرار نگرفته است.
○ بعنوان یک تحقیق ریشهای درست است. باید مؤسسات تخصصی کار کنند. ولی آیا بهتر نیست که طلاب عموم دینی ما در حدّ قابل توجهی - و نه بطور عمیق - معلومات عمومی و ابتدایی را در حدّ چند واحد بخوانند و حداقل معلومات ابتدایی داشته باشند؟
• کاملاً ضرورت دارد. اصلاً تخصص طلبهها مسایل دین است و باید دینهای مطرح دنیا را بخصوص آنجاهایی که با ما تماس دارند، بشناسیم. فکر میکنم یکی از وظایف مهم حوزه این است که اینگونه رشتهها را تأسیس کند و منابع کافی را در اختیار طلبهها بگذارد و بطور عالمانه متونی برای مطالعه، تهیه و در رسانهها نوشته شود. این همه طلبه داریم که هروقت از آنها میخواهیم رساله بنویسند،در مورد مسائل خیلی رایج عبادی، مالی، قضایی وغیره مینویسند. این مسایل به اندازه کافی حلاجی شده است. الان هم باید شود، اما همه نباید در مورد این چیزها بنویسند. باید رسالههایی از این نوع به طلبهها بدهند. خیلی از مقالاتی که در مجلهتان دارید، میتوانند موضوع رسالهای باشند. شما در حدّ مقاله نوشتهاید، اما آنجا میتوان در حدّ یک رساله و تحقیق، بررسی و تهیه کرد و وقتی رساله شد، موضوع یک درس در حوزه میشود. شیوه حوزه این نبوده که این چنین وارد مسایل شود و ما عادت نکردیم. ولی باید اینگونه شود. دانشگاههای ما هم در این بخش ریز نشدهاند. چون از وظایف خود نمیدانستند. این از وظایف حوزه است.
○ در گذشتهها در میزان کمی که مطالعه شده - چه مسلمانان، ادیان دیگر را و چه مسیحیها، اسلام را مطالعه میکردند - هدف این بود که نقطه ضعف پیدا و نقدکنند. با این سخنان حضرتعالی، آیا از این به بعد هم باید با همان رویکرد پیش برویم یا با رویکرد مثبت سراغ آن برویم؟
• من فکر نمیکنم هدف همه مستشرقین و دین شناسان غربی این بوده که نقطه ضعف پیدا کنند. البته دلشان بعنوان مسیحی میخواست نقاط ضعف اسلام را پیدا کنند، ولی از نقاط قوت هم خیلی گفتند.
○ منظورم در گذشتهها و قرون وسطی بوده است.
• من هم در مورد همان گذشتهها میگویم. باید بین اهداف محققان و مبلّغان فرق گذاشت. مثلاً بخش عمده همین تاریخ تمدنهایی را که برای اسلام نوشته شده، آنها نوشتهاند. آنها در خیلی چیزهایی که این طرفیها بلد نبودند و هنوز اینگونه بحثها شکل نگرفته بود، وارد شدند و نقاط قوی زیادی استخراج کردند. مثلاً در زمانطلبگی ما استدلال به نوشتههای گوستاولوبون بیشتر از افراد دیگر بود. از کتابهای «جورجی زیدان» یا «گوستاولوبون» یا «آدام متز» میگرفتیم و مستند سخنرانیهای ما بود که اعتراف هم در آن بود. درگذشتهها هم موقعی که به کشورهای اسلامی میآمدند، تمدن اسلامی را به اروپا منتقل و ترجمه میکردند. اگر فقط دنبال نقطه ضعف بودند، نمیآمدند متون اسلامی را ترجمه کنند و در کلیساها، دانشگاهها و مدارس درس بدهند. نمیتوان با آن دید نگاه کرد. به هرحال اگر بخواهیم تحقیق کنیم، باید واقعیت را ببینیم که چه دارند و اگر بخواهیم مباحثه کنیم و واقعیتها را بدانیم، مطمئناًً در میدان استدلال حرف برای زدن داریم. کافی است که به عنوان واقعیت مطالعه کنیم. اگر به دین خود عقیده داشته باشیم که داریم، نگران این نیستیم که با خواندن متون آنها عقاید خود را از دست میدهیم. بلکه عقاید ما تحکیم میشود.چون قسمتهای مثبت آنها با دین ما مشترک است. فقط قسمتهای منفی آن مورد نقد قرار میگیرد.
○ دفعه قبلی که خدمتتان بودیم. جملهای فرمودید که برای من خیلی جالب و جدید بود. شما فرمودید: «ادیان را به گونهای بنویسید و معرفی کنید که بتوانید به پیروان خود آن ادیان بدهید و آنها تایید کنند.» آیا برای این امر الان هم پافشاری دارید؟
• بله، باید منصفانه برخورد کنیم. طرف ما هم انصاف میخواهد. کسی در مجادله قانع نمیشود. وقتی که شیوه برخورد، جدل باشد، طرف هم حالت جدل به خود میگیرد. ولی ما که بدنبال این نیستیم. وقتی انسان وارد این حوزه میشود، منصفانه باید نقاط قوت و ضعف آنها را بگوید. اگر نقاط ضعف آنها را بد فهمیدیم، آنها جواب میدهند و اگر درست فهمیدیم، وقتی میبینند مثلاً 80 درصد مواضع آنها را قبول داریم و به 20 درصد آنها انتقاد داریم، این خیلی فرق میکند با اینکه یکدفعه بخواهیم هم مطالب کتابشان را بشنویم. این اصلاً با منطق اسلام سازگار نیست و نوعی دغل است.
○ شما به ضرورت انجام تحقیقات عمیق و میدانی در مورد بحثهای ادیان، بخصوص در حوزه علمیه اشاره فرمودید. الحمدلله علیرغم اینکه 10 سال از تاسیس مرکز گذشته است، در پنج، شش سال اخیر کار عمده علمیاش را در قالب 21 شماره مجله - با مقالات متنوعی که ملاحظه کردید – و با بیش از 20 جلد کتاب شروع کرد. دغدغهای که ذهن بعضی از انسانها متدیّن را به خود مشغول میدارد، این است که این کار ما نوعی نشر و ترویج کتب ادیان دیگر است. با توجه به وسعت و گستردگی این کتابها در میان غیرطلبهها و با توجه به اینکه گاهی اوقات مطالب آنها را ترجمه میکنیم و گاهی بدون هرگونه تعصب و پیشداوری - همانگونه حضرتعالی فرمودید – عین همان مطالب را میآوریم که گاهی با مداحی همراه است، در این مورد چه کار باید کرد؟ آیا میتوان در موضوع فقهی تصرّف کرد که امروز عنوان کتب ضالّه عنوان خاصی است؟ آیا موضوع با توجه به گستره جهانی و اینترنت منتفی است؟
• مطلبی را که گفتید، نمیدانستم که گفته میشود نشر کتب ضاله است. قابل بررسی است. شما که میخواهید نقاط مثبت آنها را بگویید، همواره همراه با تذکرات و مبانی است. فرض را بر این گذاشتیم که اصل این است که دیگر زمان ادیان آنها گذشته است. اما معارفی دارند که خود قرآن قبول دارد و همه محتویات تورات، انجیل و زبور را نسخ نکرده است. پس چه کسی است که فکر میکند تمامی معارف آنها باطل و انحرافی است. البته اصل آن را به عنوان دین حق قبول نداریم. ولی بخشی از محتوای آنها هنوز هم هست و ما هم بعنوان اسلام آن محتوا را قبول داریم که کم نیست. هرمقالهای که نوشته میشود، حرف دارد. یکبار تحقیق و یکبار تبلیغ است. در تحقیق هم این بحثها نیست. عالم تبلیغ شیوه خود را دارد. هرکسی که مینویسد، میتواند خط کشی کند و بگوید بخش زیادی از این معارف همانهایی است که در اسلام هم هست. خیلی از اخلاقیات برای بشر فطری و ثابت است، فقط الفاظ آن فرق میکند. دروغ گفتن، دزدی و سرقت و ظلم را چه کسی قبول میکند؟ مقررات اجتماعی، حفظ حقوق دیگران و قوانین مختلف بین خیلیها حتی بین آنهایی که نحلهای ندارند، مشترک است.
○ مشکل، مسایل اخلاقی نیست. مثلاً در عرفان، نابترین مباحث را در اسلام داریم. اما وقتی بخواهیم آیین «شنکره» را در دیانت هندوئیزم بیان کنیم که گرایش عرفانی از آیین هندو است و یا «قوالای» یهود و یا آیینهایی که مثل این بحثهای عرفانی دارند، اگر بخواهیم عین آن چیزی را که آنها میگویند، بگوییم، با لحن مدح و ستایش همراه است. اگر بخواهیم در کنارش نقد کنیم، دیگر معرفی آن دین نیست. دغدغهای که برخی از آقایان دارند و بعضاً هم اظهار مخالفت کردند، توجه به تعدد روایاتی است که «حفظ، نشر و نگهداری کتاب ضاله حرام است». آیا اینها مصداق همان است یا باید نشر و توسعه آن را برای قشر خاصی از محققین محدود کرد؟
• اسم ضالّه همراه آن است. یعنی مردم را گمراه میکند. این مصداق ضالّه است. اینکه ما تورات یا انجیل را بخوانیم، برای ما گمراهی ما نمیآورد. مواردی مثلاً درباره قیامت و بعضی جاهای دیگر اختلافاتی است و باید آنها را توضیح داد. فکر نمیکنم که متن کتاب دینی خودبخود ضالّه باشد. باید به بعضیها متن داد تا بخوانند و قضاوت کنند. الان این یک بحث فقهی است و آقایان و علما از دید فقهی بحث و مشخص میکنند و
به این آسانی نمیتوان در تحقیق و تدریس را بست و چیزی به شاگردان نگفت. همان بحثهای عرفانی که اشاره کردید اگر محتوای درستی دارد، چرا مردم ما ندانند؟ محتوای درست که با عرفان اسلامی ناسازگار نیست، بلکه موید است و اگر اشکال دارد، میشود ضمن معرفی اشکال، آن را مطرح کرد.
○ درآمار و ارقام آمده که تبلیغات مسیحیت با کتابهای زرق و برقدار در هرماه تعدادی را جذب میکند. یا در یزد هر سال ده، پانزده دختر و پسر جوان مسلمان، زرتشتی میشوند. آنها بلدند که چگونه تبلیغ کنند، کاری که ما میکنیم، باید حد و مرزی با کار آنها داشته باشد یا خیر؟
• اینگونه که شما میگویید، نیست. بالاخره در تمام مدت 1400 سال تعداد مسلمان بیشتر شده است یا مسیحی؟ به تدریج مسلمان میشوند. همین الان نگرانی آمریکا و اروپا این است که مسلمانها زیاد میشوند. در انگلستان خیلیها به اسلام میپیوندند و معلوم است که مسایل مادی مطرح نیست. درجامعه ما ممکن است کلیسا تشویقهای شهوانی، مادی یا سیاسی کند وافرادی جذب شوند. ولی جریان همواره معکوس است و همواره مسلمانی روبه پیش میرود. اخیراً پارلمان کانادا تحقیق جامعی در مورد مسلمانان دنیا انجام داده و آمار مسلمانان را نزدیک به یک و نیم میلیارد برآورده است که حدود یک چهارم جمعیت دنیا میشود.
ثانیاً اگر مسیرها را ببندیم، این خطر بیشتر میشود. چون آنها نقاط ضعف خودشان را نمیگویند. نقاط قوت را میگویند و با بستن چشم به جایی نمیرسیم. سر و کار ما با عقیده است و عقیده نیز کورکورانه به دست نمیآید. مسلمان پایبند قرآن کسی است که حرفهایی را که میگوید، قبول داشته باشد. اگر لفظی هم گفت، میپذیرند و بصورت شناسنامهای جزء امت اسلام قرار میگیرد. هرچند احکام واقعی اسلام را نمیفهمد. عقیده طوری نیست که به آسانی بیاید و به آسانی برود. پایه و زمینه میخواهد.
○ در تأیید سخنان شما نظر علما و مراجع راجع به طهارت اهل کتاب چیست؟ مثلاً 20 سال پیش آیتالله حکیم مبدع این فتوی بودند و الان تفکر برتر مطرح است و دیگر بحث مخلوط شدن مطرح نیست. این مخلوط شدن به نفع کیست؟ بعضی از علما هم این فتوا را تصحیح نمیِکنند ولی یکی از دوستان ما که میخواستند وارد تایلند شوند، نزد مرجع تقلیدی رفتند و ایشان فرمود: «شک نکنید که بوداییها پاک هستند. اصلاً انسان، نجس نمیشود.» و دوباره این نظریه غالب شده است.
• حضرت امام هم همیشه میفرمودند: نجاست اهل کفار سیاسی است. نجاست میکرویی نیست. اگر آنها از بعضی آلودگیها پرهیز نمیکنند، بحث متنجس پیش میآید و بحث نجس بودن آنها مطرح نیست. هرچیزی میتواند این حالت را پیدا کند. من هم همین را قبول دارم. این یک حکم سیاسی بوده است. ممکن است در مقاطعی اثر معکوس داشته باشد. الان هم اینگونه است. در گذشتههم مسایلی بوده و آنها هم فتواهاییدادند کهالان بسیاریاز فتواها رو به اصلاح رفته است.
○ از لابهلای سخنان شما برمیآمد که نمیتوان کتابهای مقدس مثل تورات، انجیل و عهد قدیم و عهد جدید را با توجه به مطالبشان ضالّه نامید و گمراه کننده دانست. درست است که نقاط مثبتی در این کتابها وجود دارد، ولی در مجموع برای هیچ مسلمانی جاذبه ندارد. با توجه به اینکه انسان وقتی منع میشود، نسبت به آن مسئله جاذبه بیشتری دارد، یک خطای سیاسی کردیم که بعد از انقلاب جلوی کتابهای مقدّس آنها یعنی توارت و انجیل را گرفتیم و این کتابها در خارج چاپ میشود و به ایران میآید و در دسترس قرار میگیرد. آیا فکر نمیکنید این ممنوعیت تبعات منفی خواهد داشت؟
• مگر ممنوع است؟
○ بله، چاپ این کتابها در ایران ممنوع است و از خارج مِیآید.
• نمیدانستم ممنوع است. هیچ دلیلی وجود ندارد که ممنوع باشد. آنها که در ایران رادیو دارند و برنامههای خود را تعلیم مِیدهند. یکی از کلیساها رادیو دارد که صدای بلندی هم دارد. در چه زمانی و چرا ممنوع شده است؟
○ این منع، نانوشته و مصوّب ارشاد است.
• به نظر من دلیلی وجود ندارد. چون نقاط مشترک را که همه میِگویند و اگر نقاط منفی را چاپ کنند، به ضررشان است.
○ به هرحال فرمودید که نگاه اسلام به ادیان دیگر، حداقل این است که واقعیت هستند و نمیتوان آنها را نادیده گرفت. همچنین فرمودید: اینکه ادیان دیگر را مطالعه و بررسی کنیم، جای نگرانی نیست که عقاید تضعیف شود. ولی به هرحال این نگرانی • چه در حوزه و چه برای ما که درگیر کار هستیم – وجود دارد. به هرحال ممکن است کسانی که از بیرون حرفهای آنها را بشنوند جاذبههایی برای آنها باشد و بعد در مقایسهها نسبت به گرایشها و باورهای خود نگاه انتقادی پیدا کنند. به نظر شما باید چه روشها و توصیههایی را مورد توجه قرار داد تا این نگرانی به حدّ صفر برسد و کسانی که ادیان دیگر را مطالعه میِکنند، باورهایشان نسبت به دین خودشان محکمتر - نه اینکه تضعیف - شود؟
• فکر میِکنم اگر اسلام را آنگونه که هست، بگوییم و ادیان دیگر را هم همانطور که هستند، بیان کنیم، به نفع اسلام تمام میشود. این بهترین راه برای انتخاب احسن است. با توجه به این آیه قرآن که میفرماید: «فبشر عبادالذین یستعمون القول فیتبعون احسنه» کسانی که به حرفها گوش میِدهند و انتخاب احسن میکنند، جزء بندگان خالص خدا محسوب میشوند.
○ البته خیلیها «القول» را مطلقاً قول تفسیر نکردهاند. عدّهای گفتند منظور قرآن است.
• مگر قرآن چیزهایی هم دارد که واجبالاتبّاع نباشد؟ اینجا میفرماید احسن را متابعت میکنند. لابد باید در مقابل آن غیراحسنی هم باشد که نباید متابعت شود. از قرآن در همه موارد باید تبعیت کرد. اینها قولهای متعارض است. قولهای متعارض را باید شنید. ممکن است بگویند عوام نمیتوانند تشخیص بدهند. این مربوط به کسانی است که صاحبنظر هستند و میخواهند کار کنند. به نظرم محتوای اسلام آنقدر قوی است - البته منظورم پیرایههای اسلام نیست. چون بعضی از پیرایهها باعث دوری مردم میشوند - که در مقابل هر متنی قرار بگیرد، پیروز میشود. بخصوص حوزویها، محققین، دانشگاهیها و اهل نظر به طور عقلانی - و نه تعصبی - به اسلام پایبند هستند و انصافاً قابل تفاوت است. چیزهای مشترک هم دارند. مثلاً میگویند مسیحیت در آنجا حرف خوبی زد و ما هم آن حرف را میزنیم و یا اگر بشنویم، میزنیم. امکان ندارد حرفی، خوب و مخالف معارف اسلامی ما باشد. من اصلاً چنین چیزی را قبول ندارم. چنین چیزی اتفاق نمیافتد. البته مواردی هست که هنوز مصلحت وافی آن کشف نشده است.
○ یک سوال دیگر در محدوده ادیان بپرسیم و وارد بحثهای جهان اسلام و مذاهب شویم. سیاست تنشزدایی در روابط بینالملل در دوران ریاست جمهوری شما پایهریزی شد. به نظر حضرتعالی گفتگو میان ادیان تا چه اندازه میتواند این مهم را بر آورده سازد؟
• با همان آیهای که الان خواندیم و آیه دیگری که حتی مربوط به مشرکین هم مِیشود و میگوید: «و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله» قرآن مِیخواهد یک مشرک حرفهای ما را بشنود و بعد هم که شنید، او را به مأمنش برسانید. «ثم ابلغه مأمنه» منطق قرآن بسیار روشن است. بنابراین گفتگو، لازمه انتخاب و ایمان است. بدون گفتگو و اطلاعرسانی ایمان واقعی انتخابی برای انسان پیدا نمیشود. باید این میدان باز باشد. در زمان ما هم همه چیز در دسترس است. البته این گفتگو به این معنا نیست که حتماً انسانها بنشینند و با هم حرف بزنند. میتواند از راه کتاب، مقالهها، رسالهها، تبادل پیام در اینترنت، بحثهای رادیویی و میزگرد باشد. همه از راههای تعامل فکری و ردّ و بدل کردن نظرات و بحث و استدلال هستند. البته سعه صدر در گفتگو شرط است. از قرآن میتوان فهمید که گفتگو، مطلوب قرآن و اسلام است. چون قرآن پایگاه خود را محکم میداند. چقدر در قرآن آمده که برهان بیاورید! «قل هاتوا برهانکم» چقدر به آنها میگوید چرا شما دنبال گمان حرکت میکنید و با گمان حرف میزنید! بیایید به یقین و استدلال برسید. منطق قرآن خیلی روشن است، حتی در زمان جاهلیت - الان که زمان تحقیق، علم و رسانه است - که چنین چیزهایی نبود، مشی مسلمانان این بود که گفتگو میکردند و رقبای مسلمانان از گفتگو پرهیز میکردند. آنها حاضر نبودند به قرآن گوش دهند. قرآن میگوید: «تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم» اما آنها نیامدند و عمل هم نکردند. حتی کار به مباهله کشید که سطح مباهله از کلام بالاتر است. قرآن همیشه حاضر است با طرف مقابلش – اعم از اهل کتاب و مشرکان و مرتدان- وارد مذاکره شود. این یک اصل اسلامی است. اگر غیر از این باشد، دین تحمیلی مطرح میشود.
○ وارد بحث مذاهب اسلامی میشویم. امروزه گاهی اوقات دیده میشود و شاید یک سنت قدیمی و همیشگی است که آنهایی را که دورتر هستند، بیشتر و بهتر از آنهایی که نزدیکتر هستند، میپسندیم. حتی مثلاً در بحث گفتگوی تمدنها مایلیم بیشتر از تمدن هندی و ژاپنی که به ما نزدیکتر هستند، با تمدنهای غربی گفت و گو کنیم. در مورد مذاهب و ادیان هم اینگونه است. گاهی نگاهها نسبت به دیگر ادیان مثبتتر از نگاهها نسبت به مذاهب اسلامی است که به هر حال همسایههای دیوار به دیوار هستند یا با آنها زیر سقف یک دین هستیم. شما چه نگاهی نسبت به دیگر مذاهب اسلامی دارید و برای تعامل میان مذاهب اسلامی چه راهی را پیشنهاد میکنید؟
• من اصلاً راهی غیر از تعامل نمیبینم. هر راهی غیر از تعامل که انتخاب شود، انحرافی است. از متون اسلامی، بخصوص قرآن بخوبی میفهمید که اسلام اجازه نمیدهد با کسانی که براساس موازین، مسلمان محسوب میشوند، رفتاری غیر از این داشته باشیم و باید تعامل داشته باشیم. این اختلافنظر سطوحی دارد. در یک سطح اصول و عقاید را مخدوش میکند و در سطحی مثل مخالفین اسلام که عمیقتر است، گفتگو طبق بحث قبلی است. البته این حالت خیلی کم است. موارد بعدی مسایلی است که نوع خاصی از فشارهای سیاسی پیش آمد و پیرایههایی پیدا شد، بخصوص الان که دنیای اسلام مورد تهاجم غیرمسلمانهاست. مسلمانها باید با هم همکاری و تعامل کنند. اگر مسایل فرعی بخواهد پایه اسلام را مخدوش کند و به وحدت جامعه اسلامی آسیب برساند، با احکام مسلمانی ما در تعارض است. امت واحده و دفاع از قرآن به صورت جمعی و عدم اختلاف بین مسلمانها، اصول مسلّم سیاسی و اجتماعی است که در قرآن وجود دارد. هیچ دلیلی نمیبینم که با فِِرَق اسلامی درگیر شویم و جلوی تعامل را ببندیم. باید اختلاف را با گفتگو حل یا آثار منفی آن را کم کنیم.
○ یکی از مشکلات و مسایل خیلی شدید ما همین مسئله شیعه و سنی است. الان در دنیا روی این کار میکنند. شبکهای به نام «المستقله» در لندن راهاندازی شده که کار آن بحث در مورد شیعه و سنی است که خیلی فنی و حساب شده عمل میکنند. نگاههای دنیا به ما است که ببینند ما با اقلیتهای داخل کشور، بخصوص اقلیتهای دینی مثل زرتشیها و یهودیها و مسیحیان و ارامنه چگونه برخورد میکنیم. آنها نقطه عزّت و افتخار ما شدند. حتی ارامنه در همه جا بعنوان بلندگوی تبلیغاتی و لابی ایران مطرح شدند و از ایران طرفداری میکنند. حتّی یهود ایرانی هم گله آنچنانی ندارند. زرتشتِیها مخصوصاً بعد از فتوای مقام معظم رهبری مبنی بر طهارت آنها، بسیار رفتار ما را میپسندند. اما رفتار ما با برادران مسلمان در ایران مشکل جدّی ما در دنیاست. مثلاً در افغانستان در مورد حقوق شیعه میپرسند و میگویند شما با اهل سنت در ایران چه مِیکنید؟ متأسفانه این نمونه کم که جمعیت آنها نسبت به جمعیت شیعه در ایران قابل توجه نیست، نماد کار ما در جهان شده است و نگاه همه دستگاهها در جمهوری اسلامی به اهل سنت، امنیتی است. اگر چند نفر کٍٍُِرد یا بلوچ در جایی کاری انجام بدهند، تعمیم آن به اهل سنت مشکل جدّی شده است. مطلب دوم اینکه الان شرایط حوزه از زمانی که شما و شهید مطهری حضور داشتید، خیلی بستهتر شده است. به طوری که ما آرزوی دوران آیتالله بروجردی را داریم. یعنی آرزو داریم که تعامل با اهل سنت و طرح نظرات فقهی اهل سنت به زمان آیتالله بروجردی برگردد. مباحث و شعارهای تند و تکیه برمناسبتها و مراسم خیلی تند است. از جنابعالی سوال داریم و استمداد میطلبیم. سوال ما این است که به هرحال با این جریان چه باید کرد؟ استمداد ما این است که بعنوان یکی از مسئولین رده اول نظام یک فکر اساسی برای این خطر که بعنوان یک خطر جدّی در اسلام مطرح است، بکنید. شعار «شیعه کافر است» از پاکستان شروع شد و به اندونزی رسید و در همه جا پخش میشود و استدلال هم میآورند. اخیراً کتاب خاطراتی از آیتالله بهجت منتشر شده است و ایشان بیش از 50 بار بر وحدت تاکید کردند. خیلی عجیب است. مشی ایشان مثل مشی مرحوم آیتالله بروجردی است که در حوزههای ما حاکم بوده است. میخواستم جنابعالی توضیح مبسوطی بدهید که انشاءالله راهگشا باشد.
• بحث قبلی ما هم همین نتیجه را میدهد. بالاخره ما مسلمانها امت واحده هستیم و تا زمانی که با موازین اسلامی مسلمان هستند، نمیتوانیم امت واحده را متزلزل و متشتت کنیم و تنازع داشته باشیم. قرآن نتیجه این تنازع را «فشل» معرفی کرده که درست هم هست. اگر قرآن نمیگفت هم ما این واقعیت را قبول داشتیم. ولی قرآن واقعیت میدان را گفته است. واقعیت تاریخ را گفته است. نکتهای که شما اشاره کردید، درست است. ما در دنیا در بین مسلمانها اقلیت هستیم. در بسیاری از کشورهای دنیا شیعه وجود دارد. ما هم بعنوان انقلاب اسلامی با خاستگاه شیعی برای دنیای اسلامی پیام دادیم. مگر میتوان ملت 200 میلیونی اندونزی یا بنگلادش و جای دیگر را نادیده گرفت؟ اگر تنازع بوجود بیاید، طبعاً آنها به عقاید و نحله خودشان پایبند هستند و اول گارد منفی و حالت تهاجمی به خود میگیرند. آنها بیشتر از ما میتوانند حالت تهاجمی داشته باشند. اگر قرار باشد تهاجمی صورت بگیرد و از یک طرف شروع شود، دست آنها بازتر است و شیعه در اکثر دنیا مورد تهاجم قرار میگیرد. در خود ایران هم مزاحمتهای جدّی پیش میآید. بالاخره چند میلیون اهل سنت هستند. ما آنها را مسلمان میدانیم و خیلیها متدیّن و به مسایل اسلام خیلی پایبند هستند. فکر میکنم خیلی روشن است که نباید این کارها را انجام داد. آنهایی که این کار را میکنند، اشتباه اساسی میکنند. این کارشان به تشیّع، فرَق دیگر اسلامی و به کلّ دنیای اسلام صدمه میزند و راه را برای نفوذ اجانب باز میکند. البته آنها در تهاجم بیشتر از ما کار انجام میدهند. بالاخره چند قرن است که از طریق سلفیها و وهابیها تهاجم جدّی به شیعه صورت میگیرد. هم در گذشته صورت میگرفت و هم امروزه صورت میگیرد و تأثیرش هم روی شیعههای سادهاندیش زیاد است. آنها هم وادار به مقابله به مثل میشوند و برعکس میشود. به هرحال عقلای حوزهها و شخصیتها باید تلاش کنند جلوی این حالت تنازع و خصومت را که احیاناً بوجود میآید، یا از قدیم وجود داشته، بگیرند. هر حرکتی در جهت تفرقه خدمت به شیعه و اسلام نیست. نظرات هم روشن است. تقریباً هم علمای امروز آقای بروجردی را قبول دارند. ایشان آن موقع تقریب را تأسیس کردند که کار بزرگی بود. همان موقع خیلی از متعصبین در داخل یا اهل تسنن درخارج مخالفت میکردند. ولی کار ایشان کار بزرگ اسلامی بود که انجام دادند. الان هم رهبری محور هستند.
○ ایشان هم مشی آیتالله بروجردی را ادامه میدهند.
• ایشان مجمع را درست کردند. معلوم است که نظام این را میخواهد. معلوم است که علمای دلسوز نظام که بیشتر به مسایل سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی فکر میکنند، این تفرقه را نمیپسندند. این به معنای این نیست که سلفیها، وهابیها و یا دیگران دم نمیزنند. هرچه بیشتر سربه سر آنها بگذاریم، بدتر میشود و بیشتر از این، حرف میزنند. به نظر من این مسئله بسیار روشن است و آدمهای خاصی هستند که این کارها را میکنند.
○ توصیه به سمت وحدت و امت واحده رفتن و پرهیز از تفرقه را از خیلی از بزرگان بخصوص بزرگان نظام میشنویم. خیلی وقتها با گفتن کلیات و به صورت یک مانور تبلیغی تمام میشود و عملاً کاری، انجام نمیشود. ولی به نظر میرسد قضیه برعکس شده است. به هرحال راهکار ما این است که در این زمینه هم از جنبه علمی کار کنیم که خیلی در این زمینه جا هست. باید اختلافات را حل کنیم. چون خیلی از اختلافات ناشی از سوء تفاهم است. دیگر اینکه به لحاظ عملی باید یکسری مماشات به خرج بدهیم و نباید حساسیتها را تحریک کنیم. نسبت به بعضی از عزاداریهای ما در اهل سنت حساسیتهایی وجود دارد، مثلاً عزاداری با محور حضرت زهرا (س) که مشخص است طرف مقابل چه کسانی هستند. از چهرههای کاملاً مقدّس اهل سنت به حساب میآیند. هرچه بیشتری روی این چیزها مانور بدهیم، آنها حساسیت بیشتری نشان میدهند. آن وقت آنها میگویند آنها فقط شعار میدهند و نوعی تقیه است و عملاً خبری نیست و این بر باد دادن تلاشهای علمی و عملی گذشتگان ما مثل آیتالله بروجردی و آیتالله مطهری و شما که در صحنه بودید، است. به نظر میرسد که نظام باید جدّیتر و بیشتر وارد کار شود و از سطح بحثهای کلّی و تبلیغی وارد عمل شود و در بحثهای فرهنگی کشور، سیاستهای کلّی اتخاذ شود. باید عملاً به این سمت برویم و به کسانی که در زمینه علمی هستند، پر و بال بدهیم و زمینه فراهم کنیم و در زمینه عملی هم نظام برنامهریزی کند.
• فکر میکنم باید این کار را بکنیم. چون عملی مهم است. گفتن، در حدّ نصیحت است و سیاست را میگوییم. درعمل نظام باید همین کار را بکند که میکند. مگر در کردستان به علمای اهل سنت از طرف نظام شهریه تحصیل داده نمیشود؟ مگر برای طلبههایشان امتیازاتی قایل نمیشویم؟ مگر نمایندگان اهل سنت را در مجلس مثل نمایندگان شیعه نمیپذیریم؟ گاهی اکثریت شیعه است، ولی سنی میآید. چون شیعهها اختلاف دارند. نظام، وحدت را میخواهد. لذا در خارج هم به اهل سنت کمک میکنیم.
○ اگر در ایام عزاداری، رادیو و تلویزیون را باز کنید، میبینید چگونه این همه زحمت را از بین میبرند! شما مسئول مجمع تشخیص مصلحت نظام هستید و واقعاً مصلحت نظام برای ما به عنوان امالقرای اسلام ایجاب میکند که این موضوع بررسی و به عنوان سیاست کلّی ابلاغ شود.
• اتفاقاً ما سیاست آن را نوشتیم. سیاست این مسئله و سیاستهای فرهنگی، آمایشی و ملی را نوشتیم. مذاهب در درجه اول و اقوام در درجه بعد هستند و همه را در جهت حفظ وحدت و هماهنگی نوشتیم و محور قرار دادیم. سیاستهای جهانی و منطقهای را هم نوشتیم. به هر حال نکته دوم بحث شما را میپذیرم. ممکن است اقداماتی صورت بگیرد که این توصیهها را خنثی کند. نباید بگذاریم که چنین شود یا حساب آنها را جدا کنیم. بالاخره دنیا میپذیرد که بعضی انسانها خیلی متعصّب هستند و بعضی کارها نباید به نام نظام تمام شود.
○ منطقی در اسلام داریم که جا افتاده و آن، این است که اگر کسانی به مقدّسات ما توهین و اهانت کنند، با آنها برخورد میکنیم و هیچکس در هیچ جای دنیا حق ندارد به مقدّسات ما توهین کند و اگر کسی حرفی دارد، میتواند بگوید. آیا کسی میتواند بگوید که اگر کسی در هر جای دنیا به مقدّسات من اهانت کرد، من اقدام میکنم، ولی خودم آزادم و میتوانم به مقدّسات دیگران اهانت کنم و دیگران نباید کاری بکنند؟ آیا چنین منطقی را میپذیرید؟
• اگر بپذیریم، خلاف قرآن عمل کردیم. اینکه در مورد مقدسات و مذهب است. قرآن در مورد بتها چنین دستوری به مسلمانها میدهد «ولاتسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا اله عدواً بغیر علم» قرآن میگوید: به بتها و مقدّسات آنها فحاشی نکنید و بد نگویید که آنها در مقابل به خدای شما بد میگویند. این نهی و حکم قطعی است. اگر بخواهیم فتوا بدهیم، این یک گناه کبیره است و دارای آثار سوء وسیع اجتماعی است و تحقیقاً جایز نیست.
○ سوال هفتم این است که دیدگاه حضرت امام (ره) نسبت به اهل سنت - هم در ایران و هم در سراسر جهان اسلام - چگونه بود؟ زمان حضرت امام مرزی بود و میگفتند کسانی هستند که به همزیستی مسلمانان سنّی و شیعه معتقد هستند و کسانی هستند که آن موقع به ولایتی معروف بودند و خود حضرت امام هم در پیامهایشان اشاره میکردند. کسانی که با امام و انقلاب موافق بودند یا نبودند، معتقد بودند که انقلاب و حکومت ما شیعی نیست و برای کلّ حکومت اسلام است. امروزه احساس میشود که اینها در هم آمیخته است. یعنی سرنخهایی بدست میآید که بعضی از کسانی که اصلاً با انقلاب میانهای ندارند، به محافل انقلابیها و حزباللهیها دعوت میشوند. احساس بعضیها این است که شیعه زمانی در عزلت و انزوا بود، اما الان در وضعیت خوبی است و حکومت، اعتبار، قدرت و نفوذ دارد. بنابراین وقت آن است که از خفا و تقیه بیرون بیاییم و عقایدمان را فاش کنیم و ترویج دهیم.
• الان مسئله ولایتیها معکوس شده است. آن زمان به کسانی ولایتی میگفتند که حاضر نبودند در مبارزه شرکت کنند و عقیده داشتند که تا امام زمان (عج) نیاید، هر پرچمی بلند شود، پرچم ضالّه است و نباید مبارزه کنیم و خودشان را به امام زمان(عج) منتسب میکردند و منتظر امام زمان (عج) بودند. اما امروزه بر عکس شده است. ولایتی به کسانی میگویند که دنبال حکومت ولایی هستند که اصل پذیرفته شده قانون اساسی و ار عقاید شیعی است که در زمان غیبت حکومت تشکیل دهیم و ولایت را در زندگی خود بیاوریم. این تفاوت بوجود آمده و الان معکوس شده است. آنهایی که ولایت به معنای ما را قبول ندارند، به شکل دیگر و با تفسیر دیگر خود را ولایتی میدانند. بالاخره این مشکل وجود دارد. یک عدّه هستند که به تشیّع معتقدند و فکر میکنند چون شیعه قدرت و پرچم دارد، باید دعوا راه بیندازیم. در صورتیکه اگر دعوا راه بیندازیم، به ریشه خودمان ضربه میزنیم. خارجیها، دشمنان و آمریکاییها همین را مِیخواهند. اگر با مسلمانان غیرشیعه درگیر شویم، دیگر احتیاجی به دخالت آنها نیست. جایی مثل افغانستان یا پاکستان و ... را در نظر بگیرید که شیعه در اقلیت است. اگر ما این شیوه را در پیش بگیریم، آنها شیعه را خیلی اذیت میکنند. در جاهایی دیگر هم همین اتفاق میافتد. چون در خیلی جاها شیعه در اقلیت است. اگر این حق را به خودمان بدهیم و بگوییم چون در ایران حکومت داریم، پس هرکاری بکنیم، اینگونه میشود. منطق هم حکم میکند که چنین کاری درست نیست. در صورتی که استدلالهایی که آنها میِکنند، ضعیف است. در مقابل، دلیلهای نیرومندی برای حفظ اتحاد و موازین اسلامی وجود دارد. اگر بخواهیم طبق فتواهای فقهای خودمان عمل کنیم که خیلی هم محتاطانه است، بالاخره کسی که طبق موازین ما مسلمان است، نمیتوانیم با آنها چنین برخوردی داشته باشیم. بخصوص که تبعات سیاسی و اجتماعی آن را میدانیم و باید خیلی ملاحظه کنیم.
○ بعد از گذشت 15 سال از رحلت حضرت امام (ره) شما بعنوان یکی از نزدیکترین افراد به حضرت امام، آیا اندیشه ایشان را در خطر احساس میکنید؟ فکر میکنیم اندیشه ایشان به این موازات که در خارج از کشور روبه گسترش است، در داخل مخصوصاً در حوزه علمیه روبه افول است و افرادی اندیشههای جایگزین آوردند و خیلی روی آنها کار میکنند. میخواستم ببینم ارزیابی شما از این مسئله چیست؟
• من آنقدر نگران نیستم. بالاخره اندیشههای امام همان موقع هم در جامعه مخالف داشت، منتهی بروز نمیدانند. الان کمی میدان پیدا کردند و بروز میدهند. امام قبل از انقلاب هم با افکاری که داشتند، در حوزه مظلوم بودند. فکر میکنم الان هم افکار امام بخصوص در حوزهها و در بین جوانان با طراوت است. البته ارزیابی آماری نکردم که در سابق چقدر بوده و الان چقدر بروز میدهند، ولی مجموعاً فکر میکنم افکار اصیل امام که به هرحال مبنای کار ماست، در جامعه معتبر است.
○ اخیراً دو گروه با افکار امام مخالف هستند. زمان حضرت امام و قبل از انقلاب گروه متحجرین با افکار امام درگیر بودند. الان دو گروه هستند. یکی از طرف متحجرین و گروه دیگر روشنفکران لائیک هستند که بیشتر مبانی و اصول انقلابی امام را زیر سوال قرار میدهند.
• آن موقع هم اینها بودند. همه گروههای چپ، منافق و لیبرال مخالف بودند و در مقطعی خیلی بروز نمیدادند. مثلاً در قضیه اصل ولایت فقیه که جزء دستاوردهای امام بود، دولت منصوب امام، یعنی دولت موقت مخالف بود و وقتی داشت در مجلس خبرگان تصویب مِیشد، میخواست استعفا بدهد. اینطور نیست که نبودند. این روشنفکران که شما میگویید، همیشه هستند و این اختلافها وجود داشت. ملیگراها قبول نداشتند. منافقین هم اگر شعار میدادند، دروغ مِیگفتند. به نظر من پایگاه واقعی امام در جامعه تضعیف نشده، اما ممکن است بروز آن متفاوت شده باشد.
○ معتقدیم که در خانواده ادیان توحیدی، اسلام بهترین و در خانواده اسلام، تشیّع پیشروترین و بهترین است. تقریباً همه منصفین اهل سنت و روشنفکران جهان اسلام این را پذیرفتند. آدمهایی مثل دکتر فتحی شقاقی و دکتر کلیم صدیقی و دیگران که اهل سنت بودند، موضع شیعه را مترقّی و پیشرو میدانستند. فکر میکنم اگر بخواهیم اسلام درست را به دیگران معرفی کنیم، باید دیگران را درست بشناسیم و مودبانه رفتار کنیم تا تعامل مثبت و سازنده ایجاد شود. والّا اگر بخواهیم آنها را تحقیر کنیم و بعد بخواهیم مکتب ما را بپذیرند، به نظر من جواب معکوس خواهد داد. میخواهم بدانم آیا این ارزیابی بنده درست است یا خیر؟
• اتفاقاً این بحث با تعبیرات دیگر جزء حرفهای مهم آیتالله بروجردی بود. ایشان آن موقع حرف مهمی مِیزدند و میگفتند: «اختلافاتمان یک جنبه تاریخی و یک جنبه عملی و امروزی دارد.» وقتی از اهل بیت(ع) صبحت مِِیکنیم، دوگونه برداشت میشود: یکی این است که اینها مرجع فکری و علمی ما باشند و دیگر اینکه خلیفه بودن آنها در آن زمان است. خلیفه بودن بودن نظر ماست که دیگر گذشته و مسئله تاریخی شده است. ما الان باید به این مسئله اهتمام بدهیم که از مکتب اهل بیت (ع) بهترین مستندات اسلام بدست میآید که این را هم اهل سنت در خیلی جاها با ما شریک هستند.
اگر ما آنجا دامن نزنیم و تکیهگاه ما روی جایی باشد که منطق اهل بیت(ع) را مطرح و براساس مکتب صحبت کنیم، اختلافات، دعواها و اهانتها که از آن بُعد قضیه است، حل خواهد شد. معارفی که از طرف اهل بیت رسیده، یکی از اصلیترین منابع شناخت اسلام است.
○ با تشکر و سپاس از بردباری و حوصله و نکات ارزندهای که فرمودید، در پایان اگر نکته و توصیهای در مورد مرکز ادیان و مجلهای که انتشار میدهد و کلاً در مورد کسانی که در این زمینه، بویژه در حوزه علمیه کار و مطالعه مِیکنند دارید، بفرمایید.
• من فقط میخواهم به شما تبریک بگویم که موفق شدید چنین کار خوبی را انجام دهید و چنین مرکزی را تأسیس کنید. گفتم که الان دینشناسی یک وظیفه است و باید عالمانه و محققانه و با سعهصدر، آموزشها و ترویج صورت بگیرد. مجله شما هم با توجه به بررسیهایی که کردم، مجله خوب و ابتکاری و نویی است. انشاءالله بتوانید عمیقتر و به مرکز تحقیقاتی تبدیل کنید که نیروهای فکری بیشتری در آن حضور داشته باشند و به دانشگاهها هم انتقال بدهید.