سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدای هفتم تیر

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدای هفتم تیر

  • تهران - مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۹۰
هفتم تیر، حادثه‌ای فوق‌العاده در تاریخ انقلاب/ هاشمی رفسنجانی و روایت هجران/ شباهت‌های فاجعه 7 تیر با جنگ احد/ شهادت حمزه سیدالشهدا در احد و بهشتی سیدالشهدا در 7 تیر/ بغض مشرکان نسبت به حمزه/ جراحات علی(ع) در احد و پرستاری حضرت زهرا(س) از ایشان/ شکست دندان‌های پیامبر(ص) در احد/ تحلیل احد در سوره آل عمران/ سرمستی مشرکان از پیروزی در احد/ برگشت غرورآلود مشرکان در احد برای شکست کامل مسلمانان/ عزاداری مسلمانان بعد از جنگ احد/ دستور پیامبر(ص) برای تعقیب مشرکان در احد/ شکست نهایی مشرکان در احد/ جهاد انسان‌های آسیب‌دیده در احد/ شباهت‌های حالات مسلمانان و ایرانیان در احد و 7 تیر/ توطئه‌ها برای عدم معرفی نامزد و حزب جمهوری جهت ریاست جمهوری/ روحیه جالب امام در حادثه 7 تیر/ تعبیر دلگرم‌کننده امام پس از حادثه 7 تیر/ سابقه تقارب الآجال در نجف/ دلداری امام به مردم و مسئولان در 7 تیر/ تشییع جنازه باشکوه شهدای 7 تیر/ اهداف شوم بنی‌صدر و اطرافیانش/ نقشه شوم دشمنان برای جلسه حزب در 7 تیر/ تدبیر خداوندی در حفاظت از انقلاب/ خاطره شیرین اولین جلسه پس از 7 تیر/ ترور نافرجام آیت‌الله خامنه‌ای در مجلس ابوذر/ علت عدم حضور هاشمی رفسنجانی در جلسه 7 تیر/ حفظ رسمیت جلسات دولت و مجلس پس از حادثه 7 تیر/ توقیفات خداوندی در جنگ و پس از آن/ تغییر، سنت همیشگی خداوندی/ انسان و امتحان‌های کوچک و بزرگ خداوندی/ اهمیت صبر برای انسان‌ها در حوادث/ شرط یاری خداوند به انسان‌ها/ برخوردهای سیاسی با خانواده‌های شهدای 7 تیر/ سنت الهی و وجود محتسب در بازار/ تغییرات ناگهان مداحان دولت به منتقد/ پایداری حق و حقیقت/ جایگاه رفیع شهدا در بارگاه الهی/ تعابیر قرآن درباره شهدا/ محدودیت افق انسان‌ها نسبت به دید خداوندی/ خاطرات آقای اصغرنیا از گفتگوهای مجروحین 7 تیر در زیر آوار/ تهمت و عظمت مقام شهید بهشتی در تاریخ/ شهدای 7 تیر، پیشتازان راه خداوند/ آینده مقبره شهدای 7 تیر/ توقعات بجای انسان‌های درست کار از توفیقات خداوندی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله والسلام علی رسول الله و آله

خیلی خوش آمدید. با اینکه سالها گذشته است، باز هم باید به خانواده‌های شهدای بزرگوار هفت تیر تسلیت گفت. هفتاد و دو تن و یک تن. حادثه فوق‌العاده مهمی بود که هم می‌توانیم اسمش را فاجعه و هم امتحان و هم یک سرفصل و خیلی تعبیرهای دیگر بگذاریم. آن موقع‌هایی که هنوز داغ ما خیلی تازه بود و همه وجودمان را قبضه کرده بود، توفیقی پیدا شد که من مقاله روایت هجران را نوشتم و حتماً اگر الان می‌خواستم بنویسم، آن‌گونه نمی‌شد. چون با آن حالی که داشتم و چند روزی بعد از این مصیبت، آنچه که واقعی بود، تاریخ را با احساس خودم نوشتم و خوشحال هستم که آن قطعه حماسی و هم مصیبت و هم توضیح را در وقت خودش در تاریخ ثبت کردم و مایل هستم همیشه در سالگرد شهدای هفت تیر، آن را به نحوی منتشر کنم. چون همه مسائل را تازه می‌کند.

آن موقع با همان حالی که من داشتم، در اجتماعی که مردم برای تشییع جنازه جلوی مجلس شورای اسلامی تشکیل دادند، سخنرانی کردم. قبل از شروع سخنرانی، آیات مربوط به احد را که مطالعه کرده بودم، خواندم. از جهاتی فاجعه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را به مسئله احد تشبیه کردم. احد به صورت ظاهری یک ضربه کاری به مسلمان‌های نوپا بود. بعد از یک پیروزی که در بدر به دست آورده بودند و خیلی سرحال و بانشاط شده بودند، این ضربه عجیب را در احد خوردند. جمع زیادی از بزرگان پیشتاز اسلام در آن جنگ شهید شدند که در بین آنها حمزه سیدالشهدا از دیگران درخشنده‌تر بود. به خاطر شجاعت، ابهت و شخصیتی که داشت، یک سد دفاعی در مقابل هجمه‌های دشمنان بود. حمزه هر جا پیدا می‌شد، مشرکان را تار و مار می‌کرد. حضورش با ابهت و عظمت جلوه می‌کرد. چنین شخصیتی از دست رفت و بغضی که مشرکان داشتند، بدن ایشان را هم مثله کردند.

حضرت علی ابن ابیطالب(ع) که از لحاظ عملیات دفاعی و نظامی که حتی از عموی خودش هم بالاتر بود، جراحات بسیار سنگینی برداشت که حضرت زهرا(س) به صورت پرستار دائماً پانسمان ایشان را عوض می‌کردند. روایتی است که بیش از هفتاد ضربه خورده بودند.

سنگ به صورت پیامبر(ص) خورد و دندان ایشان را شکست و دفاع بعضی مخلصان از پیامبر(ص) ایشان را نجات داد که یکی از بزرگترین آنها، خانمی است که برای پرستاری در جنگ رفته بود. کار به جایی رسید که مجبور شد شمشیر بردارد و دفاع کند.

حوادث زیادی در آن حادثه بود. قرآن هم آیات زیادی را در سوره آل عمران در این باره دارد. توضیح می‌دهد و تحلیل می‌کند که چرا این حادثه اتفاق افتاد و چه باید کرد و چه درسی باید بگیرید و به کجا باید بروید؟!

بعد هم حوادث مهمی در آن قطعه تاریخ و تا امروز اتفاق افتاد که من همه اینها را الان به وضع خودمان تشبیه می‌کنم. مشرکین با این ضربه‌ای که زده بودند، خیلی سرمست بودند و خیال کرده بودند که کار تمام می‌شود. شایعه شهادت پیامبر(ص) هم فضای مدینه را گرفته بود. لذا مشرکین برگشتند که پیروزمندانه بروند. مقداری که رفتند به فکر این افتادند که چرا کار را تمام نکردیم؟ حالا که این‌گونه شد و همه اینها آسیب دیدند، برگردیم و کار را تمام کنیم و ریشه را بکنیم. لذا تصمیم گرفتند که برگردند. در این طرف پیامبر اکرم(ص) و یاران ایشان آنها هم نشستند. ضربه دیده بودند و در همه خانه‌ها مجروح و مراسم عزاداری بود و گریه می‌کردند. چون تازه شهید شده بودند.

خیلی‌ها هم برای شهادت حمزه گریه می‌کردند. چون حمزه اهل مدینه نبود و اهل مکه بود. قوم و خویشاوندانش در مدینه نبودند. اهل مدینه می‌خواستند که جبران کنند و برای تسلیت نزد پیامبر(ص) بروند.

در چنین شرایطی دستور آمد که شما هم باید به جنگ مشرکین بروید و آنها را تعقیب کنید. جمعیتی که آن شکست را خورده و آن همه شهید و مجروح داده، مأمور می‌شود مشرکینی را که حالت پیروزمندانه هم به خودشان گرفته بودند، تعقیب کنند. وقتی که پیامبر(ص) دعوت کردند، همان کسانی که مجروح هم شده بودند، از بستر بیماری بلند شدند و همراه پیامبر(ص) به راه افتادند.

آن دو تاریخ خیلی وسیع است و همه می‌دانید در قرآن هم هست. به هر دلیل مشرکین ترسیدند و خداوند در دل آنها رعب انداخت. لذا مشرکین برگشتند و فرار کردند و رفتند و مدینه از خطر هجوم دوباره نجات پیدا کرد.

قرآن هم از انسان‌هایی که آسیب دیده بودند و باز هم به جهاد رفتند، ستایش می‌کند. «والذین استجابوا لربهم من بعد ما اصابهم القهر» اینها جایگاه بزرگی پیدا کردند. این آیه بعداً تابلوی افتخار این جمعیت شد که بعد از آن همه مصیبت، روحیه خودشان را حفظ کردند. لذا مشرکین فرار کردند و اصحاب پیامبر(ص) هم از بیرون مدینه برگشتند و خطر برطرف شد.

من آن موقع در آن سخنرانی که طولانی هم بود، این بحث را با آیات قرآن و مجموعه تاریخ تطبیق دادم. فکر می‌کنم که آن سخنران برای امروز ما خواندنی باشد. من فرصت اینکه دوباره بخوانم را نکردم. در شرایطی دچار این مصیبت بزرگ شدیم که اولین پیروزی را بعد از آن فتنه‌های وسیع که الان کلماتی که آقای اصغرنیا از شهید آیت‌الله بهشتی خواندند، فضا را نشان می‌دهد که چگونه فضایی بر جمع ما حاکم بود، فضای تهمت، افترا، فحاشی و نفاق و مسائل مختلفی که بیشتر هم تیرهای اساسی را به طرف شهید بهشتی روانه می‌کردند. ایشان هم مردانه دفاع می‌کردند و با همین تعبیرات در همه جا دوستان را به مقاومت صبر، تلاش و جهاد ترغیب می‌کردند. این حالت بود.

همه اینها بعد از آن اتفاق می‌افتد که با توطئه‌هایی که کردند، نگذاشتند حزب جمهوری اسلامی، کاندیدایش را در ریاست جمهوری معرفی کند و زمینه را به گونه‌ای فراهم کردند که انتخابات آن‌گونه شد. چون حرکت باطلی بود، خداوند خیلی زود شرّش را کند و آن حوادث اتفاق افتاد و یک نوع نشاط جامعه، نیروهای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی را گرفته بود که ضربه هفت تیر دوباره همه ما را دمق کرد. در اینجا واقعاً روحیه امام برای ما خیلی جالب بود. امام خیلی صبور بودند و پشتیبان روحی قوی برای ما بودند.

ما وقتی که شب در خانه خبر انفجار را شنیدیم و دائماً هم تلفن خبر شهدا را یکی یکی می‌داد، فکر می‌کردیم که این داستان را چگونه به امام بگوییم؟ چون امام، قلبشان را عمل کرده بودند و وضعیت ناجوری داشتند، می‌ترسیدیم که قلب ایشان از کار بیفتد. فردا که خدمت امام رفتیم، دیدیم امام به ما تسلیت می‌گوید. با مزاحی فضای جلسه را عوض کردند و گفتند که زمانی در نجف یک مرض مسری آمد و بسیاری از شخصیت‌ها یکی پس از دیگری فوت می‌کردند. در صبح، ظهر و شب خبر مرگ یک عالم یا شخصیت را می‌شنیدند. آدم‌های صبور گفتند که تقارب الآجال شده است.

آن موقع‌ها که مرض‌های عمومی می‌آمد و سرایت می‌کرد و عده‌ای را می‌گرفت، به آن تقارب آجال می‌گفتند. یعنی اجل‌ها و نوبت‌ها به هم نزدیک می‌شود. این تعبیری است که بیشتر بین اهل عرفان برای این‌گونه حوادث رایج بود.

الان این‌گونه نیست، مگر اینکه زلزله یا جنگ باشد. الان زود از مرض‌های مسری جلوگیری می‌کنند. ایشان با این مثل به ما دلداری می‌دادند و می‌گفتند که همیشه تاریخ این‌گونه بوده است و یا در نجف هم این‌گونه بوده است. خداوند جای اینها را پر می‌کند. اسلام و قرآن قوی‌تر از همه چیز هستند. مردم قدردان هستند.

بعد دیدیم همان روحیه‌ای که به مردم مدینه بعد از احد داده شد و مقاومت‌ها را بیشتر کرد، همان روحیه به مردم ما بعد از هفت تیر داده شد. آن تشییع جنازه عجیب که واقعاً یک حماسه تاریخی در کشور ماست و بعد وفاداری مردم و اقبال مردم به انقلاب و مقاومت در مقابل ضدانقلاب که بعد از انتخاب آقای بنی‌صدر و نزدیک شدن ایشان به منافقین و سایر گروه‌های ضد انقلاب و آن جبهه قوی که درست کرده بودند و تصرف پست‌ها و مقام‌ها و امثال اینها که با برنامه می‌خواستند کل نظام را به هم بریزند.

چون جلسه‌ای که در حزب داشتیم، ترکیبی از اعضای دولت، مجلس و قوه قضائیه بود. انهدام آن یعنی اینکه سه قوه از رسمیت بیفتد. قوه قضائیه جمع زیادی را از دست می‌داد. مجلس هم عده زیادی را از دست داد. دولت هم تعدادی از وزرا را از دست داد. خیلی از معاونین و قضات هم بودند. سران حزب هم خیلی آسیب دیدند.

یعنی همه دستاورد سیاسی حزبی و تشکیلاتی و حکومتی ما یک دفعه بنا بود که منهدم شود. ولی خداوند تدبیر دیگری داشت. برای ما خیلی سخت بود که مجلس را رسمی کنیم. اگر دو سوم افراد را در مجلس نداشتیم، رسمی نمی‌شد. آن روز از بیمارستان، مجروح‌هایی را که می‌توانستند، با تخت به جلسه مجلس آوردیم. من در همان جا نوشتم که زنگ رسمیت یافتن مجلس را با آمدن آخرین مجروح که به عدد رسیدیم، زدم و صدای آن زنگ همیشه در گوشم زنده است. یعنی هر وقت احساس و توجه می‌کنم، آن آهنگ بسیار بسیار باارزش را در گوشم می‌شنوم، با آن کار معلوم شد که مجلس از رسمیت نیفتاده است.

اگر آن‌گونه که بنا بود در آن جلسه جمع می‌شدیم، همه چیز رفته بود. هر کسی به یک دلیلی و حوادثی هم اتفاق افتاده بود که بعضی‌ها در جلسه نبودیم. مثلاً روز قبل آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد ابوذر ترور شدند و در بیمارستان بودند و حال ایشان هم خیلی خراب بود. ما زیاد امید نداشتیم که ایشان نجات پیدا می‌کند. به همین دلیل در جلسه شورای مرکزی حزب از من خواستند که به بیمارستان بروم و مواظب حال ایشان باشم تا هم از لحاظ امنیتی و هم از لحاظ مراقبت پزشکی از وضع و روحیه مطلع باشیم. لذا من به بیمارستان رفتم.

آقای باهنر به دلیل دیگری که فرصت پیدا کردند یک یا دو ماه دیگر زنده باشند، ایشان را مجبور کردند که برای موضوعی بروند. بعضی از افراد هم به دلایل مختلف رفتند. نساب به هم نخورد. دولت غیررسمی نشد. اگر ده نفر از وزرا در آن موقع شهید می‌شدند. دولت تمام می‌شد و باید از نوع تشکیل می‌شد. در قوه قضائیه هم، شورای قضایی به هم نخورد. مجلس هم اکثریت  را حفظ کرد. گرچه عده‌ای مجروح بودند، کار ادامه پیدا کرد. البته مهمتر از همه ما شخص امام بودند که خداوند ایشان را هم به عنوان امام و رهبری جامعه و هم پشتیبان دیگران که می‌خواستند خدمت بکنند، نگه داشت.

آن دوره گذشت. چند سالی بودیم که جنگ شد و خداوند به گونه‌ای دیگر ما را نجات داد. خرابه‌های جنگ و عقب‌ماندگی‌ها آن قدر زیاد بود که خارجی‌ها فکر می‌کردند ما با همان‌ها از بین می‌رویم و نمی‌توانیم احیا کنیم. چون نفت کم صادر می‌شد. خداوند به مردم و مدیران توفیق داد که سازندگی کردند و زیربناها را ساختند و ترمیم کردند و کم کم کارها روبراه شد.

وقتی همه چیز روبراه می‌شود، مسائل دیگری پیش می‌آید. این سنت تاریخی و سنت الهی در تاریخ است. این‌گونه نیست که به همان صورتی که درست کردیم، به همان صورت تا آخر بماند. این‌گونه ماندن‌ها مخصوص بهشت است. اما دنیا این‌گونه است و تعبیر قرآن است که سالی یک یا دو بار باید امتحان کوچک شوید. امتحان‌های بزرگتر با فاصله بیشتری اتفاق می‌افتد. انسان باید در شرایط مختلف خودش را رشد بدهد و تکلیف و راه خودش را پیدا کند و مشکلات را تحمل کند و برای آینده آماده شود. درس تاریخی بدهد.

همه اینها همیشه تکرار شده است. کمتر جایی را می‌بینیم که جامعه اسلامی باشد و این آزمایش‌ها پشت سر هم اتفاق نیفتد. برای ما هم هر دوره‌ای یک اتفاق می‌افتد و شرایط به صورت دیگری می‌شود. اگر مقاومت، صبر و تحمل شود و راه خدا را گم نکنیم، دوباره لطف و رحمت خدا برمی‌گردد و اگر خودمان را گم کنیم و به صورت دیگری شویم و ضعف نشان دهیم و مقاومت را از دست بدهیم، نباید از خداوند انتظار داشته باشیم که خداوند رحمتش را برگرداند. خداوند با هیچ کس قوم و خویشی و عواطف نسبی ندارد. بحث عمل و عمل صالح و انسانیت است که بین انسان و خداوند رابطه برقرار می‌کند. اگر ملت این‌گونه باشند، دوباره همه چیز را به دست می‌آورند. اشاراتی که آقای اصغرنیا داشتند، قطعات آخر تاریخ را می‌بینید.

این رفتاری که الان با خانواده شهدای هفت تیر می‌شود، کاملاً سیاسی و جناحی است. دنبال این هستند که ببینند چه کسی حاضر است تملّق بگوید و چاپلوسی کند و در خدمت هر چیز که آنها می‌خواهند، باشد. فقط این را مطرح می‌کنند و آن‌گونه رفتار می‌کنند.

آنهایی که دلشان می‌خواهد راه شهدایشان باشند و راهی که برای آن انقلاب کردند و زندگی می‌کنند، باشند، طبعاً از آنها خوششان نمی‌آید. از این حرف‌ها خیلی نرنجید. دل‌هایتان محکم باشد و راه خودتان را ادامه بدهید. تجربه تاریخی محتسب خداوند در بازار وجود داشته باشد، همین الان است که می‌بینید. این آقایانی که 6، 7 سال است که چاپلوسانه مدحی می‌کنند و تملّق می‌گویند و آدم کوچک را بزرگ و آدم‌های بزرگ را کوچک جلوه می‌دهند، به بیت‌المال چسبیده‌اند و این‌گونه رفتار می‌کنند، یک دفعه خودشان به جان هم افتادند. این اتفاقات عجیبی در تاریخ است.

چه کسی فکر می‌کرد که مداح‌های دیروز، امروز به همان بت خودساخته خودشان این‌گونه فحاشی کنند، آن هم کسانی که آدم انتظار ندارد بی‌حساب حمایت کرده باشند و یا بی‌حساب مقاومت دیگری کنند. خیلی از این آدم‌ها اهل علم و باسواد و یا تحصیلکرده دانشگاه هستند. انسان یک دفعه می‌بیند که 180 درجه تغییر جهت داده می‌شود و معجزه هزاره سوم، فراماسون می‌شود. یا این تعبیراتی که می‌بینید.

حق و حقیقت پایدار است. فراز و نشیب نمی‌تواند حقیقت را از پای دربیاورد. شاید کم و یا بی‌رمق شود، اما حقیقت هست. الحق یدوم اما ما ینفع الناس فی الزمان ان الحق الماء و عن الباطله جوله.

وضع این‌گونه است. ما عقیده داریم که شهدای هفت تیر و خیلی از شهدای دیگر، الان ما دیگران را هم با تفاوت‌هایی که می‌توانند داشته باشند، همه را در این راه خداوند مثل هم می‌دانیم. شهدا کسانی هستند که جانشان را با خدا معامله کردند و خداوند آنها را تحویل گرفته و برده است. در جایی که باید باشند و به جایی که باید برسند، رسیدند و ارواح آنها در فضای زندگی ما پرواز می‌کند.

نمی‌دانم پرواز آنها چگونه است! ولی قرآن می‌گوید که شهدا غافل از وابسته‌های خودشان نیستند. اینها حال و رفتار ما را می‌بینند و یا برای ما دعا می‌کنندو اگر بد عمل کنیم، اظهار جدایی می‌کنند. آنها راهشان را دیدند، رفتند و شناختند و نزد خدا هستند و از فضای بسته مادی جدا شدند و به یک فضای باز رسیدند. الان که ما در اتاق هستیم، از طرف پنجره می‌توانیم یک مقدار بیرون را ببینیم. اما آنها که در پشت‌بام هستند و همه اطراف را می‌بینند خیلی چیزها را می‌بینند که ما نمی‌بینیم. همه شما اهل قرآن هستید و اینها را می‌دانید.

نکته‌ای را آقای دکتر لواسانی فرمودند، روحیه نیروهایی که انقلاب کردند و کار به آنجا رساندند، روحیه‌شان آن‌گونه بود.

نکته‌ای را آقای اصغرنیا گفتند که بچه‌ها در زیر آوار چند ساعت با هم آن‌گونه صحبت می‌کردند و نمی‌دانستند که چه می‌شود و بالاخره بیرون آمدند. اینکه آقای اصغرنیا گفتند که کاش نبودیم و آن دعا را نمی‌کردیم، نه، کاش همین‌طور بودید و باز هم بمانید.

آن دوره متهم کردن آیت‌الله بهشتی و دیگران را دیدیم و بعد آن دوره عظمت ایشان را به عنوان شهید مظلوم دیدیم که سالها بر تارک تاریخ انقلاب می‌درخشید. الان را هم می‌بینیم که امنیت بچه‌ها و خانواده‌اش را می‌گیرند و با خیلی‌های دیگر هم این کار را می‌کنند.

این نوسان تاریخ است و انسان‌های مؤمن، پابرجا و به خدا رسیده، همه اینها را می‌توانند خوب تحمل و عبور کنند. فقط خدا را داشته باشیم برای همه چیز کافی است.

شما خانواده‌های شهدای هفت تیر افتخار بزرگی دارید و رفتگان شما جزو پیشتازان راه خدا هستند و جایگاه خودشان را پیدا کردند. شما هم در افتخار ارتباط با آنها و صبر و تحمل در ادامه راه انقلاب را دارید که از افتخارات شما است.

انشاءالله در  تاریخ آینده، همان‌گونه که الان میلیون‌ها نفر برای زیارت شهدای احد می‌روند با اینکه سعودی‌ها نمی‌گذارند، اما از پشت پنجره‌ها آنها را زیارت می‌کنند، کار هفتاد و دو تن این‌گونه نمی‌ماند. البته الان خیلی از خوبان به آنجا می‌روند و زیارت می‌کنند. اما بیش از اینها جلوه خواهد کرد.

شما هم در تاریخ محفوظ می‌مانید. آینده هم به رفتار ما بستگی دارد. اگر در مسیر درستی باشیم، خداوند هم به ما کمک می‌کند. اگر در مسیر درستی نباشیم، نباید توقعی از خداوند داشته باشیم.

به وقت نماز نزدیک می‌شویم. بسیار خوش آمدید. انشاءالله باید از وفاداران و امیدواران باشید و دیگران هم قدر شما و شهدایتان را به خوابی بدانند.

والسلام علیکم و رحمه الله