بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السّلام علی رسول الله و آله
به وقت نماز رسیدیم. چند کلمهای حرف میزنم. اگر لازم بود، بعد از نماز و ناهار صحبت میکنیم. اگر لازم نبود، برای بعدها وقت میگذاریم. چون حرفهای زیادی داریم که باید با هم بزنیم.
از محبتی که میکنید، صمیمانه تشکر میکنم. من شأن نماینده را میدانم. خودتان هم میدانید و میدانم در این اظهار محبتهای شما ذرهای شائبه غیر از تشخیصتان نیست. همانگونه که تشخیص دادید و فکر کردید، دنبال آن هستید. خودم به اندازه شما عقیده ندارم که همین درست است. ولی با شرایطی که بررسی کردم، دیدم نمیتوانم نیایم.
واقعاً تا عصر سهشنبه تمایل واقعی من این بود که نیایم و مردد واقعی بودم. در همه ملاقاتها شرمنده میشدم. عصر سهشنبه خودم را ذهنی در دادگاه الهی محاکمه کردم. فرض کردم دادگاه خداست. اگر از من بپرسد: تو با این همه اتمام حجتی که بزرگان و شخصیتها کردند و باشرایطی که میدانی در جامعه هست، احتمال میدادی حضورت به صلاح باشد یا نه؟ دیدم اگر این سؤال شود؟ جوابی ندارم. میدانستم اگر بیایم، رأی میآورم و قبول کردم به عنوان وظیفه باشد. به خصوص کاری که شما کردید، خیلی در من تأثیر گذاشت. چون متوجه شدم که در مجلس افراد زیادی با افکار من همراه هستند. چون خیلی مهم است که دولت با مجلس هماهنگ و همسو باشد و اگر چنین نباشد، کشور دچار تشتت میشود.
همه اینها را محاسبه کردم و دیدم جوابی به این سؤال خدا جز اعتراف به تقصیر ندارم. این هم برای یک انسان معتقد به معاد کار آسانی نیست که قبول کند تقصیر کرده است و میتوانست نکند. با اجتهاد سیاسی خودم و با مبانی دینی، به عنوان یک وظیفه و تکلیف روشن شد و تصمیم گرفتم در هر شرایطی ثبت نام کنم. بیانیهای که تهیه شد تا ساعات آخر روز سهشنبه طول کشید و بالاخره منتشر کردیم.
فقط وقت نشده بود که آخرین صحبت را با مقاممعظم رهبری بکنم. البته قبلاً قرارمان را گذاشته بودیم. خود ایشان به من فرمودند که بگو اگر اینها وفاق نکردند، میآیم و من هم همـان جمله را گفتم. بعد هم آقای حجازی آمدند و مشخص شد که ما هم همین را بگوییم.
یادداشت کرد و برد و این حرف مشترک من و رهبری بود. البته نیازی نبود بپرسم. ایشان هم از سفر آمده و خسته بودند. هفته بعد به ملاقات ایشان رفتم. ایشان بنا ندارند کاندیدایی را تأیید کنند یا نکنند. معمولاً به افراد میگویند تکلیف خودتان است. خودتان میدانید.
به هرحال مزید وظیفه و تشخیص خودم در این قضیه عمل کردم. به مجلس یکپارچه نگاه میکنم. شما تفکیک کردهاید و فراکسیونهـای مختلف داریـد و بـا
سلیقههای مختلف جمع شدید که مربوط به خودتان است. من فکر میکنم اگر میخواهم کار درستی برای مردم بکنم، حتماً دولت، رهبری و مجلس باید باهم هماهنگ باشند. تفرقه، تشتت، طرد و تکفیر برای کشور و همه ما بداخلاقی محسوب میشود و سمّ است، برنده ندارد. خیری برای هیچکس ندارد. برای همین است که گفتهام هرکس در انتخابات چیزی به من گفت، شما به آنها تعرض منفی نکنید. بالاخره این اخلاق را نمیپسندم. مگر اینکه افرادی عصبانی شوند و مطالبی بگویند که به خودشان مربوط است.
پس من به عنوان وظیفه آمدهام. مطمئن هستم شما نمایندگان هم به عنوان وظیفه آمادهاید و اگر تقدیر الهی شد که من دولت تشکیل بدهم، باید دولت مرضی مجلس باشد. چون شما باید رأی بدهید. قبل از شما باید با رهبری هماهنگ باشم. حق قانونی نانوشتهای است که باید از ایشان بپرسیم. چون اگر نپرسیم و هماهنگ نباشیم، کار کردن دشوار میشود. ایشان صاحب مملکت هستند و حق معنوی رهبر است تا در کارها با ایشان مشورت کنیم.
البته روی برنامه فکر کردم. همین لحظه که شما آمدید، داشتتم صفحه آخرش را تنظیم میکردم. تقریباً در همه مسایل فهرستی تهیه کردم که چه کارهایی باید برای کشور انجام
دهیم. ظرف چند روز آینده منتشر میکنیم و میبینید. اگر نظر و نقدی داشتید، میشنویم. اگر دیدید درست است، انتظار دارم تأیید کنید که راهها همین است. ریز نکردم، ولی گفتم این کارها را باید بکنیم تا از این مرحله جلو برویم و به جایی برسیم که در چشمانداز دیدیم.
فکر میکنم اگر به راهکارهایی که در ذهن ماست، درست عمل شود و مزاحمتهای خارجی و تشنجات داخلی را کم کنیم، یعنی سیاستهایی را که در مجمع تصویب کردیم و رهبری تأیید کردهاند و دو سه روز پیش منتشر شد، راهگشاست. میتوانیم تحولی در امور اقتصادی، اشتغال، رفع بیکاری، کم کردن تورم، بانشاط کردن جامعه و امور دیگر بوجود بیاوریم. البته هماهنگی شرط اساسی است. الان امکانات و اعتبار کشور بالاست. باید مزاحمتها را کم کنیم و قاطعانه تصمیم بگیریم و از همه نیروها استفاده کنیم. باید همه احساس کنند در پیشبرد کشور شریک هستند. فکر میکنم بهتر است برویم نماز را اقامه کنیم. اگر شما حرفی دارید، بعد از نماز جمع میشویم. احتمالاً داستان یکشنبه سوء نیتی نباشد. آقایان قبلاً با من صحبت کردند و گفتند مایلیم همکاری کنیم. دیشب هم به من اطلاع دادند که میخواهیم یکشنبه بیاییم و موافقت کنید که همه با هم بیاییم. گفتم: من که نمیتوانم مهمانهایمرا حذفکنم. قرار گذاشتیموخودتاندر مجلسباهم تفاهم کنید.اگر آقایان مایل باشند که بیایند، در خدمتشان هستم. مایل هستم بقیه هم بیایند. ولو اینکه مرا قبول نداشته باشند. دیدن همدیگر ضرری ندارد. برای بنده مجلس یکپارچه-نه مجلسمتفرق و درگیر مهم است.
والسّلام علیکم و رحمه الل